جنبشهای سیاسی اجتماعی که پس از سقوط سلطنت بدلیل نداشتن سازمانهای مدنی نیرومند بهمراه سایر گروههای چپ و مخالف دیگر، توسط جمهوری اسلامی بشدت سرکوب شدند، اما هیچ زمان اعتراضات متوقف نشدند. پس از پایان جنگ جنبشهای سیاسی اجتماعی از جمله دانشجویان، کارگران، معلمان، زنان، اقوام و سایرین تلاش کردند که ضمن فعالیت های صنفی خود، نشان دهند که ریشه مشکلات در دیکتاتوری حاکمیتی است که مذهب را نیز ابزار سیاست قرار داده است.
یکی از حرکتهای مهمی که در درون کشور اتفاق افتاد ظهور جبهه متحد دانشجویی و سپس جبهه دمکراتیک ایران پس از دوم خرداد 1376 توسط کوشندگانی چون مهندس طبرزدی بود که توسط همه جناح های حکومتی اعم از اصلاح طلب و اصولگرا مورد سرکوب قرار گرفت. از سویی نیرهای سرشناسی بودند که برای تقویت مبارزات مدنی مردم ایران تلاش می کردند که از جمله می توان به زنده یاد داریوش فروهر، مهندس امیر انتظام، دکتر ملکی و دیگران اشاره کرد که مورد غضب همه وابستگان نظام قرار گرفتند. چرا که از دید آنها بقای نظام بر منافع مردم اولویت داشت و هرگونه تلاشی در راستای برقراری حکومت دمکراتیک و غیرمذهبی با مانع روبرو می شد؛ به همین سبب حتی انتقاد از خاتمی نیز در زمره خط قرمز ها قرار داشت و هرگونه تحرکی با تهاجم وحشیانه مزدوران سپاه و بسیج و عوامل امنیتی حکومت روبرو می شد. آقای گنجی و سایر اصلاح طلبان در آن زمان نه تنها جدایی دین از حکومت که اصل اول از منشور ۱۲ گانه "جبهه دموکراتیک ایران" بود را قبول نداشته، بلکه حمایتی هم از کوشندگان مدنی از جمله فعالان این جبهه نکردند و از زندانی شدن شان نیز استقبال بعمل آوردند! اگرچه اجتماعات سیاسی از سوی طرفداران دولت اصلاح طلب نیز در دانشگاهها و برخی مراکز انجام می گرفت اما در مدح و ستایش آنها بود و اصلاح طلبان تلاش می کردند دانشجویان را به عنوان ابزار سیاسی قدرتمند در خدمت خود داشته باشند؛ تا اینکه صبر دانشجو لبریز شد.
سران اصلاح طلب هیچگاه بر علیه خمینی بنیانگذار ولایت فقیهی جمهوری اسلامی قرار نداشتند، در حالیکه نظام سلطانی خامنه ای ( تکیه کلام آقای گنجی ) در ادامه همان سیر نظامی بود که ۳۲ سال قبل پی ریزی شده بود. در اصل دعوای اصلی آقای گنجی، حجاریان، و دوستانشان در سازمان هایی مانند مجاهدین انقلاب که ابتدا در برابر رفسنجانی قرار گرفتند و سپس خامنه ای ؛ برسر این بود که خود را از مدعیان و سازندگان اصلی نظام می پنداشتند و حکومت را حق خود می دانستند. گنجی و حجاریان ایدئولوگ ایجاد سپاه و سازمان امنیتی کشور بودند، نبوی و یاران مجاهدین انقلاب اسلامی بهمراه رضایی و صفوی از گروههای تروریستی برخاسته بودند که سرکوب اندیشه های مخالف نظام در دانشگاهها و غیره را رواج داده و سازمانهای موافق نظام را تثبیت نمودند و این مجموعه با همراهی روحانیون که در ابتدا قادر به اداره کشور نبودند، بقای خود را در حذف فیزیکی مخالفین می دیدند. پس از مرگ خمینی بود که درگیری مابین جناحهای حاکم افزایش یافت و این امر موجب شد قدرت بین آنها دست بدست گردد و زمانیکه خامنه ای و رفسنجانی و سایرین توانستند حجاریان و گنجی و انقلاب اسلامی ها و سایر شرکا را به سهم کمتری از قدرت محدود کنند، آنها مدعی اصلاح طلبی در نظام شدند. مخالفت سران اصلاح طلب با بخش دیگر حاکمیت برسر قدرت زمانی شدت یافت که خامنه ای بهمراه اصولگرایان و سپاه و سایرین نه تنها دست اصلاح طلبان بلکه حتی دست رفسنجانی را نیز از قدرت کوتاه کرد.
