نخست اینکه اگر بناست برای پیریزی آینده به قول زنده یاد همایون گذشته را ملی کنیم ظرفیتهای رهبری شاهزاده و مقبولیت عمومی وی به هیچ وجه از سران محبوس خانگی در داخل کمتر نیست. اگر هدف و رزم ما مشترک است و آن ایجاد ایرانی آزاد و مبتنی اصول دمکراسیلیبرال و اعلامیه جهانی حقوقبشر است. پس تمامیتخواهی و انحصارگرایی را باید کنار گذاشت.
---
از روزی که این دیو مهیب از اعماق تاریخ سر درآورد و نخستین ثمرات تلخ آن بر بام مدرسه علوی آشکار شد در همهمه و غوغای آن سبعیتها که تا امروز نیز ادامه دارد ،آشکار بود که مبارزه آسانی در پیش رو نیست. تجربه این سی و دو سال به این امر گواهی داده. اما چه باک.... آنچه زود برآید دیر نپاید....در تعجیل و شتابها واقعیات آنچنان که باید رخ نمینمایند.در دل این مبارزه فضیلتهای بسیار نهفته است که با گامزدن شکیباوار جلوه مییابد به قول سایه:
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
و گاه آنچه در فرآیند و استمرار مبارزه میآموزیم از حاصل بسی شیرینتر و عبرتآموزتر است آنچه پیروزی نهایی را ضمانت و استحکام میبخشد درس گرفتن از روند این تجارب و رویدادهاست. هر اتفاق و اتحادی در کوران مبارزه اجتماعی باید مبنا و اساس روشنی داشته باشد. تجربه سال 57 هنوز خیلی کهنه نشده. یک اتحاد نارس و بدو ن پیشزمینه فکری و از سر شتاب در رسیدن به مقصدی مبهم چه دوران تلخ و سیاهی را در تاریخ کشور ما پدید آورد. به هر روی تلاش و مقاومت ملت ایران در طی این سی و اندی سال جواب داده و حکومت سفاک جمهوریاسلامی را به مرزگسیختگی و اضمحلال رسانده است. این حکومت هر چه در چنته داشته نشان داده. مردم طی این سالیان با مبارزه خاموش و مدنی خود پرده ریا و نیرنگ این جانیان را کنار زدهاند و چیزی عیان نشده مگر فساد اندر فساد و تباهی اندر تباهی.
ریزشهای پی در پی برخی به حقیقت رسیدگان از حیات ننگین این رژیم چیز زیادی باقی نگذارده است. ریزشهایی که سرشت و ذات این سیستم در بازتولید مکرر آن بیتاثیر نیست. هیچ ایرادی ندارد که در این فرآیند و گذر خروشان عدهای از روز اول ماهیت ضدانسانی حکومت ولایتفقیه را شناخته و در صدد مبارزه با آن برآمدهاند و دیگرانی دیروز یا امروز. مهم این است در این فرآیند نیل به آزادی و دمکراسی و در کوران مبارزه ما ضمن حسن توجه به اولویت نخست که همانا آزادی کشور از بند استبداد است از تربیت سیاسی خود در رسیدن به شفافیت هر چه بیشتر غفلت نورزیم تا در روز موعودی که چنان نیز دیر نیست از عهده تحمل سلایق و عقاید هم بر آییم. ما واقعا چنین حقی را نداریم که به کاروان پیوستگان البته صادق امروز را بهانه آن گذشتههای تلخ و سیاه از خود برانیم و به یقین آنان نیز محق نیستنتد دانایی و پیشکسوتی آنانی که این بلیه را از دههها قبل بر ملا نمودند کم بها جلوه دهند. جای انکار و البته اتهام نیز ندارد که برخی از این به خیل پیوستگان دیروز و امروز قدری بیشتر از محبت رساناداران بیطرف!! برخوردارند، به گونهای که به مدد تلالو و تراکم امواج گاه، دیروز به معرکه آمدهای چنان نام و نشان مییابد که گویی تا بحال کسی مرد چنین میدانی نبوده است. با وجودی که شعار ایران برای ایرانیان به