بیستم اردیبهشت ۵۸ براى همکاران روزنامۀ آیندگان و بسیارى خوانندگانش با ضربهاى شدید آغاز شد. رادیو از صبح زود به اطلاع مىرساند امام گفتهاند دیگر این روزنامه را نخواهند خواند. گرچه روش جارى از قدیم این بود که اخبار مهم داخلى و خارجى را براى بخش خبرى ساعت ۲ بعدازظهر بگذارند و بخشهاى کوتاه قبل و بعد براى خبرهاى محلى و استانى باشد، صادق قطبزاده انگار پیروزى بر روزنامۀ خوانندگان دانشگاهى و ادارى و شهرى را جشن مىگرفت و شکست حریف و پیروزى خویش را از بوق رادیو جار مىزد.
در روزى بهآنپنجشنبهاى مجال بحث نبود که آنچه قرائت مىشد فتوا، نظر شخصى یا بهاصطلاح حکم حکومتى است. کافى بود به ماشین چاپ روزنامه چند ضربۀ محکم وارد شود. امکانات امروزى که بتوان از سر خیابان چند کامپیوتر آکبند خرید وجود نداشت. حتى بدون صدمات شدید و بمب بنزینى و غیره، تعمیر آن دستگاههاى باستانى با کمک اوراقچى، ریختهگر، قطعهساز و تراشکارهاى میدان شوش مدتی طول میکشید. مخاطراتِ شخصى انگار فکر اعضاى تحریریه را زیاد مشغول نمىکرد. تا رسیدن به سال ۶۰ راهى در پیش بود.
خطر در درجۀ اول متوجه ابزار ظریف و آسیبپذیرِ کار تلقى مىشد که بدون آنها روزنامهاى وجود نمىداشت. اما سایهاى سنگین بر اوضاع و احوال افتاده بود: جروبحث بر سر تعداد آرا و رأىدادن و ندادن و موافقت و مخالفت نمىتواند خیلى به درازا بکشد و روند سیاسى طبیعى این جامعه جاروکردنِ طرفداران شمارش آرا و اتکا به سنـّتِ بیعت است.
در تحریریۀ آیندگان به این نگرانى توجه مىشد که روزنامه حتى اگر نخسین قربانى هر تغییرى باشد نباید عامل چرخشى ناگهانى در فضاى سیاسى شود. اینکه تا چه حد بتوان دربارۀ پدیدهها بدون تأثیر مستقیم بر آنها نظر داد جاى بحث دارد. درهرحال، در میان قلمزنان حرفهاى که فعال سیاسى نبودهاند برخی مفیدتر میدانند به نظارت دقیق و فعالانه اکتفا کنند.
گرچه روز پیش از تعطیل براى کارکنان روزنامههاى صبح، تعطیل است، اعضاى تحریریه به دفتر آمدند. تا ظهر شُور کردند و قرار شد فعلا دست نگه دارند. مدیر حروفچینى، نمونهخوان و ماشینچى ارشد چاپخانه هم به جلسه دعوت شدند و این نظر را تأیید کردند که چنانچه خواست صریح آقاى خمینى تعطیل روزنامه باشد مقاومت در برابر آن قابل بحث نیست. درهرحال، تا سنجش تلقى هیئت دولت و نظر نهایى بیت، براى پرهیز از درگیرى در برابر دفتر روزنامه و حوادثى که یقیناً پاى اهل قلم و دوات گذاشته مىشود، کار صحیح این است که فعلا در نیاید.
عصر همان روز شوراى سردبیرى و اعضاى ارشد تحریریه در خانۀ فیروز گوران (”غول کوچولو”، عضو شوراى سردبیرى، که سه ماه بعد کراواتش را در زندان جمهورى اسلامى هم باز نکرد و از این نظر در شمار عجایبالمخلوقات است) دیدار کردند و تصمیم گرفتند روز شنبه فقط یک صفحه توضیح منتشر کنند. اعضاى شوراى سردبیرى فرداى آن روز، عصر جمعه، در چاپخانه روى متنى (به این قلم) توافق کردند و به چاپ سپردند.
نمىتوان با اطمینان گفت سبب تغیّرى که به امام راحل نسبت دادند، اگر واقعیت داشت، چه بود. شاید بر سر مصاحبۀ ایشان با لوموند بود. پرسشهاى اریک رولو، گزارشگر روزنامۀ فرانسوى، و پاسخها را ابوالحسن بنىصدر ترجمه کرده بود و ویراستاران آیندگان مانند همیشه با دقت کوشیدند در چاپ متن خبرگزارى رسمى جاى کوچکترین خردهگیرى نماند.
معمولاً باید حتى احتمالات را هم در نظر مىگرفتیم. یک بار وقتى ناصر شهلا، از اعضاى فعال و باهوش تحریریه، متن خبر خبرگزارى رسمى از نطق آیتالله خمینى خطاب به پاسداران کرج را به میز شوراى سردبیرى داد، به او گفتم انتخابش براى تیترهاى اصلى و مکمّل حرف ندارد اما به احتمال قوى به سبب همین حُسن انتخاب در دنیا صدا خواهد کرد و در اینجا پاى آیندگان را به طرز خطرناکى وسط مىکشند. دو جملۀ مهم اینها بود: ”اگر نهضت ما شکست بخورد و مکتب ما دفن شود هیچکس نمىتواند بیرونش بیاورد” و”چه کنیم تا مثل قضیۀ هیتلر نشود که محتاج به خودکشى شد.” در فرهنگ ایران و کلا مسلمانهاى خاورمیانه، با هیتلر بهعنوان قهرمان ناکام همدلی نشان مىدهند: بندۀ خدا خیلى زحمت کشید اما شکست خورد چون کم روس و یهودى و کمونیست و اینگیلیسى کشت؛ اگر بیشتر کشته بود پیروز مىشد.
در اروپا که طرز فکر مردم جور دیگرى است، احتمال داشت تیتر را از آیندگان نقل کنند و باز جنجال به پا شود. بعد وزارت ارشاد میناچی و تلویزیون قطبزاده نعل وارونه مىزدند، وانمود مىکردند آنها هم معتقدند هیتلر آدم بدى بوده، و در بوق مىکردند کار جسارت خودفروختگان قلمبهمزد به جایى رسیده که امام را با او مقایسه کنند و، العیاذبالله، بگویند برود خودکشى کند. و تلویزیون ادعا مىکرد بازار تعطیل شده، و غائله راه مىانداخت.انتخاب صحیح البته جملۀ دوم براى تیتر و اولى براى عنوان فرعى بود اما ارشاد و تلویزیون کینهتوزانه در کمین بودند. ترتیب را برعکس کردیم. کار درخشان مىتوانست سبب هلاک شود و ما گرچه در آن سنوسال به مرگ فکر نمىکردیم، زیاد هم عاشق شهادت نبودیم.
