حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
گرفتاری «دفتر پژوهش حزب مشروطه» با سکولار - دموکراسی

December 26, 2011

دوشنبه 5 دی 2570 = December 26, 2011

کامبیز باسطوت سکولاريسم نو
 

در گزارش اجلاس 112 دفتر پژوهش حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) بحث گسترده ای در رد ضرورت تأکيد بر «سکولار دموکراسی» و برازندگی نام «لیبرال دمکراسی» در میان هشت هموند این حزب انجام یافته است و با اینکه هدف این بحث در آغاز آن معین نشده و همچنین در پایان این بحث طولانی نتیجهء ای معین به دست نيامده، خواننده می تواند اینطور نتیجه گیری کند که هدف این گفتگو انتقاد از «شبکهء سکولارهای سبز ایران برای دمکراسی و آزادی» و هماهنگ امور کنندهء آن، دکتر نوری علا، بوده است. در اين جلسه موضوع «بی نیازی از سکولار ـ دموکراسی» و ضرورت اتخاذ «لیبرال دمکراسی»، با پیش آوردن نمونه های تاریخی، بصورتی با ربط و بی ربط، مورد گفتگو قرار گرفته است.

گفتگو با سخنان جناب رحیمی آغاز می شود. بیانات ایشان اشکالات اساسی دارد که سخن گویان بعدی آنها را درست می کنند. ایشان ابراز می دارند که چون در دمکراسی اکثریت می تواند هر طور که می خواهد کشور را بگرداند در نتیجه اکثریت می تواند در کشور ایجاد دیکتاتوری بنماید. این فرض ایشان کاملاً نادرست است چون در دمکراسی مکانیزمی پیش بینی شده است که حقوق اقلیت همواره محفوظ است و احتمال تجاوز به آن وجود ندارد. برای نمونه می توان در انگلستان به دهه های 1950، 60، و 70 توجه کرد که حزب کارگر همواره دولت را به خاطر اکثریت پارلمانی اش در دست داشت اما در دهه های 80 و 90 محافظه کاران دولت را در دست داشتند. همینطور کنگرهء امریکا چندین دهه بعد از جنگ جهانی دوّم در دست دمکرات ها بود در حالیکه این تعادل در اواخر دههء 80 بطور کلی به نفع جمهوری خواهان تغییر کرد. اگر تحقیقات گسترده تری در باره هند و سایر کشورهای دمکرات، که دمکراسی را اصل غیر قابل تغییری می دانند، بشود محفوظ بودن حقوق اقلیت سیاسی و جابجا شدن اکثریت با اقلیت مشاهده خواهد شد که نشانهء اراده مردم برای تغییر و توازن نیروهای سیاسی است.

همینطور جناب رحیمی تعریف نادرستی از لیبرالیسم می دهد. لیبرالیسم را، بطور کلی، می توان به «آزادمنشی» تعریف کرد. در میدان اجتماعی و سیاسی اما مشکل می توان لیبرالسم را بعنوان یک صفت برای دمکراسی بکار برد. آزادمنشی یک فرد می تواند در خانواده اش، و یا برخورد سیاسی اش با دیگران در تحمل مخالفت با تعقل پذیرفتهء فرد، مشاهده شود. ایشان لیبرالیسم را برای جلوگیری از افزایش اختلاف طبقاتی معنی و تعبیر می کند. از زبان خودشان بدین ترتیب: «اگر قرار باشد هر کسی استعدادش بیشتر باشد، و بتواند هر کاری که دلش بخواهد بکند، در آنجا تضاد طبقاتی خیلی خطرناک خواهد شد و کار بجائی خواهد رسید که آنهائی که استعدادش را دارند در واقع می توانند تمام امکانات جامعه را در دست خود داشته باشند. آنجا بود که موضوع تعادل پیش آمد.»

در اینجا منظور ایشان از لیبرالیسم، سوسیالیسم است اما راهی را که پیشنهاد می کنند کمونیستی و دیکتاتوری است. چون از گفتهء ایشان اینطور استنتاج می شود که جلوی آدم هایی که زیاد استعداد دارند باید گرفته شود تا اختلاف طبقاتی زیاد نشود. اما ما می دانیم که در آمریکا و، در حدی کمتر در کشورها دمکراسی دیگر مانند کشورهای اروپائی، راه حل دیگری برای عادلانه بودن تقسیم ثروت پیدا کرده اند. آنچه در آمریکا پذیرفته شده است فراهم بودن فرصت های اقتصادی برابر برای همهء مردم کشور و باز گذاشتن راه شکوفائی استعدادهای اقتصادی است. در نتیجهء اجرای این سیاست آمریکا در دوران های گوناگون صنعتگران نابغه ای مانند فورد، بیل گیت از مایکرو سافت، و استیون جابز از اپل و هزاران انترپنور صنعتگر دیگر بوجود آمدند که توانستند آمریکا را بزرگترین کشور صنعتی و ثروتمند جهان بنمایند. در آمریکا عدالت اقتصادی اجتماعی با مالیات بردرآمد فردی و املاک اجرا می شود. بدین ترتیب که هرکس هر چقدر که بخواهد می تواند پول بسازد اما مالیات او به همان اندازه بالا می رود، هر چقدر که بخواهد می تواند منزل و یا کوشک چندین میلیون دلاری بسازد اما باید نزدیک به دو درصد ارزش کوشک یا قصر خود را سالیانه مالیات بدهد. بنابراین در آمریکا دولت های شهری و استانی از ساختن چنین کوشک ها استقبال می کنند چون، برای نمونه، یک قصر پنج میلیون دلاری نزدیک به صد هزار دلار برای دولت استانی، شهرستانی و شهری در آمد مالیاتی سالیانه تولید می کند؛ افزون بر کاری که در شهر برای ساختن آن تولید شده و منجر به تولید مالیات های بیشتر می شود. البته تمام این مالیات ها (که در آمریکا تنها برای دولت مرکزی بیش از دو ترلیون دلار است) برای همهء مردم آمریکا خرج می شود. کوتاه سخن، آمریکا از استعدادهای اقتصادی خود نمی ترسد بلکه آن را بزرگترن سرمایهء کشور می داند و عقیده ندارد مرغی را که تخم طلائی می گذارد باید کشت.

جناب رحیمی در پایان به مشکل اصلی خود می پردازد که «سکولاریسم نو» و «شبکهء سکولار دمکرات ها» است. استدلال ایشان باین صورت است که بدون لیبرالیسم که (آن را برابر با حقوق بشر می گيرد) دمکراسی زیر هر عنوانی منجر به دیکتاتوری اکثریت می شود. به اين نکته در بالا برخورد شد؛ اما در این بخش ایشان به سکولار دمکراسی برخورد نموده و آن را خطرناک اعلام می کند و سود و معنائی در دخالت نکردن مذهبی ها در سیاست نمی بیند اما همچنین سکولاریسم را بخشی کوچک از لیبرال دمکراسی خود می خواند. مشکل می شود رشتهء استدلال ایشان را دنبال کرد و در آن تداومی یافت.

