طرف برنده در یک جنگ است که امیال خود را به بازنده در جنگ تحمیل میکند. طرف بازنده قدرت سرکشی از آن را ندارد. این یک قاعده کلی در جنگهاست. اگر نیست مرا راهنمایی کنید.
در صورت وقوع یک جنگ این ایران و ملتش خواهند بود که شکست قاطع را خوردهاند و مجبور میشوند تن به نقشههای شوم ابرقدرتهایی بدهند که در این جنگ پیروز شدهاند. قراردادهایی بس ننگینتر از ترکمنچای امضاء خواهند شد که ایران را به همان ایرانستانی تبدیل خواهد کرد که شاه فقید از آن پس از بر سر کار آمدن این رژیم کهریزکی وحشت داشت. در صورت وقوع جنگ علیه ایران همه ابرقدرتها و مهرههای تجزیهطلب رنگارنگشان پیروز خواهند شد. حتی جمهوریاسلامی هم در این جنگ شکست نخواهد خورد، چون در وضعیت وخیمی که خواهد داشت بعنوان طرف بازنده جنگ از جانب ملت ایران پای هر شکست نامهای را امضاء خواهد کرد تا در ازای آن حداقل جمهوری قم و مشهد را به آن واگذار کنند یا در چین و روسیه و کره شمالی روزهای آخر عمر ننگینشان را سپری کنند. برای خوش جلوه دادن تکه پاره کردن ایران در انظار عمومی تحت عناوین انتخابات آزاد یا رفراندوم و حق تعیین سرنوشت ولی عاری از معناهایی که این مقولهها در کشورهای غربی دارند ایران را تکه پاره و درگیر جنگهای داخلی مرزهای امروزین ایران میکنند. این بدترین سناریو برای ایران و ایرانی است ولی بهترین سناریو برای بیگانگان و خائنان ایرانی!
این نظر شخصی و کابوس منست در صورت وقوع جنگ. نه کارشناسم و نه اهل قلم بلکه فقط یک ایرانی عامی عاشق ایران و ملت ایران. چه کسی میتواند به من دلداری دهد و ثابت کند که من در توهم بسر میبرم و بیخودی زندگیام را برای خودم تلخ کردهام؟
من نه جنگ میخواهم و نه این رژیم کهریزکی را. تنها راه چاره نگرانیهای خودی و بیگانه را هم بهیچ عنوان نه جنگ میدانم و نه تداوم کلیت این رژیم بلکه سرنگونی کل رژیم بدست ملت ایران تا بتواند پس از این پیروزی بعنوان برنده این جنگ امیال خود را به رژیم، به گرگهای بینالمللی و به تجزیهطلبان تحمیل کند. آپوزیسیونی که پس از ۳۲ سال و بویژه از طریق شعارهای ساختارشکن جنبش سبز نداند امیال ملت ایران چیست و نتواند برنامهای ملی حول و حوش آنها به ملت ایران ارائه دهد به چه درد میخورد! شعارهای جنبش سبز هدفهای ملت ایران را تعیین کردهاند و حال نوبت آپوزیسیون واقعی است که از آنها یک مانیفست ملی تهیه کند و به ملت ایران ارائه دهد. آن اهداف اصولی هم هستند که طیفهای مختلف آپوزیسیون واقعی رژیم جرئت نمیکنند قد علم کنند. در این مورد افکارم را در نظر بعدی برای تبادل نظر همگان در اینجا قرار خواهم داد. همین بس که جنبش سبز بهترین فرمول ماست که منافع ملی ایران را تامین می کند.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
شیر و خورشید و تاج
با درود پیامی به کافه نادریهای ایران و ملت شریف ایران،
ملت ایران بیدار شو که اپوزیسیون در خواب است. آزادی غیرت میخواد. بجای بهانههای مختلف، قبول کنید که یا باید شما ایرانیان داخل میهن، غیرت و شهامت به خرج داده و برای باز پس گیری میهن و حق خود برخیزید و این میهن را نجات دهید. یا اینکه هر اتفاقی در آینده در ایران روی دهد مقصر اول آن رژیم است، و سپس ملتی است که در برابر خیانتها و شیطنتهای یک رژیم ویرانگر ضد ایران و ایرانی سکوت کرد.
وارد این بحثهای بیخودی هم نشوید که ما در اینجا کشته دادیم، شما در آنجا راحت میگویید... در ایران امروز همه ما کشته دادیم. آیا کسی هست در میان ما ملت فلک زده که تا به امروز از زیر تیغ این رژیم لعنتی، جان سالم بدر برده باشد؟ اگر هست دستتان را بالا بگیرید که بقیّه ما هم ببینیم و بدانیم. ما همه چه در راه دور چه در خط اول، کشته دادیم. صحبت بر سرّ این است که کشته دادن باید نتیجه بدهد وگرنه همه به فنا و بیهوده بوده است.
اگر تمام این عزیزان که در راه ایران جان باختند همین الان جلوی روی ما و شما بودند، میتوانستید در صورتشان نگاه کنید و به آنها بگویید "شرمنده، ما نمیتوانیم از پس این رژیم کثیف بر آییم؟".
بقیّه جدال ها، بحث ها، رّد و بدل پیامها میان ایرانیان داخل و خارج. با عرض معذرت، حرف زیادی و وقت تلف کردن است. ما باید، "نه شاید"، بلکه "باید" این رژیم را سرنگون کنیم.
زمان قیام ملی مدتهاست که فرا رسیده. پرسش این است که آیا این ملت راه نیاکان آزادیخواه و با غیرت را خواهد رفت و جرات کافی پیدا خواهد کرد که این رژیم را خودش سرنگون کند، یا اینکه مینشیند تا از اینکه هست هم بدتر شود.
سخنی هم با اپوزیسیون خارج از کشور،
رهبران سیاسی ما بجای اعلامیه دادن میبایستی تا بحال طرح یک راه پیمایی یک میلیون نفری را در واشنگتن ( Washington D C) و اروپا را بر ضد حمله نظامی به خاک میهن و زیرو رو کردن ایران، پیاده میکردند. یک فرقی باید بین ما که اسم و رسمی نداریم با شما که شناخته شده هستید باشد یا نه؟
میگویید نه؟ نمیشود؟ دست کم هر روز در مطبوعات، رادیو و تلویزیون خارجیها باید به آنها هشدار داد که اگر میروید که حمله نظامی کنید، دست کم طوری حمله کنید که رژیم تضعیف شود، نه اینکه بر عکس تقویت شود. که بدانند مردم ایران اینها را مسئول خواهند دانست اگر رژیم از یک حمله نظامی احتمالی جان سالم بدر برد.