این هم جاى توجه دارد که نشریه به همان اندازه دیدنى است که خواندنى. کافى است جاى تیتر و سوتیتر، یعنى اندازۀ حروف، را عوض کنى تا تأثیر مطلب دگرگون شود. پس از آن وقایع، نگارنده توانست شوراى سردبیرى را قانع کند تیتر بزرگتر از ۲۴ سیاه نه لازم است و نه زیبا.
در پى قتل مطهرى، آیتالله خمینی در مصاحبه با لوموند گفت “چپگرایان در این جنایات هیچ دخالتى نداشتهاند؛ عمّال آمریکا در جریان این ترورها خود را پشت سازمان مذهبى دروغین فرقان پنهان کردهاند.” منظور البته این نبود که چپگرایان بىتقصیرند؛ این بود که چنین عنوانى اساساً قلابی است.
در مصاحبه نکتهاى ناهمخوان با گفتههاى پیشین و بعدى ایشان دیده نمىشد. در پیام اول مهر ۵۷ از پاریس خطاب به دانشجویان هشدار داده بود عمّال آمریکا خود را پشت پوشش سازمانهاى بهاصطلاح چپ و چپگرا و چپنما پنهان مىکنند و در ایران چنین گرایشهایى ریشۀ واقعى ندارد. و در مصاحبه با اوریانا فالاچى، مهر ۵۸: “کمونیستهاى آمریکایی و چپهاى قلابى براى برهمزدن آرامش دستدردست ضدانقلاب دارند.”
اعتراض شاید به علنىشدن گروه فرقان بود. برملاشدن این واقعیت که طلبههایى هفتتیر برداشتهاند تا وقایع دهۀ ۲۰ را تکرار کنند یعنى رقابت و بلکه شکاف عمیق در صفوف مؤمنان، و طبیعى بود امام راحل میل نداشته باشد چنین خصومتهایى زنده شود. فرقان بر عقاید على شریعتى تأکید مىکرد و یکى از مشاجرات نهچندان قدیمى، تحریم شریعتى از سوى شمارى از علما بود که به نظر آنها او به تشیّع پشت کرده و طرفدار پیوستن
پیروان این مذهب به صفوف اکثریت قاطع مسلمانان است. حالا مریدان قربانى ِ فتوا یکى از فتوادهندگان را کشته بودند.
آیتالله خمینى نه تنها با آن فتوا موافق نبود بلکه بدون نظر مثبت و قدرى خطاپوش ایشان نسبت به شریعتى بینهایت بعید بود اسم سخنران فقید روى خیابان و بیمارستان گذاشته شود. در آبان ۵۶ ضمن تشکر از پیامهاى تسلیت درگذشت فرزندش مصطفى از نجف به اصحاب دیانت توصیه کرد با اهل دانشگاه با ملایمت رفتار کنند. اشاره به تکفیرى بود با امضاى بیش از ۴۳ تن از روحانیون علیه شریعتى. طبیعى بود حالا پس از استقرار حکومت اسلامى، میل نداشته باشد آن بگومگوهای خونین زنده شود.
شامگاه ۱۱ اردیبهشت، شاید حوالى ساعت ۹، کسى از پشت تلفن به تحریریۀ آیندگان گفت از سوى گروه فرقان صحبت مىکند: ”ما مطهرى رئیس شوراى انقلاب را کشتیم.” همین گروه ِ تا آن زمانن اشناخته ماه پیش مسئولیت قتل سرلشکر قـَرَنى، رئیس ستاد ارتش، را به عهده گرفته بود اما اطلاعاتى دربارۀ آن در دست نبود.
اعضاى تحریریه تا ساعاتى پس از نیمهشب با هرمقامى که در شهر یافت شد تماس گرفتند تا دربارۀ واقعه و ماهیت این گروه اطلاعاتى به دست بیاورند. از جمله، سرتیپ مجللى، رئیس شهربانى، تلفن زد که پیغام تماس روزنامه را در راه خانه با بىسیم اتومبیل به اطلاع او رساندهاند، و آخرین اخبار مربوط به ترور را به روزنامه گفت. همین طور برخى مأموران کمیتهها که در محل واقعه حاضر شدند و در جریان بودند. حروفچینان چاپخانه تا ساعتى پس از نیمهشب منتظر ماندند تا اعضاى تحریریه سر در بیاورند چه کسانى چه کسى را کشتهاند و چرا.
در چاپ دوم، به جاى سرخطهاى درشت خبرهاى مراسم روز کارگر، چهار کلمۀ “مرتضى مطهرى ترور شد” با حروف بسیار درشت جاى گرفت. سى دقیقه پس از نیمهشب از بیمارستان طرفه اطلاع رسید آیتالله زندگى را بدرود گفته، و تا ساعت یک بامداد از مقامهاى دولت تنها داریوش فروهر، وزیر کار، خود را به بیمارستان رساند. پیدا بود مقامهاى دولت سخت وحشت کردهاند و تقریباً هیچکس، به بیان امروزى، ”در دسترس نمىباشد.”
اعضاى شوراى انقلاب ظاهراً پس از پایان جلسهای از منزل یدالله سحابى بیرون مىآمدند که گلولهاى در جمجمۀ آیتالله نشست. سخنگوى دولت، عباس امیرانتظام، اظهار بىاطلاعى کرد که مطهرى رئیس شوراى انقلاب بوده یا نه. درهرحال، قرار بین خودشان این بود که اسامى اعضاى شوراى انقلاب اعلام نشود.
صبح روز بعد در چند جا از جمله فایننشل تایمز چاپ لندن، نام گروه ضارب به کلمهاى معادل چرخدستى و فرغون ترجمه شده بود که نشان مىداد همکاران ایرانى گزارشگران خارجى تا ضربالاجل مخابرۀ خبر براى دسترسى به اطلاعات دقیق زیر چه فشارى بودهاند. روزهاى بعد هم دنبال خبر دربارۀ ترور “پرُفسور ماتاهارى” مىگشتند.
