پرده اول
زنگ تلفن به صدا در آمده و مرا به خود میخواند. صدای دوستی قدیمی در گوشی تلفن همراه میپیچد. پس از سالها مهمان صدای او شدهام و این صدا یادآور خاطرات خوش جوانی است. اما این خوشی دیری نمیپاید و در پی سلام و تعارفهای معمول موج اعتراض و تشر و تمسخری است که بر من باریدن میگیرد: من تو را عاقلتر از این حرفها میدانستم. چه چیزی تو را چنین بیخود کرده که به سلطنتطلبها روی خوش نشان میدهی؟ مگر نمیدانی داریوش همایون کیست و چه کرده است؟ چرا آگهی تسلیت برای سرسپردهای مانند او را امضا کردهای؟
میپرسم: مگر داریوش همایون چه کرده است؟
میگوید: بگو چه نکرده است؟ ۳۰ سال دنبال برپایی مجدد حکومت سلطنتی و بازگرداندن پهلویها بود. این که دیگر اظهر من الشمس است. او با همه گروههای آزادیخواه مخالفت میکرد، کسانی را که به دنبال دمکراسی واقعی و ایجاد عدالت اجتماعی برای همه ایرانیان هستند مورد تمسخر قرار میداد و آنان را فدرالچی مینامید. هر وقت هم هوا را پس میدید و مصلحت میدانست با ملاها لاس میزد. باز هم بگویم؟
پرده دوم
در دفتر کارم مشغول نوشتن هستم که کسی به در میکوبد. در را باز میکنم و با دو چهره آشنا روبرو میشوم. دو هموطن که از قضای روزگار فعلا در این غربت نیز همشهری هستیم و بعضا آنها را در مجالس سخنرانیهای اجتماعی و سیاسی دیدهام گرچه هیچ وقت افتخار هم صحبتی و معاشرت با آنان دست نداده بود.
تقریبا بدون مقدمه شروع به صحبت میکنند: ما از اول میدانستیم که تو یا عامل نفوذی جمهوریاسلامی هستی (مجبورم سخنان را کمی تلطیف کرده و مودبانهتر سازم ولی مضمون همین است که میآید) یا به دام آنان افتادهای.
میگویم: چرا چنین فکری میکنید؟
میگویند: نوشتههایت را دنبال کردهایم. از خاتمی دفاع کردهای در حالیکه او به آرمانهای دانشجویان خیانت کرد. سال گذشته که جلسات بحث آزاد دانشجویی برگزار شد تو به جای پرداختن به بحث اصلی که همان جنبش دانشجویی و آثار آن بود مقالهای نوشتی که در آن به آقای براهنی و سخنان به حق او در مورد آقای موسوی اعتراض کردی. بعد یادداشتی را روی سایت خود گذاشتی و سعی کردی حرکتهای گروههای حقوقبشری را که به دنبال کشانیدن سران جمهوریاسلامی به دادگاههای بینالمللی هستند تحقیر کنی (لیست باند بالایی از جرمهای من توسط دوستان اعلام شد که کمابیش مشابه موارد فوق و از لابلای اندک نوشتههای من جمعآوری شده بود که جهت اختصار از آنها میگذرم). از همه بدتر اینکه نامه تسلیت به مناسبت در گذشت داریوش همایون را امضا کردی که از سرسپردگان حکومت ایران بود و بارها اعلام کرد حاضر است کنار جمهوریاسلامی بجنگد.
پرده سوم
به فیلمی از ورود آقای عبدالله گل به شهر تبریز نگاه میکنم و با مشاهده نحوه استقبال از نخست وزیر ترکیه در میان مردم استانی از ایران نگرانیهایم در مورد اختلافهای قومی داخلی و خطراتی که یکپارچگی ایران را تهدید میکند مجددا آزارم میدهد و ناخودآگاه به یاد داریوش همایون میافتم.
برای من داریوش همایون بزرگ و ستودنی بود به خاطر ثابت قدم بودن و مداومت او در پیشبرد تفکری که آن را درست میانگاشت. بر خلاف باور معمول از نظر من شالوده بینش داریوش همایون حفظ تمامیت ارضی ایران و ایجاد دموکراسی در آن بود و اگر از نظام پادشاهی مشروطه نیز جانبداری میکرد به این دلیل بود که بر اساس آنچه او از تاریخ ایران استنباط کرده بود شاه میتوانست به عنوان نماد وحدت ملی و عامل مهمی برای حفظ تمامیت ارضی کشور باشد. گر چه من نمیتوانم با این استدلال همراه باشم ولی اصل حرف آن است که دکتر داریوش همایون یک خط مشی فکری مشخص داشت و تمام حرکات سیاسی خود را بر آن اساس تنظیم میکرد و هیچ نوع سازشی هم در مورد اصول فکریش با کسی یا گروهی نداشت حتی با آقای رضا پهلوی که از نظر او تنها کاندیدا برای بر سر گذاشتن تاج پادشاهی در ایران بود.