هدف از گفتن مطالب فشرده بالا، تنها رساندن این موضوع است که سران اصلاح طلب بیان مواضع شبه دموکراتیک خود را زمانی رواج داده و از قانون اساسی و کرامت ! اسلامی داد سخن دادند که به جناحی که قدرت را در دست دارند یادآوری کنند که حفظ نظام تنها با تقسیم قدرت بین همه آنهایی است که در بقای نظام یاور یکدیگر بودند. بهمین دلیل است درحالیکه خمینی خود عامل جنگ و سرکوب و دیکتاتوری ولایت فقیهی بوده است، سران اصلاح طلب از دوران انقلاب و خمینی و یا اصلاح قانون اساسی یاد می کنند و انحصار قدرت و تند روی ها و اتفاقات غیر قابل کنترل را موجب سرنگونی نظام می دانند. اگر آنان امروزه زندانی سیاسی و اعدام را نفی و یا با توسعه انرژی هسته ای و یا اتمی مخالفت می کنند، اگر موافق درگیری با قدرتهای بزرگ نبوده و گفتگوی تمدنها را پیش می کشند، با جنگ مخالفت می ورزند، با گسترش تروریسم مخالفند و موارد فراوان دیگر، باید بیادشان آورد که خود در زندانی کردن و اعدام مخالفان شرکت داشته و یا با سکوت آنها را تایید می کردند. از ابتدا در توسعه پروژه هسته ای نقش داشته اند، در بردن حکومت به سمت شوروی، چین و کره شمالی تلاش کرده ، پایه گذار جنگ با عراق و گسترش آن بوده و تماس با تروریستهای لبنان و فلسطین را انجام داده اند و در واقع در همه آنچه امروز شاهد هستیم پایه گذار و شریک بوده اند.
از سران و نمایندگان طیف اصلاح طلب در خارج از جمله آقایان گنجی و سروش که پیشتر مخالفت خود را سکولاریسم اعلام کرده اند و تنها به پذیرش سکولاریسم فلسفی ( تخیلی) تن داده اند گرفته، تا آقای خاتمی در داخل که مخالفت صریح خود را با حکومت سکولار بیان کرده، مخالفت با حکومتی غیرمذهبی به صراحت بیان شده است. بدلیل پشتیبانی ایدئولوژیکی و پایه گذاری ستونهای نظام جمهوری اسلامی و شرکت در سرکوب جنبشهای دموکراتیک و مخالف، باتوجه به تلاشی که همچنان برای حفظ نظام انجام می دهند، نمی توان امیدی داشت که آنها تمایلی به برقراری دموکراسی داشته باشند. ضمن آنکه این میزان فساد اداری مالی، کشتار زندانی سیاسی، اعدامها، محدودیت برای هر کار صنفی، اجتماعی و سیاسی در ۳۲ سال گذشته در دولت های مختلف نظام به روشنی نشان می دهد که نه قانون اساسی و نه اصلاح آن و بطور کلی دین و مذهب قادر نیستند که رفع تبعیض نمایند، و نمی توان نمایندگان آنها را در پروسه جنبش دموکراتیک در راس جنبش قرار داد. با نگاهی گذرا به بخشهایی از سخنان و مقالات متعدد آنها می توان به راحتی درک کرد که سران اصلاح طلب چگونه برای گرفتن حتی بخش ناچیز قدرت به بازی هایی حول انتخابات، جنگ و ترفندهای دیگر روی آورده اند تا کاسه گدایی را جلوی حاکمیت فعلی بلند کنند.
