مشکلات این اپوزیسیون در عدم همایش فراگیر آن نیست زیرا چنین امری نه ممکن است و نه ضرورتاً تامین کنندهء وجوه دمکراتیک و دمکراسی می باشد. بلکه درهم آمیختگی و گوناگونی های عقیدتی و ارزشی، و فقدان مرزبندی های اصولی سیاسی را می توان معضل اصلی «اپوزیسیون ایرانی» دانست ...
تقابل بدیل خواهانه با نظام جمهوری اسلامی بی شک نمی تواند بدون حضور یک اپوزیسیون منسجم، با دادخواهی های مشخص، و مدیریت سیاسی مبارزه به سرانجامی برسد.
طی سی و سه سال گذشته، اپوزیسیون ایرانی به سازماندهی انتقاد از پدیدهء جمهوری اسلامی در حوزهء ذهنیت پروری پرداخته و قادر گردید دو مهم را در این مبارزه به مراحلی از مقبولیت درونی و همچنین جهانی برساند.
نخست، با همهء مقاومت، سانسور و همدلی های دول غرب، این اپوزیسیون توانست نقض آشکار حقوق بشر، و در مواردی جنایت علیه بشریت، را در اذهان عمومی و مطبوعات و نهادهای حقوق بشری غرب تصویر نماید. ایچاد نهاد های مدنی در غرب مانند کانون های حقوق بشری، دفاع از زندانیان سیاسی، کمپین های گوناگون ضد اعدام، برابری خواهی زنان و نشان دادن واقعیت های زن ستیزانه در نظام جمهوری اسلامی، کمپین های دفاع از آزادی و بویژه علیه انسداد مطبوعات و اسارت روزنامه نگاران، پایداری و بیداری ایرانیان در دادگاه هایی نظیر میکونوس، و افشای ترورهای درون مرزی و برون مرزی نظام، و چهره آرایی حقیقی از نظامی تروریستی، و ده ها مورد دیگر، ذهنیت اجتماعی غرب را نسبت به این وجود سیاسی ناممکن در صحنهء سیاست جهانی آگاه نمود.
نکتهء دوم ذهنیت پروری جهانی در تمییز بین مردم ایران و قوای حکومتی بود که با خود احترام خاصی را در این زمینه میان جهانیان پدید آورد . این رویداد با مبارزهء دادخواهانه مردم ایران، بویژه جوانان و زنان و سازمان های عدیدهء سیاسی، فرهیختگان و فرهنگ آفرینان تبعیدی امکان یافت.
امروز کمتر کسی ست که این دو وجه از دستآوردهای مهم سیاسی را انکار نموده و، با تکیه بر چنین بنیادی، بهرهء سیاسی خود را از آرایش نهادهای حامی جهانی مطالبه ننماید.
با این حال، اپوزیسیون ایرانی نتوانسته است درون خود را برای یک مبارزه منسجم بدیل خواهانه بیاراید و به یک مدیریت سیاسی در مراتب فراتر از نقد پدیده ها دست یازد. بی شک برای این فقدان و نارسایی دلایل متفاوتی را می توان در اختیار نهاد. می توان از دخالت نظام در گفتمان درونی اپوزیسیون نام برد. یا می توان از فروپاشی باورها و جهان بینی های سیاسی، و همچنین گسست تشکیلاتی قوای مبارزاتی در مصاف با دو پدیدهء درونی و جهانی، یاد کرد. می توان از فقدان درک و ناتوانی از برقراری ارتباطی ارگانیک با مبارزان داخل کشور، که دلالیل گونانی دارد، سخن راند. می توان از منیت ها، جدال های بی ثمر نظری و عملی، از نداشتن برنامه و تعمیم کارنامه سیاسی بر قوای جمعی روایتی داشت. و شاید بتوان شواهدی دیگر نیز آورد که تنگناهای امروز ماندگاری اپوزیسیون ایرانی را بر سر چند راهی های گزینه و عمل سیاسی تصویر کنند.
اما، پیش از آنکه این دفتر شکایات را پیشتر بگشاییم، بهتر است از این اپوزیسیون ایرانی یک بازخوانی اجمالی به دست دهیم و دریابیم که چگونگی در هم آمیزی و از هم گسیختگی آن چیست. ببینیم خواست هایش کدامند. آیا این خواست ها قادرند تصوری منسجم از مبارزه ای همگنانه ای را ایجاد نمایند؟ و آیا از این گسیخته و آشفته بازار می توان به یک مدیریت سیاسی دست یافت؟
قبل از هر نکته ای باید بگویم که اپوزیسیون ایرانی متشکل از دو گوهر وجودی متمایز از یکدیگر است و اقدام عملی خود در برابر نظام را در دو دایره قرار می دهد. نخست دایرهء نیروهایی که نقد بر پدیده هایی از وجوه دیکتاتوری نظام را برای اصلاح و ترمیم درونی ان منشور سیاست و تظاهر سیاسی خود می کنند و، دوم، دایرهء نیروهایی که انحلال نظام را تنها راه حل ممکن می خوانند. هر یک از این طیف و دایرهء سیاسی در زنجموره های اپوزیسیون ایرانی بر بنیاد مطالبات گوناگون درونی خود قرار دارند.
به طیف نخست می نگریم؛ طیفی که خود را در «دایرهء اصلاحات» در دو جریان به هم پیوسته و از هم گسسته تصویر می نماید:
الف: نیرویی که مبارزه اش را در ترمیم مدیریت سیاسی، بویژه دولت جمهوری اسلامی، نشانه گرفته و به سازماندهی این باور در صحنهء درونی و جهانی می پردازد و مدعی است که با تغییر آن مدیریت قادر می گردد آرامش سیاسی را به جامعه باز گرداند.
در جریان جنبش سبز این نیرو خود را سخت در برابر تمایل به رادیکالیزم سیاسی در طرح شعارهایی که می توانست دامان ولایت را بگیرد قرار داد و همهء مطالبات خویش را در پرسش «رای من کو؟» و نفی مدیریت سامانهء دولتی و نیز برخی اصلاحات صوری قرار داد.
این نیرو بخشی از توان و شواهد استدلالی خود را از امکان محدود عمل مبارزاتی در بستر اجتماعی کسب می نماید و مبارزات زنان، کارگران و نهادهای مدنی را برای تحولات مرحله ای یک دادخواهی قطعی دانسته و منشور سیاسی گفتمان خود را در مراتب نخستین و امکان پذیر در ترمیم و تصحیح موارد قانونی در چارچوب نظام ولایی و جمهوری اسلامی می جوید.
همین نیرو تا کنون قادر گردیده که بیشترین منابع حمایتی را در صحنهء جهانی بدست بیاورد. پارلمان اروپا، بخش گسترده ای از سیاستمداران حاکم بر امریکا، و نهادهای اقتصادی از جمله حامیان این نیروی اجتماعی می باشند. رسانه های فارسی زبانی همچون بی بی سی و صدای امریکا و دیگر رسانه های نوشتاری و صوتی که منابع مادی و همچنین مدیریت سیاسی شان بر سیاست های کلان غرب تکیه دارد و از آن منابع تامین مالی و فکری می گردند، از مهمترین حامیان این جریان به لحاظ کمیت اندک بشمار می روند.
ب: نیروی دوم به قوای اصلاح طلبانی اشاره دارد که نقد بر ولایت فقیه را نیز آماج خود گرفته و دولت و ولایت را همبازان اصلی در ناهنجاری های اجتماعی می خوانند. این طیف گستردهء سیاسی درون سیالی دارد و انکشاف نقد و بیداری در آن موجب گسترده شدن دامنه های برون شد از فکر ترمیم و ماندگاری درون نظام نیز می گردد. اما این تمایل را بیشتر می توان در حاشیهء مبارزات چنین نیرویی مشاهده کرد و مدیریت این جریان سیاسی، تا برآمد حادثه ای سیاسی، شرایط ماندگاری میان دو گزینه را نامشخص می گذارد و با چنین سیاستی قادر می گردد در گفتمان های سیاسی رایج ـ چه در زمینهء ترمیم نظام و چه در مورد انحلال آن ـ حضور داشته و اگر قادر به هژمونی خود نباشد از شکل گیری مدیریت سیاسی مبارزه ای دیگر جلوگیری نماید.
این نیرو قادر نیست و نمی خواهد همهء خواست های سیاسی ایرانیان را نمایندگی نموده و حافظهء سیاسی و مبارزاتی جنبش دادخواهانهء سی و سه سالهء ایرانیان را تنها در جنبش سبز، آن هم با تفسیرها و تنگناهای مطالباتی خود، محدود نماید. اگرچه نقش سازمان دهنگان حقیقی این جریان در نقض حقوق بشر، و همبازی آنان در سه دهه جنایت، نمی تواند سبب ساز اعتمادی در گستره ملی گرددف اما بخشی از مدعیان انحلال نظام را می تواند به اتحاد با خویش فرا بخواند.
این نیروی اجتماعی مدعی تصاحب و رهبری جنبش سبز اعتراضی ست و حافظهء مبارزاتی و دادخواهی هایش نیز در همین زمان بندی سیاسی خلاصه می گردد. پیوند این نیروی اجتماعی با قدرت های جهانی از طریق امکانات نیروی نخست، و لابی های گستردهء آن، امکان تحقق می یابد. چرا که، از منظر طیف نخست سیاسی، گستره و توان حوزهء عمل این نیرو، می تواند نیروی محرک و پدید آورندهء مدیریت سیاسی آنان را تامین نماید.