علت افراط در اصلاحطلبی آنی شد که همه دیدیم اما حوادث بعد از انتخابات 88 یک فرصت عملی و عینی برای تحقق یک تفاهم ملی فراهم آورد. جنبشی ایجاد شد که کسی به انتخاب درون در کیفیت رنگ آن خردهای نگرفت. علاوه بر تظاهرات و اجتماعات شجاعانه داخل کشور حماسهها و صحنههای بسیار زیبایی از همبستگی ایرانیان در اقصا نقاط جهان شکل گرفت. بر خلاف آن محقق بیطرف! و مستقل! ! موسسه گالوپ که در مصاحبه اخیر خود پایگاه بر اندازان در داخل کشور ضعیف ارزیابی کرده بسیار شایق و علاقهمندم که بدانم چند درصد از شهدای بعد از انتخابات 88 حال یا خود یا خانوادههایشان باورمند آن و یا خانوادههای وابسته به این نظام بودند و به قصد اصلاح، خون پاک خود را بر این پهنه دشت بلا کشیده جاری نمودند. همه ما فارغ از ریب و ریا میدانیم آن صحنههای فداکاری و ایثار در داخل و آن همایشهای پرشکوه در پایتختهای اروپایی همه حاصل تلاش معتقدان واقعی امحاء نظام جمهوریاسلامی با اتکا به خشونتپرهیزی و مبارزات مدنی بود. البته تاریخ قابلیت تکرار شدن را دارد زیر آن درخت سیب سخنان بسیاری گفته شد. پیام سیبهای آن درخت برای ما ایرانیان در این مقطع از سیب نیوتن کمترنیست. بنا نیست ما از یک سوراخ دوبار گزیده شویم.
همه دیروز و امروز پیوستگان متفقا منشا مفسده را در کشور ولایتفقیه تشخیص دادهاند. واقعیت هم همین است که این غول برخاسته از قانوناساسی ظرفیتپذیر ( به زعم عدهای!!) کسی را تاب نمیآورد.جایگاهی که باز به زعم همان عده فرهیختهترین روحانی سیاسی جمهوریاسلامی به دیکتاتوری تمام عیار و تنفرانگیز تبدیل نموده است. جایگاهی چنان متناقض که برآمده و برگرفته از دامن خویش را بر نمیتابد و پس از بازرگان و بنیصدر... نوبت را در انحراف و کجروی از اوامر عظمای ولایت به احمدینژاد سپرده است. جایگاهی که به علت اعوجاج ناشی از تراکم اختیارات عقل سلیم را واگذاشته و از سر ناچاری و زبونی، نومیدانه چاره درد خویش را در بازنگری دوباره ارکان نظام دیده است. در فرآیند مبارزه تاریخی ما و در گذر زمان هر روز بیش از روز پیش بر شناعت و خواری این جایگاه افزوده میشود. خانه از پای بست ویران است خاصه آنکه این جایگاه یله و رها و قدسی ماب با نظامیان عنان و افسار گسیختهای که هیچ مرزی را برای آزمندی خود برنمیتابند چنان ممزوج و محشور شده که جدایی آن فقط ظهور حضرت عج را میطلبد!.
بعد از تحولات انتخابات 88 همه ما از هر طیف رنگ سیاسی با توجه به ثبات و ایستادگی سران جنبش در داخل رهبری آنان را گردن نهادیم و بزرگ و محترمشان شمردیم با هر سرخط و سایه دستشان چه در داخل و خارج حرکتی جانانه را سامان دادیم و آنچه در آن ایام در حافظه تاریخی ملت ما ثبت و ضبظ شد از مفاخر تاریخ مبارزات ملت ما برعلیه استبداد است.
این انعطاف و مصلحتبینی برای بار نخست نبود در سال 76 نیز با امید به متنبه شدن و اعاده حقوق ملت حماسهای بزرگ رقم خورد. حکایتهای آن نه بزرگ را قصد یادآوری دوباره ندارم. اما در آن روزگار هم عمده کسانی که اصلاحطلبان را بر کشیدند کسانی بودند که خواهان تغییرات بنیادی بودند. همان کسانی که صبر و شکیباییشان در هشت ساله اصلاحات بعد از انتخابات 88 به خشم و خروش گرایید.