جناب اشکان، سخن گوی بعدی، تعریف معقولی از دمکراسی و لیبرالیسم می دهد و در حالیکه بدرستی معتقد است «انسانی که لیبرال دمکرات است در ذات خود سکولار نیز هست» از شبکه بطور غیر مستقیم انتقاد می کند که چرا به سکولاریسم ارجحیت می دهد. ايشان ادعا می کند که هموندان «شبکه» با واژه های سیاسی آشنائی ندارند و انشعاب سیاسی نادرستی ایجاد کرده اند. ایشان حاضر نیستند به تفاوت های فراوان سیاسی شبکه با حزب مشروطه برخورد کنند. اما بنظر می رسد که ایشان می توانند پاسخ خود را در سخنان هموند خويش، جناب آرین، دریافت کنند.

جناب آرین در سخن های خود سعی میکند شرایط متفاوت کشورهای انگلستان، فرانسه و آلمان را توضیح دهند و نشان دهند که در هر کدام از این کشورها مشکل بنیادی سیاسی وجود داشته است و به همین دلیل آن کشور با آن مشکل سیاسی بنیادی با جدیت بیشتری برخورد کرده است. برای نمونه او نشان می دهد که چون انگلستان هرگز احتیاج به قانون اساسی نداشته است چنین قانونی را ندارد؛ در حالیکه چون فرانسه با دخالت های کاتولیک ها در سیاست روبرو بوده است قانون اساسی لائیک را نوشته است تا برای بیرون نگهداشتن کاتولیک ها از سیاست محکم کاری کند. همینطور او ادامه می دهد که چون مردم کشور آلمان پیرو اتوریته اند و توانورز و با انظباط بوده اند قانونی اساسی نوشته اند که دمکراسی آن بخاطر بشدت لیبرال بودن به خطر نیافتد و احزابی مانند فاشیست ها را غیر قانونی کرده اند. اینطور بنظر می رسد که ایشان مشکلی با شبکه سکولار دمکرات ها ندارند و سعی کرده اند با استدلال خود بگویند چون سیاست گرائی اسلامی ها مشکل اولیهء سیاسی ایران است بنابراین سکولاریسم می تواند ارجحت سیاسی شبکه باشد هر چند که در پایان گفتارشان از گرفتن چنین نتیجه ای خود داری کرده اند.

جناب مختاری، برای اثبات این جمله که « چرا دمکراسی و لیبرال لازم و ملزوم هم دیگرند»، اول انتقادات وارده به دمکراسی را بیان می کند و سعی می کند درستی آن را ثابت کند. از دیدگاه ایشان لیبرالیسم نگران آزادی های فردی است (این را هرگز به جمهوری خواه ها در آمریکا نگوئید چون مورد استهزأ قرار خواهید گرفت) و ادامه می دهد که «به سبب قدرت حکومت و نگرانی کسانی که از ایدآلیسم یا جمع گرائی نگران بودند که قدرت باعث بشود که دمکراسی به خطر بیافتد». معین نیست چگونه ایشان ایده آلیسم را جمع گرائی تعبیر کرده اند و یا اینکه آن "یا" را از بین ایده آلیسم و جمع گرائی باید برداشت تا جمله معنی درست خود را بیابد. بهر روی ایشان از کلمه سکولاریسم دوری کرده اند و به بیان تعبیر لیبرال دمکراسی قناعت کرده اند.

جناب موبدی مستقیماً سخنان شان را با بررسی و انتقاد از سکولار دمکرات ها شروع می کنند و ظاهراً دیدگاه شبکه را در مورد حکومت یا رژیم و دولت درست درک نکرده اند و حکومت و دولت را یکسان می بینند. انگارهء شبکه بر «حکومتی با سرشت سکولار دمکرات مبتنی به بیانیه حقوق بشر» و غیره متمرکز است و نمی تواند مبتنی به ایدئولوژی خاصی باشد. اما مسلماً دولت هائی که از طرف مردم انتخاب می شوند می توانند ليبرال دمکرات، سوسیال دمکرات و غیره باشند. اصل مهم این است که ایدئولوژی خاصی نمی تواند مانند طرفداران رژیم پادشاهی به گرد یک پادشاه دیکتاتور جمع شوند و سایر نیروهای سیاسی را از حقوق شان محروم کنند؛ همانطور که در دوران هر دو پهلوی چنين کردند. و همچنین نیروی سیاسی اسلامی نمی تواند، در کنار دولت، حکومت را نیز در اختیار بگیرد و مخالفان سیاسی خود را قتل عام و به زندان بیاندازد ـ همانگونه که در حال حاضر انجام میدهد. شبکه بهمین دلیل به کسانی که با مواضع دیکتاتورمآبانه با رژیم حزب الله همکاری های آشکار و پنهان دارند و دشمنی هاشان با دمکراسی های جهان (مانند آمریکا و انگلیس) آشکار است، اعتماد ندارد. اگر جناب موبدی در سخنان شان تفاوت حکومت و دولت را در نظر بگیرند، و با توجه به اینکه می گويند لیبرال دمکرات ها معتقد به بیانیه حقوق بشر، و جدائی دین از حکومت و سیاست بوده و با حکومت غیر متمرکز مشکلی ندارند، خواهند دید که انرژی سیاسی خود را برای انتقاد از شبکه بیهوده بهدر می دهند.

گفتگو در میان این هموندان بین مخالفت با دکتر نوری علا از يکسو و اینکه سکولاریسم بخشی از بیانیه حقوق بشر است و نباید به آن جنبه کلی داد، از سوی ديگر، به همین ترتیب ادامه پیدا می کند. در نظر آنها دمکراسی متکی به سکولاریسم می تواند منجر به دیکتاتوری بشود در حالیکه آنها نمی خواهند ایران بنام یک کشور اسلامی شناخته شود. بنظر میرسد حزب مشروطه ایران نمی خواهد تمام ارتباط خود را با اسلامی های سیاسی قطع کند و بخشی از آن را برای خود مفید می بیند.