برخى کتابهاى مطهرى که روزهاى بعد به دست ما رسید براى ارتقاى معلومات اهالى گلوبندک البته بد نبود. اطلاعاتش از فرهنگ غرب عمدتاً متکی بود به مطالب مجلههاى عامهپسند ایران، حرفهاى اخوان مسلمین و چند کتاب قدیمى، بدترجمه شده و ناقص. عنوان مکتب ادبیـهنرى رئالیسم را براى روش علمیـفلسفى به کار مىبرد، و حرف آلفرد هیچکاک را شاهد مىآورد که زن هرچه پوشیدهتر باشد براى مردها خواستنىتر است.
اواخر دهۀ ۴۰ بازاریان متعهد قصد داشتند مجلۀ زن روز را به سبب مطالبى دربارۀ حقوق و آزادى زنان تحریم کنند و حتى مانع عرضۀ آن روی دکۀ روزنامهفروشی شوند. آهنفروشى بازارى به نام حاج مهدیان که در کارهاى ساختمانى ِ مصطفى مصباحزاده، صاحب مؤسسۀ کیهان، بود مطهرى را به او معرفى کرد تا در مجلهاش مقالاتى در زمینۀ زن از نظر اسلام بنویسد.
نگارنده سالها بعد نوشت: “ما هم نمىدانستیم فرقان چیست یا کیست. اما در تحریریۀ بیستسى نفرىِ معتبرترین روزنامۀ کشور، اسم مرتضى مطهرى هم به گوش کسى نخورده بود. صبح روز بعد که کتابهاى آیتالله به دستمان رسید، دیدیم او هم چیز زیادى دربارۀ دنیاى ما نمىدانست و حرف چندانى براى خوانندۀ ما نداشت. ما در دو قاره، در دو سیّاره، در دو عصر و در دو فرهنگ متفاوت زندگى مىکردیم، اما اتباع یک کشور واحد بودیم. حالا دعوا بر سر این بود که از میان این همشهریهاى روحاً دور از هم که نه زمینهاى مشترک دارند و نه چشماندازى یکسان، حکومت آتى نمایندۀ علایق و فرهنگِ کى باشد.”
طى روزهاى بعد، یکىدو سازمان سیاسى برخى اعلامیههاى فرقان را در اختیار آیندگان گذاشتند. پس از چاپ درخواست دریافت اطلاعات بیشتر در روزنامه، جزوهها و اوراقى از سوى خود گروه فرقان به دفتر آیندگان رسید.
گزارش یکصفحهاى دربارۀ فرقان به طور کاملا تصادفى در همان شمارهاى چاپ شد که مصاحبه با لوموند. در گزارش پیدا بود فرقان تقریباً با همه کس و همه چیز مطلقاً مخالف است ــــ با دخالت روحانیون در دولت، با چپ، با ملیّون، با کل مطبوعات و البته با آیندگان. نِحلهاى از قماش خوارج که هر اقتدارى جز حاکمیّت خدا را رد مىکند. اینکه خدا چگونه در اختلافات افراد حکمیّت مىکند، لابد با قوىترین شمشیر، و از آنجا که هر شمشیرى کـُند مىشود و زنگ مىزند، پس تنازع و قِتال و گردنزدن را پایانى نخواهد بود. آنارشیسم بیش از آنکه نوعى عقیده باشد، برخوردى است عاطفى و طغیانگرانه به جهان و مسائل جامعه. تفاوت مکتب فرقان با آنارشیسم در این بود که آنارشیستها مفهوم خدا را هم نوعى اقتدارِ اینجهانى براى تحمیلِ سلطه مىدانند. با توجه به آشفتگى ذهنى ِ مزمن انسان آریاییـاسلامى، تعجبى ندارد آنارشیستِ خداپرست هم در این مملکت اختراع شده باشد.
خشم فرقان بخصوص ازاین بابت بود که مطهری “به جنبش توحیدی خلق مسلمان مستضعف ایران در رژیم طاغوت” پشت کرده و در برابر شریعتی موضع گرفته است. بازرگان را هم گناهکار می دانست که در کتاب امام و زمان، شریعتی را به “تفرقهافکنی و ضربهزدن به جنبش ملت ایران” متهم کرده است.
فرقان تا اواخر همان سال بیش از نیم دوجین پانزدهخردادى کشت. رفتهرفته ماجرا از پرده بیرون افتاد و روشن شد مطلب آیندگان ”دروغ محض” نبود. اعضایش را به دام انداختند و تیرباران کردند. تعیین اینکه در چه ترورهایى واقعاً دست داشتند و چه قتلهایى به گردن آنها افتاد تا، همچنان که در نظام قضایی جمهورى اسلامى رایج است، پروندههایى مختومه شود و دعواهایى مکتوم بماند، بر عهدۀ محققانى خواهد بود که زمانى به اسنادى محکمتر از روایات شفاهى دسترسى داشته باشند.
گاه روایت شفاهی هم غنیمت است. صادق طباطبائى، دومین سخنگوى دولت موقت، به یاد مىآورد :
روزنامه آیندگان مطالب تحریکآمیز و تخریبکننده زیادى مىنوشت که فضا را بهشدت مسموم مىکرد. من به خاطر وظایفى که در مجموعه دولت داشتم یک روز خدمت امام رسیدم و ضمن صحبت به روزنامه آیندگان و مطالب آن اشاره کردم و گفتم که اگر موافق باشید اعلام کنم شما روزنامه آیندگان نمىخوانید. امام گفتند: «نه دروغ نگو چون که من روزنامه آیندگان را مىخوانم.» عرض کردم از قول شما نمىگویم. باز پاسخ دادند: «فرقى ندارد. باز هم حرف تو دروغ است چون من این روزنامه را مطالعه مىکنم.» باز گفتم: «شما که مىبینید اینها چه عملکردى دارند و در این اوضاع و احوال چگونه عمل مىکنند.» پاسخ دادند :«شما بهعنوان دولت کار خودتان را انجام بدهید اما از طرف من و به استناد من نباید حرفى گفته شود یا اقدامى صورت گیرد.»