پ: نیروی سوم به مجموعه ای از هم گسسته متشکل از احزاب، سازمان ها و شهروندان میلیونی ایرانی باز می گردد که از گوناگونی بسیاری برخوردار می باشند. یکی از وجوه بارز این نیرو همانا سکولار بودن آن می باشد که بنیاد دادخواهی و تمایز آن را از نیروهای اصلاح طلب آشکار می سازد.
بخشی اعظم این نیرو، که شاید گسترده ترین نیروی پراکنده اجتماعی را متصور سازد، بدیلی دمکراتیک بر بنیاد منشور جهانی حقوق بشر و نظامی سکولار را مورد دادخواهی خود قرار می دهد. اندیشه های تبیین کننده در این طیف بسیار گستردهء سیاسی، سوسیال دمکراسی، دمکراسی لیبرال، جمهوریخواهی، فدرالیزم، انحلال طلبی نظام ، سکولاریزم و حقوق بشر جای می گیرند.
این نیرو بیشترین سهم را در مبارزات سی و سه ساله علیه نظام جمهوری اسلامی به عهده داشته است اما هرگز قادر نگردیده که مدیریت سیاسی مبارزه را پدید بیاورد. اشکال و نهادهای برپا شده اش در این باب یا به فراموشی سپرده شده اند و یا، به مثابه نهادی بی توجه به اتحاد، بر جای تکراری خود باقی مانده اند.
با این حال، این طیف گسترده تنها نیرویی ست که می تواند آرایش همایش سیاسی را برای دست یازی به یک مدیریت سیاسی در گذار از نظام حاکم پدید بیاورد؛ و قادر است، با ایجاد انسجام درونی خود، هم آفرینندهء حوادث سیاسی باشد و هم امکانات گستردهء مبارزاتی را فراهم آورد. با این همه، اکنون اش را می توان در بهره مندی از کمترین منابع حامی اجتماعی و رسانه ای رقم زد. دقیقاً به همین علت، یعنی فقدان انسجام درونی، نیز هست که موجب می شود مورد ارزیابی شطرنج بازان سیاسی جهانی نیز قرار نگیرد.
گستردگی این طیف اما آنچنان است که هیچ مدیریت ساخته و پرداخته شدهء دیگری نیز نمی تواند بدون همیاری با آن و به تنهایی به سازماندهی مبارزات دست یازد. با وجود اجزای از هم گسیخته اش، تفوق و تسلط این نیرو بر گستره و کرانه های متعدد حوزه های سیاسی بازتابی ست آشکار از توان حقیقی آن که با وجود فقدان انسجام و همایش درونی نیز قادر می گردد بر روند گفتمان های سیاسی تاثیر مستقیم بگذارد.
در میان طیف نیروهای انحلال طلب می توان از دو نیروی دیگر نیز نام برد: از یکسو مشروطه خواهان و سلطنت طلبان و، از سوی دیگر، سوسیالیست ها و کمونیست ها.
ت: سوسیالیست ها به دو جریان اندیشگی و مبارزاتی تقسیم می شوند. نخست نیرویی که حل مشکلات جهانی و ملی را در رویکرد بشریت به یک انقلاب و واژگونی ساختاری- اقتصادی در گسترهء جهانی آن می پندارد و، برای رسیدن به آن مناسبات در واحد ملی، به دفاع از حقوق زحمتکشان جامعه پرداخته و سازماندهی نیروی کار را جهت کسب دادخواهی های بر حق شان در دستور کار خود قرار داده است. بخش نظری این نیروی اجتماعی با نقد واقعیت های تحمیلی بر پیکرهء اجتماعی، به مخالفت با همهء وجوه نابرابری پرداخته و، در طرح دادخواهی های برابر خواهانه، نقش تعیین کننده ای می توانند ایفا نماید. این گروه و نیروی اجتماعی مبارزات خود را به مثابه مبارزات خیابانی یا خارج از تعلقات حکومتی تصویر می کنند.
احزاب و سازمان های دیگر سوسیالیستی اما به مثابه بدیلی انحلال خواهانه در برابر نظام جمهوری اسلامی خواهان نوعی «سوسیالیزم ملی» اند و آن را تنها با قدرت سیاسی طبقهء کارگر سرانجام یافته می پندارند. این نیرو باور دارد که قادر است با هژمونی خود دادخواهی های دمکراتیک دیگر طبقات را نیز نمایندگی نمایند. این جریان، بدلیل بدیل و مطالبات خود از نظام آینده، که با عناوینی چون جمهوری شورایی، و سوسیالیستی تبیین می گردد نمی تواند خود را در متن چالش های همایش سیاسی بر سر نظام های تابع سرمایه داری و سوسیال دمکراتیک قرار دهد. به نظر می آید که این دو نیرو در آینده نیز مبارزات خود را در بستر نهادسازی های اجتماعی تداوم بخشند و، با نقد بر پدیده های نابرابر اجتماعی، حضور اجتماعی خود را مشخص سازند. و، بهر حال، فراشد و عملکرد نظام دمکراتیک آینده نقش تعیین کننده ای در آرایش اجتماعی این نیروها خواهد داشت .
نیروی پایانی در میان انحلال طلبان به طرفداران سلطنت و مشروطیت باز می گردد که، با همهء تفاوت هاشان در گرایش و رویکرد به گذشته و امروز، همچنان می توانند با نماد سیاسی و جانشینی پادشاهی خود وحدتی را به نمایش بگذارند. مشکل اما در عدم پذیرش نماد سیاسی آنان در خواست چنین جایگاهی برای خود می باشد. بخش سلطنت طلب این جریان خود را در تقابل با همهء نیروهای دیگر اجتماعی می انگارد و بازگشت به عصر طلایی گذشته را برای بدیل فردایی ایران ممکن می خواند. مشروطه خواهان اما، با تکیه بر نوعی ناسیونالیزم مبتنی بر مبانی حقوق بشر، منصفانه تر به گذشته می نگرند و آماده اند تا نقش خود را برای همیاری در بنای فردای ایران با دیگر نیروهای اجتماعی ایفا نمایند. اگرچه این نیروی اجتماعی در طرح معادلات و دخالت های اجتماعی توان چندانی در اختیار ندارد اما بر فرایند پیش روی نیز بی تاثیر نخواهد بود.
حال اگر شمای خواننده نیز، کم و بیش، در مورد روایت فوق از چگونگی گوناگونی اپوزیسیون از هم گسسته و در هم آمیخته با من و دیگران هم رای باشید، آنگاه می توان دلیل ناکاری اپوزیسیون ایرانی را بهتر درک نمود.
مشکلات این اپوزیسیون در عدم همایش فراگیر آن نیست زیرا چنین امری نه ممکن است و نه ضرورتاً تامین کنندهء وجوه دمکراتیک و دمکراسی می باشد. بلکه درهم آمیختگی و گوناگونی های عقیدتی و ارزشی، و فقدان مرزبندی های اصولی سیاسی را می توان معضل اصلی «اپوزیسیون ایرانی» دانست؛ چرا که هیچ یک از طیف های سیاسی موجود آرایش خود را به مثابه قطبی اجتماعی به سرانجامی مطلوب نمی رساند؛ گویی همگان، در انتظار برآمد یک رویداد غیر ارادی، جایگاه میان دو صندلی را مناسب ترین گزینه می پندارند.
اما تبیین مدیریت سیاسی بر بنیاد همایشی ملی یک ضرورت تاریخی ست. در کمتر دوره ای واژه و مفهوم همایش سیاسی اینچنین موضوع گفتمان و همچنین بهره برداری سیاسی، آنگونه که امروز در بستر سیاست معاصر ایران بر آن تاکید می گردد، قرار گرفته است. تقریباً همهء نیروها و طیف های سیاسی از ضرورت همایش برای آزادی دم می زنند و هر طیف سیاسی، در طرح اندیشه های خود، مرزهای این آزادی و مفهوم آن را بنا بر مرتبه های دادخواهی اش، بیان می دارد. با این همه، طیف ها در عمل از یکدیگر تفکیک نمی یابند و باز شاهد اینهمانی هایی هستیم که بنیاد دوگانه ای را ترسیم می نمایند؛ مانند تفاهم و همگنی سکولارها با دینکاران و یا، به روایت دیگر، قرابت بخشی از مدعیان انحلال نظام با اهل مرمت سازی پیکرهء در حال ویرانی نظام جمهوری اسلامی.
فقدان مدیریت مبارزهء سیاسی در راه استقلال نیروهای آزادیخواه ایرانی و تحمیل ارادهء ملی بر سرنوشت سیاسی کشورمان موانعی بسیار جدی آفریده و موجب پیدایش یک وضعیت تاریخی شده که سازمان نیافتگی اش می تواند به پایداری نظام، حتی از طریق تغییرات صوری و پوست اندازی های سیاسی، بکشد و یا به تحمیل مدیریتی برنیامده از قوای ملی بیانجامد.
در پاسخ به طرح پرسشی دربارهء سرنوشت سیاسی ایران معاصر، شاید بتوان نیروی سوم را مناسب ترین نیرو برای همگنی ملی و همایشی بدیل خواهانه تصور نمود. چرا که شعاع تاثیرات اجتماعی اش می تواند بسیار گسترده تر از دیگر نیروها عمل نماید. مجموع احزاب ملی، احزاب ملیت های ایرانی، تلاشگران برای نظامی دمکراتیک و مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر، بخش اعظم جنبش برابری خواهی زنان، بخش اعظمی از احزاب و سازمان های چپ، و میلیون ها شهروند ایرانی را میتوان در این بستر سیال سیاسی اجتماعی قرار داد.