سئوالی که برای خوانندهء این متن هیجده صفحه ای مطرح می شود این است که این گفتگوها در بارهء شبکه و دکتر نوری علا، هماهنگ کنندهء آن، همراه با نادیده گرفتن سایر هموندان شورای هماهنگی، برای حزب مشروطه چه فایده ای دارد؟

اگر این توجه بخاطر مکان آن در سپهر سیاسی ایرانیان خارج از کشور است چرا به نقطه های قوت شبکه توجه نمی کنند و چرا مخالفت با آن را انتخاب کرده اند؟

این دست پاچگی سیاسی برای انتقاد از شبکه در میان سیاسی های اسلامی، چپ ها و پادشاهی خواهان برای چیست؟

شبکه که دست دوستی به طرف همهء آنها دراز کرده است. این گفتگوی سیاسی و نظری چقدر به براندازی رژیم جمهوری اسلامی پرداخته است و نقش سکولار دمکرات های انحلال طلب را در کجای آن جا داده است؟

آیا هموندان حزب مشروطه مطمئن هستند که این بحث های طولانی، که در لابلای آن از شبکه انتقاد می شود، به سرنگونی رژیم اسلامی کمک خواهد کرد؟

چرا حزب مشروطه انرژی سیاسی خود را صرف سازمان بندی پادشاهی خواهان با کمی انظباط سیاسی نمی کند تا جناب رضا پهلوی مجبور نشود با تشکلات سیاسی منسجم موجود غیر پادشاهی خواه تماس بگیرد؟

چرا حزب مشروطه با این واقعیت روبرو نمی شود که مدت ها است محفل کوچکی است که به انجماد سیاسی دچار آمده است؟

چرا حزب مشروطه که بر پایهء برنامهء سیاسی مترقی «لیبرال دمکراسی» و معاعتقاد به بیانیه حقوق بشر (که به گفتهء هموندان اش سکولاریسم را هم در خود دارد) قرار گرفته نمی تواند هموندان جدید و جوان را جذب کند؟

هم میهنان عضو حزب مشروطه بد نیست همواره اين نکتهء روشن را در نظر بگیرند که «شبکه» هم توانسته است هموندان سیاسی موثری را جذب کند و هم چشم انداز سیاسی تغييرناپذيرش را انحلال رژیم جمهور اسلامی و برقراری حکومتی سکولار ـ دموکرات قرار داده و هیچ چیز نمی تواند در اين موارد اراده اش را تضعیف و چشم انداز سیاسی اش را تیر و تار کند.


در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده می‏تواند با نظرگاه‏های حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) هم‏خوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهی‏رسانی و احترام به نظرگاه‏های دیگراندیشان می‏باشند.


---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

شیر و خورشید و تاج

حق گرامی‌،

نوشته شما را با دقت خواندم و از اینکه چنین هم میهنانی را در کنار خود داریم، انسان جدا جان و نفس تازه می‌گیرد. البته، بنده به خود اجازه نمیدهم وارد این بحث حزبی (لیبرال دمکرات ، و و و) بشوم زیرا بزرگان دیگر که در جلسات حزبی حضور داشته‌اند حتما از چون کار و بحث‌های مربوط به حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) بهتر سر در میاورند و میتوانند پاسخ‌های لازم را بدهند.

فقط آنقدر میتوانم بگویم که من شخصاً سال‌ها است که بر این نظر بوده‌ام که ما باید همیشه بافت کلی‌ جامعه را در نظر بگیریم، مکان و زمان را بسنجیم، بعد تصمیم بگیریم که این راه درست است یا نه؟

و بر این باور هستم، زمانی‌ که واژه سیاسی برای مردم بحث انگیز و پیچیده میشود، تا آنجا که نیاز به دفاع یا بحث‌های پیچیده طولانی پیدا می‌کند تا لزوم یا اعدام لزومش ثابت شود، این برای بافت سیاسی اجتماعی ایران امروز نه تنها مشکل گشا نیست، بلکه زمانی‌ می‌رسد که مشکل آفرین هم میشود.

در این رابطه، من برای اولین بار، در واشنگتن دی سی‌ ( Washington DC ) در چند نشست و برخاست و گفتمان حضوری با دکتر داداشپور که در آن زمان یکی‌ از رایزنان بسیار با ارزش و فعال در طیف طرفداران نظام پادشاهی محسوب میشدند (قبل از تشکیل حزب مشروطه ایران)، و در ضمن ایشان در حال نگارش چند کتاب از جمله "فرایافت قطعی از راه حل ایران" که در آن زمان چاپ هم شد، بودند مفصل صحبت کردیم.

سپس، قبل از اینکه روانشاد داریوش همایون مسئله "حزب مشروطه ایران" را علنی کنند، باز با ایشان در همین موارد مفصلا گفتگو‌هایی‌ داشتیم. و اصولا هر دوی آنها تکیه به اهمیت دراز مدت مسئله داشتند تا کوتاه مدت آن...

که باز هم در آن زمینه هم حتی من شخصا نظرم این بود که چیزی که ما در خارج از کشور مطرح و حتی عمل می‌کنیم، تا در چار‌چوب کشور در داخل بصورت عملی‌ (البته همیشه منظور پس از سرنگونی رژیم بوده) اجرا نشود، هرگز از صورت تاریخی و تئوریک خود فراتر نخواهد رفت، چرا که ما بارها دیده و میبینیم، آن چیزی که در تئوری بسیار از دیده سیاسی حتی رمانتیک بنظر می‌رسد، وقتی‌ در خود کشوری اجرا میشود (بدلیل ناپختگی، حتی تا مرز خیانت و نیت ناپاک مجریان) تبدیل به یک چیز دیگری میشود در عمل. در نتیجه چرا وقت را بر سر واژه هایی هدر داد، که هنوز در خود کشور اجرا نشده آنقدر بحث انگیز باشد، و برای بسیاری پیچیده و پذیرش آن مشکل آفرین.

در مورد اسامی سازمانها و احزاب هم نظرم این بوده که، هرچه ساده تر و گویاتر، برای مبارزه ما هم مشکل گشا تر.

حال پس از گذشت سالیان از آن بحث‌ها حقیقتش وقتی‌ امروز میبینم که این همه گفتگو و پرسش و پاسخ و شک و تردید در مورد اسم یک حزب وجود دارد، بیشتر مطمئن میشوم که نظرم آن زمان درست بوده.

مخصوصاً اگر کسی‌ حرفه اصلی‌ او سیاست نباشد، کلمه "لیبرال" را پسوند و پیشوند در جایی ببیند، بلا‌فاصله یک تاریخ طول و دراز و فراز و نشیب و انشعاب‌ها بخاطرش میاید، و میتواند براحتی سرگیجه شده و فکر کند داریم در مورد فرم سوسیال دموکرات صحبت می‌کنیم، یا کلاسیکال لیبرال، یا لیبرال اینترناسیونالیسم، یا وقتی‌ میگوییم "لیبرال" آن چیزی که مردم در آمریکا به حزب دموکرات آمریکا نسبت میدهند و تا سر حد اینکه آنها کمونیست هستند صحبت می‌کنیم؟ حالا هی‌ شما توضیح دهید که لیبرال دموکرات به معنی‌ تئوریک آن... فکر می‌کنم یکی‌ از مشکلات حزب مشروطه ایران در حال حاضر با در نظر گرفتن بافت افرادی که در آنجا حضور دارند، همین باشد. البته از دید دیگر طرفداران نظام پادشاهی، دست کم. تا بماند، دگر اندیشان.

مطلب طولانی نشود، منظور اینکه من شخصاً همیشه با بکار گرفتن واژه‌های بحث انگیز سیاسی، که در عمل، در بین جامعه ایرانی‌ و در کشور ما هنوز موقعیتی پیش نیامده که به اجرا در بیاید، مخالف بوده‌ام. ولی‌ همانطور که گفتم این نظر شخصی‌ من است و بنده هم عضو حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) نیستم. در نتیجه نظر من زیاد هم مهم نیست، دست کم از دید مربوط به این حزب.