آقای گنجی بعنوان شاگرد راستین آقای حجاریان پس از اینکه با نوشتن مقالاتی در مورد قتلهای زنجیره ای سروصدایی کرد و در زندان مقاومت خوبی نشان داد، به غرب کوچ کرده و در سایه همفکرانی همچون آقای دباشی که الحق یک اصلاح طلب اصیل بوده و در گفتگوها از اسلام ناب ! دفاع میکند که اگر در داخل کشور بود، همچون یاران همفکرش جنبشهای دموکراتیک را جاسوس و ستون پنجم دانسته و سرکوب میکرد، دست به تحصن و اجتماعاتی انحصاری زد که مخالفین دموکرات و سکولار و نیروهای مستقل اپوزیسیون در آن حضور نداشته نباشند. سپس همچون دوست فیلسوف اسلامی خود آقای سروش به تدریس اسلام کرامتی و فقاهتی مشغول شده و چون با این تعاریف نمی توانست جایی در اپوزیسیون ایرانیان مقیم خارج پیدا نماید، به سکولاریسم روی آورده و مخالف جدی نظام شد، منتهی این سکولاریسم همیشه جایی را برای برگشت اصلاح طلبی و حکومت دینی ( اخلاقی که تنها زیر سایه درخت سیب معنی پیدا می کند ) باقی گذاشته است.
سپس آقای گنجی و همفکرانش که بوی سقوط نظام را شنیدند، بسوی مقالات سیاسی و روزمره که مورد توجه اپوزیسیون مخالف نظام بود، روی آوردند، درحالیکه در کشور های آزاد غربی همه انتظار داشتند بالاخره اطلاعات قتلهای زنجیره ای که در مقالات آقای گنجی پیش از به زندان افتادن در روزنامه های اصلاح طلب منتشر شده بود ، در ابعاد روشن تری بازگو و مطرح شوند تا مشخص شود که عالیجنابان مورد نظر ایشان که در قتل ها سیاسی دست داشته اند چه کسانی هستند. همچنین انتظار می رفت ایشان به فساد درون نظام و سرکوب هایی که مطلع است و البته در برهی از آنها اصلاح طلبان نیز نقش داشتند، بپردازد و مسائل زیادی را افشا کند تا روشن شود که از نظام بریده است. اما آقای گنجی بجای روکردن دست خود و اصلاح طلبان و نقشی که در تثبیت نظام داشتند، بهتر دانست همچون گذشته افکار را بسمتی انحرافی ببرد که به نوعی اصل نظام باقی بماند. به همین دلیل بحث جنگ با اسرائیل را پیش کشیده و از دفاع مردم در مقابل دشمن خارجی ! سخن می گوید تا دشمن اصلی داخلی ایمن بماند. ایشان می گوید علت عدم وجود جنبش سیاسی ( بگذریم که تظاهرات میلیونی با شعارهای سیاسی ضد رژیم را جنبش سیاسی نمی داند ) موجب بقای نظام است، منتهی یادش رفته که خود و همفکرانش اجازه ایجاد جنبش سیاسی را با انقلاب فرهنگی و سرکوبها نداده و سپس همواره با دستگاه تبلیغاتی که داشتند، اصلاحات را چاره کار می دانستند و تظاهرات توده ها را تا زمانیکه حجاریانها امکان چانه زنی داشته باشند، تایید می نمودند. ایشان با تردستی موضوع جنگ بین اسراییل و جمهوری اسلامی ( که مدام آنرا ایران میخواند تا همه را تهیج نموده و حاکمیت را فعلا نماینده حفظ کشور بخواند ) را در محور قرار داده و به نوعی توده ها را از ترس جنگ به حمایت از نظام وادار می کند و بروی خود نمی آورد که اسراییل بدون هماهنگی با امریکا و در نبود شرایط لازم و کافی دست به کاری نمی زند؛ که گنجی فعلا خیال جنگ طلبی با امریکا را ندارد تا شورای هماهنگی راه سبز با رانت لابی های جمهوری اسلامی رابطه حمایتی امریکا را برقرار کنند. سپس خیال می کند که مخالفت ایشان و همفکرانش با جنگ یک حرکت انقلابی است، و البته نگران است در پایان جنگ امکان سقوط نظام نیز فراهم شود، در حالیکه اکثریت اپوزیسیون در خارج کشور از این جهت با جنگ مخالفند که هم ویرانی و کشتار مردم خود را در آن دیده، هم کند شدن جنبش دموکراتیک و مدنی مردم ایران را پیش بینی کرده و در نهایت دخالت قدرت خارجی را به سود کشور نمی دانند. ایشان که خود و همفکرانش را که با کلمه ما مشخص می کند اپوزیسیون واقعی دانسته و سایر مخالفان را یکجا رد می کند و از "بمباران دموکراسی" حرف می زند که خود هیچگاه عمیقا مدافع دموکراسی نبوده است.