این نیرو به سبب خواست های معین اش، و گستردگی حضور اجتماعی اش، تنها نیرویی ست که توان آشتی ملی را دارا است.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
کاوه یزدانی
با درود به دوستان گرامی
حق عزیز ، اینکه آقای سیروس ملکوتی گفتند مقالاتش را از این سامانه پاک کنند، درخواست معقولی از طرف ایشان نمی باشد.
شخص آقای سیروس ملکوتی است که نباید در باره مسائلی که مربوط به ایران و ایرانی است بنویسد. تا وقتی که ایشان حق دارند در باره ایران بنویسند، هر ایرانی حق دارد مطالبش را در سامانه های ایرانی و در این سامانه منتشر نماید. مگر اینکه در باره ایران و ایرانیان ننویسد. چگونه است که ایشان به خود حق می دهد در باره ما ایرانیان بنویسد؟
December 19, 2011 06:36:51 AM
---------------------------
حق
با درود به هم میهنانم بویژه دوستان و دوستداران کلوب کافه نادری
رحمان تبریزی گرامی، با درود و سپاس از همه نظرات شما در این سامانه. من بیاد ندارم که شما را هرگز نادیده گرفته باشم و متاسفم که از من دلگیرید. بله، نظراتتان را هم در اخبارروز و هم در کیهان خوب یادم هست. حمایت های شما بویژه در کنار دیگر وطنپرستان را علیه جعل و تحریف تاریخ ایران که سایت اخبار روز در بخش ؛مسائل ملی؛ اش همواره تشویق کرده است را همیشه ارج نهاده ام. من بسیار متاسفم که در آنجا دست به سانسور شما زدند و ناگهان کم پیدا شدید. امیدوارم آقای ملکوتی به شکایت های مستمر نظردهندگان سایت اخبارروز هم توجه کنند و تذکرات لازم را به آنها بدهند که سانسور بد است. اتهام غیرمنصفانه و بی دلیل و مدرکی هم که ایشان به این سامانه وارد آورده اند، جای پوزش او از این سامانه و کاربرانش را خالی گذاشته است. امیدوارم که اگر قرار شد که مقالات وی از این سامانه پاک شوند، لینک مقالات و نظرات کاربران همچنان باقی بمانند. من مقالات شبکه سکولارهای سبز جناب نوری علاء را در سایت سکولاریسم نو مثل همیشه دنبال خواهم کرد و مقالات آقای ملکوتی را خواهم خواند. اگر به نکته ای قابل توجه برخوردم حتما به آنها در اینجا خواهم پرداخت و لینک آنرا هم در اختیار دوستان قرار خواهم داد. وقتی بیانیه ای هم صادر می شود، خوانندگان حق دارند بپرسند که نویسندگان آن کیستند. این پرسش بی نزاکتی و نامربوط نیست که امضاء کنندگان یک بیانیه نام نویسندگان بیانیه را امری محرمانه و سری جا بزنند. مشکل با نویسندگان و امضاء کنندگان بیانیه مزبور است و نه با من که نام نویسندگان را پرسیدم. اینهمه لیسانسیه و دکترادار بیانیه ای می نویسند و امضاء می کنند که ؛آزادی بیان بی حد و حصر است؛ با علم به اینکه چنین ازادی ای در هیچ جایی در دنیا موجود نیست و آنوقت به دیگران می خواهند درس واقعگرایی بدهند! وقتی اشتباهشان را به آنها تذکر می دهی، بجای آنکه امضاء شان را از بیانیه خارج کنند، طوری وانمود می کنند که حالا این زیاد هم مهم نیست! آیا اینست وسواس و دقت شان در درک مفاهیم و پژوهش و مبارزه و و و.
رحمان عزیز، من با شما کاملا موافقم که مخاطب آپوزیسیون واقعی باید ملت ایران باشد و نه آپوزیسیونی که فدرالیسم و ؛ایران چند ملیتی؛ اش را سد راه هر همکاری ای با مخالفانش کرده است. بله، ناز ملت را باید کشید و نه این گونه آپوزیسیون را.
غیبت منهم در این یکی دو روز بواسطه ساماندهی به وظائف کاری ام با دیگر همکارانم بود. هنگام نزدیک شدن به تعطیلات کریسمس، شیفتها باید طوری تنظیم شوند که همه کارکنان بخشی از ایام کریسمس نصیبشان شود بدون آنکه لطمه ای به خدماتی که عرضه می کنیم وارد شود.
من خوشحالم که به ما در این سامانه پیوسته ای و امیدوارم نظراتت را در اینجا، خبرنت، کیهان لندن و پارس دیلی نیوز ببینم. تندرست و پیروز باشی. پاینده ایران و ملت ایران
December 19, 2011 02:46:47 AM
---------------------------
رحمان تبریزی
روی سخنم با حق است. آقای حق یادتان هست که هر دوی ما در سایت اخبارروز بر علیه فدرالیسم و جعل و تحریف تاریخ ایران نظر می دادیم؟ نمیدانم چند نظر شما را سانسور کردند ولی مرا بطور کل بعد از مدتی سانسور کردند و منهم دیگر بخودم زحمت ارسال نظر به انجا را ندادم. نظرات را در انجا می خوانم و خیلیها از سانسور نطراتشان شکایت می کنند. ایا جناب ملکوتی از اخبارروز شکایتی در اینمورد تا حالا کرده؟ جواب نه است وگرنه من میدیدم. عجیب که همین مقاله اش در انجا هم منتشر شد و حتی یک نظر هم کسی نداد. چه کسی خبر دارد شاید همه سانسور شدند چون توهین بودند! همان مقاله در اینجا اینهمه بحث برانگیخته و ایشان ناراحت اند و آنها را توهین می دانند و قهر می کنند! ایا واقعا خیال می کنند که وضع این بحث در ایران ازاد از این بهتر و عکس العمل مردم بهتر از اینی که اینجاست خواهد بود! اگر اینطورست چرا صبر نمی کنند تا ایران ازاد شود و این بحثها را آنموقع پیش بکشند. چرا از حالا برای مردم تعیین تکلیف می کنند و دیکته می کنند یا فدرالیسم برای ایران یا هیچ، یا ایران ؛چند ملتی؛ یا هیچ؟ اصلا مهم نیست که در اردوی جمهوریخواهان کسی ناز فدرالیست های ملت باز و ملت ساز را بکشد. حالا اگر پادشاهی خواه ها می خواهند ناز اینها را بکشند بخودشان مربوط است. اقای حق عزیز همه باید ناز ملت ایران را بکشند و مخاطب آنها باشند. ملتی ۷۵ ملیونی را ول کردن و چسبیدن به چند فدرالیست که با فدرالیسم شان جمهوریخواهی را به سخره کشیده اند و تاریخ ایران را در پیشبرد این هدفشان جعل و تحریف می کنند وقت تلف کردن محض است. ملت ایران را دریابید. حال خود دانید. من نظراتم را منبعد در کیهان لندن میگذارم با انکه نسبت بمن بی مهری کردند. اینطوری جناب ملکوتی نمی توانند مرا عامل این حزب قلمداد کنند و اینطوری بمن توهین کنند.بعد هم وانمود کنند که به ایشان توهین شده!
ملت ایران را دریابید و نازش را بکشید. بقیه را ول کنید که هدهفهایشان هیچ سنخیتی با هدفهای ملت ایران ندارد.
December 17, 2011 10:57:18 PM
---------------------------
وجدانی
با درود بر جناب آقای سیروس ملکوتی!
نخست باید از صمیم قلب از حضور مجدد شما آقای سیروس ملکوتی در سامانۀ حزب مشروطه ایران تشکر نمایم و با اینکه فرموده بودید: »»... با احترام به وجود انسانی فرد فرد شما از ادامه هر گونه گفتگو و بحث نوشتاری در این سایت سرباز میزنم.«« ولی گویا بحث و گفتگو در این سامانه را لازم و ضروری دانسته و علی رغم دلخوری کوچکی که پیش آمده بود دوری از این حزب و طرفداران آنرا بیش از این بصلاح نیافتید. من یکی از این محبتتان بسهم خویش تشکر مینمایم و وجود و حضور شخصی مطلع و آگاه به سیاست روز مثل شما را نتنها برای حزب مشروطه ایران بلکه برای آیندۀ سیاسی ایرانمان ضروری و لازم می پندارم.
آخرین اظهار نظر و توضیح جدید جبابعالی مرا مشتاق نمود تا مقالۀ مبسوط و مفصلتان را بخوانم و نهایتآ و در حد بضاعت خود به هدف و منظور آن تا اندازه ای پی ببرم. اما قبل از اینکه نظری در خصوص مقاله تان داشته باشم و یا سؤالی را طرح نمایم خواستم توجه تان را به این مشکلی که با خواندن مقالۀ شما برایم پیش آمده جلب نمام و کمک را در رفع این مشکل از خودتان بطلبم.
در آغاز سخن و بندهای اول مقاله تقسیم بندی را در خصوص اپوزیسیون ایران و انواع آن بدین شرح ارائه مینمایید: »»... قبل از هر نکته ای باید بگویم که اپوزیسیون ایرانی متشکل از دو گوهر وجودی متمایز از یکدیگر است و اقدام عملی خود در برابر نظام را در دو دایره قرار می دهد. نخست دایرهء نیروهایی که نقد بر پدیده هایی از وجوه دیکتاتوری نظام را برای اصلاح و ترمیم درونی ان منشور سیاست و تظاهر سیاسی خود می کنند و، دوم، دایرهء نیروهایی که انحلال نظام را تنها راه حل ممکن می خوانند. هر یک از این طیف و دایرهء سیاسی در زنجموره های اپوزیسیون ایرانی بر بنیاد مطالبات گوناگون درونی خود قرار دارند...««
بعد از این تقسیم بندی کلی اپوزیسیون ایرانی به دو دایره و یا دو طیف فوق ادامه میدهید که: »»... به طیف نخست می نگریم؛ طیفی که خود را در «دایرهء اصلاحات» در دو جریان به هم پیوسته و از هم گسسته تصویر می نماید:««
در ادامه معرفی طیف نخست و یا همان بقول خودتان »»دایرۀ اصلاحات«« با حروف الف بای فارسی اجزاء تشکیل دهندۀ این دایره را در چهار گروه میشمارید:
»»... الف: نیرویی که ...