قرار شد پس از این تجربههای دردناک و خونین از گلوی هم پایین برویم. همدیگر را برتابیم. برکنیم و از نو بدوزیم. در این دوسال بسیارانی که از سحرگاهان 57 انحراف و خطا را در مسیر تحول و توسعه کشور دریافته و بابت آن متحمل رنجها و دربدریهای بسیار شدند و همچنین نسل خروشانی که از خاکستر خفقان دهه شصت و هفتاد برخاست. با اذعان و احترام به مبارزان درون هیچ اقدامی چه با قلم یا قدم که وحدت کلی را دچار خدشه نماید ننمود.
بهر حال علی الظاهر حبس خانگی سران در داخل جنبش را دچار سکون و وقفهای نمود که مستبدان را به توهم انداخته. ولی صبر و شکیبایی ملت ما از تنها از سرارعاب و جباریت و سرکوب نیست. بخشی از سر مالاندیشی و مصلحتنگری است. ما فقط سلاح از دست اینان برنگرفتهایم و گرنه حیثیتی برایشان باقی نگذاشتهایم.
خوب در این وانفسا ی رخوتزا که سزکوبگران تانی و درنگ ملت را به سخره گرفتهاند، شاهزاده رضا پهلوی که به زعم بسیاری از دوستدارانش بیش حد نرمخو، دمکراتمنش و اهل تساهل است و از همه ظرفیتهای اجتماعی خود در تعاملات سیاسی بهره نمیبرد بنابر وظیفهملی با طرح شکایتی حرکتی را سامان داد که ضمن شاد نمودن ایران دوستان واقعی، موجب برآشفتن عدهای گردید و عکس العملهای عجیبی برانگیخت.
نخست اینکه اگر بناست برای پیریزی آینده به قول زنده یاد همایون گذشته را ملی کنیم ظرفیتهای رهبری شاهزاده و مقبولیت عمومی وی به هیچ وجه از سران محبوس خانگی در داخل کمتر نیست. اگر هدف و رزم ما مشترک است و آن ایجاد ایرانی آزاد و مبتنی اصول دمکراسیلیبرال و اعلامیه جهانی حقوقبشر است. پس تمامیتخواهی و انحصارگرایی را باید کنار گذاشت.
آنچه از برخی مقالات پیرامون این موضوع و حواشی آن بر میآید این است که در پس برخی استدلالهای بیپایه نویسندگان آنها که طرح این شکایت را ملازم با حمله و احیانا دخالت خارجی میدانند نگرانی مهمتری نهفته است. آنها از اینکه این شکایت به عواقب نافرجامی منجر شود آسودهاند. ترس آنها از مقبولیت و تاثیر این اقدام و گشایش در فرایند مبارزه به رهبری یک شخصیت ملی در تبعیداست. گویی آن امام طلاییشان هرگز از تبعید رهبریشان نکرده بود.
این عده نباید فروتنی و ادب سیاسی شاهزاده را که هیچ سودایی به جز آزادی ایران را در سر ندارند و تنها به وحدت ملی میاندیشند را واژگونه تعبیر کنند.
حکومت پهلوی به قول زنده یاد همایون در قیاس با حکام چهارصد سال پیش از خود و سی دو سال پس از خود از درخشانترین ادوار پادشاهی در ایران است. داوری و گذشت زمان به درستی بر این امر صحه گذارده است. بسیاری از شما هنوز فردی را که با نوشتن چند کلمه هزاران جوان ایرانی را به کام مرگ فرستاد، و جنایتی کم نظیر را در تاریخ ایران به یادگار گذاشت آیت الله میخوانید، اما از کلمه شاه و شاهزاده میهراسید .خوب است آن فاضل گرانمایه خطبهای نیز در شاه و شاهزاده هراسی بخواند!.
به هر روی این حرکت، تدبیری بسیار سنجیده و عمیق بود و آثار بسیار ارزشمندی را بر جای گذاشت نخست جایگاه والای این شخصیت در پیکار ملی ما برای آزادی ایران را هر چه بیشتر برجسته کرد. دوم ما را نسبت به موضوع وحدت بر سر اصول به یک واکاوی و تعمق دوباره واداشت.
بیاعتنایی و سکوت و یا تعبیر تخطئه آمیز از اقدام شاهزاده از سوی به خیل پیوستگان دیروز و امروز، کمینه این گمان را به ذهن متبادر میکند که آنها به دنبال وحدت واقعی نیستند. آنها برای اهداف خود سیاهی لشکر میخواهند. آن سیب مهم نباید از یاد ما برود. وحدت باید شفاف و بیپیرایه باشد.
گیریم در دوران پدر شاهزاده در کنار خیل خدمات ماندگار، جفاهایی صورت گرفته که قیاس آن با آنچه در جمهوریاسلامی بر سر مردم آمد معالفارق است. خوب بسیاری از شما، نه.... همه شما، که ظرف چند سال گذشته با مهاجرتهای لوکس و بدون راهپیمایی و کوه و دره پیمایی خود، حتی تریبونها را به نیز تسخیر در آوردهاید و گویی اصولا مبارزه با هجرت شما آغاز شده، مگر خدمتگزاران امین همین حکومت جنایتکار متبری جسته از آن نبودید؟!
اگر بنا گشت در گذشته غوطه نخوریم و یک نقطه را مبنا و مبدایی به سوی آینده قرار دهیم و در یک شرایط برابر توانها و همتها را برای پیشبرد امر مشترک بر هم میگذاریم .جه جای ایراد دارد حال که دو سرمایه اجتماعی ما در داخل کشور در حبساند به حکم خرد به سرمایه دیگرمان در خارج اتکا کنیم و با حمایت از او فضای مبارزه را گرم و پویا نگاه داریم .
اما بیاعتنایی شما داستانها دارد. پختهتر از آنید که حقیقت را در نیافته باشید. گاهی یاد صحبتهای چنگیز پهلوان در کنفرانس برلین میافتم که به صراحت به شما گفت که دورنمای عملتان مصادره مواضع و شعارهای اپوزیسیون واقعی و رنج کشیده به قصد تخفیف و بیاهمیت جلوه دادن آن است و امروز وقتی تریبون بیبیسی و صدای آمریکا و اندیشه و.. در انحصار شما میبینیم و وقتی میبینیم به جای حمایت یک حرکت ارزشمند ملی نسبت به آن سکوت پیشه میکنید و یا قلم بدستان درجه دوم و سوم خود را به میدان روانه میکنید تا آن را سبک و بیمقدار جلوه دهند وقتی آن علامه دهر و حکیم هر درد مبحث بیگانه هراسی را در این موقعیت افاضه میکند، پی میبریم که گویا ما هم به یک تجدید نظر نیازمندیم. حتی وحدت تاکتیکی باید بر اساس رئوس مشخص باشد.
نگاه ما امروز به جامعیت شخصیت شاهزاده در کارزار و پیکارملی ما برای سرنگونی جمهوریاسلامی است. تعیین مدل و نوع حکومت همانگونه که ایشان بارها اعلام نموده در حال حاضر امری ثانوی و بسته به خواست و انتخاب ملت است. مبارزه و تلاش ایشان برای بازگرداندن پادشاهی نیست بلکه برای آزادی و سرافرازی ایران است.
از این حربه نخنما دست بردارید که با خلط عنوان و پیشینه، کاردانی وکیاست ایشان را در فرایند پیکار ملی و رهبری آن خدشهدار نمایید. ملت و جوانان ایران زمین آگاهند. امروز از سراسر ایران نوای شاهنامه خوانی بلند است. قدری به دیده عبرت ببیند. اما در میان همه نوشته آنچه آزار دهنده بود به مصداق:
ترسم از ترکان تیر انداز نیست
طعنه تیر آورانم میکشد
چند کلمه توضیح آقای موبدی دبیر حزب مشروطه در این خصوص بود. نمیتوانم تاثر خود را از سرنوشت میراث سیاسی زنده یاد داریوش همایون ابراز نکنم. کسی باید آثارش در فرهنگ سیاسی کشور ما به درسنامه تبدیل شود. پاسخ به آقای موبدی را به زمانی دیگر وا میگذارم .و در پایان به این نکته بسنده میکنم که جایگاه اصلی مشروطهخواهان در جای جای سرزمین ما ایران است.
یاور آزادی از ایران
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
سیاوش
آقا منوچهر
فکر کنم مطلبتو اشتباهی لینک دادی .اولا در این نوشته نشانی ازافراط و تفریط نیست .شاید یکی دوبار از کلمه شاهزاده استفاده شده باشد .به هر حال خدا نکند ، شاه هراسی یا شاهزاده هراسی داشته باشی!!!چون گل کردن و داد از فضایل اخلاقی ات در خصوص محتوی این مقاله یه قدری سوال برانگیزه .شما به دعوت دیگران به تعادل لااقل در دنیای بی درو پیکر مجازی صریح و آزاده باشید و حرف تان را راحت بزنید.
December 31, 2011 11:42:58 AM
---------------------------
منوچهر
افراط و تفريط- به معناي درگذشتن از حد اعتدال . چه ازطريق زياده روي كه افراط است و چه از طريق كوتاهي كه تفريط گفته مي شود . و اين روشي است ناپسند و خلاف واقعيت . سعدي مي فرمايد .
اندازه نگه دار كه اندازه نكوست .
هم لايق دشمن است و هم لايق دوست (سعدي)
افراط و تفريط باورها را كمرنگ مي كند و انسانها را به اشتباه می اندازد . اين خصيصه در فرهنگ ما جاخوش كرده و در قالب هاي گوناگون نمايان شده . ازجمله افراط در اداي احترام كه به چاپلوسي منجرگرديده . و افراط در عرض ارادت كه به قداست شخصيت ها انجاميده .
و نيزتعارفات مفرط و مزمن و بي محتوا . معروف به تعارف شاه عبدالعظيمي كه هيچ رنگ و بوی حقيقت ندارد . بلكه كسل كننده است و آزاردهنده .
چاپلوسي – يعني ستودن افراد به حد افراط به بهاي تحقير خويشتن . دروغي شرم آور و خفت باراست و هم مفسده انگيز . يكي از رذالت هاي انسان به شمار مي آيد كه منشا احساسی و رواني دارد . نوعي افراط است در تعريف و تمجيد و تحسين و تعارفات توخالي كه معمولا با خواهش و تمنا و كرنش همراه است .
متاسفانه ديرزماني است اين بليه دامن گير جامعه ايراني شده و گروهي بدان خو گرفته اند . و منشا خودكامگي رهبران گرديده .
گرچه تملق با تواضع مرز مشترك دارد . لاكن بين آندوتفاوتي فاحش است . كه آن نشان از فرومايگي دارد و اين نشان از فرزانگي . اداي احترام به ديگران امري پسنديده و خوش آيند است . اما وقتي در آن افراط شود رنگ و بوي چاپلوسي و تملق بخود مي گيرد .
رعايت تواضع نيز تا آنجا خوب است كه حريم عزت نفس شكسته نشود ومنجر به تكبر خودخواهان نگردد . مشكل وقتي بروز مي كند كه تملق را با تواضع اشتباه بگيريم .
گردن كج . قامت خميده . و چهره ملتمسانه حالت هاي فيزيكي شخص چاپلوس است . كه با الفاظ نوكرم . چاكرم . غلام خانه زاد حلقه به گوش هستم به طمع جلب محبت ابراز مي شود . اين آفت ناشي از كمبودهائي در شخصيت فرد است . كه مي خواهد با چرب زباني بر آن سرپوش گذارد .
تملق گوئي ممكن است به خاطر ترس و عافيت طلبي باشد يا از روي رغبت به انگيزه جاه طلبي . كه در بدنه دستگاههاي اداري بيشتر مشاهده مي شود . اين خصلت ريشه در فرهنگ اجتماعي و منش اخلاقي دارد . وبرخي معتقدند كه سابقه تاريخي نيز دارد .
در حذر از چاپلوسان ضرب المثلي است كه مي گويد اگر كسي قداره به كمر داشت از او نترسيدزيرا ممكن است درحمايت از شما بكشد . اما از آدم چاپلوس بترسيد . كه دشمني بس خطرناك است .
خوش آمد گوئي هاي فريبنده نسبت به كساني صورت مي گيرد كه از توانمندي سياسي . اقتصادي . اجتماعي و يا اداري بهره مند باشند . و باب ميل افرادي قرار مي گيرد كه تشنه شنيدن مدح و ثنا باشند . وكساني را شادمان مي كند كه اسير عقده خودبزرگ بيني اند . و اين پديده در جوامعي رونق مي گيرد كه هواي نفس هنوز در مهار تواضع قرار نگرفته .
هر آدم معمولي كه برمسند قدرت نشيند . و سخن تملق بشنود آرام آرام اثرات خودخواهي خودشيفتگي و خودكامگي در او پديد مي آيد . فكر مي كند يك چيزي هست . بخصوص كه جنبه هم نداشته باشد . شايد طايفه چاپلوسان متوجه زيان كار خود نباشند كه چگونه افراد را دچار غرور و نخوت مي كنند . و دامنه تخريب اجتماعي را تا چه ميزان گسترش مي دهند .
تملق گوئي در كشورما چندان ريشه دوانده و فراگير شده و كاربرد داشته كه واژه هاي متعددي در اين خصوص ساخته و پرداخته اند . نظير چاپلوسی . خوش آمد گوئی . خوش خدمتی . خودشيريني . خوش رقصی . مجيز گوئی . مجامله . تعظيم و تكريم . كرنش . دريوزگي . مداحي . مديحه سرائی . دست بوسی . پاچه خوري . چرب زبانی . بله قربان گوئي . تعارف شاه عبدالعظيمي . بادمجان دور قاب چيني . چاخان كردن . هندوانه زير بغل دادن و عناوين ديگر كه بعضي هم از دايره نزاكت و عفت كلام خارج است .
لاكن در فرهنگ ديگر كشورها بخصوص در زبان انگليسي واژه تملق به اين گستردگي وجود ندارد . تنها واژه ( flattery ) در اين باب هست به معني از كسي تعريف كردن آنهم در متون قديم و نه در فرهنگ مصطلح عامه . و لغاتي ديگرنداريم . چون موردش مفقود شده .
شاردن سياح فرانسوي كه در عهد صفويه مكرر به ايران سفر كرده و سالها در مملكت ما اقامت داشته و سياحت نامه او در ايران داراي شهرت بسيار است . در باب اخلاق ما مي نويسد . ايرانيان بسيار مخفي كار و متقلب و بزرگترين متملقين عالم هستند .
آنها براي رسيدن به مقاصد خويش نزد صاحب منصبان چنان خود را پست مي كنند كه در وصف نمي گنجد . افرادمتملق درمخاطب چنان القا مي كنند كه انديشه اي موافق با او دارند . ولي پس از آنكه خرشان از پل گذشت به همه چيز پشت پا مي زنند.
آمده ژوبر (1847-1779) فرستاده ناپلئون در اين خصوص مي گويد . ايرانيان به آدمهاي زورگو تملق مي گويند و ضرب المثلي دارند كه مي گويند . دستي را كه نمي تواني ببري ببوس . و نتيجه مي گيرند در برخي موارد براي رسيدن به هدف بايد دوروئي پيشه كرد .
دكتر فوريه فرانسوي طبيب مخصوص ناصرالدين شاه در كتاب خود .(سه سال در دربار ايران) از دشمني بسيار سختي كه بين اعتمادالسلطنه و اتابك (ميرزاعلي اصغرخان) موجود بوده و به خون يكديگر تشنه بودند مي نويسد .
در يك مجلس ميهماني خودم حضور داشتم و در آن مجلس اعتماد السلطنه بقدري نسبت به دشمن خود تملق گفت و چاپلوسي كرد كه اگر تا به حال هم دستگيرم نشده بود همين امروز برايم كافي بود كه بفهمم اين ايرانيان تا به چه اندازه مزور و متملق هستند . و با چه وقاحتي مي توانند دروغ بگويند .