مردم جهان رهبران خود، ریاست جمهوران و نخست وزیران خود را برای این انتخاب میکنند که کاری را که مردم نمیتوانند انجام دهند ، آن رهبران انجام دهند. به عنوان نمونه، آیا دیدهاید که یکی مثلا در آمریکا خود را کاندید ریاست جمهوری کند، سپس به مردم بگوید از دست من کاری ساخته نیست؟ مردم رهبر را انتخاب میکنند که کاری که مردم عادی نمیتوانند انجام دهند، رهبران بجای آنها انجام دهند.
در ۳۲ سال گذشته پی در پی شنیدهایم که گفته شده "انتخابات آزاد و دمکراتیک در کشورهای دموکرات و پیشرفته جهان". آنقدر این را گفتهایم، مثل اینکه فراموش کردهایم که "انتخابات"، فقط برای تمرین دموکراسی نیست، در وحله اول برای تعیین یک رهبر است که یکی دو تا کار را برای ملت و میهن انجام دهد.
ای رهبران سیاسی اپوزیسیون in closet, تکانی بخود دهید، و از این closetهای خود بیرون بیایید. میهن از دست رفت.
ویرانی ایران و ایرانی را با آوردن "هیچ" خمینی، که خود هیچ تر از هیچ بود آغاز کردند، حالا هم میخواهند در بخش آخر این کتاب فتنه و ضد ایرانی، آن یک نفس آخر را هم از این میهن و ملت بگیرند. اگر ایران "نظامی اسلامی" تمام عیار شود و یا اینکه حتی بخشی از آن تقسیم شود، حالا حالاها نمیشود دیگر این میهن و ملت را سر و سامان داد.
غیر از این است؟
"آنجا که حقیقت آزاد نیست، آزادی حقیقت ندارد"
شیر و خورشید و تاج
December 02, 2011 01:29:03 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
با درود به دوست عزیزم حق گرامی
اگر روزی پدر ومادرم از من بپرسند که برای چه داری شبانه روز پای کامپیوتر وقت می گذاری، چیزی جز چند جمله پایین برای گفتن ندارم. واین را با شما دوستان تقسیم می کنم.
حق عزیز،
برای اینکه جنابعالی بدانید ودوستان عزیز کافه نادری بدانند، ودوستانی که در آینده دور ونزدیک به جمع ما می پیوندند، نیز بدانند، در چند جمله ساده عرض می کنم:
برای این مُخلص:
حفظ تمامیت ارضی ویکپارچگی کشور(یک کشور، یک ملت)و نابودی رژیم اسلامی وبرقراری دمکراسی وحقوق بشر و،(حاکمیت، رای، ملت) بالاترازهمه چیز وهمه کس می باشد وقدر دوستان خوب وباوفایی مثل جنابعالی ودوستان عزیز کافه نادری وبهمن زاهدی گرامی را می دانم. راستش برای من جا تعجب است از اینکه شما دوستان نگران چه هستید؟ واین گِلایه کردن ها برای چیست؟
حق گرامی، مگر یادتان رفته، روزهای اول آشنایی مان، که گفتم نامه های نانوشته ای داریم که با قلم توانای جنابعالی باید نوشته شوند، یادتان هست یا نه؟ از آن روز تا بحال، من همراه جنابعالی بودم وخواهم ماند. این یک رابطه ناگسستنی است، حتی اگر هرگز یکدیگر را نبینیم. درست است که خط خوبی برای نوشتن حرف های دلم ندارم . ولی افتخار می کنم وبا تمام غم هایی که دارم، بسیار شادمانم که شما دوستان صمیمی را دارم وآنچه نمی توانم بیان کنم را در نوشته های جنابعالی ودیگر دوستان می خوانم وبهره گرفتم وسعی می کنم بیاموزم. اما در باره اصلاح طلبان:
حق عزیز، اصلاح طلب تعریف خودش را دارد واصلاح طلبی نیز یک ویژگی بسیار عالی ومترقی است، اما باید حواسمان شش دانگ جمع باشد که، کلاهی را که سی سه سال پیش بر سر بی نوایان نسل انقلابی بی خرد سال 57 گذاشتند را بر سر ما نگذارند که در آن صورت هرگز خودم را نمی بخشم. فکر کنم تا اینجا را هرچند خلاصه ولی شفاف توضیح دادم. یک پیشنهاد برای اعضای کافه نادری دارم.
ما هرکدام یک رای داریم وبه احترام آن رای مان پیشنهاد دارم دیگر در بین ما اعضای کافه نادری هرگز راجع به شکل سیاسی آینده بحثی نداشته باشیم. مهم پیشبرد مبارزه ورسیدن به آن روز آزادی است که همه ما بتوانیم بطور آزاد انتخاب کنیم وبه صندوق رای احترام بگذاریم. با آرزوی رسیدن به آن روز. برای اطمینان شما دوستان بگویم، من هیچ نگرانی نسبت به اعضای کافه نادری نداشتم وندارم، وبه آقای بهمن زاهدی در جمع کافه نادری خوش آمد عرض می کنم. به قدرتمان ایمان داشته باشید. ارادتمند شما دوستان عزیز کافه نادری. با احترام کاوه
پاینده ایران وملت ایران
December 01, 2011 05:49:42 PM
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت کلیه دوستان و سروران
حق گرامی, با وجود اینکه اوضاع اینترنت در ایران بسیار خراب است و به سختی وارد سامانه حزب شده ام و عنقریب ارتباطم قطع می شود اما چند نکته ای را خدمت شما معروض می دارم.