ب: نیروی دوم به...
پ: نیروی سوم به...
ت: سوسیالیست ها...««
و اینجاست که مشکل و سردرگمی من پیش میآید و اظهار هرگونه نظری را در رابطه با تقسیم بندی گروههای اپوزیسیون ایران را برایم با مانع مواجه میسازد . دلیلش هم این است این تقسیم بندی شما حزب مورد دلخواه و مورد پسندم یعنی حزب مشروطه ایران را در زمرۀ احزاب اصلاح طلبی قرار داده است که خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی نیستند. چنین اشتباهی را از شخصی همانند شما نمیتوان پذیرفت و حرفی از آن بمیان نیاورد. پر واضح است که بعد از تصحیح و توضیح در خصوص چنین اشتباهاتی میتوان در صورت تمایل به این بحث ادامه داد. با امید به اینکه چنین امری به عمد صورت نگرفته باشد توفیق شما را در راه خدمت به میهنمان ایران خواهانم.
در خاتمه چنانچه مسئول یا مسئولین سامانۀ حزب مشروطه ایران صلاح بدانند و نحوۀ ارسال مقاله و مطلبی برای درج در این سامانه را مشخص نمایند، میتوانم نوشته ای را راجع به فدرالیسم و بیگانگی و تضاد آنرا با فرهنگ ایران که چند ماه پیش تهیه گردیده است در اختیار بگذارم.
December 17, 2011 03:38:58 PM
---------------------------
سیروس ملکوتی
مسئولین این سایت و حزب لیبرال دمکراسی ، اقایان بهمن زاهدی و فواد پاشایی
بنده نه مهمان شما بودم و نه مقاله ای تقدیم شما نمودم. تنها دلیل حضور من در این سایت بدنبال درج مقالاتم و سپس پرسش اعضای حزب شما بود که با احترام به حرمت انسانی فرد فرد پرسش کنندگان سعی کردم با حفظ رعایت ادب در حد توان پاسخ بدهم . اما به نظر می اید مدیریت این سایت قادر نیست این حرمت را پاس بدارد. و یا احتمالا چنین برخوردهایی را هم سازماندهی نموده و هم امکان میبخشاید . و شاید از منظر این مدیریت مطالب اورده شده همان معناییست که شما از گفتمان سیاسی درک مینمایید . از انجایی که هیچ مطلبی بدون مداقعه مدیریت سایت درج نمیگردد باید پذیرفت که این شیوه از زبان توهین میبایست نزد شما از مشروعیت حقوقی و اخلاقی برخوردار بوده باشد. از شما تقاضا دارم به هیچ وحهی مقالات مرا در سایت خود انتشار ندهید و در صورت امکان مقالات قبلی مرا نیز از صفحات خود پاک نمایید . شما با اجازه انتشار توهین در پاسخ من عملا مرزهای اخلاقی و اخلاق سیاسی را زیر پا نهادید . سیروس ملکوتی
December 17, 2011 03:10:39 PM
---------------------------
رحمان تبریزی
جناب سیروس ملکوتی مبارزات ملت ایران را به بیراهه ها می کشاندو الان بحث آزاد کردن کشور و ملت و برقراری یک نظام لیبرال دمکرات است تا همه به حق و حقوقشان برسند و در برابر قانون همه یکسان باشند. جناب ملکوتی یک سکولاردمکرات فدرال است که می ترسد افکارش و هدفهای سیاسیش را در پیشگاه ملت ایران به داوری بگذارد. جناب ملکوتی شما در این چند ماهی که اینجا بوده اید نتوانسته و نخواسته اید به سئوالات حق و کاوه جواب دهید. اینستکه خوب می دانید که وضعتان در ایرانی ازاد از این خیلی خیلی بدتر خواهد شد. بخاطر همینست که شما و رفقایتان می خواهید در غیاب ملت به ولایت و قیمومیت از جانب آن به توافق برسید چون خوب می دانید که در حضور ملت هیچ شانسی ندارید. از حالا میگویم هیچ انتظار جواب از شما ندارم و حوصله مظلوم نمایی ها و حاشیه روی های شما را هم ندارم. ضمنا تجزیه طلب، خائن است وگرنه تن به منشور جهانی حقوق بشر می داد و فدرالیسم را علم نمی کرد. از شما جواب نمیخواهم و هیچ بحثی با شما ندارم.
.......................................................
کاوه یزدانی
آقای رحمان تبریزی گرامی سپاسگزارم از راستگویی جنابعالی
قلمت را می بوسم ودوستت دارم. با احترام به همه میهن پرستان.
با این لینک دمی با هم باشیم.
مفهوم وطن چیست ؟ -استاد بادکوبه ای
http://www.youtube.com/watch?v=xvxg9Xa6G1w
پاینده ایران و ملت ایران
December 17, 2011 01:48:26 PM
---------------------------
سیروس ملکوتی
اقای یزدانی گرامی هموطن عزیزم : به مواردی اشاره نمودید که صحت ندارند و شما متاسفانه برخورد مناسبی نداشتید. نخست در پاسخ به پرسشهای اقای حق و شما . فکر کنم ان بخشی را که قادر به پاسخگویی بودم جواب دادم . در مورد من فرمودید که اینجانب برنامه ساز تلویزیونی هستم و در تیشک اشتغال بکار دارم. دوست عزیز بنده اگر در دوره ای از زندگیم به دلیل یک وظیفه اجتماعی و سیاسی در این عرصه وارد کارزار گردیدم هرگز خود را یک خبرنگار و تهیه کننده رسانه ای ندانستم. چند صباحی با استقلال کامل نظری در تلویزیون تیشک همکاری نمودم و اکنون سه سالی میشود که در هیچ رسانه تصویری و شنیداری نیستم. به مثابه یک کنشگر فرهنگی و سیاسی استقلال اندیشه ام برایم بیش از ان اعتبار دارد که بخواهم برای گذران زندگی و یا خودنمایی انچنان که مرسوم روزگار شده خود را در این و ان رسانه موجود قرار دهم. همه امکان و توان من در این برهه با همین نوشتن ها خلاصه میگردد.
در مورد پرسش چهار گانه و بیمورد به مقاله ام نیز تا انجایی که مجاز بودم پاسخ دادم اما دلیلی نداشت که عنوان نویسندگان و یا نویسنده اصلی متن اورده شده از سوی ایشان را علنی نمایم . این پرسش از بنیاد اشتباه و بدور از اخلاق و پرنسیپ بود. پاسخ موارد دیگر در خصوص ازادی بی حد و مرز را بگمانم داده ام اگر مورد موافقت شما و دوستانتان نیست موضوع دیگریست.
در مورد استنتاج شما از بحث فدرالیزم این موضوع مربوط به شماست و حق فردی و یا گروهیتان میباشد که مدعیان این دادخواهی را هر چه دلتان میخواهد بنامید . اما بپذیرید که این زبان اندیشه ان سیاستی نخواهد بود که قادر باشد سهامدار گفتمان حقیقی سیاسی در صحنه سیاست معاصر ایران باشد. با مهر
December 17, 2011 01:17:51 PM
---------------------------
سیروس ملکوتی
اقای یزدانی گرامی و همچنین اقای زاهدی عزیز. از توضیحات شما بسیار سپاسگزارم هر چند پیش از این نیز اگاهی نسبی بدان منابع داشتم.
بنیاد صحبت من در نقد زبان و رفتار سیاستی بود که با چوب تعلیمی خود را محق به تبیین خودی و غیر خودی می انگارد به باور من نمیتوان اتحاد ملی را بر بنیاد ناشکیبایی و اتهامات اخلاقی اغازید. بحث بر سر فدرالیزم و صحت و سقم ان نمیبود، بلکه نقد بر زبان اندیشه ای بود که بر باورمندان به چنین سیستم سیاسی تهمت اخلاقی و یا اخلاق سیاسی وارد میسازد. اینگونه این زبان اندیشه قادر نمیگردد سهامدار گفتمانی کارساز در همیت ملی باشد بلکه با هراس پروری فضای مسمومی را از خودی و غیر خودی می افریند. این شیوه از حضور در پهنه سیاست شاید درمان موقتی برای تظاهر و اشکار شدن باشد اما بیشک نمیتواند در درازنای مبارزات سیاسی انهم در هنگامه تبعید سیاسی و لزوم ایجاد چبهه ای برای ازادی نقشی جز تخریب بیافریند.
در مقابل اما میبایست مباحث را به مجرای مفهوم شناسی و برنامه های سیاسی کشاند و در یک روند گفتمان تطبیقی به استنتاجات مشخص سیاسی رسید. بطور نمونه بحث عمومی که اقای زاهدی از منشور حزب لیبرال دمکراسی در مورد سیاست این حزب در موضوع عدم تمرکز و حقوق اقوام اوردند میتواند مورد حقیقی برای گفتمان سیاسی گردد و نه زبانی که تنها محصولش بیگانه انگاریست.