December 30, 2011 03:59:56 PM
---------------------------
عرفان
درود بیکران بر ازادی گرامی
از مقاله زیباتان لذت بردم و از شما سپاسگذارم امیدوارم از این پس از این مقاله های زیباتان بیشتر برای سامانه حزب ارسال نمایید
December 28, 2011 05:54:51 PM
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت کلیه دوستان کافه نادری و پوزش از غیبت ناخواسته در این چند روز
جناب یاور آزادی
سپاس و درود بیکران این هموطن ناچیز را که از گذر ایام و سالیان, زخم های جسمی و روحی زیادی به یادگار بر پیکر و روان دارد را نیز بپذیرید. مخالفان شاهزاده گرامیمان چند دسته هستند که صرف مخالفت با ایشان برایشان اهمیت دارد و نه اینکه ایشان چه می گویند. اما همه این گروه ها در دو چیز مشترکند, نخست آنکه دارای کینه ها و عقده های تاریخی هستند و نمی خواهند و یا نمی توانند این ها را دور افکنند و یا به قول شما "ملی" کنند, سپس آنکه از میزان مقبولیت خاندان پهلوی در ایران آگاهی کامل دارند و می دانند هر حرکتی که به بیشتر مطرح شدن نام شاهزاده بینجامد, برایشان خطرناک است, می دانند در حالیکه پادشاه فقید بالاترین محبوبیت را در ایران پس از اصلاحات ارضی دارد, دامن زدن به محبوبیت خاندان پهلوی, در آینده سررشته بازی را از دست ایشان خارج خواهد نمود. شاید عده ای از آنها صادق نیز باشند و با توجه به تجربه آقای خمینی در پاریس و آنچه بعدها برخلاف آن وعده ها عمل نمود, نیز در ترس پارانویایی ایشان از یک شخصیت سیاسی وجیه المله بی تاثیر نباشد. اما چه خوب این بیت بر ایشان می برازد که:
گنه کرد در بلخ آهنگری
به شوشتر زدند گردن مسگری!
که او آخوند مسلح به تقیه! و خدعه! بود و این تحصیل کرده دانشگاه است و از تباری که "جز به ایران نمی اندیشید و وظیفه ای جز خدمت به وطن برای خود نمی شناخت".
پاینده ایران
December 28, 2011 05:36:15 PM
---------------------------
وجدانی
هموطن ارجمند جناب یاور آزادی! درودی بی پایان بر شما!
در چنین اوضاع و احوالی که عده ای به جهت عداوت، دشمنی و علی الخصوص عقده های مملو از حسادت و حقارت خویش از هیچ مخالفتی با شاهزاده رضا پهلوی و ایده ها و اقدامات بجا و بحق وی روی گردان نیستند و بهر بهانه ای در مقابل تمامی آکسیونهای این شخصیت کم نظیر علم اعتراض و مخالفت را بلند میکنند، بسیار شایسته و مردم پسند خواهد بود از بیانات، مقالات و نوشته هایی همانند آنی که جناب یاور آزادی انتشار داده اند و تعدادشان بیشمار است کمال قدردانی و سپاس را بجا آورد. میبایست از صمیم قلب به این هموطن و صاحب این مقالۀ ارزنده و دیگر ایرانیان غیرتمند آفرین و دست مریزاد گفت.
هر چند بسیار درد آور و تأسف بار میباشد هنوز که هنوز است بعضی ها عداوت و کینۀ دیرینۀ خود نسبت به خاندان شاه فقید و بویژه شاهزاده رضا پهلوی را حتی بر مصالح و منافع حیاتی و اساسی ایران و ایرانی ترجیح میدهند و بهیچ تعبیری آمادۀ همکاری و مساعدت با شاهزادۀ ایران در راه نجات میهنشان نیستند، لیکن چه باک، مقالات بیشماری همانند مقالۀ جناب یاور آزادی ثابت میکنند آنانی که در فکر رهایی و آزادی ایران از بلا و فنا هستند بیشمارند. بدون تردید روزی که ایران بار دیگر به همت جوانان آزاده و شجاع و فرزندان دلیر خویش، که به گفتۀ شهبانوی ایران هر کدام برای خود شاهزاده ای هستند، به آزادی برسد برای این حاسدان و غرض ورزان امروزی چاره ای جز ابراز پشیمانی و ندامت از عمل خود باقی نخواهد ماند.
December 28, 2011 03:06:07 PM
---------------------------
|