نمىدانیم پس از آنکه بالاخره در بوق کردند “از این پس هرگز نمىخوانند”، امام راحل به خواندن آیندگان ادامه داد یا نه، اما تردیدى نیست ایشان پرخوان بود. احمد خمینى سال ۶۱ گفت :
امام تا بنىصدر بود و روزنامهها هم به آن صورت بود تمام روزنامهها را مىخواندند، چنان دقیق ایشان اعلامیهها را مىخواندند، اعلامیههایى را که مىآمد، نشریاتى را که بود، واقعآ دیگر گاهى چشمهایشان درد مىگرفت…. امّا بعد از اینکه جریانات تمام شد (و به قول امام مىگفتند: «دعوا تمام شد، دیگر روزنامهخواندن فایدهاى ندارد») دیگر ]فقط[ همان تیترها را مىخواندند.
میتوان گفت اعتراض به روزنامه دلیل مشخص یا فقط یک دلیل نداشت. اعتبار آیندگان حاصل اعتبار خوانندگانش بود، خوانندگانی که، در صحنۀ سیاسی، در مقابل قدرت اقلیت سریعاً روبهصعود، مانعی تلقى مىشدند که باید هرچه زودتر صاف شود. بعدها اشارات دیگرى دیده شد که مطبوعات مستقل، به عنوان زبان درسخواندۀ شهرى، تا چه اندازه اسباب نگرانى بود و آیندگان را تا چه حد وزنه میدیدند و بستنش را حیاتی میدانستند.
در اسفند ۵۹، زمانى که پانزدهخردادىها مصمم شدند دعوا را یکسره کنند اما آیتالله خمینى در صلاحبودن عزل بنىصدر تردید داشت، اکبر رفسنجانى به ایشان نوشت:
بعد از پیروزى معمولا ما مسامحههایى داشتیم و جنابعالى مخالف بودید. اما نظرات شما را با تعدیلهایى اجرا مىکردیم. شما اجازۀ ورود افراد تارکالصلوة یا متظاهر به فسق را در کارهاى مهم نمىدادید، شما روزنامه آیندگان و . . . را تحریم مىکردید. [نقطهچین از اصل متن است]
اما اینکه آیندگان واقعاً از سوى شخص امام راحل تحریم شد جاى بحث دارد. متن خبر رادیو این بود: “آنچه روزنامۀ آیندگان دربارۀ عوامل دست اندرکارشهادت استاد مطهرى نوشته است دروغ محض است. این روزنامه که از اول انقلاب تاکنون همیشه نقش انحرافى داشته است برخلاف مصلحت مسلمانان بوده، مورد تأیید مسلمانان متدین و انقلابى نبوده و نیست و امام فرمودهاند که این روزنامه را از این پس هرگز نمىخوانند.”
انتساب کلا شفاهى بود. در این باره هیچگاه دستخطى انتشار نیافت و توضیح داده نشد اشاره به “آنچه دربارۀ عوامل دست اندرکار شهادت استاد مطهرى نوشته است” مشخصاً به مصاحبه، به گزارش تحقیقى یا به مطلبى دیگر برمىگردد.
این هم که شمارۀ جنجالی کِى به قم رسید، کِى خوانده شد، کِى نظر داده شد و آن نظر کِى براى پخش در ساعات اولیه صبح به دست مجریان رادیو رسید جاى بحث دارد. چاپ چندصدهزار نسخه روزنامه با دستگاهى قدیمى و قراضه از نیمه شب تا نزدیک سحر طول مىکشید. سهمیۀ شهرستان صبح زود ارسال مىشد و بقیۀ نسخهها در تهران روى دکه مىرفت. روشن نیست آیا مضمون اعلامیه را با تلفن به اطلاع آیتالله رساندند و تأیید گرفتند، یا از داخل روزنامه خبر داشتند چه مطالبى در دست چاپ است و برنامه را شبانه مهیّا کرده بودند، یا برنامه از مدتها پیش آماده بود و منتظر فرصت بودند همه را در برابر عمل انجامشده قرار دهند. آن روزها استنباط غالب این بود که قطبزاده صحنهگردان اصلى ِ تبلیغات علیه مطبوعات است
آیندگان،همچنان که اعلام کرده بود، از یکشنبه ۲۳ اردیبهشت ۵۸ منتشر نشد اما حمایت گسترده در جامعه از روزنامه طى روزهاى هفته ادامه یافت. عصر شنبه ۲۹ اردیبهشت به دعوت جبهۀ دموکراتیک ملى و با فراخوان و پشتیبانى تشکلهاى سیاسى و اجتماعى دانشگاهیان، معلمان، نویسندگان، حقوقدانان و کارگران جمعیتی در دانشگاه صنعتى گرد آمد.
پس از سخنرانى على شایگان، منوچهر هزارخانى پیام جبهۀ دموکراتیک ملى را خواند. قطعنامۀ گردهمایى نیز خواستار تضمین آزادى بیان و مطبوعات و ادامۀ انتشار آیندگان مىشد. از اعضاى تحریرى آیندگان کسى صحبت نکرد (این عکس به احتمال زیاد در دانشگاه صنعتى و شاید همان روز گرفته شده).
تنها مطلب شمارۀ ۳۳۵۴، شنبه ۲۲ اردیبهشت که به ”روزنامۀ سفید” مشهور شد، «آیا انتشار آیندگان باید ادامه یابد؟» در شمارۀ بعدى، دوشنبه ۳۱ اردیبهشت با سرمقالهاى دیگر (باز به این قلم) پاسخ داده شد: «انتشارآیندگان ادامه مىیابد».
در همین شماره، واکنشهاى مخالفان آیندگان هم انعکاس یافت. از جمله، حسینعلى منتظرى: ”روزنامۀ آیندگان با آن سوابق معلومش تاکنون ضربههایى به انقلاب اسلامى ملت ما زده و از این رو مورد خشم و عصیان مردم اکثرشهرها قرار گرفته”؛ حزب توده در هفتهنامۀ مردم: “کسانى مانند گردانندگان آیندگان کوشیدند که سازمانى به نام فرقان را که گویا هم مذهبى است و هم ضدآمریکایى، عامل ترور وانمود سازند، در حالى که اگر سازمانى ایمان مذهبى راستین داشته باشد و ضدآمریکایى هم باشد مسلماً نمىتواند دست به ترورى بزند که مستقیماً به سود امپریالیسم آمریکا و بازماندههاى رژیم خائن و منفور پهلوى تمام خواهد شد. . . . حوادث مربوط به روزنامههاى آیندگان و کیهان نگرانىهایى را در میان مردم صدیق که علاقهمند به حفظ و تحکیم انقلاب هستند به وجود آورده است”؛ اسلام کاظمیه، دستیار پیشین على امینى، در هفتهنامۀ جنبش: “نتیجۀ تحقیق آیندگان را که دربارۀ گروه فرقان خواندم که در انتها نتیجه گرفته بود عاملین و محرکین اصلى ترور آیتالله مطهرى طرفداران دکتر شریعتى بودهاند پشتم لرزید که چه مایه بىمسئولیتى و ندانمکارى یا غرض مىخواهد قلم را برکاغذ آوردن و چنین چیزى را نوشتن”؛ نشریۀ رنجبر، ارگان مرکزى سازمان انقلابى: “آیندگان انتشار خود را در مقابل موج بزرگ و بحق تودهها متوقف کرد، اعلامیهاى در توجیه اعمال و سیاستهایش منتشر کرده و به گوشهاى خزید”؛ نامۀ عضو مجمع کارگران و کشاورزان بوشهر به روزنامه: “اى خودفروختگان، اى بىصفتان، اى نوکران اجنبى شرق و غرب، اى استعمارپرورها . . . بروید در یک بیابان دور و خود را خفه کنید. . . . اگر راست مىگویید چرا خودفروختگان
حزب توده را رسوا نمىکنید؟ چرا گروه فرقان را رسوا نمىکنید؟ ننگ بر شما تولهسگهاى کثیف.”