یک مسئله دیگر هم در مورد بکار گرفتن (لیبرال دموکرات) برای حزب مشروطه ایران این است که، ما وقتی‌ صحبت از ایران است، تجربه تلخ چپ‌ها و کمونیست‌های ایران را هم داریم. که در تئوری از زمان شاه به اینور مخصوصاً، به داستان اینها که گوش میدهی‌ مثل یک رمان، بسیار عقلانی و رمانتیک بنظر می‌رسد، البته برای بعضی‌ ها. دلیل این هم، که تا این حد گه‌ موفق بوده‌اند در ایران زمان شاه، که ملت را فریب دهند و طرفدار پیدا کنند، اصولا همین بود. اما وقتی‌ به عمل رسید دیدیم که چه افتضاحی از آب در آمد، و پشت این چهره بقول خودشان عاقل و با سواد و روشنفکر چه نامردمی ها، خیانت ها، ترور ها، و و و جریان داشته. از دید فلسفی‌ هم، هنوز هم میبینیم که اینها چگونه دست از سر کچل امپریالیسم جهانی‌ و کاپیتالیسم بر نمی‌ دارند، گرچه اکثرا در کشور‌های کاپیتالیست زندگی‌ میکنند، که آن هم برای خودش داستانی است.

در نتیجه مردم ما اصولا با "در تئوری و کتابی قشنگ ولی‌ وقتی‌ دست ایرانی‌ بدهی‌ بلد است چطوری خرابش کند"، و فریبکاری ها، اهداف پشت پرده چپ‌ها و نیت تاریک آنها، یک تجربه تلخی‌ را چشیده اند که دیگر حاضر نیستند، وقتی‌ یک مطلبی برای آنها کمی‌ پیسچیده میشود را به سادگی‌ با آغوش باز بپذیرند.

لپّ کلام اینکه، تا زمانی‌ که این مسائل در یک ایران آزاد در حضور مردم و با شرکت مردم مطرح نگردد، بحث کردن ما در خارج از ایران، بر سر این مسائل از دید من کمکی‌ به مبارزه فعلی‌ ما نمیکند بلکه ممکن است باعث دلسردی نسبت به آنهایی که بحث را پیش میکشند هم بشود. مخصوصاً وقتی‌ مردم داخل نمیتوانند یک رابطه مستقیم بین مشکلات خود و این بحث‌های فلسفی‌ سیاسی که اینجا و آنجا در خارج رخ میدهد، پیدا کنند.

به همین دلیل هم بود که من از روز اول معتقد بودم، مبارزه با رژیم را باید ساده تر کرد برای همه نه پیچیده تر. چه در روش اجرایی و چه در انتخاب نام برای حزب و سازمان و تشکیلات، و چه در برخورد و گفتمان بین داخل و خارج از کشور، و رهنمود ها.

مبارزه آکادمیک ممکن است به درد بنده و شما و چندی دانشجو در داخل کشور بخورد، ولی‌ فراگیر نیست، و به درد آن بسیجی‌ و مجاهد و و و، بدبخت که از همه جا رانده و از همه جا مانده است نمیخورد. بدرد ۷۵ میلیونی هم که اسیر کلیه فروختن و تن فروشی و اعتیاد و شکنجه و ترور و اعدام هست هم نمیخورد. به درد تشویق ملت برای یک خیزش بزرگ هم نمیخورد.

در هر حال، نمیخواستم بی‌ ادبی‌ کرده باشم و نظرم را مختصرا در مورد مباحث از این قبیل نگفته باشم.

شیر و خورشید و تاج

December 28, 2011 11:10:00 AM
---------------------------

کشکساب

با درود بر همه ایرانیان. نخست اینکه؛ آمده است؛ آنجا که(عقاب) پر بریزد؛ از (پشه لاغری) چه خیزد؟ در جائیکه؛ همیهن گرامی آقای (کاوه یزدانی) در مورد این مطلب ؛اینگونه بگویند. (کشکساب) آیا توان گفتن دار د؟ البته که نه. از همیهن محترم ؛حق؛ سپاسگزارم که بنده را در مفروضاتشان گنجانده اند. خواندم اما ؛آنچه را بدیهی بود یافتم. و آن؛اینکه نمیتوانم بفهمم. آخر هرکسی را بهر کاری ساختند. لیکن در بخشی از فرمایشات آقای حق ؛اشاره شده بود به تارخ معاصر کشور انگلسلام؛ببخشید؛انگلستان. و دادن حق رأی به بانوان. تصادفا امروز ارسالی از عزیزی دریافت نمودم که آقای چاری چاپلین در تصویری یادگاری؛ درکنار دو بانو ؛اولی؛نخستین بانو که به پارلمان انگلیس راه یافت که درکنارایشان نویسنده نامدار؛برنارشاو؛ هستندو دیگری نخستین بانوی خلبان. باخودگفتم حکومت فعلی ایران؛نیز با بهره گیری از یک انسان موئنس؛بنام شیرین عبادی و اعلام برگذاری انتخابات؛به جهانیان؛خود را درصف دول دارای دموکراسی جازده. با توجه به بخشی دیگر از فرمایشات آقای حق؛ که دو نوع دموکراسی را تبیین نموده اند؛پرسش دارم. آیا این دموکراسی اسلامی که(ممدروباه)رئیس جمهور دوستی وآش تی(چایی وآش) با حمایت تمام عیار کشورهای دارای هردو نوع دموکراسی مورد اشاره جناب حق؛کره تین؛ یعنی هردو کره؛ آمریکا؛چین؛ا روپا و...سالهاست به خورد جهانیان میدهد؛ آیا نوع سومی از دموکراسی است؟ آیا دروغ است؟ آیا قابل اجراست؟اگر اجرا بشود؛ چه نتایج و محصولات برای بشر ارمغان خواهد داشت؟با پوزش ازاینکه وقتتان را گرفتم. پاینده ایران.سربلند ایرانی. نه.