آقای علی مزروعی عضو مرکزیت مجاهدین انقلاب اسلامی می گوید ؛ باید تا لحظه ایکه هنوز کورسوی امیدی برای بازگشت حاکمیت از این راه خطرساز و معطوف به سقوطی که در پیش گرفته باقیست، تلاش کرد. آقای خاتمی که خود را تدارک چی نظام می دانست همچنان برای گرفتن بخشی از قدرت تدارکاتی تلاش می کند چنین می گوید ؛ ایستادگی و اتحاد مشترک اصلاح طلبان و اصولگرایان دربرابر هر نوع حمله خارجی ضروری است. آقای عبدی می گوید ؛ اگر اصلاح طلبان وضعیت خود را به گونه ای ترسیم کنند که بتوانند همیشه خلا موجود در سیستم را پر کنند، سیستم هم حاضر می شود در جاهایی با آنها همراهی کند و اگر اصلاح طلبان خود را به گونه ای تعریف کنند که حاضر نباشند به این جریان وارد شوند، این جریان در نهایت به راهی خواهد رفت که به نفع کشور و نظام نخواهد بود. جان کلام را آقای علی شکوری می گوید ؛ اصلاح طلبان اپوزیسیون نظام نیستند، بلکه اپوزیسیون دولت هستند و آن نظامی که در قانون اساسی ما ذکر شده اگر بمعنای واقعی برقرار باشد تمام اصلاح طلبان در درون آن نظام هستند، ما اصلاح طلبان مدعی حفظ و احیای نظام هستیم. در این راستا آقای ابراهیم نبوی بروشنی دخالت امریکا را طلب می کند، آقای دباشی و همکاران سمینار تخصصی اسلامی برقرار نموده تا ثابت کنند اسلام قادر به حکومت کرامتی و از روی عدالت است، گرچه از گفتن دموکراسی پرهیز می کنند.
سران اصلاح طلب به کمک بودجه های کلان و سایتهای خود چنان فضای اینترنتی و رسانه ها را در دست گرفته اند، گویی که تنها آنها منافع کشور را درست تشخیص داده و چون فکر می کنند حمایت داخل را دارند، لذا حکومت آینده با تکیه بر انتخابات با آنها خواهد بود. بخشی از سران اصلاح طلب که حتی تعدادی از آنان در زندان هستند و هنوز بر اصلاح قانون اساسی و حفظ نظام اصرار دارند و درک نکرده اند که پشتیبانی اکثریت مردم از آنها بدلیل ضدیت با جناح دیگر حکومت بوده است.
البته بخشی از اصلاح طلبان که اعتقاد به اصلاح رژیم داشته، اما جوهر آزادی و دموکراسی در آنها نیرومندتر است، در زندانها حماسه آفریده و پیامهای انرژی بخش آنها نشان از مقاومتی دارد که رژیم را مستاصل کرده است و نشان داده که سر آشتی با حکومت را ندارند. آنان باید که کورسوی امید به رسیدن به دموکراسی با حفظ نظام را کنار گذاشته و از حمایت راه اصلاح طلبی دست برداشته و بهمراه سایر مخالفین که تغییر نظام را فریاد می زنند، یک صدا شوند تا تردید در انتخاب استراتژی درست که جدایی دین از حکومت بر مبنای اصول حقوق بشر است در بین فعالان مدنی سیاسی پایان پذیرفته و جنبش دموکراتیک سراسری و یکپارچه شودد. آنچه انتظار می رود عکس العمل و تغییر جهتی است که از زندانیان مقاومی همچون عیسی سحرخیز و سایرین برآید تا به روشنی همچون آقای طبرزدی تایید کنند که دموکراسی با دخالت دین در حکومت امکان پذیر نیست. به این ترتیب کسانی که چشم به راه آنها دارند نیز امید خود را به حکومتی سکولار دموکرات پیوند خواهند زد. آقای واحدی که جبهه گیری شان در مقالات اخیر بسیار امیدوار کننده بوده و نشان از تمایز ایشان با شورای هماهنگی سبز و امثال مهاجرانی و گنجی و کدیور و سایرین دارد، نیز اگر با جملاتی چون عده ای خمینی را برتر از خامنه ای دانسته و قبول دارند را کنار بگذارد، آخرین گامهایش را برای جدایی از اصلاح طلبان خواهد برداشت. البته بخشی دیگر از افراد و گروهها در خارج کشور هستند که با وجود بریدن از تفکر اصلاح طلبی و تایید جدایی دین از حکومت، همچنان گوشه چشمی بر اصلاح طلبان داشته و راه خود را از آنها کاملا جدا نکرده اند، که اگر بر جنبش دموکراتیک اعتقاد دارند باید که خط خود را مشخص نمایند. هستند کسان دیگری که مهر سکولار دموکرات و یا چپ را بر پیشانی داشته و ضمن نقد به جنگ طلبی و رانت خواهی اصلاح طلبان، خود بدلیل اینکه هنوز اپوزیسیون مورد تاییدی برای مذاکره نشده اند، برضد دخالت قدرتهای بزرگ موضع نگرفته اند. بهرحال بیش از ۳۲ سال تجربه حکومت مذهبی باید کافی باشد تا نتیجه گرفت که مذهب و دین امری فردی بوده و به محض ورودش به قدرت، منشا فساد و سرکوب خواهد بود و اینکه جدایی دین از حکومت تنها راه رسیدن به دموکراسی است.