روزنامۀ انقلاب اسلامى ابوالحسن بنىصدر (چهرﮤ روبهرشد صحنۀ سیاسى که از جمله عبارات قصارش ”روشنفکران عصر جاهلیت” بود و هیچگاه براى آیندگان مطلب نفرستاد) در ماجراى اردیبهشت هنوز تا انتشار نخستین شمارهاش یک ماه کار داشت. اما اگر بتوان واکنش به بستن آیندگان در مرداد همان سال را شاخص گرفت، متعادلترین و منصفانهترین برخورد درمیان نشریات متعلق به صاحبان قدرت بود. در نیمۀ مرداد ۵۸ بدون دفاع مستقیم از آیندگان یا اعضاى تحریرى زندانىاش، خواستار تفکیک شایعه و انگ سیاسى از رسیدگى دقیق قضایى به این پرسش شد که آیا به آیندگان بهعنوان مؤسسۀ انتشاراتى اتهامى وارد است یا موضوع به گرایش روزنامه و نوع مطالب آن برمىگردد، و با اندکى طعنه نوشت به نظر نمىرسد آیندگان نیاز مالى داشته باشد. گرچه در خود آیندگان که از قدیمالایام گرفتارى مالى داشت (و زمانى به کارکنانش سفته مىداد) این حرف مىتوانست اسباب تفریح شده باشد، از این نظرمعقول بود که توصیه مىکرد حال که روزنامه خریدار کافى دارد و سر پا به نظر مىرسد اگر مدرکى در اثبات ارتباطهاى مالى پنهان وجود ندارد بهتر است تکرار چنین اتهامهایى ادامه نیابد.
اتهامهایى که اعضاى دولت موقت به آیندگان وارد مىکردند چنان ضدونقیض بود که نمىتوانستند انتظارداشته باشند کسی حرفشان را جدى بگیرد. عمید نائینى، عضو شوراى سردبیرى، در یادداشت ستون نیمنگاه (۲۸ اسفند ۵۷) نوشت: “آقائی به نام دکتر توسلى که مشاور قطبزاده در رادیوـتلویزیون است چند هفته پیش در جمع گروهى از کارکنان این سازمان گفته بود آیندگان عامل «صهیونیست» و «سیا» است و حسابش را خواهد رسید. آقاى دکتر مفتح، یکى از سران احترامبرانگیز نهضت اسلامى، ۱۵ روز پیش در جمع کارکنان روزنامۀ اطلاعات گفته آیندگان ارگان چپ و وابسته به کمونیستهاست. آقاى دکتر یزدى هفته پیش در یک پیام دربارۀ پاسخش به ادعاى تایم، ما را متهم کرد که به منابع آمریکائى وابستهایم. آقاى صادق قطبزاده جمعه گذشته در جمع خبرنگاران اعلام کرد اعتقاد راسخ دارد آیندگان وابسته به رژیم سابق است. از همۀ آقایان خواهش مىکنیم جلسهاى با هم تشکیل دهند و موضع آیندگان را مشخص کنند.”
در همان حال که مىدیدند دولتشان مُرده به دنیا آمده، چیزى بیش از کابینۀ محلّل تلقى نمىشود و معاونهاى تحمیلى بهزودى جاى وزیرها را خواهند گرفت و آنها را با تحقیر مرخص خواهند کرد، ترجیح مىدادند ناکامى تاریخىشان را پاى “آنها” بگذارند ــــ نه آنهایى که حریف واقعى بودند و تفنگ در دست داشتند، بلکه آنهایى که به دیگران تریبون مىدادند حرف زیادى بزنند.
گرایشها و محافل ملیـمذهبى که شمارشان به یکونیم دوجین مىرسید بازرگان و دولتش را قبول نداشتند و یکصدا مىگفتند در برابر امپریالیسم قاطعانه عمل نمىکند. قاطعانه ایستادن در برابر امپریالیسم به معنى سازشنکردن با وابستگى بود، و براى قطع وابستگى باید وابستگى را قاطعانه قطع کرد (بعدها افراد مشهور به دانشجویان خط امام با همین منطق در روز استعفاى دولت موقت آن بازى را راه انداختند). بازرگان اگر هم در صدد جلب پشتیبانى آن محافل بر آمده باشد قادر نبود تمام یا حتى اکثر آنها را همراه کند.
آیندگان نظر آن گرایشها و محافل را هم در مقالههاى مفصل خودشان منعکس مىکرد، در همان حال که بهمراتب بیش از اطلاعات و کیهان به حمایت از بازرگان برمىخاست، وابسته به گروههاى قدرت نبود، ازاعضاى ارشد تحریرىاش کسى هواى پست و مقام نداشت و از افتادن دولت سودى نمىبُرد. به بازرگان احترام مىگذاشت و چندین مطلب چشمگیر و سرمقاله در حمایت از او منتشر کرد. خود او وقتى دربارۀ مصاحبهاش با مجلهاى فرانسوى توضیحى داشت به آیندگان نامه مینوشت، اما عادت کرده بود قرﺑﺔالیالله بگوید آیندگان ارگان چپهاست ـــــ با لحنی که یعنی کارش خراب است و خدا ذلیلش کند. با این همه، آیندگان از اعتماد و توجه طالقانى هم برخوردار بود. اشخاص انگار نظر همراهان قدیمی خودشان را هم چندان جدی نمیگرفتند.
