در آکادمیهای علوم انسانی بین این سه مقوله فوق مرزهای مشخصی هست. موضوع مقوله نخست ساختار قدرت، حکومت و دولت است؛ موضوع مقوله دوم عادات و اخلاقیت و رسومات ملی قومی و دینی وهنر است و مقوله سوم فلسفه و تاریخ دین و اخلاق(دینی) است.
در جوامع مدرن این سه مقوله تا حدود بسیار زیادی از هم تفکیک شده اند تا آنجا که جامعه یا لائیک است یا سکولار. هرچند در عرصه عملی رگه های ضعیفی از تداخل و همپوشی آنها وجود دارد. اما در جوامع عقب مانده بویژه اسلامی [که موضوع این یاد داشت است] آنچه بر سیاست سوار است فرهنگ دینی است[ و نه الزاماً دینیت اعتقادی]. یک کاسب مسلمان بهنگام فروش و یا خرید یک کلا با این کار ندارد که طرف بهایی، یهودی، بی دین یا مسلمان است. این کاسب براحتی معامله میکند و آنچه برایش مهم است سودِ مستقیمی است که میبرد. حال اگر همین کاسب بخواهد نماینده صنفی خود را برگزیند، یا دختر خود را شوهر بدهد بطور قطع وارد معامله با یک یهودی، بهایی و بی دین نمیشود. برای این کاسب مسلمان، سود است که تعین کننده است زیرا قدرت بازار و خدا وارگی سود شکننده اکثریت کُدهای اعتقادی است. همین کاسب آداب عبادی خود را با وسواس و دقتی رساله ایی انجام میدهد ولی در ارتباط با مشتریان هم راحت میتواند دروغ بگوید [ولو اعلام جنگ با خدا دادن است] و هم کاری به مرام و مسلک آنها ندارد. حتی میتوان، گاهی دمی به خمره هم زد بشرطی که آدم دهنش را پس از خمر آب بکشد ولی برداشتن حجاب زن و دختردر برابر نامحرم ابداً، همچنانکه خوردن گوشت خوک! در مقام مقایسه، تفاوت عرصه سیاسی با فرهنگ دینی، ملی و قومی مثل ریشه یک بوته است که با یک سیخ میتوان آنرا از زمین کند یا در حفره ایی ده سانتی بذر آنرا کاشت با درختی مثل بلوط است که بیشتر 6 ـ 7متر در دل خاک رفته است. اگر کاشتن یک بوته خیار به ریشه کنی یک چنان درختی مشروط شود هرگز خیار یا گوجهِ سیاست در هیچ زمین مشجری کاشته نخواهد شد.
خیاطی بسیار ماهری را در نظر بگیریم که تحت شرایطی دینیت فرهنگی و اعتقادیش با کارش متداخل میشود. کار این خیاط تهیه پارچه و تبدیل آن به لباس است. کسی پیش او میرود و سفارش میدهد. خیاط مزبور بهترین مدل، بهترین رنگ و بهترین جنس را پیشنهاد میدهد. مشتری یک شرط خیلی کوچک میگذارد و آنهم اینست که پارچه حلال باشد! قرارداد بسته میشود. مشتری میپرسد استاد! مطمئن هستید که پنبه این پارچه در زمین غصبی کشت نشده، در کارخانه یک بهایی ریسیده نشده و با رنگهایی که در آن الکل مصرف نشده درست شده است؟ استاد شما مطمئن هستید که آن درصد از پارچه که پشمی است از گوسفندانی است که هیچ یک مورد جماع انسان قرار نگرفته است تا گوشت و پشمش حرام شده باشد؟ خوب! این استاد خیاط چه دارد بگوید؟ او میتواند خود به این مسائل بی قید باشد ولی این بی قیدی را از مشتری نمیتواند توقع داشته باشد. اوضاع زمانی خطر ناک میشود که این استاد ـ خیاط نه با یک مشتری ساده بلکه با یک نظم مقتدر قانونی و حکومتی روبرو شود. هیچ چاره ایی برای او باقی نمی ماند جزء تعطیل مغازه! حال فرض کنیم که رقبای این خیاط و این گونه خیاطها بر آن باشند که از این ابهامات شرعی بخواهند برای حذف رقبا در بازاراستفاده کنند.
در جوامع غربی سیاست سیاست است و دیانت دیانت و روز بروز همه تفاوت های غیر پراکتیکال از عرصه سیاست حذف میشوند. «کارآیی عملی»، به مهمترین معیبار گزینش در این جوامع تبدیل شده است. در چنین شرایطی جنبشهای اسلامی ـ سیاسی یاد گرفته اند در برابررقبای سیاسی خود، با استفاده از رسوبات فرهنگی وسیعترین توده های مردم، فرهنگ دینی و کُدهای اکید آنرا مثل یک فلیتر عبور ناپذیر در برابر توانایی یا تلاش سیاسی رقیبان خود قرار دهند. این جریانهای اسلامی مخصوصاً در این بهار عربی سعی دارند با تحمیل فیلتر دینی رقیبان خود را براحتی از صحنه خارج کنند مثل دو قایقران است که یکی باید پارو بزند در حالیکه آندیگری با بادی موافق در بادبان خویش میراند. بادی که نه ناشی از فعالیت خود او بلکه حاصل تحولات جوی تاریخی و دین آفریده است. اغراقی در این نیست هنگامیکه میگویم این جنبشهای اسلامی سعی میکنند با وزش باد دینی در این دریای آرام سیاسی مسابقه دهند. بزبان ساده این روش سیاست ورزی سرِ مردم را کلاه گذاشتن است. انتخابات مصر و تونس نمایشی از این سوء استفاده غیر اخلاقی و فرصت طلبانه بود که کمترین کمکی به دولت ـ ملت سازی مدرن و ایجاد فضای تعامل و مدارگری اجتماعی و سیاسی نمیکند.
یکی از کاندیداهای حزب لیبرال دموکرات مصر که با اکثریتی 3 بر 1 بر حریف اخوان المسلمینی خود پیروز شده است [ و بیشتر بدان دلیل که منطقه رأی گیری منطقه ایی طبقه متوسط نشین بوده است] در مصاحبه با الشرق الاوسط 6 ـ 7 روز پیش تعریف میکند که چگونه کانال تلویزیونی اخوان المسلمین [ که این فرد و حزبش از امکاناتی مشابه امکانات آن کاملاً محروم بوده اند]هر روز ساعتها برنامه ای برای افشای وی گذارده که او را طرفدار ازدواج عرفی! بی دین ! عامل غرب چونکه در آمریکا استاد دانشگاه بوده است! اینکه زنش بی حجاب است! و.. معرفی کرده است.] حال آنکه این شخص تعریف میکند که اولاً مسلمان است و بعنوان سند، حج رفتن خود، محجب بودن خواهر و مادر خود، حاجی بودن پدر خود را دلیل می آورد. آیا ایجاد چنین فضای سیاسی که یک کاندیدای پارلمانی با مدارج علمی خیلی بالا مجبور شود از حج رفتن خود، از محجبه بودن مادر و حاجی بودن پدر خود کمک بگیرد تا حضور انتخاباتی خود را توجیه کرده و برای خود جواز فعالیت انتخاباتی بگیرد، شبیه همان مثال فوق در باره آن خیاط نیست؟
بزرگترین طرفند و حیله گری اپورتونیستی این جریانهای مذهبی وارد کردن کُدهای آمریکا ستیزی، غرب ستیزی لیبرال ستیزی و اسرائیل ستیزی در گفتمان وفرهنگ دینی ـ سیاسی و فرهنگ سازی دینی است که با اعتقاد دینی متفاوت می باشد.
آقای رشید غنوشی رهبر حزب النهضت «النهدا» ی تونس در مصاحبه ی مچ گیرنده الشرق الاوسط با خود، به انکارِ همه حرفهای طالبانیستی چندی پیش خود که با « انستیتوی سیاسی شرق» انجام داده میپردازد. وی ظاهراً در این مصاحبه گفته است انکار یا نابودی دولت صهیونیستی، باید در قانون اساسی گنجانده شود و همه سلطان نشینان حاشیه خلیج و دیگر پادشاهی های منطقه در سال 2012 کارشان تمام است و .. .
نباید ساده بود و اسرائیل ستیزی را با ضدیت با تجاوز کاری اسرائیل یکی گرفت. همچنانکه لیبرال ستیزی، ضد بی حجابی، غرب ستیزی و حتی همان اسرائیل ستیزی برای امام خمینی خودمان قبل از آنکه یک مبحث یا مسئله اعتقادی باشد یک ابزار سیاسی برای حذف مخالفین بود.
در آغاز انقلاب؛ ترویج و تحمیل حجاب؛ مریدان و پیروان امام یا نیروهای خنثی به لحاظ فرهنگی را در تمام سطوح اداری ممکت بر زنان و مردانی که تحمیل حجاب را از موضع آزاد منشی برنمی تافتند و آنرا جزء و گامی در جهت استقرار استبداد دینی میدانستند و همه ی آنها هم ضد اقتدار ولایی بودند، چیره کرد. با کار بُرد این ابزار بظاهر مذهبی میلونها نفر در سراسر مملکت مجبور شدند کار خود را ترکی کنند و جای خود را به آنها بدهند که مسئله ایی با حجاب و متابعتاً با نظام نداشتند.