آری جنبشهای دموکراتیک داخل کشور ضروری است که درک نمایند ؛ حکومت فعلی قدرت را واگذار نمی کند، انتخابات آزاد برگزار نخواهد شد، اصلاح طلبی حتی اگر بقدرت برسد وضعیت نه تنها تغیر نمیکند بلکه مبارزه برای دموکراسی را سالها به عقب می اندازد، هر نوع جنگی تنها حکومت را تثبیت می کند، بحرانها ادامه داشته و وضعیت اقتصادی بدتر خواهد شد، سرکوب کاهش نخواهد یافت، قدرتهای بزرگ تنها برای سود خود مداخله خواهند کرد و زمانیکه با چراغ سبز تعدادی داخل کارزار شدند دیگر قابل کنترل نخواهند بود. به همین سبب جنبشهای مدنی و دموکراتیک باید هشیار باشند تا مبارزه ایکه آغاز کرده اند، توسط فریبی که با اصلاح قانون اساسی و یا اخلاق دینی رواج می یابد، متوقف نگردد. کسی منکر این نیست که در بین اصلاح طلبان افراد خوبی وجود دارند که واقعا باور دارند دین قادر به ایجاد عدالت بوده و اصلاح قانون اساسی کارساز خواهد بود، اما در این زمینه بهتر است به باور آقای بروجردی که هنوز لباس روحانیت را بر تن داشته و از جدایی دین از حکومت فریاد بر می آورد، یقین نمایند. طبیعی است که بخش میانی اصلاح طلبان و مخصوصا بدنه و هواداران آنها که بیشتر جذب مقابله آنها با جناح فعلی حکومت گشته و هنوز بر واقعیت هدفی که پشت این تفکر است واقف نشده اند، بتدریج به صف جدایی دین از حکومت و محور اصول حقوق بشر خواهند پیوست. مبارزه راه روشنی داشته و چنانچه تجربه کشورهای عربی نشان داده حتی با سقوط دیکتاتوری، دموکراسی ایجاد نخواهد شد، کما اینکه در سال ۵۷ خود نیز بهای گرانی برای خوش باوری خود پرداخت کردیم.
دیگر نباید فریب حرفهای شیرین سران اصلاح طلبی را خورد که تلاش دارند به غلط نشان دهند مبارزه بی خشونت راه آنهاست، درحالیکه برای کسب قدرت حاضرند با سلطان خامنه ای هم کنار بیایند. دیگر ملت ایران دخالت خارجی را اجازه نخواهد داد و تنها به حمایتهایی دلگرم می شود که موجب آزادی زندانیان سیاسی و رعایت اصول حقوق بشر را امکان پذیر می نماید. دیگر ملت ایران برای حفظ نظام با کشورهای دیگر نخواهد جنگید و تنها هدف خود را سرنگونی نظام جمهوری اسلامی خواهد دانست و اینکار را با ایجاد جنبشهای دموکراتیک و مدنی در داخل کشور و با پشتیبانی ایرانیان مقیم خارج انجام خواهد داد.
روزنامه نگار و فعال حقوق بشر
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
mehr.iran53
با تشکر ،مطلب جالبی بود.اینها به نظر خودشون جایگاه واقعی خود را بعد از انقلاب ،در این حکومت بدست نیاوردند،به دنبال مخافت با گروه حاکم بر رژیم هستن و مخالفت خودشون رو ،مبارزه برای دموکراسی و ازادی اعلام میکنن.در حالی که اینها به دنبال حکومت اسلامی طبق تعریف خودشون هستند
December 09, 2011 08:28:51 PM
---------------------------
شیر و خورشید و تاج
از ایران گرامی،
شما هم کاملا صحیح میفرمایید.
