شرافت، انسانیت، وجدان ایرانی کجا رفته است که از 75 میلیون جمعیت ایران فقط آقای نوری زاد از جنایت و فاجعه ضد انسانی پرده بردارد
ای ایرانی، تا کی بی تفاوت و خاموش سر درگریبان برده ای و شریک در جنایت جمهوری اسلامی؛ هستی؟ کارکنان وازرت امورخارجه، ارتشیان، سپاهیان، کارمندان سازمان ها و نهادهای دولتی، جمهوری اسلامی ایران آفریننده مرگ، نفرت، خشونت و ویرانی، مردم ایران تماشگران یا شریک این تخریب و نابودی اند.
ایهاالناس، چه بلایی بر سرتان آورده اند که حس و انسانیت و وجدان بشری شما گرفته شده و بزرگترین جنایت های ضد بشری در کنار گوشتان انجام گیرد بی تفاوت از کنار آن رد می شوید و با اعمال خاموش خود مهر تائید بر جنایت پیشگان می زنید.
مگر ایران کم شخصیت و رجل دینی، سیاسی، علمی دارد که فقط یک انسان وارسته از دردها و شکنجه های رفته بر خود و مردم سخن براند. میدانیم که آقای نوری زاد بیش از این درد و رنج و شکنجه دیده است که اکنون گوشه ای ازآنرا بر ملا کرده است و از این مرد بزرگ درخواست داریم که جزء به جزء تمامی اعمال ضد انسانی و شکنجه های شرم آوری که بر او و دیگر زندانیان سیاسی رفته است تماما بیان کند که هر کلام این رنج نامه تیری است بر قلب حاکمان ستمگری که عاقبتی بهتر از صدام و قذافی نخواهند داشت. و این سخنان برگ های زرین تاریخ ایران خواهند ماند و عفریت و حاکم ظالم ایران خامنه ای را بیش از پیش رسوای عام و خاص خواهد ساخت.
اگر هر زندانی سیاسی و هر فرد آزاد و انسانی صادق با تمام وجود از دردها و رنج های خود سخن گوید و پشت بند آن شخصیت ها، علماء، رجال ، در دفاع مظلوم به سخن بر آیند وضع مان این نخواهد بود که اکنون در زندان های جمهوری اسلامی فاجعه بارترین اعمال شرم آور با شکنجه های قرون وسطایی انجام گیرد.
چه شده است که این همه عالم دین، باصطلاح خدا پرست، که هر روز در نمازشان می گویند خدا بزرگ است، در عمل کوچکترین کس در نزد این علمای پول پرست و مقام پرست خداست. خدا کوچکترین کس است و بس و خامنه ای و ماموران این ضحاک زمان بزرگترین هستند اگر غیر از این است چرا در مقابل این همه ناعدالتی و ظلم مهر سکوت بر لبانشان زده اند ولی دهانشان برای هزاران مسئله طهارت و بیت الخلاء باز است.
وقتی آیت الله مکارشیرازی و آیت الله نوری همدانی و سایر علماء می گویند ما می ترسیم. این ترس مذلت بار و این همه دنباپرستی و شهوت مقام پرستی را باید به کجا برد پس 1400 سال است که تبلیغ می کنید خدا بزرگ است چه شد. پول و شهوت و مقام و ریاست که برای شما بزرگتر است زندگی مذلت بار در زیر بار ظلم و ستم که بزرگتر است. خامنه ای و یاران شکنجه گر او که بزرگترند. این خدا در کجای زندگی شما قرار دارد.
بیش از این، این خدا را دست آویز هوس های خود نکنید و زندگی خود را آلوده لحظات درد و رنج مردم مظلوم نسازید. خدایا تو را سپاس می گوئیم که حکومت را به روحانیون دنیا پرست دادی که برای حفظ این شهوت قدرت حاضرند تمامی ادیان و مذاهب و انسان ها را فدا کنند ولی از مزه شهوت ریاست دست نکشند. و خوب به ما ذات و ریشه اصیل این علمای دروغین را شناساندی. بجز انگشت شماری از آنان، همانند مردبزرگ تاریخ معاصر ایران، آیت الله منتظری و دیگران از جمله آیت الله دستغیب و آیت الله صانعی و .....