دوست گرامیم, با بخشی از آنچه قلمی نمودی موافقم و با بخشی مخالف, متاسفانه به دلیلی که گفتم (کاهش سرعت و قطع اینترنت توسط رژیم آخوندی) نمی توانم طولانی بنویسم, اما تنها به ذکر چند نکته بسنده می کنم, تفاوت جمعیت را در مثلا" 25 خرداد 88 با تظاهرات بعد از آن ببین, همچنان تاکید می کنم که جامعه ایران به دو پاره مجزا تقسیم شده است, زیر سی سال و بالای سی سال. به بافت جمعیت موجود در تصاویر ماندگار آن روزهای اعتراض توجه کن, کسانی که بعد از افول تظاهرات ملیونی در خیابان مانده اند جوانان کم سن و سال هیجان زده ای هستند که پیش از انتخابات هم می خواستند بنده را قانع کنند که دوباره مانند دوم خرداد باید بین بد و بدتر یکی را انتخاب کرد. من که حضرت موسوی را می شناختم و می دانستم او کیست که نه تنها در دهه 60 کم سن و سال نبودم بلکه در داشگاه می دیدم حضرات چگونه نظام بروکراتیک را چند پاره کرده اند و عملا" آقای موسوی هیچ کاره است. به قول خودش وزیر صنایعش کل صنعت را تعطیل می کرد تا خمپاره بسازد در حالیکه نخست وزیر خبر نداشت! و یا زمانی از عملیات تروریستی در عربستان خبر دار می شد که عملیات لو رفته بود! حال این چگونه می توانست انتخاب بین بد و بدتر باشد؟ همه اینها را به آن جوان هیجان زده ای که برای موسوی در انتخابات تبلیغ می کرد گفتم اما او با همان شور جوانیش نپذیرفت. به او گفتم رئیس جمهور بعدی شما احمدی نژاد است و ربطی به رای دادن من و شما ندارد و او با همان شور جوانیش می گفت اگر رای دهندگان زیاد باشند امکان تقلب وجود ندارد, افسوس که دیگر او را نمی بینم تا بر سر این موضوعات بحث کنیم. قصدم آن است که بگویم, تظاهرات خرداد ماه ربطی به آقای موسوی نداشت که چند ساعت مانده به زمان آن اصلاح طلبان اعلام کردند به دلیل عدم موافقت وزارت کشور با درخواست تظاهرات, این تظاهرات لغو شده است, اما گوش من و ما بدهکار نبود که من رای هم نداده بودم و برای سرنگونی کل نظام آماده می شدم. آنچه بعدها اتفاق افتاد, مثلا" کاهش رقم جمعیت به چندین دهم آن روز, شعارهای اصلاح طلبان بود که شروع به خط کشی کردند و همه ما از قطار آنها پیاده شدیم, تند شدن شعارها هم به خود اصلاح طلبان برمی گردد زیرا آنها بودند که از ستادهای انتخاباتی تظاهرات را سازمان می دادند و پیرو شعار همیشگیشان "فشار از پایین, چانه زنی در بالا" بودند و می خواستند با تحدید جناح راست با جمهوری ایرانی یاران دربندشان را نجات دهند. حال اگر سایر کسانی که در تظاهرات حاضر بودند نیز آنرا ندانسته تکرار می کردند این دیگر به جهل تاریخی ما و عدم توانایی ما از تحلیل درست مسائل بر می گردد که این جهل عمومی است و من را هم شامل می شود که" عاقبت خاک گل کوزه گران خواهیم شد". هر زمان هم که خواستند پیروانشان را به تظاهرات سکوت دعوت کردند و تاکید نمودند شعارهای ساختار شکن ندهید. پس من و مایی که جمهوری نمی خواستیم, دوران طلایی نمی خواستیم, قصد آن داشتیم شعار ساختار شکن بدهیم, روز قدس و 22 بهمن قبول نداشتیم از آن به بعد دیگر در تظاهرات شرکت نکردیم. حال تعداد جمعیت در خرداد را با این محاسبه که من عرض کردم با تظاهرات بعد مقایسه کن تا طرفداران واقعی اصلاح طلبان و یا جمهوری خواهان از میان آن هویدا شود. برخی در ایران این را توطئه اصلاح طلبان می دانند تا با خارج شدن ما از صحنه, تظاهرات کاهش یافته نظام نجات یابد, من اینرا نمی دانم زیرا دلیلی بر رد و یا قبول آن ندارم.
باید تمام کنم که در این فاصله اینترنت چندین بار قطع و وصل شد و ممکن است نتوانم این نوشته طولانی شده را نیز بفرستم, بحث جالبی شده است, اگر موافق باشی آنرا ادامه می دهیم. در ضمن فراموش نکن اگر همانطور که برای کاوه جان نوشتی قرار باشد ما نیز در سیاست مانند آقای خمینی بی اخلاقی کنیم پس با او چه فرقی داریم؟ البته جسارت به شما نباشد که نمی خواهم حتی ذره ای از این کمترین دلخور باشی. اگر موافق باشی این بحث را در فرصت مناسب (پس از رفع اشکال اینترنت در ایران بدلیل حوادث اخیر) در تالارهای نوشتاری ادامه دهیم.
پاینده ایران
December 01, 2011 05:05:53 PM
---------------------------
حق
با درود به هم میهنانم
بویژه دوستان کافه نادری
ایرانی عزیز من، با سپاس از توضیحات ات. دوست عزیز، من چه برداشتی می توانستم از این بخش از نظرت بکنم وقتی نوشتی که، «باید دقت شود درست پس از بیانیه دوران طلایی هرآنکس که در خیابان مانده است تنها طرفداران اصلاح طلبان است و طبعا" شعاری که می دهد تنها به همین گروه تعلق دارد (مثلا شعار جمهوری ایرانی).» خانواده و فامیل من که اصلاح طلب نیستند همین شعار را در ایران می دادند. ما در هر تظاهراتی جلوی سفارت اشغالی ایران در لندن شعار "استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی" را می دادیم و لج بی بی سی و اصلاح طلبان سبز که تعدادشان از ما خیلی کمتر بود و صفشان را از ما جدا کرده بودند را درمی آوردیم. هر دو با پرچم سبز می آمدیم ولی شعارهایمان نه الله اکبر و نه میرحسین موسوی بود ولی در عین حال از او حمایت هم می کردیم. دوست من، برخی از قوم و خویشانم، پادشاهی خواه و برخی جمهوری خواه اند و تا ۲۲ بهمن ۱۳۸۸ هر بار به خیابانها آمدند و می شد شعار جمهوری ایرانی را هم بدهند، این شعار را دادند. در دیداری که با این خویشاوندانم در تابستان امسال داشتم برایم همه آنچه در تظاهرات جنبش سبز دیده و شنیده و گفته بودند و نمی توانستند تا زمانیکه در ایران بودند بگویند را به من گفتند. دیگرانی هم که از ایران می آمدند برایمان تعریف می کردند. بنابراین، برای من پذیرفتنی نیست که شعار جمهوری ایرانی متعلق به اصلاح طلبان بوده باشد. اگر هم فرض را بر این بگذاریم که این ترفند اصلاح طلبان بوده ولی امثال خانواده من، آنرا از آن خود کردند. چه پادشاهی خواه و چه جمهوریخواهش هم برای من هرگز این شعار را توجیهی که شما از جمهوری در این شعار کردند را نکردند بلکه همانطور که شما در نظر بعدی تان که درست ترست توضیح دادید، جمهوری ایرانی را در دهن کجی به جمهوری اسلامی فریاد زدند. همانطور بمن گفتند که این شعار را دادند تا اولویت به هویت ایرانی داده شود و نه هویت قلابی اسلامی ای که ۳۲ سالست رژیم بزور می خواهد آنرا بخوردشان بدهد. پس نمی توان ۱۰۰ در صد گفت که شعار جمهوری ایرانی مال اصلاح طلبان بوده است و فقط اصلاح طلبان تا آخر تظاهرات در خیابانها ماندند.