برای بعضی از ما، وقتی رژیم "الف" میگوید ما میدانیم منظورش "ف" فریبکاری است. برای بعضی دیگر زمانی که مردم فریاد بر آوردند "موسوی بهانهاست کل نظام نشانهاست" رسما سقوط آزاد "سبز"ها و "اصلاح طلبان" به اعماق پرتگاه روشن و شفاف و علنی شد.
اما برای آن دسته که هنوز هم با این دو واژه گرفتاری دارند این چند خط کوتاه را از زبان سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی در زیر مینویسیم، شاید ابهامات بر طرف شود.
----------
چهارشنبه، ۱۶ آذر ماه ۱۳۹۰ برابر با ۲۰۱۱
پاسخ سخنگوی رژیم به آنهايی که نگران جنگ هستند
رامین مهمانپرست، سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی در گفتگو با خبرگزاری ایلنا: یک عده فکرمی کنند که ما داریم سر سختی میکنیم و اگر کوتاه بیاییم همه چیز خوب پیش میرود، اما اگر به خواسته آنها (کشورهای غربی)عمل کنیم خواستههای دیگرشان را مطرح میکنند. مثل مسئله حقوق بشر، فرض کنید که به مسئله حقوق بشرشان هم عمل کنیم، خواستار تصحیح دموکراسی در کشور میشوند و پله پله حرکت میکنند و زمانی راضی میشوند که دست از همه چیز برداریم. اگر قرار باشد که در ادامه طرح با هم درگیر شویم بهتر است در همین ابتدا باج به کسی ندهیم.
----------
توجه شما را به انتخاب واژه و بعضی از جملات جلب میکنیم:
۱. ... مسئله حقوق "بشرشان"...
۲. ... دموکراسی در کشور... (کلمه "تصحیح" را هم کلا نادیده میگیریم چون برای فریب بکار برده است.)
۳. "...در ادامه طرح..."
در ضمن، از همه پر معنی تر همین چند کلمه بود "در ادامه" "طرح". گاهی از زبان سرخشان در میرود و حقایق تاریخی را هم مطرح میکنند.
۴. "...که دست از همه چیز برداریم." -- این هم از آن جملات پر معنی است. به زبان ساده میگوید، اگر آدم شویم که نابود میشویم.
***
این رژیم با چه زبانی باید بگوید که اصلاح پذیر نیست، به حقوق بشر اعتقاد ندارد، و دموکراسی را برای ادامه بقای خود زهر میپندارد، و هیچ کدام اینها با آن طرح... هم آهنگی ندارد.
این رژیمی است، که آماده است که اگر لازم شد حتی کل ایران را بسپارد بدست همسایگانش و خودش در گوشهای با یک بمب اتمی روزگار آخر خود را سر کند.
باز هم بنشینیم و منتظر معجزه باشیم؟ یا منتظر به عقل آمدن این و آن؟ عملکرد این رژیم دارد یکی یکی تمام درهای مبارزه مسالمت آمیز را بر روی مبارزه بدون خشونت میبندد.
مگر اینکه قیام عاشورای دو سال و اندی... پیش تکرار شود و این بار اگر خدا و الله و محمد و عیسی و مسیح و بودا هم بگویند به خانه برگردید، این ملت به خانه بر نگردد و کار را تمام کند.
بر طبق، اعتراف خودیهای جدا شده از رژیم: "در آن روزها اگر مردم به خانه بازنمیگشتند و از تعدادشان کاسته نمیشد، رژیم در یک قدمی سرنگونی قرار گرفته بود. و بیم ریزش سپاه و بسیج سران رژیم را سخت نگران کرده بود. هواپیماها آماده شده بودند که سران رژیم را از کشور خارج کنند... ."
اگر مردم به خانه بر نمیگشتند...، اما باید گفت که، اگر را کاشتیم و چیزی در نیامد. و یک بار دیگر حامیان رژیم، موفق شدند مردم را فریب داده و سرگردان تر از همیشه ملت را به خانه باز گردانند.
دو راه بیشتر نمانده، یا دوباره بیرون بزنیم و این بار کار را تمام کنیم. یا بنشینیم تا حمله نظامی و پس از زیرو رو شدن ایران ببینیم از این خاک و خانه چه مانده و بعد چه...