از یاد نمیبرم که چندی پیش زمانیکه آقای رضا پهلوی دیدارهایی با سران گروههای قومی مختلف ایرانی داشت و در آنجا به طور تلویحی فدرالیسم را به عنوان یک آلترناتیو برای حکومت آینده ایران پذیرفته بود اولین کسی (و شاید تنها کسی) که او را مورد انتقاد جدی قرار داد آقای داریوش همایون بود چرا که از دید او فدرالیسم در شرایط فعلی ایران مانند سم بوده و خاک ما را به سمت تجزیه پیش میبرد.
مثال روشن دیگری که میتوان از نحوه برخورد داریوش همایون با هر نوع تهدید در مورد یکپارچگی ایران به دست داد همان موضعگیری معروف اوست در رابطه با احتمال حمله نظامی به ایران. او که به خوبی متوجه بود حمله نظامی به یک دولت مرکزی ضعیف به چه میزان احتمال تجزیه ایران را افزایش میدهد به شکلی آگاهانه اعلام کرد که در صورت حمله نظامی، او موقتا در کنار دولت ایران میایستد و از کیان کشور دفاع میکند. این اظهار نظر شجاعانه باعث شد که تیرهای زهرآگین از هر سو بر او باریدن گیرد و گروههای چپ و راست و میانه همه انتقادات سختی به او کردند، به روشهای مختلف بر او تاختند و انواع اقسام اتهامها را به او بستند (اتهامهایی مشابه همانها که دوستان محترم من به ایشان وارد کردند). حتی اخیرا او را دن کیشوت هم نامیدند ولی او برای لحظهای هم از آنچه درست میپنداشت عقب ننشست.
محور همه حرکتهای دکتر همایون حفظ تمامیت ارضی ایران بود و استراتژی سیاسی او بر این اساس بنا نهاده شده بود. تا آخرین لحظه عمر هم به آن وفادار بود. آقای داریوش همایون بر خلاف اکثریت غریب به اتفاق اپوزیسیون حمایت جانانهای از جنبش سبز و سران آن داشت. چرا که پیشرفت آن را (چه در سطح گفتار و رفتار سران آن و چه در عمکرد قاطبه حامیانش) به وضوح میدید. او بدرستی دریافته بود که بهترین راه جهت حرکت به سمت دمکراسی (که هدف دوم او در تمام سالهای طولانی مبارزهاش بود) حمایت از جنبش سبز و جوانان بالنده آن است و مناسبترین فرد برای جایگزینی احمدی نژاد در شرایط فعلی نیز آقای موسوی است و لذا باز هم علیرغم تمام نواهای ناساز و نیز علیرغم اختلاف نظرهای فکری با سران جنبش، به شکلی صریح و بیپرده از آنان حمایت کرد. با جوانان داخل کشور ساعها به طور زنده به بحث نشست، حتی در بعضی از موارد جهت پاسخگویی به برخی از سوالات هوشمندانه جوانان برومند ایران سخنرانیهای مفصل انجام داد. او دچار توهمات برخی از مدعیان اپوزیسیون خارج نشین نبود و بخوبی دریافته بود که هسته مرکزی جنبش سبز بایستی در داخل ایران باشد لذا بیهیچ تردیدی این را اعلام میکرد و تمام اعمال و گفتار سیاسیش را نیز بر آن پایه سامان میداد.
این همه را گفتم تا شاید بتوانم اندکی برای دوستانم روشن سازم که بنده به عنوان یک جمهوریخواه چرا آگهی تسلیت به مناسبت درگذشت آقای همایون را امضا کردم.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
شکوفه
ببخشید که این را می پرسم ولی این اقای تیزقدم اصلاکی هست که امضا کردن یا نکردنش اهمیت داشته باشه؟ واقعا معذرت میخواهم ولی من سایتهای مختلف رو میخوانم و تاحالا اسم ایشان را نشنیده بودم چون یک چیزی هم در گویانیوزنوشته و یقه آقای رضاپهلوی را گرفته کنجکاو شدم ببینم ایشون کی هستند که بعضیها مثل من ازشون بی خبرند. البته سوءتفاهم نشود. منظورم این نیست که چون اسم و رسمی ندارند نباید نظر بدهند و از کسی انتقاد کنند و یا ایراد بگیرند و یا امضا کنند و... منظورم اینه که خودشون هم اینجا و هم در نوشته گویانیوز یک طوری برخورد می کنند که ادم فکر می کنه مثل اقای داریوش همایون هستند و من خیلی ناراحت شدم ک چرا اقای تیزقدم رو تا حالا نمی شناختم.
December 21, 2011 01:34:22 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
دکتر داریوش همایون به میهن خدمت کرد و اندیشه او راه گشا و چراغ راه ما و نسلهای اینده ایران است. او عاشق ایران بود و تا واپسین نفسهای عمر به عشق خود وفادار بود و قلم شیوایش از نوشتن باز نایستاد. روانش شاد یادش گرامی باد.
کاوه یزدانی
December 20, 2011 05:06:40 PM
---------------------------
|