همه كسانی كه یك بار گذارشان به بحث و جدل مخالفان جمهوری اسلامی رسیده، با شگفتی دو نكته را همزمان مشاهده كرده اند: «كثرت مخالفان» و «تمركز ناپذیری» آنان! مانند مجمع الجزایری كه ساكنان دها جزیره كوچك، با جزایر همسایه دشمنی دارند و همه جزیره های كوچك، مشكلات زیربنایی آب و برق و مسكن و غذا دارند! شاید به جرأت بتوان گفت كمتر حكومتی مانند حكومت ایران، این تعداد گروه و شخصیت مخالف داشته باشد و هنوز هم سرپا مانده باشد. خیلی ها می پرسند این همه مهاجر نخبه ایرانی كه عمدتا" بدلایل فشارهای داخلی از كشور مهاجرت كرده اند و این همه شخصیت سیاسی و نخبه كه به جرأت اعضای سه كابینه دولت های قبلی را تشكیل داده و اكنون در تبعید هستند، چرا نمی توانند گردهم آیند و با اتفاق و اتحاد، چاره ای برای ایران بیابند و تا انتها به آن پایبند بمانند؟ و چرا از پتانسیل حدود چهار میلیون مهاجر ایرانی برای نجات كشور از پرتگاه نابودی نمی توان استفاده های مؤثری كرد؟ این همه گروه كوچك ناكارآمد، چرا نمی توانند به یكدیگر بپیوندند؟
در حقیقت اپوزیسیون هیچ كشوری مانند اپوزیسون ایران، به مردم سرگردان در كویر شباهت ندارد! مردمی كه از تشنگی زجر می كشند اما حاضر نیستند همفكری كنند و آب بجویند! چرا؟ ماحصل دو سال مشاهدات و گفتگوهایم با نیروهای مخالف جمهوری اسلامی، به من ثابت كرده كه مشكل را باید در محدوده امن ذهنی آنها جستجو كرد! محدوده ای كه دیگر به آنها امنیت نمی بخشد، بلكه به زندانی بزرگ برای آنها تبدیل شده است!
محدوده امن!
هر فردی برای خود یك حصار امنیت روانی و یا «محدوده امن» دارد و غالبا" در این محدوده امن خود احساس آرامش می كند. عادتها، نزدیكان و اعتقادات، به مرور در شخص یك محدوده امنیتی ذهنی می سازند كه به آن عادت می كند. در آن احساس آرامش دارد و در محیط خارج از آن، ممكن است نگران شود. اما این نگرانی، بسته به استحكام شخصیتی افراد، دارای درجات كم و زیاد است.
آنچه طبیعی است اینكه داشتن حصار روانی و یا محدوده امن یك امر انسانی و معمولی است و همه ما بیش و كم یك چنین حصاری را دور خود داریم. غالبا" از یك محله و یك بازار خرید می كنیم و به یك آرایشگاه می رویم و با یك دسته از اطرافیان خود رفت و آمد نزدیك تری داریم. اما برخی افراد به دلایل گوناگون، محدوده امن خود را حسابی بسته اند و اصطلاحا" گارد بسته دارند. حصار روانی آنها از دیگران محدودتر است و حاضر نیستند افراد جدید را به محدوده امن خود راه دهند. در نظر بگیرید خانواده ای را كه از جنوب شهر به شمال شهر اسباب كشی كرده و خانه ای خریده اند، اما هنوز برای خرید مایحتاج روزانه و میوه و سبزیجات به محله قدیمی خود می روند و بر می گردند. و یا جوانی را در نظر بگیرید كه به خارج از كشور رفته تا تحصیل كند، اما فقط حاضر است به كشوری برود كه فامیلی در آن دارد و در آنجا هم فقط با فامیل خود معاشرت می كند و از دیگران پرهیز دارد. او هنوز در محدوده امن خود باقی مانده و حاضر نیست از آن خارج شود و اینجا شروع مشكلات اوست. این افراد به محدوده امن خود وابستگی بیمارگونه ای پیدا كرده اند و این وابستگی، مراحل خطرناك تری هم دارد.