بنابراین اگر یک نیروی سیاسی حضور و اندیشه خود را جدی تلقی مینماید و میخواهد در سیاست کلان نیز حضوری فعال داشته باشد نیروهای اجتماعی را با دشمن خوانی های بیمورد از محور یک گفتمان و همایش ممکن نمی رهاند و خود را در تنگناهای انزوا قرار نمیدهد. یعنی نقش یک کودک سیاسی را در پیشا بلوغ سیاسی ایفا نمیکند.
حال بر میگردیم به اینکه چگونه میتوان بدین نمونه از بحث و اختلاف نظر برای دست یازی به تفاهم و نه تمکین پرداخت.
به نظرم نقطه مشترک و افتراق در این بحث را باید از یکدیگر تفکیک نمود. و پیش از انکه خود را تابع عناوین نمود ، دادخواهی مورد نظر را اشکارا تصویرش ساخت. سازماندهی و سامان پذیری ان دادخواهی بیشک مهمتر از عنوان ان میباشد .
نخست میپذیریم که نظام متمرکز سیاسی-اقتصادی و فرهنگی متناسب جغرافیای سیاسی و فرهنگی کشورمان نمی باشد. بنابراین میپذیریم که باید از راهکار دیگری برای سازماندهی امور کشوری در نظام غیر متمرکز بهره بگیریم. اگر این نقطه مشترک و نقطه عزیمت ما نیز باشد بیشک جدا از تعصب همه بدیل های موجود در دانش بشری را میتوانیم به مثابه نموداری از موضوع گفتمان روی میز کار و پژوهش خود قرار دهیم. فدرالیزم ، ایالتی و ولایتی، شوراهای محلی مانند فرانسه، و مجموع دستاوردها و ازمونها بدون تعصب برای دریافت و تحصیل و همچنین یافتن پاسخ اصولی بکار گرفته میشوند. مشکل ما در این مورد در این است که هر یک بدیلی را نزد خود یافتیم و گمان میداریم که همه حقایق در دستان ما قرار دارد و همچون پیروان فرهنگی واپس مانده و برگرفته از قبیله های سیاسی به نفی و بیگانه خوانی یکدیگر میپردازیم. اگر به ادبیات نوشتاری خود جدا از ناسزاهای سیاسی بنگریم متوجه میشویم که کمیت تلاش ما در این موضوع حیاتی اینده سرزمینمان و انکشاف اگاهی های پژوهشگرانه ملزومش تا چه میزان حقیرانه میباشد. اما تا انجا که چشم میبیند درازنای ناسزا و تهمت و بیگانه انگاریمان نسبت به هستی مشترکمان ادامه دارد.
بنابراین پیشنهاد میکنم فصل تازه ای را در زندگی سیاسی خود بوجود اورده و گفتمان سیاسی را که میبایست دهه های پیش می اغازیدیم بیاغازیم . نخست ایجاد سازماندهی و شبکه های بحث و تبادل اندیشه هدفمندانه در بیان دادخواهی ها و سپس یافتن عنوان مناسب برای ان دریافت مشترک. با مهر
December 17, 2011 12:00:35 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
با درود و احترام به آقای ملکوتی گرامی
امیدوارم از لینک گفتگوی آقای فرامرز فروزنده با زنده یاد آقای دکتر داریوش همایون بهره بگیرید.
آقای ملکوتی گرامی، جنابعالی بجای اینکه به پرسشهایم پاسخ دهید، به حاشیه می پردازید، پیشتر نیز همینگونه از پاسخ دادن به پرسش های حق گرامی سرباز زدید.
اگر برای آزادی میهن تلاش می کنید، بهتر است ساده و صادق باشید، در غیر این صورت به جایگاه روزنامه نگاری و رسالت رسانه ای تان لطمه میزنید، تا همینجا نیز متاسفانه رسانه های به اصطلاح اپوزیسیون بخش زیادی از اعتبارشان را از دست داده اند. ضرب المثل معروف می گوید،( دل نخواسته،عذر بسیار ).
حقیقت این است که حزب دمکرات کردستان تجزیه طلب است و به اصول دمکراسی پایبند نیست.( از ما گفتن ازشما و دوستانتان نشنیدن). اما بدانید در آینده باید پاسخگوی اعمال و رفتارتان با جنبش ملی باشید و باشند.
دوستان جنابعالی و شخص جنابعالی که تلویزیون تشیک را در اختیار دارید و صدای فدرالیسم ها هستید، به آزادی و انتخابات آزاد و حقوق بشر و دمکراسی اعتقاد ندارید. اگراینگونه بود که در همان ابتدای بعد کودتای سال 88 در کنار جنبش ملی قرار می گرفتید . اصلاح طلبان نیز همینطور، مجاهدین خلق نیز همینطور.
دوست گرامی ، گذست سال 57 که پدران ما فریب خوردند. هر نوجوانی مفهوم واژه فدرالیسم را می داند ، حال اگر جنابعالی و تعدادی از نویسنده های ایرانی مفهوم ناشناخته ای از این واژه را به زور می خواهید بر ملت تحمیل کنید، از شوربختی ما ایرانیان است و در تاریخ غم بار کشور ما چیز غریب و ناشناخته ای نیست. تردید نداشته باشید که در برابر باج خواهی تسلیم نخواهیم شد و هرگز در برابر فدرالیسم زره ای کوتاه نخواهیم آمد. شما راه خودتان را بروید و ما نیز راه خود را طی می کنیم، امیدوارم مفهوم شده باد. با احترام کاوه یزدانی.
پاینده ایران و ملت ایران
December 17, 2011 11:42:55 AM
---------------------------
کاوه یزدانی
با درود
آقای ملکوتی گرامی، مدتهاست که به خودم قول داده بودم دیگر هرگز در باره فدرالیسم با کسی وارد گفتگو نشوم، ولی مقاله جنابعالی سبب شد که موضوع به اینجا برسد. بنده با هیچ کسی دشمنی شخص نداشته وندارم و همیشه در برابر حق و عقلانیت تسلیم بوده و هستم.
لینک گفتگوی آقای فرامرز فروزنده با زنده یاد آقای دکتر داریوش همایون را گوش بفرمایید و شاید هم قبلاً گوش کرده باشید. این گفتگو را بنده بارها با دقت گوش کردم و تقریباً بیشتر بخشهایش را بخاطر سپردم. در این لینک از دقیقه 53 به بعد در باره فدرالیسم توضیحات کافی داده شده است. به نظرم دانستن این گفتگوی دو ساعت و نیم برای هر ایرانی ایران دوستی لازم و ضروری می باشد ، چونکه حاصل بیش از شش دهه از عمر یک سیاستمدار براستی میهن پرست می باشد. با احترام کاوه یزدانی
لینک
http://www.youtube.com/watch?v=QfdjHB91U_w&feature=player_embedded
پاینده ایران و ملت ایران
December 16, 2011 10:43:09 PM
---------------------------
بهمن زاهدی
دورود بر شما آقای سیروس ملکوتی
آیا مطلب زیر میتواند خواستهای شما را برآورده کند؟ اگر جواب شما منفی میباشد، توضیحی بدهید سپاسگذار خواهم شد.
ارادتمند
بهمن زاهدی
در عدم تمرکز و حقوق اقوام و مذاهب ايران
از آنجا که دمکراسی يا مردمسالاری و حقوق بشر به يکديگر بستهاند و يکی بیديگری معنی ندارد؛
از آنجا که رعايت حقوق مدنی و فرهنگی اقوام و مذاهب گوناگون، در مقوله دمکراسی و حقوقبشر هردو میگنجد؛
و از آنجا که حزب مشروطه ايران مردمسالاری و اعلاميه جهانی حقوقبشر و ميثاقهای حقوق اقوام و مذاهب پيوست آن را (که در سالهای پيش از انقلاب به امضای دولت ايران رسيد) پايه برنامه سياسی خود قرار داده است، کنگره پنجم، کنگره همبستگی ملی، اصول زير را به عنوان پيوست منشور حزب تصويب میکند:
۱ ــ ما مردمسالاری را به معنی حق برابر همه ايرانيان در حکومت بر خود توسط نهادهای انتخابی آنان میدانيم. هيچ تبعيض جنسيتی يا مذهبی يا قومی در ميان ايرانيان نيست. همه ساختار حکومتی و سازمان بندی اجتماعی بايد به اراده و در خدمت مردم و برای دفاع از حقوق افراد جامعه باشد. ما هيچ اقليتی جز در رایگيری نمیشناسيم. اقليت به معنی تمايز و تبعيض میبايد از قاموس سياسی ايران حذف شود.
۲ ــ ملت ايران از اقوام و مذاهب گوناگون تشکيل شده است که در طول هزارهها با هم زيسته و از سرزمين ملی با خون خود نگهداری کردهاند. نيرومندی ملی و غنای فرهنگی ايران از اين تنوع قومی و مذهبی بوده است و نگهداری ويژگیهای اقوام و مذاهب گوناگون جامعه ايرانی نه تنها يک حق دمکراتيک بلکه يک ضرورت ملی است. ملت ايران به هر بها و مانند هميشه در يک تاريخ هزاران ساله، از استقلال و يکپارچگی سرزمين ملی دفاع خواهد کرد و سياست ايران بر پايه احترام به حقوق مدنی و فرهنگی شهروندان يک جامعه دمکراتيک خواهد بود.
۳ ــ حقوق اقوام و مذاهب در يک نظام مردمسالار مبتنی بر اعلاميه جهانی حقوقبشر و ميثاقهای آن با اصل يک کشور، يک ملت منافاتی ندارد و همه اقوام و مذاهب ايران میتوانند زير يک حکومت مرکزی با يک قانون غيرمذهبی و عرفيگرا بسر برند و فرهنگ و هويت ويژه خود را نيز در پناه همان قانون نگهداری کنند. زبان رسمی ايران زبان ملی يعنی فارسی است ولی مردم در هرجا میتوانند به زبان مادری خود آموزش ببينند و سخن بگويند و رسانههای همگانی داشته باشند؛ رسوم خود را نگهدارند و از هر مذهبی پيروی کنند.