شیر و خورشید و تاج
December 08, 2011 03:48:27 PM
---------------------------
از ایران
با درورد
کاملا صحیح است، اصلاح طلبی هم از بازیهای کثیف جمهوری اسلامی هست که برای فریب مردم به راه انداخته ، اساسا این حکومت اصلاح پذیر نیست ، چه چیز خودش رو میخواهد اصلاح کند ؟
مگر باور دارد که همه چیزش غلط است ؟
December 08, 2011 05:59:30 AM
---------------------------
حق
با درود به هم میهنانم
با درودی ویژه بر دوستان کافه نادری نازنینم. عرفان عزیزم، نظر قبلی ام بتو فراموش کردم ازت بخاطر اشتباه فهمیدن آن نظرت پوزش بخواهم. پوزش مرا هم برای آن و هم برای فراموش کردن ذکر آن در نظر پیشینم برایت بپذیر.
کاوه جان، خسته نباشی. دوبار سخنانت را در تلویزیون پارس شنیدم و واکنش میبدی و داعی را در حال گوش کردن به حرفهایت را دیدم. جوابهای سربالایشان بدرد بخور آنانی است که هنوز نمی دانند که هیچکدام از ایندو در کارشان به گرد پای نه مفسران و تحلیلگران انگلیسی و آلمانی و امریکایی می رسد و نه کارهای ژورنالیستی و رسانه ای شان. یک برنامه ساز و ژورنالیست سیاسی حرفه اش ایجاب می کند که نمایندگان دو یا سه حزب را در برنامه اش داشته باشد تا مواضعشان را در رابطه با رویدادهای روز و برنامه های سیاسی و و و اعلام و توجیح کنند، به پرسشهای سخت و موشکافانه ژورنالیست پاسخ دهند و از مواضعشان دفاع کنند. تعارف و رودربایستی ای در کار نباید باشد و پرسش و پاسخ کوتاه باید باشند و نه اینکه پرسش ۱۰ دقیقه و آهسته بیان شود و پاسخ طولانی و درباره دیگر مطالب باشد. برای تفسیر و تحلیل هم باید برای هر یک از حیطه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کارشناسی باشد و نه اینکه یک نفر را بعنوان همه فن حریف بیاورند که معلوم نیست کارشناس چیست، فعال سیاسی است یا ژورنالیست. یا فعال سیاسی است که برای پیشبرد اهداف سیاسی اش لباس ژورنالیست و محقق را به تن کرده است. خبر رسانی دقیق که میبدی هی دمش را می زند بدون حضور نمایندگان احزاب و رو در رو قرار دادنشان امکان پذیر نیست. مردم چگونه قرار است که آپوزیسیون را بشناسند اگر میبدی و امثال او آنها را در برنامه هایشان نداشته باشند. مگر رسانه ها قرار نیست پل ارتباطی بین مردم و آپوزیسیون باشند و با حضورشان خود را به مردم بشناسانند تا مردم تکلیف خود را با آنها روشن کنند! مگر رسانه ها و ژورنالیست ها قرار نیست که چشم و گوش و زبان مردم باشند و از فعالان سیاسی توقع پاسخگویی به پرسشهای مردم بطور حرفه ای آن باشند و مو را از ماست برای مردم بیرون بکشند! این چه بساطی است که کثیری از فعالان سیاسی و کل رسانه ها و ژورنالیست های ایرانی پهن کرده اند که مردم اینهمه مدعی آپوزیسیون را نشناسند و این فعالان سیاسی حاضر نباشند که خود را به مردم بشناسانند! کدام فعال سیاسی در جهان غرب از رسانه ها فرار می کند و در خفا بیانیه های بودار صادر می کند بدون آنکه کوچکترین تبادل نظری با مردمی بکند که خود را نماینده آنها همه جا جا می زند! این چه رسانه هایی هستند که اخبار این بیانیه ها را نمی دهند و کند و کاو نمی کنند و اینها را بما پاسخگو نمی کنند! اگر اینست خبر رسانی دقیق شان به مردم و اینست وظیفه شان به مردم، ارزانی خودشان باد که دکانی بیش نیستند. کاوه جان، دیروز چهارشنبه حسین باقرزاده با قائم مقامی مصاحبه داشت و به پرسشهای زیادی پاسخ نمی داد و در بخشی از آن کلی گویی های زیادی کرد و از نفوذی ها در آپوزیسیون بدون ذکر مثال گله کرد و من حس کردم که از نظرات داده شده پای مقالاتشان حضرات ناراحت اند. باید این نظرات را مرتب در همه جا گذاشت تا پاسخ بدهند و از کلی گویی خودداری کنند. بقیه حرفها را درباره رسانه ها، ژورنالیست ها و فعالان سیاسی و بیانیه هایشان را به فرصت دیگری واگذار می کنم. از همه زحماتت سپاسگزارم دوست عزیز. دوستدارت حق
پاینده ایران و ملت ایران
December 08, 2011 02:22:08 AM
---------------------------
کاوه یزدانی
با درود به آقای حسن زارع زاده اردشیر گرامی
اصلاحطلب در ذات خودش تعریف مشخصی دارد و طبق سابقه رژیم از ابتدا تا به امروز هرگز این حضرات به اصطلاح اصلاحطلب از هیچ جهتی در قالب واژه اصلاحطلب جای نمیگیرند.