گرچه تمایل رایج در مقالههاى وارده انتقاد از دولت بازرگان بود، در بیش از سىواندى سرمقاله و یادداشت تحریرى به این قلم از اسفند تا مرداد، چندتایى مشخصاً در حمایت از او بود. در یکى از سرمقالهها با عنوان «از سایه به آفتاب» (۲۶ اسفند ۵۷) عزم مهندسِ مستأصل را به ایستادن در برابر موج چپو و مصادره و اعدام سرپایى ستود (آیتالله خمینى به او گفته بود: “ضعیفید آقا”).
مقالههایى که همراهان ایدئولوژیک خودش و اهل انجمنهاى اسلامى همه جا دربارۀ او مىنوشتند پر بود از انتقادهاى تند و حتى تحقیرآمیز. اینکه امپریالیسم از در بیرون رفته و هر لحظه ممکن است از پنجره باز گردد ترجیعبند همه بود. بازرگان نمىتوانست فقط آیندگان را ملامت کند. عصر آرزوهاى دور و دراز و دَمزدن از قاطعیت بود.
معرکهگردانها از ”روزنامۀ سفید” یخ کردند و یورشى را که با حرارت و توپ پُر شروع شده بود ادامه ندادند. ظاهراً براى اعزام آدمهایشان نقشه کشیده بودند اما انتظار نداشتند آیندگان چنین چالاک جا خالى بدهد (در پایان همان سال، در دفتر روزنامۀ بامداد بمب گذاشتند و بعدها وقتى سراغ نشریۀ فاراد رفتند، مردان عضلانى پنجرهها را کندند و به خیابان پرتاب کردند). تا انفجار خشونت خیابانی و سرکوبی دوسه ماهی فاصله بود.
دولت هم محتاطانه از قضیّه فاصله گرفت. وزارت تبلیغات و ارشاد اعلام کرد ”روزنامۀ آیندگان بههیچوجه توقیف نیست و مىتواند فعالیت خود را از سر گیرد” و ناصر میناچى، وزیر تبلیغات، گفت: “روزنامۀ آیندگان مىتواند مانند سابق به فعالیت خود ادامه دهد. رهبر انقلاب گفتهاند من آن را نمىخوانم، ولى نگفتهاند منتشر نشود.”
این برخورد آزادمنشانه نه از روى احترام به آیندگان یا اعتقاد به آزادى مطبوعات، بلکه واکنش به واقعیتى ناراحتکننده بود که هرچه بیشتر از پرده بیرون مىافتاد. بازرگان در پیام نوروزى سال ۵۸ با بىحوصلگى گفته بود موضوعهایى از قبیل مجانىشدن آب و برق و اتوبوس و نخوردن گوشت یخزده را امام باید به دولت بسپارد که براى ادارۀ همین امور سر کار است، و از بالاى سر نخستوزیر صحبت نکند. پیشتر آیتالله خمینى به بازرگان گفته بود فقط خودش را قبول دارد و در کابینهاش به ملّىگراها و این قبیل اشخاص رو ندهد.
در مقابل، بازرگان شرط کرده بود آیتالله وارد ادارۀ امور نشود و در قم به زندگى همیشگىاش بپردازد. بازرگان مىدید تنها عضو جبهۀ ملى در دولت، کریم سنجابى، را از وزارت خارجه بیرون مىاندازند و وزارتخانهها را تسخیر مىکنند، در همان حال که در موضوعى بهمراتب کماهمیتتر از گوشت و حجاب و برق و آب هم فرمان، پیغام، دستور، فتوا، تحریم یا حکم حکومتى از قم نازل مىشود. قید ”بههیچوجه توقیف نیست” بیش از آنکه به منتشرشدن یا نشدن آیندگان برگردد یا دفاع از تحریریه و خوانندگان آن باشد، به این برمىگشت که دولت اساساً این طرز ادارۀ امور را قبول نداشت. شرط اولیهاش رعایت نمىشد و به روشنى مىدید محلّل و زینب زیادى است.
این نکته اساسى هم نمىتوانست از چشم اعضاى دولت دور مانده باشد که آیندگان به گناه روشنگرى دربارۀ ارادت مریدانۀ فرقان به شریعتى در هچل افتاده بود. مىدیدند آن گزارش نه از سر همدردى با فرقان است که آیندگان را هم ملعون و مهدورالدّم مىدانست (پیشتر سرمقالهاى، به این قلم، کشتن قـَرَنی و مطهرى را محکوم کرد و گفت ارادۀ معطوف به ترور، بدعاقبت و زیانبار است)، و نه علیه شریعتى است که آیندگان احترام دیگران نسبت به او را، بهعنوان جریانى فکرى، تمام و کمال منعکس مىکرد (عنوانى درشت در قلب گزارش کذایی: ”در آثار دکتر شریعتى بهانهاى براى ترور نمىتوان یافت”). در فهرست کتابهاى پرفروش هفته، چهارشنبهها در صفحۀ فرهنگ، عناوین آثار شریعتى و طالقانى همواره دیده مىشد (مطهری نه).
جامعه مىپرسید اشخاصى که در ”بهار آزادى” دست به ترور مىزنند کیستند و چه مىگویند، و آیندگان بنا به وظیفۀ حرفهاى به خوانندگانش پاسخ مىداد. اینکه چند آدم کاربلد و اهلبخیه بنشینند یک مشت جزوه و اعلامیه را بخوانند و حلاجى کنند نیازى به مبالغ عظیم وجوهات زیرمیزى و دستور جواسیس ندارد.
ارشادیون دولت حتى نمىتوانستند بگویند اینها کاه کهنه بهباددادن و حرفدرآوردن است و گذشتهها گذشته. تلویزیون، دو هفته پیش از آن، آیتالله خمینى را در قم زیر عکس نواب صفوى نشان داده بود که در سوگ مرتضى مطهرى، قربانى تپانچه و ترور، دستمال به چشم مىبرد. و از بستن حسینیۀ ارشاد از سوى رژیم شاه در پى حکم تحریم چهلوچند مرجع دینى علیه شریعتى چند سالى بیش نمىگذشت.