ملت ایران، و شخصیت های بر جسته ایران چه خاکی بر سرشان رفته است که این همه ظلم و جنایت را می بینند و لام تا کام سخن بر نمی آورند. پس خدایتان که بیش از هشتاد سال سر بر سجده گذاشتید و تصور کردید خدا محتاج سجده شماست که به دست و پایش بیفتید و از طرفی با جلادان حکومت همدست شوید تا دست و پای مردان خدا را قطع کنند و زندگی را بر مردم حرام نمایند تا به خیال خود خدایتان راضی و خشنود گردد این خدای دروغین بافته ذهن شما در کجا قائم شده است که حتی نمی توانید نامش را با راستی بر زبان بیاورید و اگر دروغ نمی گوئید چرا از همه چیز می ترسید و از راستگویی و حقیقت گریزانید.
خدای شما، پیله ای از شهوت و ریاست و پول و آبرو و احترام است که برای خود ساخته اید و حاضر نیستید حتی یک کلام از حقیقت و حق و مظلومی که ظلم بر او رفته است حمایت کنید و ظالم را مذمت نمائید. و گرنه بنام همان خدا کفن می پوشیدید و به دفاع مظلوم بپا می خواستید.
یک عمر نون حسین را خوردید و همسنگر یزیدیان شدید. مگر ظلم و جنایت شاخ و دم دارد که یزید جنایت کار بود و خامنه ای و رژیمش که جنایت آنها روی یزیدیان را سفید کرده است امام حسین شده اند.
هر انسان ایرانی که یک جو شرافت و انسانیت داشته باشد با خواندن رنج نامه های زندانیان سیاسی در این 33 سال و بالاخص آخرین نامه های نوری زاد که به رهبردیکتاتور و ظالم نوشته است. دست به قلم گردیده یا بر منبر می رود و فریاد خواهد زد علیه بیدادگران و دادخواهی می کند و علیه این رهبر خودکامه و ستمگر و خونریز که باعث این همه ناعدالتی و ظلمی که بر بیگناهان می رود سخن می راند.
دیکتاتور اسد هر روز صدها نفر را کشته و زخمی و یا در زندان شکنجه می کند و جمهوری اسلامی در یاری رساندن به این جنایتکار جنگی از هیچ کمکی دریغ نورزیده است و ملت ایران با سکوتشان مهر تائیدی بر این همه جنایت این دیکتاتور می زنند.
جمهوری اسلامی ایران، تنها حکومتی در دنیاست که از دادن آمار وقایع کشور خود، حتی برای سازمان های ذیربط و مسئول خودداری می نماید. اما مردم ایران هستند که بیشترین خسارت و لطمه را از این بی تدبیری و بی لیاقتی حکومت هر روزه باید متحمل شوند.
فاجعه دیگری که ملت گریبان آن شده اند و بعضی وقت ها از متشرعین و دین داران بیشتر شنیده می شود اینست که بارها به ما گفته اند شما که وضعتان خوب بود چرا ناراضی هستی و صف خود را از حکومت ظالمانه جدا کردی، و این کلام همانا نهایت فاجعه وتنزل اخلاق در یک جامعه اسلامی است
چرا که می گویند چون شما که داشتی و شما که در امن زندگی می کردی، بگذار دیگران شکنجه شوند، بگذار دیگران به مرگ محکوم شوند، بگذار جامعه از هم گسیخته گردد، بگذار سرمایه و ثروت یک کشور به غارت رود، بگذار دختران معصوم خودفروش شوند بگذار، بیگناهان بر چوبه دار روند، بگذار مردم از فقر و نداری کلیه هاو اعضا و جوارح خود را بفروشند برای چند تومان پول که جهیزیه برای عروسی تهیه کنند، بگذار زندانیا ن با شکنجه نابود شوند، بگذار آبروها ریخته شود بگذار دست و پای مردم قطع گردد، بگذار به زندانیان تجاوز جنسی گردد، بگذار مردم هر روز تحقیر شوند، بگذار همگی در خاک مذلت بسر ببرند، بگذار ایرانی در همه دنیا باعث خفت و خواری ملل دیگر گردد، بگذار انسان ها قربانی هوس حاکم ستمگری و نالایقی همچون خامنه ای گردند و بگذار ....... چه غم که تمام سرها دیگر در دیگ بجوشد به شما چه مربوط.