۴ ــ عدم تمرکز به معنی تقسيم اختيارات ميان حکومت مرکزی و حکومتهای محلی برای کارايی و دمکراسی بيشتر ضرورت دارد. تصميم گيری امور محلی در هر محل بايد تا پايينترين واحد تقسيمات کشوری توسط مردم محل انجام گيرد. حزب ما در ادامه سنت انجمنهای ايالتی و ولايتی قانون اساسی مشروطه، حکومتهای محلی را در سطح استان و شهرستان و دهستان و روستا پيشنهاد میکند. حکومتهای محلی بر اصل تجزيهناپذير بودن حاکميت sovereignty و تقسيمپذير بودن حکومت government استوار است. کشور ايران يکپارچه خواهد ماند و مردم ايران زير يک قانون خواهند زيست. اما ايران از يک مرکز اداره نخواهد شد و واحدهای تقسيمات کشوری، امور محلی را از اجرای قانون تا خدمات اجتماعی مانند آموزش و بهداری و امورشهری و اجرای طرحهای توسعه و مانندهای آن که در صلاحيت حکومت مرکزی نيست با ارگانهای انتخابی خود اداره خواهند کرد.
۵ ــ در تقسيم بندی استانهای ايران که بطور سنتی جنبه جغرافيايی داشته است علاوه بر نظر مردم هر محل، ملاحظات مربوط به توسعه اقتصادی بايد در نظر گرفته شود. ايرانيان و کسانی که اجازه اقامت در ايران دارند میتوانند آزادانه در هر جای کشور سکونت کنند. در تخصيص منابع ملی ميان استانها به آنها که از امکانات کمتری برخوردارند بايد بيشتر داده شود تا به ميانگين ملی برسند. در ادامه سياست عدم تمرکز، يک مجلس سنا با نمايندگان برابر از همه استانها در کنار مجلس ملی در قانونگزاری شريک خواهد بود.
يگانگی ملی در يک جامعه آزاد و همسود، با نظام دمکراتيک و غيرمتمرکز، به ما امکان خواهد داد که با بهرهگيری از ظرفيت اقتصادی و فرهنگی بزرگ ايران بهترين سطح زندگی را برای همه مردم ايران فراهم آوريم.
سند پیوست به منشور حزب مشروطه ايران (لیبرال دموکرات)
December 16, 2011 09:24:27 PM
---------------------------
سیروس ملکوتی
هموطن گرامی اقای یزدانی عزیز
پرسش درست شاید این باشد : ایا ما مدعیان ازادی و دمکراسی قادریم در فردای همزیستی پایبند به موازین اعلام شده خود باشیم؟ ایا ما قادریم پذیرای دگراندیش خود بوده و دفاع از حق اقلیت های سیاسی را در هنگامه توانمندی سیاسی خود هزینه نماییم؟ ایا براستی همه ما مدعیان دمکراسی یافته های اندیشه سیاسی خود را اندیشیدیم و توانستیم انرا درونی کنیم؟ پاسخ همه اینها دوست من در رفتار ما خود را اشکار میسازد ، در بسیاری از موارد لازم نیست انتظارمان تا برامد فرداهای دور به طول بیانجامد ، شیوه بیان اندیشه و رفتارمان میتواند سراغازی بر شناخت حقیقی ما از یکدیگر باشد.
دوست من همین درک و پیش داوری شما از فدرالیزم خود نشان از جداییها دارد. هنگامی که طرفداران این سیستم حکومتی را تجزیه طلب میخوانید راه هرگونه گفتمان را میبندید . دمکراسی بدون گفتمان سیاسی ناممکن خواهد بود. و با برچسب های اینچنینی قادر نمیشویم حتی تدارک و سخن از اتحاد را به میان بکشانیم. من با اندیشه پردازان و احزاب بسیاری گفتگو داشتم. اندیشه های کاملا متفاوت از یکدیگر ، هیچ یک از این اندیشه ها برای حقانیت خود دیگری را تجزیه طلب و یا شوینیست نخواندند بلکه سعی نمودند با برهان دریافت خود را به مثابه بدیل بهتری جانشین سازند، اینگونه بود گفتگوی من با مخالفان فدرالیزم مانند مهندس کورش زعیم و پرویز دستمالچی . انها با رفتار خود راه را برای گفتمان میگشایند و این تنها طریقیست که ما قادر میگردیم وحدت ملی را فرا بخوانیم.
در مورد حمله نظامی سخن گفتید و اوردید که فلان حزب قومی مدافع چنین حمله ای میباشد ، در پاسخ به اعتراض بسیاری انان خود را تصحیح نموده و تو ضیح روشنی دادند اما حتی اگر این مورد را پذیرا باشیم باید بپذیریم که این مورد تنها به این حزب مورد نظر شما خلاصه نمیگردد ، مدافعان حمله نظامی در همه نوع از اندیشه ها لانه نموده است، از مردم عادی گرفته تا مدعی ازادی چپ و راست. مخالفان ان نیز ضرورتا در جستجوی منافع ملی نمیباشند . زیرا از گستره حامیان رژیم تا مبارزان علیه امپریالیزم جهانی را هم در بر میگیرد.ما همه گونه اندیشه را در بازار سیاست ایرانی داریم. شما هم امیزی فدرالیزم و نقش افرینی قوای بیگانه را یگانه میپندارید ، من نمیدانم از کجا بدین درک رسیدید اما میدانم این شیوه از تحلیل نمیتواند سبب ساز راستی ها باشد و بیماری بی اعتمادی اجتماعی ما را در اعتماد سازی درمان نماید.
من میدانم که با فدرالیزم مخالفید ، اما
من با فدرالیزم هیچ مخالفتی ندارم و وقوع انرا اما پس از مشارکت پژوهشی کارشناسان در امور حقوقی و اقتصادی ، در چگونگی انجام پذیریش که وحدت ملی را به مخاطره نیفکند و انکشاف دمکراسی را گسترانه ممکن سازاند بیشک میپذیرم. اما هرگز دخالت هیچ بیگانه ای را در تعیین سرنوشت تاریخی خود نخواهم پذیرفت و این اندیشه را بارها مطرح نمودم.
شما میپرسید چرا تا بجال نتوانستند و یا بهتر است گفته باشیم نتوانستیم اتحاد را میان خود عملی نماییم. من بارها در این مورد نوشتم و همه تلاشم در دریافت تدقیق شده این امر میباشد، قبول بفرمایید که قادر نخواهم بود در این اجمال انرا بازگو نمایم. اما بپذیریم که ما درک درست از تفکیک برنامه سیاسی و کارنامه سیاسی نداریم. بپذیریم که ما الویتهای سیاسی خود را درست نمیشناسیم و همواره بر نقش و تصویرهایی از تفاوت اصرار میورزیم. ما نمیتوانیم یکدیگر را خائن ، تجزیه طلب، و دها مورد اتهام دیگر بخوانیم و همزمان توقع اتحاد سیاسی را در میان خود داشته باشیم. در ضمن تلاش نظام را در تعمیق همین موارد فراموش نفرمایید. اکثر نمایندگان اشکار و پنهان سیاستهای دو دو زه خاتمی -رفسنجانی ، امروز به نام سکولار ، دمکرات، در تلاش برای امتزاج ناممکن به جای همایش ممکن میباشند انهم با مباحث تفرقه افکنانه . انها اتفاقا بیش از بنده و شما مدعی دمکراسی و ملی گرایی نیز میباشند. دخالت قوای جهانی را در ساختن اپوزیسیون یا پروراندن نوع دست اموز ملی مذهبی را فراموش نفرمایید. اقای یزدانی به گمان من هر یک از ما میبایست یافته های خود را در یک فرایند انتقاد از خود بازخوانی مجددی نماییم. امیدوارم که بجای ارزش گذاری های حقارت خوانی و بیگانه انگاری یکدیگر گفتمان سیاسی و حقیقی خود را برای همایشی ممکن بیاغازیم . با مهر و احترام
December 16, 2011 09:05:34 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
با درود
آقای ملکوتی گرامی ، به نکته اساسی اشاره فرمودید:
« بدلیل سیطره یک نظام توتالیته و نبود ازادی و عدم کارایی نهادهای سنجشی مانند امار و غیره همه اعداد و ارقام ما جنبه های تخیلی و فرضی خواهند داشت، به هیچ وجهی نمی توان حقیقت را تا رهایی ایران از این حکومت و پدیداری صندوق رای در یک فضای ازاد و دمکراتیک باز یافت.»
پس با این گفتار درست جنابعالی، می باید صبر داشته باشیم تا به آزادی و صندوق آزاد رای برسیم تا آن آمار دقیق را از درون صندوق رای دریابیم.