امروز مردم جوامعی مثل جوامع اسکاندیناویایی اکثراً مخالف سیاست های تجاوزگرانه اسرائیل هستند. ولی حاضر نیستند بهیچ وجه این مخالفت آنها در قوانین مدنی یا جزائیشان نوشته شود تا چه رسد به قانون اساسی اشان. اکثر نیروهای لیبرال خاور میانه، با اسرائیل به دلیل تجاوز کاری آن دولت با آن مخالف هستند ولی بهیچ وجه حاضر نیستند این مخالفت آنان بابرخی سیاست های اسرائیل به فرهنگ سازی اعتقادی منجر شود.
شارلاتانیسم سیاسی با استفاده از رسوب مذهبی به اخوان المسلمین و سلفیستها محدود نمیشود. بیشتر و پیشتر از آنها رژیم ولایت گرا و« دین ابزار گرای» ما به طبلِ مخالفت با اسرائیل می کوبد تا انجا که آنرا به یک فرهنک دینی و ملی تبدیل کرده است. و نه نتها اسرائیل بلکه امریکا و لیبرال ستیزی را نیز بر این فرهنگ آزادی خفه کن افزوده است.
مهندس بازرگان مرحوم هرگز به معنای تعریف شده کلمه یک لیبرال نبود و تردید دارم حتی میدانست لیبرالیسم بدین معنا چیست ولی همین شخص با گرز لیبرال ستیزی امام له و لورده شد. در زمان وی و بهنگام دستگیری امیر انتظام، لیبرال بودن بدترین فحش ناموسی ـ سیاسی بود و از منافق بودن هم بدتر. در قاموس امام، لیبرال یعنی غربگرا! امام از آنرو با غرب و لیبرالِ غرب گرا مخالف بود که این گرایش با گفتمان ولایی مطلقه وی و آن سنتگرایی ارتجایی که وی را درجایگاهی برتر و ویژه قرار میداد همخوانی نداشت. و الی کمتر کسی میتواند در مسلمان بودن کسی مثل مهندس بازرگان شک کند. اگر مسلمان بودن امام برای او برکات سهم امام و سایر وجوهات شرعی و یک زندگی راحت را در برداشت و یک مصونیت سیاسی قضایی بعلت آیت الله بودن، مسلمان بودن بازرگان باکارِ سنگین اکادمیکی توام بود که در کنارآن، به نگارش بسیاری آثار تطبیقی علمی با دین که کار ساده ای نبود نیز می پرداخت، و 5 سال هم باید زندان میکشید علاوه بر بازداشت شدن های ادواری. برای امام، مهندس بازرگان و شریعتی کراواتی تآئید کردنی نبودند زیرا جایگاه ولایی وی را به چالش میکشیدند. تأئید اجتهادی کسانی مثل بازرگان یعنی تقلیل دادن کسوت آیت اللهی، حال هرچه این مجتهدین مکلا میخواستند هم بگویند. کراوات مهندس بازرگان مثل بی حجابی زنان بود که در تباین با نظر امام بود.
نتیجه :
جنبش های اسلامی سیاسی منطقه که امروز «بادِ» دین در بادبان سیاسی آنها افتاده است حاضر نیستند از استفاده از این ذخیره تاریخیِ فرهنگ دینی در خدمت رقابت سیاسی بگذرند. آنها لیبرال ستیزی، اسرائیل ستیزی و آمریکا ستیزی را هم بر این فرهنگ سازی دینی افزوده اند. با کار بست ابزاری این فرهنگ دینی آفریده شده که با اعتقاد دینی کاملاً متفاوت است، آنها بر امواج باور های دینی مردم در دریای سیاست موج سواری میکنند ولی این موج سواری سیاسی آنان فضایی را می آفریند که جامعه مورد فعالیت آنها را از مسیر تعامل و مداراگری دور کرده و حیله گری، فرصت طلبی و شارلاتانیسم عوامگرایانه سیاسی را جایگزین سیاست ورزی دولت ـ ملت سازانهِ مدرن میکند.
دردناکتر از این شارلاتانیسم اخوان المسلمینی و سلفیستی، گرم کردن تنور این فرهنگسازی مبتذل سیاسی ـ دینی اسرائیل و آمریکا ستیزیانه از طرف آن نیروهای چپ یا تازه ناسیونالیست شدگانی است که در نوستالژی اعتبار گذشته خود میسوزند و نمی دانند که تیری که ظاهراً بسوی اسرائیل پرتاب میشود «بومرانگی»* است که کمانه کرده قلب آنان را نشانه میرود. ما ایرانیها اینرا بخوبی تجربه کرده اییم هرچند در آموختن از آن تجربه متأسفانه قدری کودن بوده ائیم.
نکنه پایانی که به ذهنم رسید اضافه کنم اینست که دریانوردی به صرف بهره گرفتن از بادهای موسمی این خطر حتمی را در بر دارد که این بادها موقتی است و ممکن است جهتشان هم عوض شود.
*
توضیح: بومرانگ یک نیزه بومیان استرالیایی است که پس از پرتاب به عقب برمیگردد این اصلاح به یک استعاره سیاسی تبدیل شده است.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|