برای فهم بهتر محدوده امن یا حصار روانی، یك مثال معروف می زنند. یك ماهی كه در یك تنگ شیشه ای كوچك، غالبا" به دور خود می چرخد و به همین محدوده امن عادت و حتی رضایت دارد. وقتی این ماهی را به محوطه بزرگتری مثل یك آكواریوم یا یك استخر می اندازید، تا مدتی او همچنان ناخودآگاه در همان محدوده كوچك (به اندازه همان تنگ شیشه ای) باقی می ماند و در همان فضای مجازی چرخ می زند! آن ماهی با اینكه فضای بزرگتری برای زندگی در آكواریوم دارد، مدتی طول می كشد تا از محدوده امن خود پای بیرون بگذارد. یا شاید این كار را نكند. اكثر اشخاص با كمی دیر و زود، بالاخره از چرخ زدن در محیط امن خود دست بر می دارند و وارد محیط های تازه می شوند. دوستان تازه، معاشران جدید و دنیاهای تازه را تجربه می كنند. عده دیگری هم هستند كه همچنان در همان محدوده تنگ شیشه ای شنا می كنند و گاهی تا آخر عمر در حصار روانی خود باقی می مانند و در انزوای خود هم می میرند. بسیاری از ایرانیان ساكن آمریكا، نمی توانند به جز در محله ایرانی های لس آنجلس كه به «تهرانجلس» مشهور شده زندگی كنند. و بسیاری از مهاجران، بعد از سالها زندگی در كشورهای خارجی، هنوز زبان خارجی نمی دانند. زیرا آنها به نوعی در محدوده همان تنگ كوچك شنا می كنند.
محدوده امن، محدوده حیات نیست!
داشتن محدوده امن برای هر انسان و هر جانداری یك «امر طبیعی» است. اما كار از آنجایی خطرناك می شود كه محدوده امن، به نوعی به حصار و زندان و بدتر از آن به «محدوده حیاتی» تبدیل شود. یعنی شما بیرون از محدوده امن تان، احساس كنید كه نمی توانید زنده بمانید و خطر مرگ در كمین شماست! این احساس شاید واقعیت نداشته باشد و فقط زائیده ذهن شما باشد، اما این نگرانی «حصار روانی» شما را تنگ تر و بسته تر می كند و حتی می تواند به یك بیماری مهلك و مرگ تبدیل شود. همان ماهی قرمز را در نظر بیاورید كه اكنون در یك استخر بزرگ است، ولی آنقدر در محدوده امن ذهنی خود (محیط كوچكی به اندازه فرضی تنگ شیشه ای) باقی می ماند كه عاقبت از گرسنگی بمیرد! در حالی كه كمی آنسوتر، روی سطح آب غذا وجود داشت! ماهی گمان می كند اگر از این دایره فرضی (همان تنگ شیشه ای فرضی) پای بیرون بگذارد، زنده نخواهد ماند. و همین تصورش برای او زندان مجازی می سازد و او را به كام مرگ می فرستد.
به همین دلیل ساده است كه وقتی ماهی قرمز عید را در استخر آب شیرین رها می كنیم، به جای آن كه در محیط بزرگتر، بهتر رشد كند و بزرگتر شود، می میرد. ماهی كوچك، در واقع قربانی باقی ماندن در ترس و محدوده روانی ذهن خود شده و از گرسنگی یا انزوایی كه ذهنش بر او تحمیل كرده، می میرد.
چنین است كه اگر محدوده امن ذهن، تبدیل به «محدوده حیاتی» شود و فرض ما بر آن قرار بگیرد كه با خروج از محدوده امن، حیات و زندگی ما هم تهدید خواهد شد، ممكن است هر كدام در پیله خود باقی بمانیم و در انزوای خود بمیریم.
اپوزیسیون، مجمع الجزایر بی ارتباط با همدیگر!