December 27, 2011 11:50:31 AM
---------------------------

م..موبدي

يكي از اشكالات نوشته ايشان اين است كه ايشان با مفهوم "راست ميانه" آشنايي ندارند از اين رو صحبت آقاي رحيمي را به سوسياليست ها نسبت ميدهند. به مفاهيم سياسي بهتر است از دريچه نگاه مردم معمولي آمريكايي نگاه نكرد
بنظر مي رسد ايشان دقت نمي كنند كه آنجا كه از دمكراسي صحبت مي كنند همان دموكراسي ليبرال است .
حقوق فرد انساني را نمي توان به "حقوق اقليت" كاهش داد يعني همان اكثريت تا اطلاع ثانوي " يعني اكثريت شدن اقليت" هم نمي تواند چيزي عليه حقوق فردي تصويب كند و به اجرا بگذارد. يعني دموكراسي به منشور جهاني حقوق بشر محدود است
نكته ديگر اين كه لازم نيست ما دست به اختراع ترم هاي سياسي مثل سكولار دموكراسي بزنيم كه در دكان هيچ عطاري يافت نمي شود و فاشيسم هيتلري را بهانه آن كنيم. چرا نمي توان جدايي دين از سياست را قانوني كرد؟ همانطور كه در آلمان كردند. لذا توجيه نام سكولار دمكراسي به دليل بودن جمهوري إسلامي در ايران، توجيه مناسبي نيست
اما مشكل با اين دوستان مهمتر از اين هاست . اين شبكه مرامي دارد كه اعلام كرده است ولي آنچه آقاي نوري علا مي گويد يا مي نويسد بعضا در منشورش نيست. مثلا او همه را دعوت به فدراليسم ايالات متحده ايران مي كند ولي در منشورش درباره آن سكوت كرده است!!
چنين داستاني از عجائب است و در هيچ سازمان و گروهي ديده نشده است. تا روشن شدن اين موضوعات بأيد منتظر ماند

December 27, 2011 10:55:35 AM
---------------------------

حق

با درود به هم میهنانم بویژه دوستان و دوستداران گرامی کلوب کافه نادری، با سپاس از یکایک شما بابت شرکت فعال تان در این سامانه. همایون و شیر و خورشید و تاج و کشکساب را هم من در بالا منظور کرده ام.

آقای باسطوت محترم، من هیچ مشکلی با آقای رحیمی در مورد زیر که شما از آن انتقاد کرده اید ندارم. آقای رحیمی درست گفتند که، «اگر قرار باشد هر کسی استعدادش بیشتر باشد، و بتواند هر کاری که دلش بخواهد بکند، در آنجا تضاد طبقاتی خیلی خطرناک خواهد شد و کار بجائی خواهد رسید که آنهائی که استعدادش را دارند در واقع می توانند تمام امکانات جامعه را در دست خود داشته باشند. آنجا بود که موضوع تعادل پیش آمد.»

من تا حدودی تاریخ قرن 19 انگلستان را مطالعه کرده ام و استعداد و امتیازات ویژه ای که آن برای افراد آورد این بود که اختلافات طبقاتی بسیار زیاد شد. از یک طرف نجیب زادگان با حقوق ویژه خود و از طرف دیگر سرمایه داران با استعدادهای طبیعی خود از همه چیز برخوردار بودند و فاصله ها به علت صنعتی شدن هر چه بیشتر جامعه بیشتر و بیشتر می شد و به همان نسبت هم فاصله طبقاتی بیشتر و بیشتر می شد. طبقه اول جامعه حتی اجازه نمی داد که کارگران اتحادیه داشته باشند، ساعات کاری طاقت فرسا بود و هیچ بیمه اجتماعی و بهداشتی هم وجود نداشت....این فاصله طبقاتی و فقر و نا امنی مالی باعث شورش های کوری می شد که به شدت سرکوب می شدند. کم کم کارگران موفق شدند که اتحادیه های کارگری خود را بوجود بیاورند و با پولی که جمع کردند توانستند اولین نماینده خود را به پارلمان بفرستند و حزب کارگر را کم کم راه بیاندازند تا اوضاع شان بهتر شود. در این زمانها بود که کمونیسم در انگلیس داشت گسترده می شد. پس از انقلاب روسیه و حکومت کارگری/پرولتاریا در آنجا بود که کم کم حاکمان و سرمایه داران انگلیس احساس خطر کردند و بعد از جنگ جهانی اول بود که حق رای به زن و مرد داده شد و حزب کارگر قدرتمندتر شد. در بین جنگ جهانی اول و دوم، جوامع اروپایی به سبب کمبودهای لیبرالیسم یا به فاشیسم و یا به کمونیسم روی آوردند. بله، لیبرالیسم بی بند و بار خطرناک شد و برای رفع این خطر بود که پس از جنگ جهانی دوم، کشورهای اروپای غربی در مبارزه با فاشیسم و کمونیسم که نتیجه ضعفهای لیبرالیسم بود، دست به یک سری اصلاحات بنیادین زدند. در انگلستان 5 خواسته.مطالبه اصلی مردم مورد قبول حاکمان قرار گرفت و پیاده شد. این 5 خواست به قرار زیر بودند: مسکن، کار، بهداشت رایگان، آموزش و پرورش رایگان و بیمه های اجتماعی. هر حزبی اینها را در دستور کار خود قرار داد و رقابتهایشان در انتخابات آزاد دوره ای روی این دور می زد که کدامشان قادرند ملت را قانع کنند که بیشتر خانه می سازند، بیشتر کار تولید می کنند، بیشتر بیمارستان و مدرسه می سازند..... این اصلاحات باعث شد که امنیت و عدالت اجتماعی برقرار شود. اینگونه خطر از سر لیبرالیسم دور شد چون جلوی بی بند و باری ها را گرفت. در ضمن منشور جهانی حقوق بشر هم که بعد از جنگ جهانی دوم تدوین شد بسیار در مهار کردن لیبرالیسم و همانطور جلوگیری از گسترش کمونیسم کمک کرد. هم لیبرالیسم مهار نشده افراطی بود و هم کمونیسم و فاشیسم. دمکراسی لیبرال مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر فاصله طبقاتی را کم می کند بدون آنکه استعدادهایی مثل بیل گیت را نابود کند و بدون اینکه حق اقلیت و اکثریت از بین برود. در عین حال ضعیف ترین و قشر ضعیف تر جامعه را بالا می آورد و توانمندتر می کند. 5 خواسته بالا که در انگلستان بعد از جنگ دوم جهانی به اجرا گذاشته شدند برگرفته از سوسیالیسم و کمونیسم بودند. ولی آیا انگلستان کمونیست و دیکتاتوری شد چون این برنامه ها را به اجرا گذاشت! البته که نه. پس شما اشتباه می کنید وقتی در مورد آقای رحیمی می گویید که، "در اینجا منظور ایشان از لیبرالیسم، سوسیالیسم است اما راهی را که پیشنهاد می کنند کمونیستی و دیکتاتوری است. چون از گفتهء ایشان اینطور استنتاج می شود که جلوی آدم هایی که زیاد استعداد دارند باید گرفته شود تا اختلاف طبقاتی زیاد نشود." ایشان نمی گویند که جلوی مستعدها را باید گرفت بلکه دارند می گویند که در مقابل آنها باید کمک کرد که استعدادهای نهفته در قشر ضعیف شکوفا شوند وگرنه رقابت سالم نخواهد بود و عدالت رعایت نخواهد شد و جامعه باعث اختلال های ناشی از فاصله های طبقاتی خواهد شد. تمام کشورهای لیبرال دمکرات امروزی متعهدند که از حقوق اقلیت و قشر ضعیف دفاع کنند. حال اگر برخی اصلاحات بعد از جنگ دوم در انگلستان برنامه کمونیست ها و دیکتاتوری هایشان را کپی کرده است بدون آنکه همانند آنها توتالیتر و کمونیت شود، باید به آن ارج نهاده شود چون با این اصلاحات بود که آن تعادلی که آقای رحیمی به آن اشاره کرد را در غرب ایجاد کردند.

