رئیس جمهور سابق ایران در پاسخ به نامه یک جوان فعال سیاسی، که در آن روایت یک روز بازجویی خود در بند ۲۰۹ اوین را شرح داده است، از وی خواسته که با توجه به داشتن «قریحهای خوب در هنر و خلاقیتهای هنری» با «مطالعه آثار ادبی» و «خواندن رمانهای سنگین و آغاز کردن با نوشتن داستانهای کوتاه» آثار ارزندهای را خلق کند.
به گزارش وب سایت کلمه، یک فعال سیاسی که به تازگی از زندان آزاد شده است، در نامهای که مهرماه گذشته برای «سید محمد خاتمی» ارسال کرده، یک روز از بازجویی خود را شرح داده است. او در ابتدای این نامه که در سالروز تولد سیدمحمد خاتمی به وی تقدیم کرده، نوشته است:
«آقای خاتمی عزیز، بعضی خاطرات برای آدم همیشه یک راز میمانند. رازهایی که تو ناگزیر از سرکوب آنها هستی. مترصد فرصتی بودم تا داستانی را که برای من از این رازهاست به شما هدیه کنم و چه فرصتی مناسبتر از سالروز تولد شما. تقدیم به شما که محرم رازها و دردهای این مردمید.»
به گزارش کلمه، چند روز بعد سیدمحمد خاتمی، رییس جمهور اصلاحات در پاسخ به این جوان یادداشتی به شرح زیر برایش ارسال میکند:
«متن جذاب و در عین حال تکان دهنده بود. آنچه در خور توجه است اینکه شما علاوه بر روشن بینی، تعهد و پایداری در خور تحسین که هزینه آن را نیز با بزرگواری پرداختهاید، داری قریحهای خوب در هنر و خلاقیتهای هنری هستید که اگر انشالله نسبت به تعمیق و بسط آن اهتمام کنید میتوانید آثار ارزندهای را نیز داشته باشید.
مطالعه آثار ادبی نویسندگان و داستان نویسان و خواندن رمانهای سنگین و آغاز کردن با نوشتن داستانهای کوتاه انشالله میتواند منشا پدید آمدن آثار ارزنده خواهد بود.
سیدمحمد خاتمی»
در بخشی از روایت تقدیم شده به خاتمی آمده است:
«بیانیه کار کی بود؟» جواب میدهم: «نمیدونم، من هم تو سایتها خوندم.» با سیلی به صورتم میکوبد. بلندتر میپرسد: «پرسیدم بیانیه کار کی بود؟» من هم جوابم را تکرار میکنم. ضربه سنگین دستش که به پشت سرم برخورد میکند مرا به جلو پرتاب میکند. چشم بند دارم. نمیتوانم تصور کنم قرار است ضربه بعدی به کجای سرم بخورد! داد میزند: «کار بیانیه را کی انجام داد؟» کوتاه میگویم:» نمیدونم.» این بار خیلی محکم با مشت به صورتم میکوبد. تصور میکنم صورتم پر از خون شده است. دستم را مقابل صورتم میگیرم اما از خون خبری نیست. با کنایه میگوید:» نگران نباش طوری میزنم که جای دستم نمونه.
نکته قابل توجه در این میان آن است که خواندن شرح شکنجه و بازجوییهای یک انسان در زندان چه ارتباطی با مطالعه آثار ادبی و رمانهای سنگین برای رئیس جمهور اصلاحات داشته است؟
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
دیگر مرا مسلمان ننامید
دیر زمانیست که حالم از هر چه مسلمان و مسلمان زاده است به هم می خورد. مسلمان یعنی قاتل جاهل دزد دورغگو شخصی بی اختیار و وابسته به شخص دیگری. انسانیکه که قدرت تصمیم گیری ندارد و خود را به افرادی که خودشان از بی شرفت ترین و بی ناموسترین افراد هستند تحویل داده . از کسانیکه که خود را روشنفکران مذهبی مینامند و بیشرمانه اسلام رحمانی را تبلیغ میکنند بدم می یاد. مسلمان یعنی میمونی که باید تقلید کند و خود را بنده صاحب خود به حساب بیاره. از محمد کسی که خود را پیامبر خدا نامیده است تنفر پیدا کرده ام و او را پسترین انسان تاریخ جهان می دانم.
دیگر مرا مسلمان ننامید.
وقتیکه در تولد مسیح در کلیسا ها بمب گذاری می کنند من را مسلمان ننامید. با شما دشمنی پیدا کرده ام. مسلمان یعنی انسانی که فاسد است و این فساد را برای رسیدن به بهشتش و فاحشه های بهشتی که کیلومترها آنجایشان جا دارد ترویج می کند. مگر بدنتان را با خود به بهشت می برید که لذت های جنسی این چنان برای شما ارزش دارد.
وقتیکه به ظلم شده ای این چنین می کنید مرا مسلمان ننامید شرمم می شود. احساس حقارت به من دست می دهد. آقای خاتمی آیا شما را به کهریزک برده اند؟ تا داستان سرایی شما هم گل کند. آیا بطری نوشابه را در آنجای شما فرو کرده اند؟ می دانم که بدتان هم نمی آید. چون درس لواط گری از شیرین ترین درس های هست که آموخته اید.
آن خدایی که چنین پیروانی دارد خدا نیست همان شیطانی است که در عبا و عمامه شما خانه کرده است. شرمتان باد.
دیگر مرا مسلمان ننامید.
همین
------------------
هموطن گرامی،
احساس شما را درک میکنم ولی با این زبان نمیتوانیم جمهوریاسلامی را از بین ببریم. آخوندها از این ادبیات بیشترین استفادهها را خواهند کرد. لطفا کمی آرامتر و منطقی برخورد کنید. خوشحال میشوم که با اعصاب راحت اینجا کامنت بگذارید و بقول دوستان از راه نرسیده کافه را به هم نزنید.
شما خود را هم معرفی نکردید که ما حداقل بدانیم چه کسی را دیگر مسلمان نباید بنامیم.
ارادتمند
بهمن زاهدی
December 27, 2011 03:05:41 PM
---------------------------
|