ناصر میناچى، وزیر تبلیغات و از اعضاى هیئت امناى حسینیۀ ارشاد، نام وزارت اطلاعات و جهانگردى را ابتدا به اطلاعات و تبلیغات و خیرات تغییر داد. وقتى طاعنان یک ”مَبرّات” هم پشت آن چسباندند و لغـُز خواندند که این دستگاه بوى حلوا مىدهد، با الهام از نام حسینیۀ محبوب، به وزارت ارشاد ملى تغییر یافت (منوچهر محجوبى فقید در هفتهنامه آهنگر به او لقب “ارشادچى” داد). ابتداى دهۀ ۶۰ وزارت ارشاد اسلامى و سپس فرهنگ و ارشاد اسلامى شد.
میناچى پس از شروع انتشار اسناد بهدستآمده در سفارت آمریکا، بازداشت شد اما یک شب بیشتر در اوین نخوابید (گمان مىرود اقدام قاطعانۀ بنىصدر چنین سریع بیرونش آورد). در صحبت با مقامهاى سفارت آمریکا مضمون رایج در میان ملیّون و ملیـمذهبیون را تکرار کرده بود: اهل منبر باید به زبان خوش قانع شوند مملکتدارى کار آنها نیست و خودشان را ضایع نکنند.
مضحک این بود که پیشتر اصرار داشت ”نشریات باید خط مشى خود را تعیین کنند تا براى خواننده آشکار باشد که این نشریه مذهبى است و یا ایدئولوژى دیگرى دارد، زیرا دیگر زمانى نیست که بتوان مردم را با ظاهر فریب داد و سردرگم کرد.” اندکى بعد، مخالفان سرسخت دولت موقت سند رو کردند که ”ارشادچى” مردم را با ظاهرسازی فریب مىدهد و چون به خلوت مىرود آن حرف دیگر مىزند.
میناچى و مهدى ممکن، معاون مطبوعاتىاش، در آن ماهها سخت در تلاش تهیۀ لایحهاى جدید براى مطبوعات بودند. انواع و اقسام آئیننامه و مواد مدنى و قوانین کیفرى و حقوقى براى مطبوعات وجود دارد اما تا وقتى هیئت حاکمه روزنامهنویس و روزنامهخر و روزنامهخوان نداشته باشد هیچیک عملى نیست زیرا اجراى آنها یعنى میداندادن به رقیبان و معترضان و مخالفان.
لایحۀ پیشنهادى میناچى مقرر مىکرد نویسندگان باید نام و هویت مشخصکنندۀ خود را بالاى مطالبى که از آنها منتشر مىشود درج کنند. حتى پیش از تبدیل آن به قانون از سوى شوراى انقلاب، هنگامى که مقامهاى قضایى دستورى مشابه دادند، ایرج پزشکزاد که سابقۀ کار قضایى داشت تیر ۵۸ در مقالهاى با عنوان «پردۀ دوم نمایش» در آیندگان نوشت: ”آقاى دادستان، در حالى که شورا و دادگاههاى انقلاب پشت پردههاى اسرار پنهان شدهاند، چرا مطبوعات باید عریان شوند؟”
ترکشهاى نبرد آیندگان در کیهان سبب برخوردى شدید از نوع کودتا شد. از دى ۵۷ کشمکشى از چند سو براى تصاحب آن روزنامه جریان داشت. آهنفروش بازار مدعى شد روزنامه را از صاحبش خریده است اما خیلى زود داستانهاى دیگرى سر هم کرد ــــ به برکت رواج مصادرههاى شبانه، نیازى به این حرفها نبود. در داخل کیهان هم مثل بیشتر کارخانهها و شرکتها انجمن اسلامى زده بودند و منتظر فرصت بودند تا کار را یکسره کنند و تحریریه را بیرون بریزند.
شنبه ۲۲ اردیبهشت، بخشى بزرگ از صفحۀ اول کیهان (که عصرها منتشر مىشد) به خبرهاى مربوط به انتشار “روزنامۀ سفید” در صبح همان روز اختصاص داشت و به روشنى نشان مىداد مهمترین خبر مملکت است. در صفحۀ دوم، مقاله آیندگان تجدید چاپ شده بود.
اگر این کار براى یکسرهشدن دعواى داخلى کیهان کافى نبود، انتهاى سرمقالۀ آن روز صفبندى را کامل کرد. صفحۀ ۱۲ همان شماره از قضا نخستین قسمت ازمصاحبهاى مفصل بود با قطبزاده. صفحههاى لایى و غیرخبرى روزنامههاى ایران را معمولا پیشتر چاپ مىکنند و تحریریۀ کیهان صبح شنبه در این موقعیت بسیار ناجور قرار گرفت که درست در روز اوج نبردى که موضوع روز مملکت بود، به موجودى نامحبوب براى رجزخوانى علیه مطبوعات میدان مىدهد.
سرمقالۀ آن روز کیهان با جملاتى پوزشخواهانه در پرانتز پایان مىیافت که نشان مىداد در آخرین لحظات براى تبرّى جستن از چرخش ناگهانى اوضاع اضافه شده: ”در شمارۀ امروز کیهان مصاحبهاى با صادق قطبزاده چاپ شده . . . که چند روز پیش انجام شده بود. . . . متأسفیم از اینکه چاپ آن ممکن است این گونه تعبیر شود که ما حملات ایشان را تأیید کردهایم. دستکم براى تسلى خاطر خود که ممکن است با چاپ این مصاحبه به ضعف و تسلیمطلبى متهم شویم، این امید را در دل مىپرورانیم که رادیوتلویزیون از این حرکت ما پیروى کند و مسائل شخصى را با مصالح عالى کشور مرتبط نسازد.”
اشارۀ سرمقاله به صفآرایى قطبزاده و شرکا علیه مطبوعات بود و اینکه او یک طرف دعواست. انجمن اسلامى که مترصّد فرصت بود وسط میدان پرید، فرداى همان روز کار را به برخورد تند در سالن تحریریه کشاند، کنترل را به دست گرفت و در اعتراض به چاپ مطلب “روزنامۀ سفید” آیندگان با نثری نیمپز نوشت: ”در شرایط موجود که امام خمینى این روزنامه را مطالعه نمىکنند چگونه انسان مسلمان خود را راضى به نگارش در این روزنامه مىنماید؟” و پس از بگومگوهاى تند در سالن تحریریه، صبح سهشنبه ۲۵ اردیبهشت مانع ورود بیست نفر از اعضاى ارشد آن به ساختمان روزنامه شد.
آیندگان ظاهراً و موقتاً به سلامت جست؛ کیهان با ترکشهاى نبرد آیندگان تسخیر شد. نیمۀ مرداد، فرداى روزى که تصفیهشدههاى کیهان نخستین شمارۀ کیهان آزاد را در چاپخانۀ آیندگان چاپ کردند، کار آیندگان هم به پایان رسید (کتاب تسخیر کیهان ــــ انتشارات حاشیه، تیر ۵۹ ــــ شرح درگیری تحریریۀ آن روزنامه بر سر چاپ مقالۀ “آیندگان سفید” است؛ کارى گروهى به قلم مهدى سحابى که یکى از بیست تن بود. بنا به همین روایت، با فیصلۀ نبرد، آدمهایى جدید از بیرون سر رسیدند، بر مؤسسه مسلط شدند و کارگران، کارکنان و قلمزنانى را که در دعواى داخلى سینه چاک داده بودند سر کارشان فرستادند).
پس از توقف داوطلبانۀ انتشار آیندگان در اردیبهشت، جامعۀ روحانیت مبارز تهران در بیانیهاش روزنامههایى را که ”برخلاف مصلحت انقلاب اسلامى” گام برمىدارند محکوم کرد. بیانیه را بیش از صد نفر، از جمله محمدرضا مهدوى کنى، اکبر هاشمى رفسنجانى، سیدهادى خسروشاهى، محمد مفتح، محمدجواد باهنر، مهدى کروبى، سیدمحمد بهشتى و صادق خلخالى امضا کرده بودند.
فروردین ۶۰، با شدتگرفتن نزاعى سیاسى که اندکى بعد خونین شد، ۳۴ نمایندۀ مجلس شوراى اسلامى از بستن روزنامۀ میزان، ارگان نهضت آزادى، حمایت کردند. در میان آنها نام محمد خاتمى، محمد موسوى خوئینىها، عبدالواحد موسوى لارى، اسدالله بیات، عطاءالله مهاجرانى و لطیف صفرى دیده مىشد. در همان روز، انقلاب اسلامى، به مدیریت ابوالحسن بنىصدر، را هم به اتهام ”نشر مقالات تشنجزا و مخلّ به مبانى اسلام و
حقوق عمومى جامعه نوپا و انقلابى مردم مسلمان ایران بویژه در زمان جنگ” بستند اما هوراکشها، به هر دلیلى، زحمت اشاره به این یکى را به خودشان ندادند.
خود قربانیان توقیف معمولا پیشتر از تعطیل نشریاتی اظهار مسرت کردهاند: براى روزنامهبندها کف مىزنند، پامنبرىخوانى مىکنند و مىکوشند خودى نشان بدهند و خودى به نظر برسند، اما بعدها رفتهرفته رشد مىکنند، فهمیده و ترقیخواه و داخل میوهجات مىشوند ــــ و گذر پوست به دبّاغى مىافتد.
پیشینۀ روزنامهبندى از نوع انبوه به میانۀ دهۀ ۲۰ و احمد قوام برمىگردد که پیشتاز فکرِ ساختن حزب ِ یکبارمصرف با امکانات دولتى هم بود. اصطلاح توقیف فلـّه که این سالها براى چنان اَعمالى باب شده است شاید رسا نباشد. فلـّه یعنى درهم و بدون بستهبندى، در حالى که نشریهبند سوا مىکند و براى لهکردن در شانۀ تخممرغ مىچیند (شانۀ تخممرغ از این نظر هم مرتبطتر است که با خمیرکردن کتاب و مجلّه ساخته مىشود). شاید بهتر باشد (با اجازۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسى) بگوییم توقیف ِ دوجینى یا شانهاى.
امروزه کسى که بستن نشریه را تبریک بگوید همردیف رجّالههایى تلقى مىشود که به تماشاى دارزدن مىروند (برخى جراید اصلاحطلب ایران زمانى اعدام را نه تنها صحیح بلکه لازم مىدانستند). با پندگرفتن از تجربههاى نهچندان اسباب افتخار، شهروند چیزفهم به تماشاى اعدام و سنگسار نمىرود و خودش را براى نشریهبندها لوس نمىکند.
دولتهاى جهان سوم شکایت دارند گزارشگران غربى وقتى به اعتراضهاى سیاسى در این جوامع توجه نشان مىدهند عملا آنها را تقویت مىکنند. درهرحال، تلویزیون قطبزاده بزرگترین عامل تفرقه و آشوب و زدوخورد در مملکت بود اما ارشاد اصرار داشت آیندگان با درج اخبار درگیریهاى محلى مسبب شروع و تشدید آنهاست.
دو هفته پس از توقیف ابدى آیندگان در ۱۶ مرداد ۵۸، خونینترین نبرد مسلحانۀ ایران پس از وقایع نیمۀ دهۀ ۲۰ درگرفت. در پاوه با هلیکوپتر تفنگچى پیاده کردند (شاید تا نگذارند عبدالرحمن قاسملو که از آذربایجان غربى به نمایندگى مجمع بررسى پیشنویس قانون اساسى انتخاب شده بود به تهران بیاید) و جماعتى کشته و زخمى و تیرباران شدند. آیندگان اگر در آن زمان منتشر مىشد اعضاى تحریریهاش حتماً مىکوشیدند براى خوانندگان روشن کنند چه کسى چرا و چگونه کشتار راه انداخت، و به احتمال بسیار زیاد به چنگ خلخالى مىافتادند.
میناچى و معاونش مهدى ممکن که در برابر دوربین تلویزیون، از جمله، خیلی راحت ادعا مىکردند آیندگان نقشۀ لولههاى نفت و طرز انفجار آنها را چاپ کرده است در چنان موقعیتى لابد به پروندهاى قطور در برابرشان اشاره مىکردند و مىگفتند اینها اسناد دخالت مستقیم آن روزنامه در وقایع پاوه است. دروغ وقتى براى خدا باشد عین حقیقت است. اما ویراستاران آیندگان در زمان درگیرى پاوه در زندان بودند.
روزنامۀ سفید ۲۲اردیبهشت ۵۸ با نتیجۀ یک ــ هیچ به سود ”روشنفکران عصر جاهلیت” و بهعنوان مهمترین رویارویى ِ اجتماعیـ فرهنگى ِ نیمسال اول رژیم جدید ثبت شد. از آن پس، غلبۀ بازارــ حوزهــ روستا بر درسخواندۀ شهرى، جز تا حدودى در یکىدو مورد، همواره نفسگیر و دهــ صفر بوده است.
از کتاب دردست داستان آیندگان
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|