شخصیتهای نخبه و گروههای سیاسی ایران، از دیرباز خود را در حصارهای ذهنی و عقیدتی خویش حبس كرده اند. این عادت از احزابی با سوابق چندین دهه ای تا حزبهای امروزی ادامه داشته و دارد. گروهها و نیروهای سیاسی به سختی از محدوده امن خود خارج می شوند. به سختی دور میز هم اندیشی با دیگران می نشینند. در بین اپوزیسیون به مراتب به حصارهای تنگ و گاردهای بسته ای برخورد می كنیم كه امكان هرگونه اتحادی را از همان اول از بین می برد.
به صورت اسمی، ما دارای دهها حزب سیاسی مخالف با حكومت ایران هستیم اما در عمل، این احزاب حتی قدرت برگزاری یك تجمع چشمگیر ندارند! آنها هنوز قدرت تشكیل یك گردهمایی و هم اندیشی با همدیگر ندارند. و هرگز نتوانسته اند یك پارلمان و كنگره از مخالفان تشكیل بدهند و برنامه های «دولت در تبعید» را به مردم ارائه كنند و برنامه های جایگزین خود را برای دوران بعد از جمهوری اسلامی تدوین تدوین نمایند.
گروههای اپوزیسیون در مجموع به «مجمع الجزایر پر شماری» شباهت دارند كه با وضعیت فعلی، هیچكدام از جزیره های كوچك قابل سكونت نیستند! و نكته تأسف بار اینكه هیچكدام از این جزایر كوچك، حاضر نیست محدوده امن خود را باز كند و به جزیره كناری بپیوندد و بعد از بهم پیوستگی این جزایر كوچك، سرزمین بزرگتری شكل بدهند كه اختلاف سلیقه همدیگر را بپذیرند و در صدد حذف همدیگر برنیایند و به یك «هدف واحد»، یعنی تغییر حكومت فعلی ایران همت كنند. برخلاف این، گویا مغناطیس در میان این جزیره ها برقرار شده كه آنها را به دوری از همدیگر تشویق و ترغیب می كند! در این میان، دستگاههای تبلیغاتی و امنیتی جمهوری اسلامی هم بیكار نیستند و به هرچه دورتر شدن این جزایر كوچك، كمك می كنند. تخم بدبینی و شك می كارند و «تفرقه» درو می كنند!
هنگامی كه ما زندانی جزیره خویش باشیم، به قاتل خویش مبدل خواهیم شد. بازیهای روانی حكومت، ساكنان جزایر كوچك را بیشتر خرد و منزوی خواهد كرد. و ما به جای آنكه منجی یك كشور غصب شده باشیم، قاتل خویشتنیم! در واقع قبل از آنكه حكومت، اپوزیسیون را ناكارآمد كرده باشد، این خود اپوزیسیون است كه زندانبان و قاتل اپوزیسیون شده است! و این وضعیت رقت باری است. زیرا محدوده امن ذهنی ما، عملا" به «محدوده مرگ» ما تبدیل شده است. و ما در جزایر دورافتاده از همدیگر، در خاموشی جان می دهیم!
فصل تازه همدلی، انتخابات پیش رو!
انتخابات آینده موقعیت مناسبی پیش روی مخالفان دیكتاتوری در ایران نهاده است. فرصتی خوب تا در جبهه واحدی برعلیه دیكتاتوری در ایران گرد هم آییم. اكنون زمان مداهنه و بازی كلامی نیست. تحریم همه جانبه انتخابات و تلاش مخالفان دیكتاتوری برای نزدیك شدن به همدیگر، قدم بزرگی در این مقطع خواهد بود.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
زرتشت از ایران
آقای داد دلایل پراکندگی و تفرق را از آنانی بپرسید که از راه نرسیده برای همه خط و نشان می کشند.همانها که زیر لوای اغواگر واژه اصلاحات سم پاشی و نفاق افکنی می کنند .همانها که به کمک بزرگنمایی بی بی سی و صدای آمریکا بد جوری احساس بزرگی بهشان دست داد ه!