دوست عزیز من، در ادامه همین نظرت که باز هم در رابطه با همان شعار جمهوری ایرانی هم هست گفته ای که، «من پادشاهی مشروطه طلب کجا بودم در آن تظاهرات؟ هیچ جا!, چون نه می خواستم به دوران طلایی!! برگردم و نه جمهوری را قبول داشتم.». این برداشت شما را از شعار جمهوری ایرانی نشان میدهد که در آن نام را می بینید که جمهوری است و با خواسته تان که پادشاهی مشروطه است. معلوم است که با این نگاه به این شعار، آنرا مخالف اندیشه و مبارزه خود ارزیابی کنید. بنابراین، دلیلی برای به خیابان رفتن و این شعار را دادن را ندیدید. درست است؟
در ادامه هم نوشته اید که، «شعار خیابانی بعد از خرداد را تنها می توان به هوارداران اصلاح طلبان نسبت و تعمیم آن به همه مردم ایران جفایی بزرگ است به آنهایی که دوران طلایی و جمهوری نمی خواهند.» دوست عزیز، چطور می توان با چنین قاطعیتی آنهم در خفقانی که در کشور به آن اذعان داشته اید بگویید که همه شعارهای خیابانی بعد از خرداد متعلق به اصلاح طلبان است! مگر شعارهای "مرگ بر روسیه و اسرائیل" و "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" متعلق به اصلاح طلبان هستند. این شعارها که بعد از خرداد داده شدند و نه پیش از آن! این شعارهای ساختارشکن بودند که همگی کمر کل رژیم را تا به امروز شکسته اند و این افتخار ملت ایران است که توانست با دست خالی با این شعارهای ساختار شکن آنچنان کمر رژیم را بشکند تا هرگز نتواند کمرش راست را کند. این شعارها متعلق به آنهایی نیست که خواستار بازگشت به دوران طلایی خمینی گجستک هستند و یا خواستار اجرای بی تنازل همین قانون اساسی هستند. بنابراین، این شعارها نمی توانند جفا به ملت ایران باشند، دوست عزیز.
خاطرات زیادی از تظاهرات ایرانیان جلوی سفارت اشغالی ایران در لندن دارم که از خرداد ماه تا آخر آبان ماه ۱۳۸۸ است که در فرصت دیگری بازگو خواهم کرد. از هادی خرسندی و اسماعیل خویی تا فرخ نگهدار و مسیح علینژاد و آنچه بر سر پرس تی وی مزدور رژیم آوردیم، همه و همه خاطرات تظاهراتی هستند که من و دوستانم در آنها شرکت داشتیم. پیروز و تندرست باشی، ایرانی عزیز.
پاینده ایران و ملت ایران
December 01, 2011 03:00:34 PM
---------------------------
حق
با درود به هم میهنانم
بویژه به دوستان کافه نادری و بهمن زاهدی گرامی که خود را امیدوارم در میان ما بداند. امیدوارم روز به روز بر تعداد ما افزون شود و نه کم. همایون کجاست؟ کاوه عزیزم، من هرگز از دوستانم سوء استفاده نکرده ام و حتی نسبت به کسانی هم که به من در دوستی بد کرده اند هرگز نامردی نکرده ام و نمی کنم. اما دوست عزیزم، من قاطی کردن دوستی را از همکاری سیاسی کاملا جدا می کنم چون اگر ایندو را قاطی کنم مثل اعضاء جبهه ملی منافع ملی را قربانی دوستی ها و خویشاوندی ها عقده های خود خواهم کرد. استقلال فکری و درایت سیاسی هم صدمه می بینند و پشیمانی ببار می آورند. نمونه اش را در رابطه دکتر مصدق با دور و بری هایش می توان دید که وقتی همه یارانش و مجلس وقتی فهمیدند که او دارد کشور را به جهنم رهنمون می شود دو دسته شدند. دسته بسیار بزرگتر از او بریدند و قلیلی منافع ملی ایران را فدای رابطه دوستی شان کردند و گفتند که با اینکه داری ما را به جهنم می بری ولی در کنارت می مانیم. من از ناشناس گرامی که مدتهاست خبری از او در هیچ جایی نیست و اطلاعات زیادی از آن دوره دارد خواهش می کنم که بیاید و مرا تصحیح کند اگر اشتباه می کنم. کسان دیگری هم اگر این اطلاعات را دارند در اینمورد می توانند به من کمک کنند. بهرحال دیدیم که نتیجه چه شد. با شاپور بختیار هم دیدیم که چه کردند چون مقام نخست وزیری را از شاه فقید پذیرفت. اینرا گفتم تا معلوم شود که من با اینکه هیچ علاقه ای به هیچ یک از جناح های رژیم ندارم ولی واقعگرایی سیاسی ما را ملزم به همکاری با این جنایتکاران در مقاطعی خواهد کرد. حمایت از موسوی و کروبی چه در طول زمانیکه جنبش سبز در خیابانها حضور شد و چه حالا که برای آزادی شان و آزادی همه زندانیان سیاسی شاهزاده بیانیه دادند. این به هیچ عنوان مهر تایید زدن به آنها نیست بلکه سیاست همینست چه خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید. همانطور چه خوشمان بیاید و نیاید اصلاح طلبان مثل مجاهدین خلق قشری از جامعه سیاسی را تشکیل می دهند و هر چقدر هم پایه اجتماعی کوچکی داشته باشند، که دارند، نه حالا و نه در آینده ایران قابل حذف نیستند. خوشبختانه مجاهدین خلق هم بدنام و هم از دایره قدرت بیرون هستند و نیازی نه به همکاری با آنها داریم و نه شانسی در اعمال نظریه هایشان به دیگران. تنها راه باقی مانده برایشان عقب نشینی پشت عقب نشینی و تغییر ماهیت است اگر می خواهند شانسی داشته باشند. ما می توانیم در عرصه نظری و تبلیغات موفق در آنها تغییر رفتار ایجاد کنیم ولی حذفشان غیر لیبرال دمکراتیک است. اما اصلاح