پرسش اینجاست ، چرا گروه هایی بنام فدرالیسم که به سرکردگی حزب به اصطلاح دمکرات کردستان که همواره خواهان حمله نظامی بیگانگان به میهن من و جنابعالی هستندو بسیار نیز در این جهت می کوشند، چرا ، تا رسیدن به آزادی صبر نمی کنند ؟ و پیش از رسیدن به آزادی ، از ملت ایران ، فدرالیسم را باج خواهی کرده و همواره بر این باج خواهی پای می فشارند؟ آیا جنابعالی این گروه های به اصطلاح فدرالیسم را دمکراسی خواه و دمکرات و پایبند به حقوق بشر و حقوق شهروندی می پندارید؟
به نظر جنابعالی، همه آن گروه هایی که در مقاله تان نام بردید، به اصول ( آزادی ، حقوق بشر ، انتخابات آزاد و دمکراسی ) پایبند بوده و هستند؟ اگر جوابتان آری است ، پس چرا تا بحال بر سر این اصول به توافق نرسیده اند تا در برابر رژیم ننگین و اشغالگر اسلامی ، منسجم شده و همکاری نمایند؟ از پاسخگویی جنابعالی مثل همیشه سپاسگزارم. با احترام کاوه یزدانی
پاینده ایران و ملت ایران
December 16, 2011 03:46:29 PM
---------------------------
سیروس ملکوتی
هموطن فرهیخته من اقای یزدانی گرامی
حتما واقفید که بدلیل سیطره یک نظام توتالیته و نبود ازادی و عدم کارایی نهادهای سنجشی مانند امار و غیره همه اعداد و ارقام ما جنبه های تخیلی و فرضی خواهند داشت، به هیچ وجهی نمی توان حقیقت را تا رهایی ایران از این حکومت و پدیداری صندوق رای در یک فضای ازاد و دمکراتیک باز یافت. بنابراین شواهد من و شما بیش از انکه بیانگر دریافتی تدقیق شده باشند یا محصول تجربیات ما میباشند و یا زوایایی که از ان به پیرامون خود مینگریم تصویر مینمایند. حرف شما کاملا درست و اصولیست که متن و تدوین برنامه سیاسی حزب لیبرال دمکراسی را شرط نخستین میبینید و من نیز با تکیه بر این واقعیت انرا در گفتمانی قرار دادم که گستره سیالی را در خود قائل میگردد. اما دادخواهی نوع حکومت را در یک تفکیک در لایه ای ضعیف تر قرار دادم. این نه به معنای ارزش گذاریست و نه اینکه همه حقیقت میباشد. زیرا تا شهروندان ایرانی تصمیم خود را در صندوق های رای به اجرا نگذارند ما هیچ اطلاعی از کمیت این تفاوتها نخواهیم داشت. نتیجه گیری من بیشتر به حضور کمی نیروها و دادخواهیها باز میگشت و میگردد که ضرورتا تامین کننده همه ان حقایقی که در بالا ذکر کردم نمیباشند. شاید لازم باشد این نقطه ناروشن در متن نوشتاریم را در مقاله دیگر روشنتر بیان کنم . به هر حال سپاس از شما که این ناروشنی را برایم اشکار ساختید.
در پاسخ به اقای حق باید بگویم مفاهیم ازادی و ازادی بیان و اندیشه هر گز نمیتوانند در منشور جهانی حقوق بشر بر یک تعریف ایستا به پایان یک استنتاج قطعی بیانجامند. البته که ازادی بی حد و مرز نمیتواند در چنین منشوری اورده شود اما ازادی با حد و مرز هم نمی تواند عنوان گردد، زیرا ازادی همواره در گستره خود بنا بر ذهنیت و مکاشفات انسانی در تکوین میباشد . مجموعه گسترده ای در این زمینه تدوین گردیدند که شامل ادبیات گسترده ای را در بر میگیرند در همین رابطه دنیای متمدن انسانی با بوجود اوردن نهادهای حامی ازادی اندیشه و بیان در همه حوزه های افرینش انسانی در گستره درک و رفتار و حتی قانون و اجرای ان تاثیر گذار میباشند. کافیست به تلاش برخی از این نهادهای حامی ازادی اندیشه مراجعه نمایید و گستره متغیر و همواره متغیر انرا درک نمایید. نهادهایی چون فری میوز ، انجمن جهانی قلم، و دها نهاد و سازمانهای دیگر. با مهر سیروس ملکوتی
December 16, 2011 11:19:13 AM
---------------------------
حق
با درود به هم میهنانم
آقای ملکوتی محترم، با درود و سپاس از شما بابت پاسخ به پرسشهای 1 که طبیعتا پاسخ پرسش 4 هم بود. خواهشمندم به پرسشهای 2 و 3 هم پاسخ بفرمایید بویژه آنکه پرسش ۲ در رابطه مستقیم با مقاله شما در ارزیابی طیفهای گوناگون آپوزیسیون است. سپاسگزار خواهم شد. با احترام، حق
پاینده ایران و ملت ایران
December 15, 2011 11:59:22 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
هم میهن گرامیم آقای ملکوتی، اولین حزبی که لیبرال دمکراسی را جزو اصل جدا نشدنی در منشورش جای داد حزب مشروطه ایران ( لیبرال دمکرات ) می باشد ،حال به چه دلیلی می فرمایید:
«من در این مقاله برنامه سیاسی لیبرال دمکراسی را در بخش سوم گنجاندم که بیشک شامل حال سویه ای از حزب مشروطه پارلمانی نیز میگردد.».
بفرمایید منظور جنابعالی چیست، از اینکه لیبرال دمکراسی شامل حال سویه ای از حزب مشروطه پارلمانی می گردد؟
آقای ملکوتی گرامی ، بنده هرگز مشروطه خواهی را در شکل سیاسی تعریف نکرده و نخواهم کرد. آرمانهای جنبش مشروطه بسیارفراترو پر اهمیت تر از شکل سیاسی ، ( جمهوری یا پادشاهی ) می باشند. اهداف جنبش مشروطه را در شکل سیاسی جمهوری یا پادشاهی تعریف کردن، باعث گمراه شدن ملت می شود.
جهت اطلاع جنابعالی ، ( انقلاب مشروطیت مولود آشنایی با تفکر لیبرال بود و ورود مفاهیم تازهای همچون قانوناساسی و مجلس و انتخابات، گرچه هیچ گاه به تمام معنی تحقق نیافتند، در زندگی سیاسی ما میراث قهرمانان بزرگ آن دوران است.
چند درصد از ملت ایران ، ( یک کشور و یک ملت ) را اصل تغییر ناپذیر می دانند؟
آقای ملکوتی بفرمایید، چند درصد از ایرانیان خواهان انتخابات آزاد هستند؟
بفرمایید چند درصد از ملت ایران خواهان مجلس ملی ( خانه ملت ) با قوانین اساسی بر پایه حقوق بشر هستند؟
چند درصد خواهان مدرنیته و ناسیونالیسم توسعه گرای ایرانی هستند ؟
آن درصد از ملت که خواهان این اصول هستند ، مشروطه خواه هستند.
به فدرالیسم حزب به اصطلاح دمکرات کردستان نمی پردازم، چونکه خودم یک ایرانی کُردزبان هستم و تردید ندارم ، تشکلهای به اصطلاح فدرالیسم تجزیه طلب هستند.
پس مشروطه خواهی ، هیچ ربطی به شکل سیاسی ( جمهوری یا پادشاهی ) ندارد. از اینکه به مخاطبین مقالات تان ارج می نهید و پاسخ می دهید ،ازجنابعالی سپاسگزارم و امیدوارم دیگران نیز بیاموزند. با احترام کاوه یزدانی
پاینده ایران و ملت ایران
December 15, 2011 11:43:30 PM
---------------------------
سیروس ملکوتی
هموطن گرامی اقای حق من نیز با خانم بقراط موافقم چنین حدی از ازادی وجود خارجی ندارد و به نظرم طرح ان در این متن اشتباه بوده است احتمالا مقصود گستره ازادی بیان در ارتفاع یافته های بشر معاصر بوده است . و یا بهتر میبود که اینگونه نوشته میگردید.
December 15, 2011 10:46:53 PM
---------------------------
حق
با درود خدمت آقای سیروس ملکوتی محترم،
"آزادی بیان بی حد و حصر"!!!
شما اخیرا امضاء تان را پای "بیانیهء جمعی ازشاعران، نویسندگان و کوشندگان سیاسی" قرار داده اید که جمله پایانی آن بقرار زیر است:
"بیاعتنایی به «اصل آزادی بیحد و حصر بیان» موجب هرچه فروتر رفتن میهن ما درمرداب استبداد دینی و سیاسی دیرینهی خود خواهد شد."
لینک:- http://www.newsecularism.com/2011/12/05.Monday/120511.Declaration-of-writers-on-freedom-of-speech.htm
آقای ملکوتی محترم، خواهشمندم بفرمایید که در کدامین کشورهای جهان «اصل آزادی بی حد و حصر بیان» موجود است؟
تا آنجایی که من می دانم چنین آزادی ای موهوم است و بنابراین در هیچ جای جهان هم تا به حال دیده نشده است. اینرا هم اضافه کنم که من پس از انتشار این بیانیه شما، از خانم الاهه بقراط کمک خواستم. جواب شنیدم که «آزادی بیان بی حد و حصر» اصلا وجود خارجی ندارد.
از آنجا که مدیریت سایت پارس دیلی نیوز هم یکی از امضاء کنندگان این بیانیه بود، این پرسش را با آنها هم در میان گذاشتم. آنها هم با یکی از نویسندگان این بیانیه تماس گرفتند و او گفت که از آغاز در مورد گذاشتن «آزادی بی حد و حصر بیان" در بیانیه ناخشنود بود!
از آنجا که این مقاله تان در مورد آپوزیسیون است، پرسش 2 رابطه مستقیم با آن دارد.