آنچه در باره اصلاحطلبان (بنامیم اصلاحناپذیران) فرمودید، حق را ادا کردید، اینها (اصلاحطلبان) مهاجرتشان به خارج برای حفظ نظام است و هر روز به رنگی در میآیند. در تایید سخنان جنابعالی عرض کنم، حرفهای حسابی که فرمودید جواب ندارد.
فرمودید:
. «خاتمی در داخل که مخالفت صریح خود را با حکومت سکولار بیان کرده، مخالفت با حکومتی غیرمذهبی به صراحت بیان شده است. بدلیل پشتیبانی ایدئولوژیکی و پایهگذاری ستونهای نظام جمهوریاسلامی و شرکت در سرکوب جنبشهای دموکراتیک و مخالف، باتوجه به تلاشی که همچنان برای حفظ نظام انجام میدهند، نمیتوان امیدی داشت که آنها تمایلی به برقراری دموکراسی داشته باشند.»
آقای زارع زاده گرامی، اصلاحطلبان زرهای اِرق ملّی نداشته و ندارند و نخواهند داشت، بنابر این از ابتدا دل بستن به اصلاحطلبان اشتباه بود و از این پس نیز زرهای اعتماد به اصلاحطلبان میتواند بزرگترین زیانها را در کوتاهمدت و میانمدت و دراز مدت بر کشور و ملت و منافع ملی تحمیل کند. راه دمکراسی هرگز با راه اصلاحطلبها یکی نبوده و نخواهد شد. این خلاصه را عرض کردم تا به چند جمله اصلی برسم.
به اصلاحطلبان هیچ امیدی نیست، احزاب سیاسی نیز متاسفانه به دلایل مختلف تابحال نتوانستند وظیفه ملی میهنیشان را بدرستی انجام دهند به هر دلیلی، داستان طولانی دارد.
کارها و گفتگوهای جنابعالی را با آقای حسین فرجی از تلویزیون پارس دنبال کردم و خیلی هم از وجود شما فعالان سیاسی استفاده کردم و از این بابت سپاسگذارم. به باور من و به باور بسیاری از هم میهنان داخل و خارج کشور، رسانههای فارسی زبان خارج کشور مثل تلویزیون پارس و اندیشه و کانال یک شهرام همایون و رادیو صدای ایران و پرژین رادیو و صاحبانشان و همه برنامهسازانشان در طول دو سال و نیم گذشته نتوانستند به وظیفه ملیشان درست عمل کنند، چونکه این رسانهها هستند که وظیفه دارند احزاب و گروهها وشخصیتهای فعال سیاسی را گردآورند و به ملت بشناسانند و از آنها بخواهند، و نیز وظایف سیاسیشان را تذکر دهند، بخصوص که کشورمان در شرایط بحرانی بسر میبرد. ما که هرچه سعی کردیم و میکوشیم به رسانهها و برنامهسازانی چون آقای علی رضا میبدی و آقای سعید قائم مقامی بقبولانم که وظیفه آنها بیش از خبررسانی میباشد، ولی موفق نشدیم. امیدوارم جنابعالی که قلم شیوایی دارید، از طرف ما به رسانهها و برنامهسازانشان بگویید که شما نیز ایرانی هستید وظیفه دارید و مسئول هستید. با احترام کاوه یزدانی
پاینده ایران و ملت ایران
December 07, 2011 04:33:40 PM
---------------------------
|