طلبان هم در درون و هم در بیرون مرزهای ایران و هم در بدنه سپاه و دستگاههای اداری حضور دارند و می توانند در مبارزات ما موثر واقع شوند مثل کناره گیری 5 سفیر و کاردار سبز. اصلاح طلبان حتی در بدنه سپاه و ادارات به لحاظ فکری دچار ریزش شده اند و مواضعشان به ما نزدیکتر شده است همانطور که مواضع موسوی و کروبی و حالا مجتبی واحدی هم به ما با گذشت زمان به ما نزدیکتر شد. موسوی دنبال مردم افتاد و گفت که قانون اساسی وحی منزل نیست و غیرو. همینقدر که قبول کرده اند که در اقلیت محض هستند و مردم بین بد و بدتر انتخاب کرده اند و تکثرگرایی/پلورالیسم سیاسی را قبول کرده اند خود را به راه لیبرال دمکراسی انداخته اند. قهر سیاسی با اینها غلط محض است و از درایت سیاسی و حفظ منافع ملی ایران به دور. اینها و طرفدارانشان بطور غیر ملموس در پیکره نظام هستند و حرکتهایشان این پتانسیل را دارد که بتواند در مقطعی توازن قدرت بین جناح خامنه ای و مردم را به نفع مبارزات مردم رقم بزند. تعامل سیاسی با و استفاده از اینها لزوما دوست بودن یا اینها یا دوست داشتن اینها نیست. من تا جائیکه اینها برای مبارزاتم علیه خودشان و علیه کل رژیم لازم باشد از آنها حمایت و استفاده خواهم کرد ولی دوستی با آنها هرگز و هرگز. دوستی را هرگز با سیاست و بالعکس با هم قاطی نمی کنم. اصولی برای دوستی هایم قائلم که مرا از کل رژیم کاملا جدا می کند و به بزرگانی مثل داریوش همایون نزدیک می کند با اینکه او پادشاهی خواه و من جمهوری خواهم. او واقع گرا بود و می دانست هر چقدر هم از مخالف سیاسی انزجار داشته باشیم گاهی اوقات در راه حفظ منافع ایران باید گوشت مرده را هم با همه اکراهی که به آن داریم مجبوریم در حلقوم خود فرو کنیم. حفظ منافع ملی گاهی اوقات تا اینجا هم پیش می رود و باید دلش را داشت. این گوشت مرده برای من اصلاح طلبان هم هستند که طیفی هر چند با درصد کم، پایگاه اجتماعی قلیل، ولی هنوز نیرومند هستند. برای من دوستی یکطرف قضیه است و کار سیاسی طرف دیگر قضیه. من هرگز با رژیم و عمالش بجز مبارزه کاری نکرده ام. با همه ایران و ایرانی ستیزان هم سر جنگ دارم.
امیدوارم توضیحات بالا کافی بوده باشد تا قانع شده باشی که من اصلاح طلب نیستم، سیاست و کار سیاسی را چگونه می بینم و همانطور خط قرمزی را که بین دوستی ها و کارهای سیاسی قائل می شوم. برای من دوستی ها با عواطف انسانها سر و کار دارند ولی سیاست هنر ممکنات، بی پدر و مادر، حرامزاده، است و اخلاق سرش نمی شود. در راه حفظ منافع ملی ایران، من هیچ خط قرمزی را نمی شناسم. این منافع را هم در ایران بالاتر از هر چیز و کس است، سرنگونی کلیت رژیم کهریزکی و استقرار یک نظام لیبرال مبتنی بر کلیه مفاد منشور جهانی حقوق بشر و میثاقهایی که منافع ایران را حفظ کند می توانم خلاصه کنم. پادشاهی و جمهوری را هم به ملت واگذار می کنم. از آنجا که در کل طیف جمهوری خواه حتی یک شخصیت سیاسی که در نگاه به کشور و ملت ایران همتای رضا پهلوی نمی بینم، او کاندید ریاست جمهوری برای من خواهد بود اگر که ملت ایران جمهوری را انتخاب کند.
کاوه عزیزم، از آنجا که می دانم 90 درصد آنچه تو نازنین برای ایران می خواهی همانست که من می خواهم، هم در کار سیاسی همکارت هستم و هم بواسطه اخلاق ات پیوندی عاطفی با تو دارم. هر جا که نظر بدهی مثل همیشه از تو حمایت خواهم کرد و هر جا مخالف بودم یا ابهامی دیدم بدون هیچ قضاوتی در وحله اول با تبادل نظر و طرح پرسش با تو نازنین به نتیجه خواهم رسید. من دوستت هستم و خواهم ماند. به امید اینکه همه سوء تفاهمات و کدورت ها پایان یافته باشد تا مبارزه را علیه دشمنان واقعی را ادامه دهیم. کاوه جان، به این آسانی ها ول کن مبارز و دوستی مثل تو نبوده و نخواهم بود حتی اگر تو ولم کنی. با سپاس و قدردانی از همه زحماتی که در مبارزه علیه رژیم 16 ساعت در روز متحمل می شوی. دوست و دوستدارت حق
پاینده ایران و ملت ایران
December 01, 2011 02:13:00 PM
---------------------------
ایرانی
با درود به دوستان
حق عزیزم, آهسته تر حرکت کن جانم بنده هم برسم, چه زمانی گفتم بنده از شما دلگیر شده ام که باید خیلی مرتجع, دیکتاتور و متعصب باشم که از بیان نظر دوستی, دلگیر شوم که هیچ, شما را دادگاهی نموده و محکوم کنم!, این با بی دادگاه های خلخالی وار قاضی قاتل حاکم شرع چه فرقی دارد؟. حداقل بنده به سهم خودم هرگز از بیان نظر توسط هیچ کس ناراحت نمی شوم. یا آن نظر به زعم من با واقعیت نمی خواند و قابل بحث است که می توان درباره آن با رعایت اصول, بحث نمود و به نتیجه رسید, یا صحیح است که بنده بارها نظریات ارزشمند شما را تایید نمودم و کاوه جان عزیز و گرامی زحمت کشیده منتشر نموده است که همین جا دست نازنینش را به خاطر این کار می فشارم, از سامانه جلیله حزب نیز سپاس گزارم که این فرصت مغتنم را برای تضارب آرا و اندیشه ها ایجاد نموده است.