آخه تورو خدا رجبعلی مزروعی را درایران به زور می شناختند حالا هر دم و دقیقه روی آنتن بی بی سی است.آقای داد یکی از دلایل اصلی عدم شکل گیری یک وحدت سراسری شیطنت همان ممالکی است که شما درآن اقامت دارید .گرفتن ابتکار عمل از دست آنان وظیفه ماست.حداقل شاهدی که وقتی تصمیم به برانداختن حکومتی می کنند در کوتاه ترین زمان اپوزیسیون های متفرق را متحد می کنند .اگر کار ما گیر است به این دلیل است که برآمدن ما از چاه برای ملاحظات ژئوپولتیک آنان دردسر ساز است.مفید و مختصر نوشتم به امید رمز کلامم را بیابی
December 28, 2011 04:28:24 PM
---------------------------
حق
با درود، آقای بابک داد محترم، کلی گویی هیچ کمکی به مبارزات ما نمی کند. این مقاله شما داستانسرایی و کلی گویی است و با یک چماق کل آپوزیسیون را زدن و تر و خشک را با هم سوزاندن. رژیم و عمال مزدور و بی مزد و مواجب خود محورش، از این مقاله بهره ها می برند چون تخم ناامیدی از کل آپوزیسیون و انفعال را در دل مردم می پراکند. شما بعنوان یک خبرنگار در این مدتی که در برون مرز بودید باید کارنامه ای از یکایک گروهها و مخالفان رزیم کهریزکی تهیه و ارائه می کردید تا مردم با یکایک اینها آشنا شوند. نه اینکه، در خلوت خودتان تصمیم بگیرید که کل آپوزیسیون اخ است و به وکالت و قیمومیت از سوی مردم برایشان تصمیم بگیرید که همه بدند. درست آن می بود که در بالا گفتم که با دادن آگاهی های لازم در مورد یکایک آپوزیسیون که وظیفه یک خبرنگار است و وظیفه ملی یک خبرنگار مبارز است، داوری را به مردم واگذار می کردید. واقعا که من از دست این دست از خبرنگاران و کنشگران سیاسی و غیره خسته شده ام که بجای خبر رسانی درباره احزاب و گروهها و شخصیت های سیاسی به مردم یا مثل تلویزیون پارس و پرشین رادیو و رادیو صدای ایران کاملا از دادن این اخبار عمدا خودداری می کنند و یا مرتب این تکه کلام خسته کننده را در دهان مردم می اندازند که ؛آپوزیسیون ضعیف است، خودمحور و خودخواه و خودبین و تنگ نظر و و و است، پراکنده مثل جزایر مالزی است.....؛ . ما داوری شما را پس از آنکه گزارش از یکایک آنها را فراهم کردید را شاید بخواهیم ولی داوری شما را بدون دادن گزارش از آنها را نمی خواهیم. این طرز تفکر جهان سومی و قیم مآبانه تان را فرقی با شیوه رژیم ندارد که همه اخبار را مسدود و فیلتر و سانسور می کند چون ادعا دارد بهتر از ما صلاح ما را می دانم، خسته شده ایم. این سیاست شما چه آگاهانه و چه ناآگانه باشد، کلی گویی محض، قیم مآبانه، به سود رژیم و به سود آن بخشهایی از آپوزیسیون است که غیردمکرات و ضدملی است یا چون خودش اما و اگر زیاد دارد خوشش می آید که با یک چوپ همراه بهترها رانده شود. این آخری انقدر مزور است که با پررویی تمام مخالفان دمکرات واقعی اش را خودمحور، خودخواه ووو می نامد! آقای بابک داد محترم، یک گزارش درست و حسابی از یکایک آپوزیسیون فراهم کنید و در اختیار همه رسانه بگذارید تا مردم در پالایش آپوزیسیون سهیم شوند و قدرت و کیفیت آپوزیسیون را بالا ببرند. این شما و امثال شما نیستند که بتوانند فشار لازم را برای تحولات در آپوزیسیون بوجود بیاورند بلکه این مردم هستند