آقای بهمن زاهدی و آقای رحیمی گرامی، اگر من در نظر و برداشت خود در بالا اشتباه کرده ام، خواهشمندم مرا راهنمایی کنید. سپاسگزار خواهم شد. شیر و خورشید تاج گرامی و دیگر دوستان، خواهشمندم بی رو در بایستی غلطهای مرا بگیرید. دوست آنست که اشتباهاتت را گوشزد کند و نه آنکه آنها را بپوشاند. با سپاس از همه شما. ارادتمند حق پاینده ایران و ملت ایران

December 27, 2011 03:08:10 AM
---------------------------

مهدی مفخمی

خوشبختانه این روز ها به همت شاهزاده رضا پهلوی باب کفتگوهای سازنده ( البته با تقریب بالا) بین ایرانیان ، با عقاید و نظریات متفاوت از چپ تا راست، باز شده است و این نویدی خوش است. دوستان توجه دارند که نهایت این کوشش ها امیدواری به رسیدن به همرائی است در میان ایرانیان برای مقابله و هماوردی سیاسی با حکومت اسلامی حاکم ونهایتا انحلال آن با کمترین خد شه به کشور و ملت. در این راه تو صیه صمیمانه ام به دوستان و لااقل هموندان حزب این است تا جای ممکن نگذارند جوابگوئی به پلمیک و جدل بکشد. در جدل سنتی ایرانیان سعی بر این است که نکات( بعضا سهوی) مورد اختلاف، بزرگ نمائی شده واز آن زاویه به طرف با شدت حمله بشود. در تعامل و داد و ستد عقاید بیشتر تاکید به نکات مورد توافق است البته با گوشه چشمی و تذکری دوستانه در مورد اختلافات. توجه بفرمائید که در این راه هدف مجاب کردن به تمام و کمال طرف مقابل به دیدگاه های خودمان نیست. این کار در برخ موارد که نظریات بسیار دور از هم است تقریبا غیر ممکن است. در بیشتر موارد نیز نا لازم است. هدف درست به نظر من ارائه نظر به شنودگان و مخاطبینی است که نهایتا با ارا خود اجرای عقاید مختلف را قابل اجرا و یا مردود میکنند. ایران آینده به همت ایرانیان آزاده زیر لوای حکومتی سکولار دموکرات و دولتی تشکیل شده از اعتلاف عقاید گونه گون (لیبرال دموکرات ، سوسیال دموکرات .... دینی ، مذاهبی حتی رادیکال ووو.) اداره خواهد شد که راهی به جز اجرای ارای مردم و اعتلافی – اگر چه ناخواسته - در زیرسیتره انتخاباتی آزاد، در راه خوشبختی دنیوی آنان نخواهد داشت. در این مورد و برای نمونه دوستان را رجوع میدهم به دو مقاله اخیر دوست هموند آقای دکترحمید تفضلی " منشوری یگانه و حزبی متحّد" و " دمکراسی در گفتمان حزب مشروطۀ ایران (لیرال دموکرات)" که با سعه ای صدر و سلامت نفسی در خور تحسین در راه تحکیم همدلی هامان نگاشته شده . باز جا دارد ذکر خیری بشود و تشکری ازآزادگی سامانه حزب و گردانندگان آن که واقعا باعث افتخار است .ارادتمند

December 26, 2011 07:45:35 PM
---------------------------

حق

با درود

آقای باسطوت محترم، می فرمایید که، "لیبرالیسم را، بطور کلی، می توان به «آزادمنشی» تعریف کرد. در میدان اجتماعی و سیاسی اما مشکل می توان لیبرالسم را بعنوان یک صفت برای دمکراسی بکار برد. آزادمنشی یک فرد می تواند در خانواده اش، و یا برخورد سیاسی اش با دیگران در تحمل مخالفت با تعقل پذیرفتهء فرد، مشاهده شود."

خواهشمندم، بفرمایید که دقیقا این تعریف تان از لیبرالیسم را از کجا آورده اید تا من با رجوع به منبع شما بتوانم آنرا پیدا کنم؟

مقدمه تعریف لیبرالیسم در ویکی پدیا را برایتان در اینجا برایتان می آورم و لینک آنرا هم در زیرش برایتان می گذارم. ترجمه انگلیسی آنرا بخوانید یا اگر انگلیسی نمی دانید از آقای نوری علاء بخواهید برایتان ترجمه کنند. اگر فرانسه یا آلمانی می دانید آنرا به این زبانها خودتان بخوانید و ببینید.

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

"لیبرالیسم (به انگلیسی: Liberalism) به آرایه وسیعی از ایده‌ها و تئوری‌های مرتبط دولت اطلاق می‌شود که آزادی شخصی را مهم‌ترین هدف سیاسی می‌داند. لیبرالیسم مدرن در عصر روشنفکری ریشه دارد. به صورت کلی، لیبرالیسم بر حقوق افراد و برابری فرصت تأکید دارد. شاخه‌های مختلف لیبرالیسم ممکن است سیاست‌های متفاوتی را پیشنهاد کنند، اما همه آن‌ها به صورت عمومی توسط چند قاعده متحد هستند، از جمله گسترش آزادی اندیشه و آزادی بیان، محدود کردن قدرت دولت‌ها، نقش قانون، تبادل آزاد ایده‌ها، اقتصاد بازاری یا اقتصاد مختلط و یک سیستم شفاف دولتی. همه لیبرال‌ها -همینطور بعضی از هواداران ایدئولوژی‌های سیاسی دیگر - از چند فرم مختلف دولت که به آن لیبرال دموکراسی اطلاق می‌شود، با انتخابات آزاد و عادلانه و حقوق یکسان همه شهروندان توسط قانون، حمایت می‌کنند.