این سخن مردمان دین دارماست. این درد را باید به کجا برد جمهوری اسلامی ایران با این مردم چه کرده است که اگر در جلو چشم ملت هزاران نفر را روزانه گردن بزنی و تجاوز در زندان ها صورت گیرد و یا در آتش بسوزانی اگر اعتراض کنی می گویند تو که فعلا در آتش نیستی و مورد تجاوز قرار نگرفتی پس اعتراضت بی جاست.
اگر هر کدام از این حرکات و اعمال ضد انسانی در هر کشور اروپایی فقط یک نمونه رخ دهد انقلابی عظیم بر پا می گردد. اما در ایران جنایت هر روزه و مرگ تدریجی هزاران هزار نفر صورت می گیرد و همه راضی به این مرگ ذلت بار هستند.
در همین کشورهای آزاد جهان اگر رنج نامه انسانی از شکنجه و درد انتشار یابد هزاران و میلیون ها نفر ازجمعت آن کشور با آن فرد اعلام همبستگی نموده و فردای آن روز یک حرکت و جوشش عظیم آن کشور را فرا می گیرد در ایران این کشور آزاد مردان چه شده است که هیچ چیزی باعث حرکت و جنبش مردم نمی گردد. در تونس فقط یک نفر خودش را آتش زد باعث یک انقلاب گردید.
چند میلیون ایرانی در خارج از کشور زندگی می کنند و چنان مامونس زندگی خود شده اند که فقط ایران را برای تعطیلات و خوش گذرانی دوست دارند و هر وقت به آنان یادآوری می گردد که چرا در مقابل این همه ظلم ساکتند آنان گویا فقط آماده اند بر سفر آماده روند و حاضر نیستند هیچگونه هزینه ای را پرداخت نمایند تجارت شان را انجام دهند رفت و آمد داشته باشند و با آسودگی خاطر شاهدو گواه سوختن دیگر هموطنان خود باشند این نهایت خودخواهی و بی تفاوتی است که گریبانگیرش شده ایم در حالیکه دیگر ملل جهان هر گز چنین بی مسئولیت و بی تفاوت نسبت به سرنوشت هموطنانشان نیستند.
خطر و فاجعه مهمی که باید ملت ایران بدانند اینست که این رژیم ضد انسانی، زندگی را از مردم گرفته است و این بزرگترین جنایت تاریخ ایران است زندگی شرافتمندانه ایرانیان آلوده به هزار چهره فریب و ریاء و بی تفاوتی و تن دادن به مرگ خاموش شده است.
ترس، این هیولای، تاریکی و ظلمت خون ملت ایران را ذره ذره می مکد و مرگ عالم و دین دار و بی دین را حتمی کرده است و همگان راضی به این مرگ خاموش و نکبت بار شده اند چرا که امت مرحومه را ملت نجیبه نامند.
سوال مهمی که اینجا مطرح است اینست که چرا مردم ایران باید چنین وحشیانه قربانی یک حکومت مرگ آفرین گردند. حکومتی که با آفریدن صحنه های مرگ و نفرت، سعی دارد خشونت و مرگ را تا ژرفای وجود ایرانیان بکارد و مردمی که تفریحات آنان تماشای جان کندن زنده زنده انسان ها بر طناب مرگ باشد در واقع سم و زهر مرگ و نیستی را خود با شوق و رغبت سر می کشند و زندگی این هدیه الهی را با شوکران و زهر مرگ ذلت پذیر نابود می سازند.
دیدن همین صحنه های زجر آور از قطع اعضای بدن انسان ها گرفته تا مرگ و شکنجه کردن آنها، باعث گردیده است که بی تفاوت ترین مردم جهان باشند مثل اینکه مهر و عشق ،حس مروت و جوانمردی و عاطفه و انسانیت از این مردم رخت بر بسته است.