که با داشتن اطلاعات درست می توانند با تبسم و اخم خود به این و آن آپوزیسیون چراغ سبز و قرمز و زرد نشان دهند. شما کار خبر رسانی خود را بکنید و اجازه دهید مردم هم کار خودشان را بکنند. رسانه ها و خبرنگاران پل ارتباطی بین مردم و احزاب و گروهها هستند. این پل ارتباطی در همه این دهه ها بشدت ضعیف و غیر مسئولانه و غیر حرفه ای عمل کرده است. شما یک نگاه به این معضل در حرفه رسانه ها و رسانه ای بکنید و گزارش آنرا به مردم بدهید. فکر می کنید این پل ارتباطی سالم است و نقش خود را تا حالا درست بازی کرده است که حالا همه آپوزیسیون سالم باشد و نقش خود را درست بازی کرده باشد. شما به دنبال همه عوامل ناکارآمدی ها در مبارزه با رژیم بپردازید و نه اینکه با این مقاله تان خواسته و ناخواسته کمک رسان به سرکوبگران ملت ایران باشید. با احترام
پاینده ایران و ملت ایران
December 27, 2011 06:16:16 PM
---------------------------
بهمن زاهدی
این مجمع الجزایر بی ارتباط با همدیگر نیستند و در کُل آنان اپوزیسیون خارج از کشور را تشکیل میدهند. در تقسیمبندی این جزایر میتوانیم علل جدائی آنان را بهتر تشخیص دهیم. به نظر من دو نوع از این جزایر وجود دارند.
یک: سرنگونیخواه که این دسته از جزایر میتوانند زیر مجموعههای زیر را تشکیل دهند. مشروطهخواههان، سلطنتطلبان، سکولارها، اقلیتی از جمهوریخواهان و چپهای انقلابی.
دو: اصلاحطلبان جمهوریاسلامی که تازه از راه رسیدهاند، اکثریت جمهوریخواهان، جبههملی، سازمان فدائیان خلق، باقیماندگان حزب توده و لابیگران جمهوریاسلامی.
گروه سومی هم وجود دارد که تک جزایر این زیر مجموعهها هستند. آنان را میتوانیم جزایر بادی خطاب کنیم. جزایری که بیشتر به دنبال منافع شخصی خود هستند تا منافع جمعی. مانند «شیر علی قصاب» و یا «خط تیره» که خوشبختانه در اینجا نمیگذاریم کامنتگذاری کنند.
این دستهبندیها به ما کمک میکند تا نقطههای اشتراک و اختلاف را بهتر درک کنیم.
سیاست «اختلاف انداز و حکومت کن» را آخوندها از اوایل انقلاب اسلامی به مرحله اجرا گذاشتند. نمیدانم داستانی که خمینی در باره «باغبان و دزدان باغ» تعریف کرده بود را دوستان به خاطر دارند یا نه. از همان روز سران حمهوریاسلامی این سیاست را پیشه کردند تا امروز. من فکر میکنم فرستادن اصلاحطلبان در خارج از کشور هم برای همین مسئله بود تا در خارج از کشور اتحادی بر عیله جمهوریاسلامی پا نگیرد.
ارادتمند
بهمن زاهدی
December 27, 2011 12:11:54 PM
---------------------------
کشکساب
با درود بر همه ایرانیان. چرا نمی توانند گردهم آیند ؟ عجب پرسش مشمئز کننده ای. با احترام به نویسنده این متن. لطفا پاسخ مرا به آن خیلی ها ابلاغ کنید. مگر من بقال و حلیم فروش و کشکساب هستم؛که اتحادیه درست کنم؟ من اپپپپوزوسیون(مستقل)هستم.اگر کسی حرفی دارد؛بیاید زیرعلم ومدیریت من. در طول یکهفته رژیم را عوض میکنم. مشکل از من نیست!!.دیگران خودخواهی میکنند. پاینده ایران.سربلند ایرانی.
..............................
بیاد اپوزیسیون یکنفره جناب روشنفکر آقای مهندس بهرام مشیری افتادم.
ارادتمند کاوه
December 27, 2011 12:09:12 PM
---------------------------
|