اما درباره جمهوری ایرانی, در این متنی که از شما به عنوان مقاله منتشر شده است و بارها در کامنت های قبل, تلویحا" و تسریعا" به شعار جمهوری ایرانی اشاره کرده بودی, وقتی می گویی مردم (جنبش سبز) در شعارهایشان اصولی را اعلام کرده بودند که باید مورد توجه قرار گیرد (نقل به مضمون), اولین و مهمترین چیزی که به خاطر بنده به عنوان کسی که در ایران زندگی می کنم متبادر می شود, همین شعار است. به همین دلیل برایت نوشتم که آن شعار, شعار قالب مردم, یعنی خواست یک حکومت جمهوری (به معنای شکلی آن) نیست. همانطور که گفتی خواست اکثریت تنها با رای آزاد معین می شود و لاغیر, در ضمن این را هم اینجا اضافه کنم که آن شعار در پاسخ به "جمهوری اسلامی" سر داده شد و شاید مانند "یا حسین, میر حسین ",معنایی جز مخالفت نداشت. به یاد داری در ایران, بسیارانی از ما "به در می گوییم که دیوار بشنود"؟, متاسفانه به خاطر جو خفقان, مردم نمی توانند حرفشان را واضح بزنند و این روش را در آن مقطع تاریخی برای اعتراض انتخاب کرده بودند. من هم با شما موافقم که نمی شود و نباید میان جمهوری خواه و پادشاهی خواهی (که هر دو نیز از مشی لیبرال دموکرات پیروی می کنند) خط کشی نمود که اگر بنماییم پس دموکراسی و حق آزاد بیان آراء و اندیشه ها چه می شود؟. حتی اگر در فردای ایران, مردم نظام جمهوری (ایران با یک ملت و یک کشور و در لوای نظام جمهوری ایرانی) را انتخاب نمودند, بنده می پذیرم و حق خود را برای تلاش دموکراتیک در قالب همین حزب جلیل جهت تغیر دموکراتیک قانون اساسی محفوظ می دارم که قانون اساسی وحی منزل نیست. اما تلاش دموکراتیک و تحت لوای همان قانون اساسی (که باید حق من را نیز به رسمیت بشناسد). اما آخرین اخبار را که حتما" می دانی, فکر می کنی چرا بر سر وجود یک عکس تاریخی در سفارت انگلستان, حکومت, 24 ساعت است پادشاه فقید و شاهزاده گرامی ما را با رادیو, تلویزیون, سایت و هرچه امکان در دستش است هدف قرار داده است و لجن پراکنی می کند؟ اگر مانند من در ایران بودی و جبر زمان سال ها تو را از سرزمینت دور نکرده بود (که این دوری کوتاه باد و هر چه زودتر به سر آید), پاسخ دادن به این پرسش برایت هیچ سخت نبود.
حق گرامی, دوستی باارزشی داریم و زیباییش بیشتر از این حرف هاست. من به سهم خودم به دوستی با تو ایرانی وطن پرست, صادق, ارجمند و دانشمند می بالم و مشتاقانه منتظر روزی هستم که نه در دنیای مجازی (که خوب برازنده است برایش این نام دنیای مجازی) که در دنیایی واقعی, دست تو را گرم بفشارم و سپاس و خوش آمد بگویمت به مام میهن که فرزندی شایسته بودی برای او در غربتی سرد و ناخواسته.
پاینده ایران
November 30, 2011 08:42:24 PM
---------------------------
عرفان
درود بر هم میهنان نازنین بویژه کاوه و ایرانی و حق گرامی
باور کنید مخ من یه دفعه سوت کشید که چرا یکدفعه فضا این چنین شد من هم دقیقا منظور ایرانی نازنینم را نفهمیدم چون بحث ما ان نبود که ایشان مطرح کردند فک کنم سو تفاهم پیش امده من بعنوان یک طرفدار نظام پادشاهی همانقدر که برای سلطنت طلبان مشروعیت و احترام قائلم بدون کم و کاست برای جمهوری خواهان هم این حق را قائلم درست نیست که برای طرف مقابل خط قرمز بکشیم و به چالش بکشیم البته منظورم ایرانی گرامی نبود ایرانی نازنین هرگز این کار را نکردند فقط موضوعی را مطرح کردند که فک کنم باعث شد برداشت بدی صورت بگیرد من همیشه حق گرامی را بخاطر خرد گرا بودن و انعطاف پذیر بودنش تحسین میکنم چون مسائل و واقعیات را انگونه که هست میبیند بدون شک ایرانی نازنین و کاوه نازنین هم از این قاعده مستثنی نیستند پس امیدوارم سوتفاهم بسیار جزء ای که پیش امده رفع شود
حق گرامی در این مطلبتان اشاره ای بسیار بجا و درستی کردید این یک واقعیت محض است که طرف پیروز در جنگ امیال خود را به طرف مقابل تحمیل میکند و امیال و اهداف غرب هم تغریبا برای همه ما اشکار است
به امید دیدار هر چه زودتر مهربان یاران گرامی در کافه نادری
پاینده ایران
November 30, 2011 08:36:11 PM
---------------------------
حق
با درود به هم میهنانم،
منظور از ؛قاعده کلی جنگها؛ این بود که در صورت وقوع حمله نظامی به ایران، ایران شکست خواهد خورد. در هر جنگی طرف برنده مطالبات خود را که حداکثری هستند به طرف بازنده تحمیل می کند و آنرا بطور نوشته به امضاء تسلیم شده ی پاکباخته در جنگ می رساند تا حالت رسمی خود را پیدا کند و به اجرا گذاشته شود. حال این چه ربطی به جمهوری ایرانی و چه ارتباطی با پادشاهی خواهی و جمهوری خواهی دارد را من یکی نفهمیدم و نمی فهمم. اگر مورد بی مهری شما قرار گرفته ام، باید بگویم که دلیلش را من به شما نداده ام. اگر ابهامی بود چه می شد اول بعنوان پرسش با من مطرح می کردید تا به من فرصت پاسخ دادن داده می شد! آیا این منصفانه می بود یا اینکه در ذهنتان مرا متهم، دادگاهی و محکوم کنید! بدتر از همه در اینجا در ملاء عام بگذارید! آیا این همان خرده ای نبود که من به آقایان علی کشگر و مهرداد احسانی پور گرفتم که قبل از نوشتن مقالاتشان شایسته می بود اول با این حزب و محرمانه از طریق تلفن و ایمیل و و و مسائلشان را در میان می گذاشتند تا اگر سوء تفاهمی هست، که معلوم شد بود، برطرف شود! حال شما با طرح پرسش در اینجا در رابطه با نظرم، نظری که آنرا بدون مشورت با من در صفحه ؛از دیگران؛ گذاشتید، می توانستید حقایق را از من جویا شوید و نیازی هم نمی بود که اینگونه و به این راحتی از دایره دوستی تان به بیرون پرتابم کنید!
سه سالست که در دنیای مجازی نظر گذاشته ام و از سایت اخبارروز آغاز کردم، احدی نمی تواند حتی یک نمونه از اینهمه نظراتم نشان دهد که هرگز با رژیم و یا اصلاح طلبان بوده باشم. خلاصه کردن جنبش سبز در موسوی و کروبی بوسیله هر کسی که باشد یک اشتباه محض است. این قشر سبز علوی تعداد درصدشان حتی به اندازه انگشتان یک دست هم نیست. خودشان هم اینرا می دانند و آن قانون اساسی شان را هم فقط خودشان می خواهند و نه ملت ایران وگرنه خواستار به رفراندوم گذاشته شدن هم آن می شدند و هم جمهوری اسلامی شان. در مورد جمهوری خواهان که اصلا موضوع بحث در این نوشته نبود و معلوم نیست چطور از درونش بیرون آمده است باید بگویم که نه جمهوری خواهان و نه پادشاهی خواهان می توانند دیگری را به رسمیت نشناسند چون این غیردمکراتیک و خودی و ناخودی کردن جامعه خواهد شد. محتوای یک نظام و نه نام آن مهم است. محتوا اگر لیبرال دمکراتیک باشد همه با هر اندیشه ای که دارند قادر خواهند بود در کنار هم در امنیت و رفاه و آزادی کامل زندگی کنند. اولویت این محتوا و نه نام یک نظام است. نه جمهوریخواهان و نه پادشاهی خواهان قادرند یکدیگر را مجاب کنند که حتما این و یا آن نام را نظام باید داشته باشد. اینرا باید به رای ملت گذاشت. اما به عقیده من لیبرال دمکراسی را نمی توان به رای و رفراندوم گذاشت چون اگر پاسخ نه به آن باشد خود به خود جامعه را به خودی و ناخودی تقسیم می کندو بنابراین، یکبار دیگر تبعیض در جامعه قانونا نهادینه می شود. لیبرال دمکراسی جلودارنده همه گونه تبعیض و حافظ حقوق اقلیت مقطعی است و نباید از آن کوتاه آمد و آنرا معامله کرد. جمهوری هم دو معنا دارد و اینرا در نظر قبلی هم گفتم. در یک جامعه سالم هرگز مردم نه همگی جمهوری خواهند و نه همگی پادشاهی خواه، مگر آنکه پیشینه آنرا نداشته باشند. در فردای ایران، منافع ملی کشورمان را پادشاهی خواهان معقول و جمهوریخواهان معقول که وجه مشترکشان لیبرال دمکراسی برای ایران باشد می توانند به بهترین وجه همانند کشورهای جهان اول رقم بزنند. افراطیون در دو طرف فقط می توانند منافع ملی ایران را قربانی افراطی گرایی های خود کنند. این چه تفاوت فاحشی با اسلامیون افراطی ای کنونی دارد که منافع ملی ایران را قربانی اسلامشان کرده اند! آیا باید قرار این باشد که یکی دیگری را حذف کند و چه می تواند مبارزات ملت ایران منجمله جنبش سبز در این ۳۲ سال را در پادشاهی خواهی و جمهوری خواهی خلاصه کند یا کرده است و جدی گرفته شده است! حقوق شهروندی که با جمهوریخواهی و پادشاهی خواهی رابطه ای ندارد، دارد!
به امید آنکه پروسه ای برای برطرف کردن سوء تفاهمات چه در حزب و چه در بین دوستان دنبال شود که باعث گسستگی های بیخود نشود.
پاینده ایران و ملت ایران
November 30, 2011 06:41:01 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
با درود به حق گرامی
موضوع همان در حد پرسش بود که ایرانی گرامی پاسخ دادند.
درمورد آقای میبدی، فکر می کنم ایشان با پیروی از تجربه طولانی در ارتباط ناکارآمدی احزاب سیاسی به اصطلاح اپوزیسیون کلاً نا امید هستند وعلاقه ای به شنیدن حتی نام احزاب را ندارد. سپاسگزار دوستان کافه نادری. ارادتمند کاوه
پاینده ایران وملت ایران
November 30, 2011 05:13:31 PM
---------------------------
حق
با درود به هم میهنانم
بویژه به دوستان کافه نادری بسیار عزیزم و بهمن زاهدی بسیار گرامی، اولا که دوستان محبت کردند و نظری را که ارسال داشتم بعنوان نوشته در صفحه از دیگران قرار دادند. پس از خواندنش در این صفحه از آن شرمنده شدم چون دیدم جای آپوستروف یا جای فعل در جمله ای در اینجا و آنجا خالی بود تا مفهوم باشد. با اینحال نکاتی که می خواستم در این نوشته باشند جایشان خالی نبود. حال اگر باعث سوء تفاهم شده اند، دلائلش فقط می تواند ضعف من در بیان منظور خود بوده باشد و بس. کاوه جان، منظورت را از نظرات اخیرت نفهمیدم. لطفا اگر از من دلخوری، شفاف با من در میان بگذار تا پاسخ بدهم. در اینکه کلیت رژیم باید برود هیچ حرفی نیست حال این چه با مشارکت خودشان باشد و چه بی آن. ایرانی عزیز، منظور شما هم برایم شفاف نبوده است. جمهوری دو معنا دارد. یکی نوع نظام است و دیگری حاکمیت ملت یا همان جمهور مردم که می تواند پادشاهی هم باشد. این درک منست و اگر اشتباه می کنم، امیدوارم هم دوستان و هم حزب مرا راهنمایی کنند. شعار استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی هم کلیت رژیم و هم همه طیفهای چپ سنتی و هم تجزیه طلبان را سخت برآشفت چون از دم ایران و ایرانی ستیز هستند و واژه "ایرانی" و هویت ایرانی با اهداف همه اینها همیشه زاویه ای 180 درجه ای داشته است. من ناظر غوغایی بودم که چپها و تجزیه طلبان در مورد جمهوری ایرانی در سایت هایشان مثل اخبارروز به پا کردند که نه، منظور "جمهوری ایران" است و نه "جمهوری ایرانی" که فاشیسمی بیش نیست که رضاشاه باعث و بانی آن بود. البته اینها را با فحاشی هایی که نثار پهلوی ها می کردند می نوشتند. غالب اینها قلب مطلب می کنند که جمهوری ایرانی هم یکی از آنها بوده است. سه طیف نامبرده در بالا از جمهوری ایرانی متنفرند چون آنرا یا فاشیسم برآورد می کنند یا غیر اسلامی.
کاوه جان، صدای نازنینت را از تلویزیون پارس دوباره شنیدم. متاسفانه بنظر من، جناب میبدی علاقه ای به حرفهایت که حرفهای منهم هستند ندارد. پاسخش اینبار چه بود! از همه زحماتی که هر روز طی ساعات طولانی می کشی یک دنیا سپاسگزارم. آرزوی پیروزی و تندرستی دوستان کافه نادری را دارم، دوستدارتان حق
پاینده ایران و ملت ایران
November 30, 2011 03:27:33 PM
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت دوستان کافه نادری
کاوه جان, امیدوارم جمع ما افزون گردد و نه اینکه کاهش یابد. آن چیزی که درباره داش آکل قلمی نمودی من نمی دانم از کجا آمده است که زیبا نیز بود. اما داش آکل اصلی رمانی است از صادق هدایت که سال ها بعد توسط مسعود کیمیایی به فیلمی به همین نام تبدیل شده است. داستان لوتی مردم داری است که همه شیراز می دانند با کاکا رستم مردم آزار و ضعیف کش لج است و جلوی کارهای او را می گیرد. روزی شخصی از خواجگان شهر در بستر مرگ چون عهد و عیالش بعد از او سرپرستی ندارند مال و زن وبچه را به داش آکل می سپارد تا پیدا شدن داماد برای دخترش. طی ماجرایی داش آکل عاشق دختر خواجه می شود و چون امانت است و شاعبه خیانت در امانت دارد این عشق را ابراز ننموده, دختر را شوهر می دهد و دریک قمه کشی با کاکا رستم سیاه سوخته و به نامردی و از پشت کشته می شود. طوطی که با او درد و دل می کرد تحویل دختر می شود و طوطی درد و دل های داش آکل را برای دختر که او نیز میلی به داش آکل داشته است باز می گوید و اما چه سود که یار در خاک سرد آرمیده است. قصدم از بیان این قصه هدایت آن بود که باید قدر دوست را دانست حتی اگر با من در اصول مشترک ولی در روش نظرش متفاوت باشد.
حق گرامی, از خواندن متن مقاله فوق خرسند شدم که دست به قلم برده ای. فکر می کنم اصل منظور شما شعار "استقلال, آزادی, جمهوری ایرانی" باشد که در یکی از تظاهرات جنبش سبز (روز قدس) سر داده شد. اما دوست گرامیم, به یک نکته دقت کن, این شعار زمانی داده شد که نیروهای اصلی مردمی, که وابسته یه اصلاح طلبان نبودند و آنها را قبول نداشتند دیگر در تظاهرات شرکت نمی کردند. پس از افول دور اول تظاهرات که به طور ملیونی برگزار شد و قالبا" همراه با سکوت بود, و پس از آنکه آقای موسوی آن بیانیه معروف را صادر کرد و صحبت از بازگشت به دوران طلایی! امام راحل! نمود, ما به خانه هایمان رفتیم بدون اینکه حرفمان را زده باشیم, زیرا قالب تحرکات خیابانی ملیونی در خرداد و تیر همراه با سکوت و یا درگیری و شعار مرگ بر دیکتاتور بود. فکر می کنی چرا آقای امیر ارجمند در آستانه تظاهرات 25 بهمن از آیت ا... بی بی سی به پیروانش دستور داد شعار ساختار شکن ندهند؟ باید دقت شود درست پس از بیانیه دوران طلایی هرآنکس که در خیابان مانده است تنها طرفداران اصلاح طلبان است و طبعا" شعاری که می دهد تنها به همین گروه تعلق دارد (مثلا شعار جمهوری ایرانی). من پادشاهی مشروطه طلب کجا بودم در آن تظاهرات؟ هیچ جا!, چون نه می خواستم به دوران طلایی!! برگردم و نه جمهوری را قبول داشتم. شعار خیابانی بعد از خرداد را تنها می توان به هوارداران اصلاح طلبان نسبت و تعمیم آن به همه مردم ایران جفایی بزرگ است به آنهایی که دوران طلایی و جمهوری نمی خواهند.
به امید بحث بیشتر در کافه نادری با سایر دوستان و اعضاء.
پاینده ایران۸
November 30, 2011 11:01:53 AM
---------------------------
کاوه یزدانی
با درود به حق گرامی
همچنین درود بر دوستان وهم دلان صمیمی کافه نادری
اگر برایتان امکان دارد ومطلع از درستی پاسختان هستید ، پاسخ دهید:
یک پرسش دارم که هیچ ربطی به موضوعات سیاسی ما ایرانیان ندارد، به حمله نظامی هم هیچ ربطی ندارد، شاید هم مسئله فرهنگی باشد، شاید هم نه سیاسی ونه فرهنگی باشد. شاید هم یک معضل اخلاقی وتکامل نیافته در جامعه ایرانی باشد که در قالب فیلم به تصویر کشیده شده است. ولی من فیلم را ندیدم، و از داستانش نیز هیچ اطلاعی ندارم که بگویم بر اساس واقعیت بوده یا نه، به هر حال داستانش آزاردهنده است.
از آنجایی که این موضوع در قالب فیلم بیان شده است و اینجانب متاسفانه این فیلم را ندیدم و مدت هاست که فقط می شنوم که فردی در این فیلم به نام داش آکُل بوده وهمواره این داش آکُل بنده خدا که گویا خیلی هم به دوستانش وفادار بوده، اما همواره در نگاه ورفتار وحرکات همان دوستانش بسیار کوچک شمرده می شود، تا جایی که گاهی همان دوستانش، تا حدّ یک سگ کوتوله خارش می انگارند. البته سعی می کنند طوری تحقیرش ننکند که داش آکُل متوجه این رفتار تحقیر آمیز شود. آما داداش خوب می داند که آن دوستان چه در مغزشان می گذرد، ولی به رویه خودش نمی آورد . روزی به من گفت کاوه تو خودت را ناراحت نکن برای من اهمیتی ندارد. در واقع هر دو طرف به روی خودشان نمی آورند. من هم موندم بین بازی تلخ این به اصطلاح دوستانی که ادعا می کنند که دوست هستند با داش آکّل بنده خدا.
حق عزیز قصه این داش آکُل چی بوده که اینگونه مورد بی مهری دوستانش قرار می گیرد؟ راستش نمی دانم در این وسط چه باید بکنم که نه سیخ بسوزد و نه کباب و این دوستی مان نیز ادامه یابد.
حق عزیز به نظر جنابعالی من چکار باید انجام دهم در بین این دوستان ایرانی مان؟
از راهنمایی هر هموطنی نهایت سپاسگزاری را دارم. آیا باید با این جمع ارتباطم را همچنان حفظ کنم یا نه؟ چونکه هم افراد جمع را دوست دارم واز طرفی هم گاهی رفتارشان آزاردهنده است . سپاسگزارم. با احترام کاوه
پاینده ایران و ملت ایران
November 30, 2011 08:05:42 AM
---------------------------
|