لیبرالیسم به صورت یک اصطلاح اندیشۀ سیاسی، معانی زیادی داشته است، اما هرگز از اصل لاتین کلمه liber، به معنی آزاد، جدا نبوده است. این اصطلاح دلالت دارد بر دیدگاه یا خط مشی‌های کسانی که گرایش اولیه‌شان در سیاست و حکومت کسب یا حفظ میزان معینی آزادی از قید نظارت یا هدایت دولت یا عوامل دیگری است که ممکن است برای ارادۀ انسانی نامطلوب به شمار آید. لیبرالیسم به طور سنتی جنبشی بوده است برای تامین این نظر که مردم به طور کلی تابع حکومت خودکامه نیستند، بلکه در زندگی خصوصی شان مورد حمایت قانون قرار می گیرند و در امور عمومی بتوانند قوه ی مجرب حکومت را از طریق یک هیآت قانونگذاری که آزادانه انتخاب شده باشند کنترل کنند. لیبرالیسم در زمینۀ نظریۀ ناب متمایل به پیروی از جان لاک فیلسوف انگلیسی بوده است که به وضعیت طبیعی و قانون طبیعت اعتقاد داشت. بر این اساس این نظر تصدیق می شد که هیچ کس نباید به سلامتی، زندگی، و اموال دیگران آسیبی برساند. [۱]"

لینک:- http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%84%DB%8C%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85

پاینده ایران و ملت ایران

December 26, 2011 05:36:48 PM
---------------------------

حق

با درود
آقای باسطوت محترم، اگر نمی دانید، بدانید که دو نوع دمکراسی وجود دارد. در یکی دمکراسی یعنی رای اکثریت بدون حفظ حقوق اقلیت و دیگری دمکراسی لیبرال است که رای اکثریت با حفظ حقوق اقلیت مهمترین شاخصه آنست. در اولی حتی اگر آن اکثریت اولیه به اقلیت تبدیل شود، خود را به اکثریت ناراضی تحمیل می کند. در دومی اکثریت امروز می تواند به اقلیت فردا تبدیل شود و به خود حق تحمیل به اکثریت را نمی دهد. نوع اول در کشورهای چین و کره شمالی و شوروی سابق و سوریه و و و خود را خوب نمایان کردند. در جمهوری اسلامی هم خودمان دیدیم که در آن رفراندوم سال ۵۸ اکثریت با اسلامیست ها بود ولی بعدا بویژه امروز در اقلیت محض هستند. با این وجود نه در چین سکولاردمکرات و نه در رژیم کهریزکی مذهبی دمکرات در ایران، اقلیت حاکم حاضرند با زبان خوش از قدرت کنار بروند. این نوع دمکراسی ها دیکتاتوری های اکثریت در یک مقطع زمانی بودند و هرگز حقوق اقلیت در آنها رعایت نشده است حتی اگر این اقلیت روزی به اکثریت شده باشند. این مشکل سکولاردمکراسی آقای نوری علاء و پیروانش است. ما نمی خواهیم که از نظام غیرسکولار دمکراسی جمهوری اسلامی به سکولاردمکراسی آقای نوری علاء برسیم چون چین و سوریه سکولاردمکرات جلوی چشممان است. ما لیبرال دمکراسی می خواهیم که در کشورهای غربی اروپا و امریکای شمالی موجودند. شما عمدا امریکا و انگلیس را به غلط همانند چین و روسیه سکولاردمکرات جلوه می دهید با اینکه می دانید که این مغلطه است و غرب لیبرال دمکرات است و تفاوتهای فاحش با سکولاردمکراسی های چین و روسیه دارد، چرا؟

اگر ادعا دارید که مثالها برای سکولاردمکراسی شما، امریکا و انگلیس هستند بفرمایید که چرا آقای نوری علاء از دادن این مثالها سخت خودداری می کند و حاضر نمی شود به این پرسش ساده پاسخ دهد که تفاوت بین لیبرال دمکراسی و سکولاردمکراسی در چیست و دو مثال از ایندو در جهان واقعا موجود ارائه کند؟ شما در دانشنامه ویکی پدیا به من نشان دهید که مقوله ای به نام سکولاردمکراسی در آن باشد و یا تعریفی از آن داده باشد. آیا قادرید چنین کنید چون این درخواست مرا آقای نوری علاء هی پشت گوش می اندازد. اگر شما به این دانشنامه رجوع کنید، می بینید که تعاریف سوسیال دمکراسی و لیبرال دمکراسی در آن هست ولی هیچ تعریفی و نظامی را که سکولاردمکرات باشد را در آن پیدا نمی کنید. در این دانشنامه سکولاریسم و دمکراسی هر کدام جداگانه تعریف شده اند و نه در کنار هم. فکر می کنید که چرا این دانشنامه چنین نکرده است؟ مقوله ناشناخته سکولاریسم نو آقای نوری علاء هم اصلا در این دانشنامه نیست و بوسیله مراکز علمی کاملا ناشناخته است. چرا فکر می کنید باید اینطور باشد؟ از خودتان بپرسید که چرا آقای نوری علاء از فرستادن این کشف خود به مراکز علمی برای ارزیابی سر باز می زند.

برای دریافت مطالب در دانشنامه ویکی پدیا به زبانهای غیر فارسی این دانشنامه رجوع کنید که دقیق تر و پر دامنه تر از ترجمه آنها به فارسی است. در آنجا به دنبال مقوله هایی مثل لیبرال دمکراسی، سوسیال دمکراسی و سکولاردمکراسی بگردید. لطفا اگر در آن مقوله ی سکولاردمکراسی و یا یک نظام سکولاردمکرات را دید، لینکها را بدهید تا همه ببینند و ثابت شود که سکولاردمکرات راست می گویند یا لیبرال دمکرات ها. فشار دادن چند دگمه روی کامپیوتر که کار سختی نیست برای پیدا کردن مطالب مهمی که در بالا عرض کردم! من بی صبرانه منتظر پاسخهای شما هستم. خوشحال می شوم که همین پرسشها را خودتان با آقای نوری علاء در میان بگذارید و پاسخهایشان را بگیرید و با ما در میان بگذارید چون او خود را به امثال من پاسخگو نمی داند. او خود را یک کنشگر سیاسی دمکرات و در مبارزه با خرافات معرفی می کند ولی دمکراسی او این اجازه را به او می دهد که به مردم پاسخگو نباشد. اگر این سکولاردمکراسی است من یکی نیستم. دمکراسی یعنی پاسخگویی به مردم. کو این پاسخگویی او به امثال من! با احترام حق

آقای بهمن زاهدی گرامی، خواهشمندم که هر جا اشتباهی در نوشته بالا از درک من از لیبرال دمکراسی می بینید مرا راهنمایی کنید تا خودم را اصلاح کنم. با سپاس از همه زحمات شما و کاوه که این بخش نظرات را به بهترین و مهمترین فوروم ایرانی تبدیل کرده است. کیفیت و اهمیت این صفحه بقدری است که از تیزقدم گرفته تا حسین شریعتمداری تا من و عرفان و ایرانی شیر و خورشید و تاج و همایون و کشکساب و و و شما و نوری علاء به آن مرتب رجوع می کنند. بحث آزاد در اینجا به گسترش فرهنگ دمکراسی خیلی کمک کرده است و برای من جالب خالی بودن چنته غیردمکرات ها و ایران ستیزان رنگ و وارنگ در اینجاست و آنهایی که درک درستی از لیبرال دمکراسی ندارند. خودم هم گاهی دچار کژفهمی می شوم که همانطور که در بالا دیده می شود از شما کمک می خواهم. با سپاس و درود بیکران بر شما گرامیان. ارادتمند حق پاینده ایران و ملت ایران

................................................................
حق گرامی این وجود شما عزیزان است که چنین فورومی را ایجاد کرده. از مهر جنابعالی بسیار سپاسگذارم. ارادتمند کاوه