1. در کدامین کشورها در جهان «آزادی بیان بی حد و حصر» یک اصل است؟
2. کدامین نحله های فکری در آپوزیسیون ایران «آزادی بیان بی حد و حصر» یک اصل است؟
3. نام نویسندگان این بیانیه چیست؟
۴. آیا در منشور جهانی حقوق بشر، ؛آزادی بیان بی حد و حصر؛ است یا نه؟
با سپاس و احترام، حق
پاینده ایران و ملت ایران
December 15, 2011 09:57:22 PM
---------------------------
سیروس ملکوتی
هموطن ارجمندم اقای یزدانی گرامی ، من در این مقاله برنامه سیاسی لیبرال دمکراسی را در بخش سوم گنجاندم که بیشک شامل حال سویه ای از حزب مشروطه پارلمانی نیز میگردد. اما بدیل مشروطه خواهی به مثابه صورت سیاسی حکومت را در بخش چهارم قرار دادم . اگر با ان مخالف هستید و گمان دارید بدیل پادشاهی و مشروطه پارلمانی گزینه ایست بر فراز بدیل جمهوری خواهی خوشحال میشوم شواهدی را در اختیار داشته باشم.
December 15, 2011 07:21:42 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
با درود به آقای سیروس ملکوتی
آقای ملکوتی ، این است تعریف مشروطه خواهی ، لطفاً آدرس اشتباهی به ملت ایران ندهید. شما به عنوان نویسنده و برنامه ساز تلویزیونی و فعال حقوق بشر مسئول هستید هرآنچه منتشر می کنید یا در برنامه های تلویزیونی منتقل می کنید باید حداکثر وسواس را بکار بگیرید و بدون کمترین اشتباهی وظیفه خود را انجام دهید، در غیر این صورت باید پاسخگوی مطالبی که ارائه می کنید باشید و اگر جز این عمل کنید بدور از وجدان عمل کرده اید. جهت اطلاع جنابعالی هدف های مشروطه خواهی را بطور خلاصه بدانید:
هدف های اصلی مشروطهخواهی رسیدن به یک جامعه مدنی و دموکراسی است که در یک سیستم دموکراسی لیبرال بهتر گنجانیده و تعریف می شود
اگر بیش از این به اینگونه، از توان مشروطه خواهی در ایران تحریف بفرمایید، و توان ضعیفی در نوشته هایتان ارائه نمایید ، باید ، بطور جِدّ پاسخگو باشید ، که هدف شما ، از ضعیف نمایاندن قدرت مشروطه خواهی ، و اندیشه مشروطه خواهی چیست، و تردیدید نکنید که درخواهیم یافت ، شما به کدام سوی می روید.
پاینده ایران و ملت ایران
December 10, 2011 10:20:32 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
درود بر آقای سیروس ملکوتی
آنجایی که می فرمایید:
نیروهای پایانی در میان انحلال طلبان وطرفداران مشروطیت بازمی گردد، ودر پایان همین پاراگراف فرمودید، اگرچه این نیروی اجتماعی در طرح معادلات ودخالت های اجتماعی توان چندانی در اختیار ندارد اما بر فرایند پیش روی نیز بی تاثیر نخواهد بود.
نمی دانم ار نظر جنابعالی طرفداران مشروطیت چه کسانی هستند. به نظرم بیش از هشتاد درصد ایرانیان نسل جوان طرفداران مشروطیت هستند، نمی دانم از کدام منبع توان طرفداران مشروطیت را بدست آورده اید، آنچه از هیچ کس پنهان نیست، اکثریت اپوزیسیون وجامعه ایران، بخصوص نسل جوان، نیروهای ناسیونالیزم ایرانی توسعه طلب بر محور دمکراسی وآزادی بر اساس اعلامیه جهانی منشور حقوق بشر هستند. دانشجویان، زنان،معلمان، کارگران، اقوام،وووهمه آنها طرفداران مشروطیت هستند. برخلاف نظر جنابعالی که می فرمایید طرفداران مشروطیت در معادلات توان تاثیر کمی دارند، در آن صورت باید بفرمایید جنبش دانشجویان و زنان وکارگران توان چندانی ندارند.، آیا این جنبش ها خواهان مشروطیت نیستند؟ مگر مشروطه جز احقاق حقوق مردم را می طلبید؟ امروز نیز خواسته ها در اساس همان خواستهای انقلاب مشروطه هستند. با احترام کاوه یزدانی
December 05, 2011 12:13:41 AM
---------------------------
حق
با درود به هم میهنانم
بویژه دوستان و دوستداران کافه نادری گرامی. کاوه عزیزم، اولا که باید بگویم من با درک ۸۰ درصد زبان نوشتاری آقای ملکوتی مشکل دارم. این خود سدی بین من با او ایجاد می کند. او هر چه من می نویسم را می فهمد ولی من هر چه او می نویسد را نمی فهمم. بهرحال در بخش نیروی سوم آقای ملکوتی می گوید که، = اندیشه های تبیین کننده در این طیف بسیار گستردهء سیاسی، سوسیال دمکراسی، دمکراسی لیبرال، جمهوریخواهی، فدرالیزم، انحلال طلبی نظام ، سکولاریزم و حقوق بشر جای می گیرند. = من در آخرین نظرم در پای مقاله آقای محمد زمانی از او خواستم که به دو زبان مردمی و زبان سیاسی خواسته های کلی ملت ایران در کنار هم بگذارد و محورهایی که آپوزیسیون واقعی باید از آنها ساخته و زیر آن پرچم گرد هم آورد را خودش پیدا کند. منهم محورهایی که خودم پیدا کردم را برایش توضیح دادم. من به محورهایی که کسان ایجاد می کنند مثل فدرالیزم یا جمهوریخواهی یا آن سوسیالیسم و کمونیسم جهان وطنی هیچ کاری ندارم چون اصلا اینها جزء خواسته های محوری مردم نیستند. خودمحوران و خودبینان اینها هستند که هیچ توجهی به خواسته های عمده مردم ندارند. آخر فدرالیزم یا جمهوریخواهی چه ارتباطی با خواسته های مردم و چه ارتباطی با منشور جهانی حقوق بشر و دمکراسی دارد که آقای ملکوتی اینها را هم در یک سینی در کنار سوسیال دمکراسی نوع غربی و لیبرال دمکراسی قرار می دهند! خواسته های محوری کسان را که نباید در یک سینی با خواسته های محوری معقول مردم قرار داد. این بنظر من یک مغلطه و یک سیاست بازی است. خواسته های کسان نباید به ملت تحمیل شود و یا مانع رسیدن ملت به خواسته هایش بشود. اگر این نیروی سوم که آقای ملکوتی هم اذعان دارد که اکثریت قریب بالاتفاق ملت را تشکیل می دهد سازمان یافته نیست نه بخاطر کمبودها و کاستی های ملت است بلکه بخاطر کسان است که نسبت به خواسته های ملت بی توجه اند. این کسان در حقیقت ملت را به نوبه خود به گروگان گرفته اند که یا جمهوریخواهی، فدرالیسم نژاد زبانی و تقسیم آب و خاکی برحسب آن ایران ؛چند ملیتی؛، و جهان وطنی ما را بپذیر وگرنه در رسیدن به خواسته هایت کارشکنی می کنیم و نامش را قهر ملی می گذاریم و مسئولش را شما ملت محسوب می کنیم. ۷۰ درصد ملت زیر خط فقر هستند، آیا خواسته های اینها امنیت جانی و مالی و تولید اشتغال و بهداشت و تغذیه و آموزش و پرورش و دولت پاسخگو و خدمتکار و و و است یا می گویند شکم گشنه و بیکاری و و و شان با فدرالیسم و جمهوریخواهی و سوسیالیسم جهان وطنی که شامل ستیز با جهان سرمایه داری به سرکردگی امریکای جهانخوار و ستیز با اسرائیل و حمایت از فلسطین و لبنان است که سیر می شود و کار برایشان تولید می شود! ملت می داند چه می خواهد ولی برخی کسان که جمهوریخواهی و فدرالیسم و ایدئولوژی های جهان وطنی امریکا و اسرائیل ستیز دارند به خواسته های ملت که صاحبان اصلی کشور هستند بی توجه اند و تمام فعالیت هایشان ضدملی است. در اینجا آقای ملکوتی باید توضیح دهند که منظورشان از جمهوریخواهی نوع سیاسی جمهوری یا پادشاهی آنست یا حکومت مردم بر مردم است. من در ساعتهای آینده با دوستانم مشغول کار خواهیم بود و تا شب نمی توانم با شما دوستان باشم. آخر هفته ها بین ۶ تا ۸ ساعت شغل دوم مان که کارگری و باغبانی است را انجام می دهیم. تا امشب نمی توانم با شما باشم. امیدوارم تا آنزمان بحث را ادامه دهید و من بخوانم و بیاموزم.
پاینده ایران و ملت ایران
December 04, 2011 12:45:35 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
با درود به آقای سیروس ملکوتی گرامی
دوست عزیز، اگر خاطرگرامی تان باشد، چند روزی در صفحه نظرات مهمان مشروطه خواهان بودید. در آن چند روز بنده از حضور جنابعالی استفاده کردم وشادمان از حضورتان بودم وحتی در غیاب جنابعالی حضورتان را ستودم. انتظار داشتم بیش ازاینها به نیروی لایزال ما پی برده باشید.
از آنجایی که در این مقاله بطور مستقیم در باره مشروطه خواهان نوشته شده است، از دوستان کافه نادری خواهش دارم نظرتان را بفرمایید.
آیا آنچه آقای سیروس ملکوتی در باره مشروطه خواهان گفتند،« پادشاهی پارلمانی، جمهوری پارلمانی،»، چقدر با حقیقت نزدیک می باشد؟
شیروخورشید وتاج گرامی، آیا جنابعالی نظری در باره قضاوت آقای سیروس ملکوتی دارید؟ نظرتان چیست؟
سپاسگزارم. با احترام کاوه
پاینده ایران وملت ایران
December 04, 2011 10:38:20 AM
---------------------------
|