آنان حتی کودکان خود را نیز به تماشای این صحنه های رقت انگیز و نفرت آور می برند ذهن و روح کودکان پاک و معصومشان را در مراحل اول زندگی با کشتن و خون پر می کنند در عمق جانشان نهال مرگ و نفرت و خشونت را می کارند. و آنگاه در جوانی در پاسخ شنیدن یک نه از دختری که دوستش دارد و قصد ازدواج با او را داشته، بر صورتش اسید مرگ و نابودی بپاشد. و جوانان تربیت شده این نظام مقدس الهی، چهره پلید شکل گرفته حکومت است که بر آنان هک کرده است با پاشیدن اسید بر دختران بی گناه به نمایش می گذارند.
اقدام این جوانان در پاشیدن اسید به چهره زیبای دختران ایرانی ، همان کار هر روزه حکومت مرگ آفرین است با ایجاد صحنه های جان ستاندن زندهها دار و مرگ در دل ها می کارد . همچنین مردم با تماشای طناب دار و جان کندن یک انسان، علاوه بر اینکه روحشان را نابود می کنند حکومت نیز با تداعی این صحنه های جانخراش در حقیقت به روی تماشاچیان اسید زشتی و مرگ و نفرت را می پاشند.
و مردم خود با پای خود می روند تا این اسید نابودی و نیستی و زشتی آفرین را بر زیباترین روح های خویش و فرزندانشان توسط حکوت پاشیده شود. این نیز یکی از بزرگترین فاجعه انسانی در جمهوری اسلامی ایران است اوقات فراغت ملت بزرگ ایران به چه مراسمی ختم می گردد.
متاسفانه فاجعه بزرگتر اینست که این همه ایرانی فرهیخته و دانشمندو عالم و سیاستمدارو استاد و فرهنگی در ایران و سراسر جهان داریم ولی کمتر کسی است که به تحلیل لطمات جبران ناپذیراین اسید پاشی به روح و روان ملت ایران می پردازد و عمق خطری که هر روز دامن گیر ملت ایران و فردای آن سرایت به جهانیان خواهد داشت نمی پردازند و روزی خواهد رسید که خسارت این بی توجهی و بی تفاوتی را سنگین پرداخت خواهند نمود.
اگر چه امروز ملت ایران لحظه به لحظه در دامن این حکومت شاهد مرگ عزیزان خود به عناوین مختلف از تلفات عظیم مرگ در جاده های ایران که بیش از 30 هزار نفر در سال می باشد تا سالانه قریب 13 هزار نفر قتل عمد در ایران رخ می هد و مرگ در بیماستان ها، از سرطان ها گرفته تا آلودگی هوا، و سکته و ایجاد اضطراب و پریشانحالی گرفته تا افسردگی و بیماریهای روانی که امروزه گفته می شود بیش از نیمی از ملت ایران مشکلات روانی و ناراحتی اعصاب دارند و مرگ زودرس را بخواهیم به آمار اضافه کنیم سر به فلک می زند.
خاموشی ملت ایران در مقابل این فجایع عظیم ضد بشری که هر روز در ایران رخ می دهد فاجعه ای است که تقاص و هزینه سنگینی را بدنبال خواهد داشت. کشورهای غربی علی الخصوص روسیه و چین که از موقعیت مرگ آفرین ایران بهترین فرصت ها را بهره برداری کرده و در چپاول ثروت ایران
پیشتاز شده اند و روز به روز چین و روسیه از قبل ثروت باد آورده ایران به آبادانی و سازندگی کشورهای خود پرداخته اند و چرا نباید حمایت همه جانبه ای را از این رژیم انسان ستیز بعمل نیاورند.
وقتی معتادهای ایران نسبت به جمعیت یک میلیارد و دویست میلیون نفری چین بیشتر است وقتی عمل جراحی قلب در ایران که جمعیت آن 75 میلیون نفر است با جمعیت چین که یک میلیارد و دویست میلیون نفر است برابر است فاجعه ای که ایران با آن روبروست بهتر متوجه شویم و بیخود نیست که چین و روسیه تمام تلاش خود را می کنند تا جمهوری اسلامی ایران به همین شکل مرگ آفرین باقی بماند.
تعجب و حیرت هر انسان با شعور و عاقلی زمانی بیشتر می شود که می بیند دول غربی با این همه سازمان ها و نهاد های حقوق بشری که تشکیل شده از انسان های آزاده و فرهیخته ای می باشد چرا متوجه نمی شوند که جمهوری اسلامی ایران که هر روز در میادینش صحنه های مرگ و نفرت را به تماشا می گذارد روزی خواهد رسید که این حکومت خشونت و تخریب را به سراسر جهان گسترش خواهد داد و این روز دیر نیست اما سکوت و منافع این دول چرا اجازه نمی دهد سرچشمه خشم ونفرت و مرگ را بخشکانند. اگر دیر بجنبند بدانند روزی مرگ و نفرت نیز از سران این حکومت به آنان سرایت خواهد کرد زیرا این حکومت از کشتن و نابودی همچون هیتلر لذت می برند.
معضلات ومشکلات این حکومت هر روز بیشتر و بیشتر می شود اما سکوت و خاموشی دانایان وعاقلان و شخصیت های روحانی و جسمانی و فرهنگی در ایران بسیار جای سوال دارد.
بار دیگر در انتهای سخن یاد آور می گردم این درد و رنج را باید به کجا برد. در یک کشور 75 میلیون نفری فقط باید یک نفر انسان شریف مثل آقای نوری زاد پیدا شود که نامه انتقادی به رهبر استبداد و دیکتاتوری ایران بنویسد و تمام کشور و شخصت های آن امت مرحومه باشند که هر کسی به نام رهبری یا دیگر مقام هر غلطی که خواست انجام دهد و همه شخصیت های برجسته علمی و سیاسی و فرهنگی با خاموشی خود مهر تائید بزنند و یک نفر این همه مشکلات را ببیند و بقیه بدنبال عیش و عشرت و خوشگذرانی خود باشند و ملت خویش را فراموش کنند
تاوان این سکوت سنگین را پرداخت خواهیم کرد اگر هفته ای یک میلیون نامه،یا صدهزار یا ده هزار یا حتی هزار نامه به رهبر دیکتاتور ارسال شود می فهمد که با این ملت نمی توان هر عمل ضد انسانی را انجام داد و حساب کار خود را خواهد کرد.
اگر اسید پاشی یک جوان بد است که چهره یک انسان زیبا را تبدیل به زشت ترین ها می کند کار این حکومت که هر لحظه با بر قراری صحنه های مرگ ونیستی و نفرت اسید پاشی را در کل کشور به نمایش گذاشته است و عملا بر روح های زیبا و لطیف انسان ها بدترین و مهلک ترین اسیدها را می پاشند بدترین کارهاست اما بدتر از آن خاموشی بر این همه زشتی و پلیدی است که لحظه به لحظه حکومت مرتکب می شود.
بار دیگر از همکاران وزارت خارجه ای که خود که در شرایط ممتاز و ویژه ای قرار دارند و می توانند به بهترین وجه صدای مظلومیت ملت ایران را به گوش جهانیان برسانند در این امر مهم کوتاهی نکنندو تا دیر نشده است و تمام فرصت ها از دست نرفته است صف خود را از حکومت سرتا پا جنایت خامنه ای جدا نمایند و به ملت بپیوندند و نام نیک و جاودانه برای خویش و نسل خود بگذارند در غیر اینصورت نام تمام کارکنان وزارت خارجه در ماموریت های مختلف در کتاب تاریخ ملت ایران در این عصر نگاشته خواهد شد و در دل تاریخ ثبت خواهد گردید که اینان چه خیانت بزرگی به ملت ایران مرتکب گردیدند در حالیکه می توانستند در دفاع از مردم در تسریع سقوط دیکتاتوری خامنه ای بزرگترین خدمت را انجام دهند.
حکومتی که امام جمعه آن جنتی این دانیاسور پیر که جنون و شهوت خونریزی و کشتن در سلول به سلول بدنش خفته است هر هفته فک هایش مثل حیوانی نمی جنبید و جفنگیات و لاتائلات و مزخرفات به نام دین بخورد مردم دهد و به شعور میلیون ها ایرانی توهین کند و یک نفر نباشد باشد که جواب او را بدهد.
تا دیر نشده است از خواب گران برخیزیم که اگر نهالی در این خاکستر نروید هستی و نیستی ملت ایران توسط جمهوری اسلامی ایران بزودی بر باد خواهد رفت و پشیمانی سودی نخواهد داشت و همه در این جنایت عظیم سهیم خواهیم بود.
عضو کمپین سفارت سبز و دیپلمات ناراضی
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
عرفان
درود بر کاوه نازنین و دوستان کافه نادری
اقای ملکی گرامی درود بر شما
جدا شدن شما از وزارت خارجه قابل تحسین و فراموش ناشدنی است همچنین مقاله اخیرتان کاملا بجا و احساسات برانگیز و قابل تقدیر بود از این بابت از شما بسیار بسیار سپاسگذارم امیدوارم همکاران سابق تان این این رنج نامه را بخوانند و بخود بیایند اما اقای ملکی گرامی سوال من از شما بعنوان خواهرزاده اقای کروبی اینست که ایا با تمام این اتفاقاتی که روی داده و بقول شما سواستفاده از نام دین صورت گرفته ایا شما هم لزوم جدایی دین از سیاست را درک کرده اید یا چون اصلاح طلبان هنوز در فکر دوران طلایی یا بهتر بگم دوران قتل عام و کشتار و قتل های زنجیره ای هستید؟
در ضمن اینکه فرمودید بنام دین کشتار و قطع دست و پا و .... میکنند من با شما مخالفم و معتقدم این عین اجرای احکام دینی است اگر قبول ندارید من چند نمونه از این موارد را می اورم ببینم باز هم اصلاح طلبان و شاید احیانا شما بر لزوم حکومت دینی تاکید میورزید؟
همانا کیفر انان که با خدا و رسول او به جنگ برخیزند و در زمین به فساد کوشند جز این نباشد که انها را به قتل رسانید یا به دار کشند و یا دست و پایشان را به خلاف یکدیگر ببرند و یا به تبعید از سرزمین دور کنند (سوره مائده ایه 33)
دست مرد و زن دزد را به کیفر اعمالشان ببرید این عقوبتی است که خدا مقرر کرده و خدا مقتدر و به مصالح خویش اگاه است (38سوره مائده)
از این دست ایه ها بسیار است و از وقت و حوصله بنده خارج است که همه را پیدا کرده و بنویسم بهر حال امیدوارم تجربه اسلام سیاسی لزوم جدایی دین از سیاست را برای شما جزوء ملزومات نظام اینده ایران قرار داده باشد
اگر کسانی که مذهبی هستند و طالب این هستند که ارزش و جایگاه دین حفظ شود باید این موضوع را درک کرده باشند که تحمیل عقایدشان و قوانین دینیشان بر اکثریت جامعه باعث زدگی و تنفر از دین میشود و نتیجه عکس خواهد داشت با توجه به اینکه دین دارای نارسایی های عمیق و انکار ناشدنی میباشد بنابراین چه بهتر که ان را در حوزه شخصی افراد جامعه نگاه داریم تا حرمت و جایگاه ان حفظ شود چون در صورت تحمیلی شدن و سیاسی شدن ان خود به خود نارسایی ها و اشکالات ان بروز میکند و حتی ان قشری که این قوانین موروثی و بدون مطالعه به انها دیکته و تحمیل شده با این نارسایی ها اشنا شوند و موجب ایجاد تنفر و زدگی شود
من به شخصه تا زمانی که این نارسایی ها و تحمیلات اجباری و استبدادی دینی بر جامعه ام حکم فرما باشد با تمام توان و وجودم با ان در جنگ خواهم بود و تا انجا که بتوانم افرادی را که در جبهه مقابلم قرار دارد را به جبهه خود خواهم کشاند و در راه مبارزه با خرافه و تبعیض از پای نخواهم نشست تنها دلیل این کارم این هست که از جانب دین و نارسایی هایش به من و جامعه ام اسیب وارد شده و من هم به دفاع از خود و جامعه متضرر شده ام با ان در جنگ خواهم بود و تا روزی که سکولاریسم برقرار نشود به مبارزه ام ادامه خواهم داد پس چه بهتر که با بازگرداندن دین به حوزه شخصی به تمامی این قائله ها خاتمه دهیم
پاینده ایران
December 15, 2011 09:20:10 PM
---------------------------
|