December 26, 2011 02:50:52 PM
---------------------------

کاوه یزدانی

با درود به آقای کامبیز باسطوت گرامی

من وارد نقد جنابعالی از حزب مشروطه ایران ( لیبرال دمکرات ) نمی‌شوم ، چونکه قد و قامتم با این گفتگوها جور در نمی‌آید. من فقط می‌خواهم میهنم از اشغال دَدمنشان آزاد شود و حقوق‌بشر و حق شهروندی و حقوق ملی محترم شمرده شود. به همین دلیل ساده در کنار حزب مشروطه ایران ( لیبرال دمکرات ) هستم و هر زمانی که احساس کنم در این حزب این اصول رعایت نمی‌شوند این حزب را ترک خواهم کرد. خوشبختانه این اصول را من هر روز بهتر از روز پیش در این حزب حس می‌کنم. از آنجایی که راجع به آقای اسماعیل نوری‌علاء و شبکه سکولارهای سبز فرمودید، من نیز مایلم نظر خودم را به جنابعالی و هم‌میهنان گرامی و به آقای نوری‌علاء عرض کنم.
تقریباً نزدیک به سه سال است که فعالیت‌های بسیاری از هم میهنانمان را دنبال می‌کنم و آقای نوری‌علاء نیز یکی از آنهاست. به ایشان علاقه دارم، چون آدم فعال و پرکار و با انگیزه‌ای می‌باشد، تقریباً بیشتر مقالات و ویدئوهای ایشان را دنبال می‌کردم ، تا زمانی که ایشان ملّت بزرگ ایران را تقسیم بر چند ملیت کرد و من را بکلی از خودش و شبکه‌اش ناامید کرد طوری که در همین صفحه انتقادهای شدیدی و گاه خشم‌گینانه به ایشان کرده‌ام. من فکر نمی‌کردم که کسی در موقعیت ایشان و با تحصیلات ایشان به خود اجازه دهد که یک ملت با سابقه تاریخی بسیار واضح و مشخص که تنها کشوری است که اسنادش بر روی سنگ حَک شده‌اند را ایشان به چند ملت تقسیم کنند. خواستم خلاصه و مفید نظر فردی خودم را در باره شبکه سکولارهای سبز و آقای اسماعیل نوری‌علاء را گفته باشم و در این صفحه ثبت شده باشد.

با احترام کاوه یزدانی

December 26, 2011 12:30:56 PM
---------------------------

بهمن زاهدی

با دورود خدمت آقای کامبیز باسطوت گرامی،

از اینکه نقدی بر دفتر پژوهش حزب کرده‌اید بسیار سپاسگذارم، و از اینکه با گفته من در همان گزارش دفتر گرفتاری ندارید سپاسگذارترم. من تنها کسی بودم که آقای اسمائیل نوری‌علا را در آن نشست بصورت مستقیم نقد کرد. حداقل نقد مرا قبول کرده‌اید که جایی بسی خوشحالیست.

برای اصلاح شما کمی باید در باره دفتر پژوهش توضیح دهم. دفتر پژوهش حزب از تمامی اعضا حزب تشکیل نمی‌شود بلکه شرکت در آن دفتر آزاد می‌باشد. همه افرادی که در دفتر شرکت می‌کنند، می‌توانند در بحث‌ها شرکت کرده و یا شنونده باشند. شرکت یا عدم شرکت در بحث‌ها بیشتر به موضوع نشست بستگی دارد.

فکر می کنم افرادی را که شما نقدشان کرده‌اید خود پاسخگوی شما باشند و احتیاجی نیست که من بجای آنان صحبتی بکنم. ولی اینکه گفته‌اید در پایان نه نتیجه‌ای نرسیده‌اند را به شما حق می‌دهم. چون این بحث به پایان نرسیده است و بخش پایانی آن هنور انجام نشده.

در باره حضور نداشتن جوانان در حزب سخن گفته‌اید. حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) تا آنجایی که من خبر دارم حزب جوانی می‌باشد و در دفتر پژوهش جوانانی مانند آقای آجرلو، آرین، دکتر حمید تفضّلی (ما بین بیست تا سی سال) و دیگران، بطور مرتب شرکت کرده و فصای دفتر را جوان می‌کنند. من هم در سن 49 سالگی هنوز خود را جوان احساس می‌کنم.
آقای کامبیز باسطوت نقد کردن سازنده است. همانطور که شما ما را نقد کرده‌اید و از این عمل شما بسیار نیکوست.

سوال کرده‌اید که آیا این بحث‌ها به سرنگونی جمهوری‌اسلامی کمک خواهد کرد؟ بله، ما باید آگاهانه به سرنگونی نظام فاشیستی اسلامی بنگریم. این بار اول باید بدانیم که چه می‌خواهیم و بعد رژیمی را سرنگون کنیم.

در رابطه با شاهزاده سوال کرده‌اید. ما پادشاهی را برای رسیدن به لیبرال‌دموکراسی می‌خواهیم، پادشاهی برای ما هدف نیست. رسیدن به لیبرال‌دموکراسی در ایران هدف ماست. ما نه از شاهزاده دستور گرفته‌ایم و ایشان حق دارد به ما دستور بدهد. پادشاهی که ما از آن صحبت می‌کنیم هم به همین صورت خواهد بود. (تعریف شما از پادشاهی چگونه است؟)

سوال کرده‌اید: چرا حزب مشروطه با این واقعیت روبرو نمی‌شود که مدت‌ها است محفل کوچکی است که به انجماد سیاسی دچار آمده است؟
نمی‌دانم چگونه به این نتیجه رسیده‌اید. ما محفل کوچکی نیستم و در خود هم بدلیل اینکه مشروطه‌خواه هستیم هیچگونه انجمادسیاسی حس نمی‌کنیم. (عامل تجددگرایی در اندیشه مشروطه‌خواهی را شاید فراموش کرده‌اید)

سوال کرده‌اید: چرا حزب مشروطه که بر پایهء برنامهء سیاسی مترقی «لیبرال دمکراسی» و معاعتقاد به بیانیه حقوق بشر (که به گفتهء هموندان‌اش سکولاریسم را هم در خود دارد) قرار گرفته نمی‌تواند هموندان جدید و جوان را جذب کند؟
لطفا به همین صفحه نظرات توجه کنید. پیر‌مرد این کامنت‌نویس‌ها من هستم. جوانان در داخل و خارج از کشور لیبرال‌دموکراسی را بخوبی درک کرده‌اند. حقوق شهروندی که امروزه در گفتمان سیاسی کشور جاریست از پیش زمینه‌های رسیدن به لیبرال‌دموکراسی می‌باشد. پاسخ این سوال شما را محمد رضا شاه داده بود و تا آنجائی که در حافظه‌ام دارم به این صورت می‌بود که:
جوانان کشور ما بین بیست تا سی سال کشور اول سوسیالیست می‌شوند. از سی تا چهل لیبرال هستند و از چهل به بالا کاپیتالیست می‌شوند.

ارادتمند
بهمن زاهدی

December 26, 2011 11:48:32 AM
---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites