اعلامِ جرمِ رضا پهلوی، شاهزادهِ ایرانی با سرنوشتِ تراژیکِ افسانهای ،علیه سید علی خامنهای رهبر مذهبی - فقهیِ حاکم در ایران در روزهای پایانی سال ۲۰۱۱ میلادی، موج گستردهای از واکنشهای مثبت و منفی را میان ایرانیان، به طور خاص کوشندگان رسانهای و سیاسی داخل و خارج و نیز واکنشِ نظامِ دینکارِ فقهی موسوم به جمهوری اسلامی را بر انگیخت . نظامی که خود در بحرانیترین وضعیت و شکنندهترین شرایط پس از خیزشِ دموکراسی خواهانه ایرانیان به سر میبرد و هنوز در یخبندانِ زمستانیِ هراسِ ایجاد شدهِ بهارِ عربی است ، "وارونه گری" و دفعِ پاسخ به شکل طرحِ "پرسش" را به عنوان ِ تنها ساز و کار و مشیِ همیشگیِ سیاستهای داخلی و دیپلماسیِ خارجی اشبه کار میبندد.
پس از احضارِ کاردارِ کانادا به خاطرِ نقض حقوق بشر شهروندانِ بومی در آن کشور که صرفاً به خاطرِ حمایتِ کانادا از حقوقِ بشر در ایران صورت گرفت ، یکی از سفرای پیشین نظام، اولین واکنش را نسبت به کنشِ رضا پهلوی در اعلامِ جرم علیه شخصِ اول نظام نشان داد. محمد حسین قدیریِ ابیانه سفیرِ پیشینِ نظامِ جمهوری اسلامی در استرالیا و مکزیک در روز سه شنبه ۲۰ دسامبر در بازدید از خبرگزاریِ جمهوری اسلامی از تشکیلِ یک کارگروهِ قضا یی و حقوقی علیه بازماندگان خانوادهِ پهلوی خبر داد و گفت : تمامِ کسانیکه در رژیمِ پهلوی شکنجه شدند و اموالشان مصادره شد میباید علیه بازماندگان رژیمِ پهلوی طرح شکایت کنند. وی افزود رژیمِ پهلوی به زندانیان و شکنجه شدگان غرامت بپردازد.
رضا پهلوی که به هنگامِ ساقط سازی نظام پادشاهیِ پیشین توسطِ شوریدگانِ نا همسو "چپ و مذهب"، در سر کوبهای احتمالی و یا "استبداد" -ِ مورد ادعای گروههای سرنگون ساز -موسوم به "ستمشاهی" نقشی نداشته است که این مهم گویا یگانه عاملِ حقِ حیاتِ سیاسیشان شده است، به اذعان دوست و دشمن، همواره در مسیرِ پیشبردِ اهدافِ دموکراسی خواهی ایران ، مشی به مراتب اصلاحی تر از دیگر همگنانِ کنشگر و رقبای کوشندهِ هم عصر خود داشته است و علیرغم میزانِ نفرت و تبلیغاتِ منفیِابراز شده از سوی جریانات عمدهِ سیاسیِ بر اندازِ برون مرز تا منتقدینِ به اصلاحِ نظامِ دینی کنونی ، نه تنها از مسیر خرد مداری، مواضعِ همسو با مطالباتِ ایرانیانِ داخل و مشی مدنیِ و مدرنِ مبارزه شان نکاست، بلکه ، حکام خودکامه در تهران ، بیش از پیش از این شاهزادهِ میانسالِ واشنگتن نشین، به هراس افتادند. این روند حتا در میزانِ سرکوبِ شهروندان و گروههای معترض مدنی خواه در جنبشِ عظیمِ دموکراسی ایرانیان موسوم به جنبشِ سبز نیز مشهود بود. جنبشی که به تعبیرِ دو نمایندهِسبزِ محصور آقایان کروبی و موسوی، فراتر از یک ایدئولوژی مشخص، متکثر و از طیفهای مختلف تشکیل شد. اعدامِ بلادرنگ دو تن از کنشگرانِ کم شناس محمد رضا علی زمانی و آرش رحمانی پور تحتِ عنوانِ کوشندهِ مشروطه خواه و انجمن پادشاهی حکایت گرِ میزانِ شدتِ خشونت علیه هر گونه تلاش در این راستا میباشد.
در این میان، شدتِ سرکوب علیه معترضینی که در ماههای پایانیِ حضورشان به تعبیری ساختار شکنی نمودند و بر تغییراتِ بنیادین انگشتِ تاکید گذاشتند و با تغییرِ مسیرِ شعارهای مطروحه با انگارههای ملی میهنی که به نحوی بر شکوهِ تاریخی سرزمینی، اقتدارِ میهنی و سکولاریسم اشارههای آشکار داشتند ،شدتِ بیشتر یافته بود . سرکوبهای سیاهی همچون قتل از طریقِ پرت کردنِ جوانانِ معترض از روی ٔپلِ حافظ و یا زیر گرفتن شهروندان با خودروی نیروی انتظامی به شیوهای " شناسائی یی شده " ، عمدتاً علیهِ معترضینی بود که به گزارهِ "گذار از نظام" می اندیشیدند و در این مسیر از سوی مردانِ نامرئی امنیتی شناسایی و سپس شکار و کشته شدند. اینان از نسلی بودند که هم از دوم خرداد و هم از جنبشِ سبز عبور کرده بودند و در پی گزینه سوم یعنی "جایگزینی و آلترناتیو" بر آمده بودند که بنابر برخی تحلیلهای کارشناسان تمرکزِ رویکردها همانا بر رضا پهلوی به عنوانِ آینه تمام نمای مطالباتِ نسل نوی ایرانی بود و"شکوهِ شاهانهِ ربوده شدهِ شان" را در این"شاهزادهِ خلبانِ چند زبانه" می جستند. شعارهایی همچون " نسلِ ما آریا دین از سیاست جدا" ، "جمهوری ایرانی " و نیز " نه غزه نه لبنان ،جانم فدای ایران" ، مصادیقِ مصرحی است که باز خوانی و"باز خواهیِ ِ "شکوه و قدرِ تاریخی شان را فریاد میزدند.
بنابر، براهینِ مبرهن توجهِ معترضین حولِ شخص و اندیشهای تمرکز داشت که شعارهای مطروحهشان باز تاباننده مطالباتشان به عنوان میراث دارِ هویتِ بر جای مانده تاریخیشان است. نه دیگر گروههای همگنِ دینی که دستیدر استقرارِ تبهکارانِ حاکمِ کنونی داشتند و در تقسیمِ غنائم پس از شورش موسوم به شکوهمندِ اسلامی ناسازگاری کرده و کنون نیز در سپیده دمانِ هزارهٔ سوم در قلب پاریس برای "بیبیرقیه"، و "بیبیسکینه" اشک میریزند. و یا گروههای همگرای دیگرشان که "غیر دینی" بودن از جمله امتیازاتِ ممتازشان با شاخهِ "اشرفیان" است و از بدوِ تاسیس تاکنون شکوه و یکپارچگی ایران زمین را نشانه رفته و ایرانیان را "خلقهای" ایرانی نامیدند با این تفاوت که همسویانِ حاکمِ مذهبیشان "امّتِ واحده" مینامند و نه "ملتِ ایران".
بدین روی، بی شرح ، آشکار است رازِ کامیابی شاهزاده تبعیدی ایران و روی آوریِ نسلِ "آنلاین" و دیجیتالی که ابزارشان iPhone, iPad ,iPod بوده و پیش از حضور در رزمگاه در شبکه اجتماعی فیسبوک " بر مرگِ نشسته میشورد و ایستاده مردن را تمرین میکند". این نسل در پی ارسالِ "صدا" و "تصویر"ِمخدوش شدهِ خویش با رویکردی صلح آگین ، بشر دوست ، وگیتی گرا به دیگر ساکنانِ همگرا در گیتیمیباشد.
بیترید نمیتوان نادیده انگاشت تلاشهای شگرف و کوششهای سترگِ صورت گرفته نظامِ پادشاهی پیشین در "اعتلای سرزمینیِ" ایران که دشمنترینهای شوریده در"بازارِ"ِ این روزها "بیزر" شدهِ "شاه کشان"، نیز مقرند و معترف و پس از سی و دو سال دوست و دشمن اذعان میکنند که میراث دارِ "ناسیونالیسم توسعه گرا" - به تعبیر درستِ یکیاز کنشگرانِ جوانِ لیبرال دموکراتِ مقیم پاریس - خاندانِ پهلوی است و حتا بخش زیادی از افزایشِ نمودارِ گرایشِ ایرانیان نسبت به رضا پهلوی، بر ساخته از نوستالوژی ملتی است که در جهان و در منطقه شانشان شکسته و هویتِ همهگانی و اعتبارِ سرزمینی شان مخدوش گردید.
پس از آخرین انتخاباتِ برگزار شدهِ ریاست جمهوری در ایران و میزانِ سرکوبهای علنی و خیابانی حاکمیت علیه شهروندان، بسامدی سه گانه در میدانِ تغییر ایرانیان موج انداخت که در واقع یکی از آن، "انتظارِ شنیده شدن صدای رضا پهلوی" در حوزه "کنش"های سیاسی در مسیرِ مبارزه مدنی از سوی اقشاری از ایرانیان در داخل و خارج بوده است. در این میان عذر خواهیهای برخیاز اصلاح طلبانِ منصف واخلاق محور از افراط در تخریب نسبت به نظام پیشین و اعلامِ صریح برخیدیگر از شوریدگانِ مذهبی ۵۷ مبنی بر انتساب دروغ به خاندانِ پهلوی جهت دستیابی به هدف به هر قیمتِ ممکن -به طور نمونه اعلامِ دروغ بودنِ ماجرای سینما رکس آبادان،یا اعلامِ وجودِ همه گونه آزادی در نظامِ گذشته از سوی یکی از تحول خواهانِ پیشروِ در بند - و نیز "شرمِ نرمِ " شوریدگانِ ۵۷ در مساعدت و استقرارِ آیتالله خمینی، موجِ جدیدی از "همگرایی" را میان کوشندگان -حتا نا همسو- سبب ساخت و نقطه امیدی تازه در پیشبردِ اهدافِ دموکراسی خواهی ایران پدید آورد. این روند تا حدودی با مرز بندیهایی تا کنون ادامه یافت که تقویت این نوعِ کنشها از جمله پیمایشِ مسیرِ "همراستا سازی" و نه الزاماً "همسوییِ محض"، در جلوگیری از شکاف و شقاقِ ملال آور سه دهه گذشتهِ اپوزیسیون، برایندی ست که کوششهای ایرانیان را در انتخابِ مسیر ، اهداف ، تعیین احتمالیِ رهبری موقت و یا نمایندگی شایسته دورانِ گذار ، رهنمون میکند.
- ماشاا... عباس زاده، کارشناس ارشدِ وزارتِ کشور در دولتِ اصلاحات
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
کشکساب
بادرود برهمه ایرانیان؛ با احترام برهمیهن گرامی؛جناب حق. باپوزش عرض میکنم؛اسمم کشکساب است. با اجازه از آقای زاهدی که پرسشتان خطاب به ایشان است؛نه کشکساب. به اینگونه نویسنده ها؛باید پاسخ گفت؛مگر ادعا نمیکنید تنور سرد است یا باندازه کافی گرم نیست و نان نخواهد چسبید؟ (اگر راست میگویید)یا بزبان کشکساب فهم؛(اگر دروغ نمیگویید) این سه دهه که عمدا؛وظیفتا و بعضیها با جیره از حکومت بشدت اسلامی و ذاتا ضدایرانی؛نشسته ومقاله نوشته و شکنجه وتجاوز خواهرو همسرودختر ومادر من ایرانی توسط عوامل خمینی و (خامنه ای)را تماشا کرده و در بسیاری موارد لاپوشانی کرده اند؛چه حرکتی نظیر این ؛یا ضعیفتر یا قویتر؛ انجام داده اند؟ چرا به گرم شدن تنور اقدام نمیکنند؟ از آنها که در اسارتگاههای مخفی اسلامی حکومت ضدایرانی؛به دستو ر خامنه ای تجاوز و شکنجه میشوند؛شرمتان باد. مواجب ومزد قلمتان؛از حکومت دزدان وجنایتکاران حاکم برمیهنم؛بریده باد. مرا ببخشید ؛دخالت کردم ؛ولی بیشرمی از بعضی قلمها میبارد و جیره خواری جنباننده قلم را افشا میکند؛تا جائیکه کمسوادی چون بنده نیز میفهمدو برافروخته میشود.پاینده ایران.سربلند ایرانی.
January 09, 2012 08:40:22 PM
---------------------------
حق
با درود به هم میهنانم، آقای بهمن زاهدی گرامی با درود بر شما هموطن گرامیم، امشب به نوشتار ع - پرهیزی با عنوان "شاهزاده میبایست آماده تر وارد میدان می شدند" برخوردم و با خود اندیشیدم که "با اینگونه نوشتارها چه باید کرد؟!" لطفا به بخشی از آن توجه کنید:-
«البته این بی اطلاعی شاهزاده از جزئیات ساده شکایت و سهل انگاری هایی که از بدو ماجرا به چشم می خورد ظاهراً کم تاثیر هم نبوده! چرا که اطرافیان شاهزاده و شبکه های تلویزیونی گوناگون که اولش با شور و شوق از "به دادگاه کشیده شدن خامنهای" سخن می راندند، الان دیگر فقط به "ارزش سیاسی" و روانی این حرکت اشاره می کنند و حتی برخی از آنها علنن میگویند هدف از این شکایت از آغاز هم فقط جلب توجه دنیا به وحشیگری های جمهوری اسلامی بوده است و بس!»
درست است که برخی هواداران تندروی شاهزاده انتظار دارند همه دنیا ساکت بنشیند و انتقادی نکند تا موضع شاهزاده ضعیف نشود و کار را به ثمر برسانند! اما اینجانب از سر دلسوزی می پرسم آیا واقعاً روش درست انجام یک کار به این مهمی این است که می بینیم؟
اینطور که از مجموع واکنش ها و پاسخ های ناقص شاهزاده به نظر می آید ، ایشان ضعیف وارد میدان نبرد شدهاند و با بی اطلاعی نسبت به جزئیات شکایت اینطور القا می کنند که شکایت شان که قرار بود دیکتاتور ایران را به زمین بکشاند حتی طاقت چند انتقاد رسانه ای را هم ندارد! شاهزاده می بایست قبل از علنی کردن ماجرا با حقوقدان های مجرب و کارشناس در حقوق بین المللی مشورت های مبسوط تری به عمل میآوردند (که البته پول های زیادی هم باید خرج این کار می کردند!) تا به محض فاش شدن شکایت، پاسخ های کامل و جامعی به همه انتقادات را هم آماده می داشتند! اما شاهزاده ظاهراً ترجیح داده اند به جای هزینه کردن و رجوع به متخصصین و بهره گیری از خدمات حقوقی آنها، در سایت ها و شبکههای اجتماعی مانند سایت تفننی و تفریحی "بالاترین" فراخوان بدهند و از کسانی که کوچکترین تخصصی در این امور ندارند درخواست کمک رایگان نمایند! ضعف کارشان هم دقیقاً در همین جاست. آخر این چه طرز کار حرفه ای ست؟ این چه نوع شکایت بردن به سازمان ملل است که شاکی خودش هم نمی تواند به سئوال های خبرنگاران و متخصصین امر پاسخ کاملی بدهد؟ اگر طرح شکایت شاهزاده طاقت دو سه انتقاد رسانه ای را ندارد و طرفداران او از شنیدن نقد اینطور برآشفته می شوند که منتقدان را به باد ناسزا و تهمت می گیرند، چطور می خواهند در برابر وکلای خبره ای که جمهوری اسلامی استخدام خواهد کرد از آن دفاع کنند؟ این طرح می بایست چنان محکم و بی عیب عرضه می شد که هیچ ایرادی به آن وارد نمی بود! اما بیاییم و بدون تعصب بپذیریم که شاهزاده با دست پر وارد میدان نشدند و با صرفه جویی در پول و نیروی انسانی عملا طرح را در نطفه بی اعتبار کرده اند. افسوس و صد افسوس که کار غیرحرف ای کردن انگار در خون ما ایرانیان است ، شاهزاده و گدا هم ندارد.»
لینک:- http://www.newsecularism.com/2012/01/04.Wednesday/010412.A.Parhizi-The-prince-should-have-been-more-prepared.htm
**************************
آیا تا حالا این دلیل تلویزیون پارس و دیگر رسانه ها برای سکوت بوده است! و اظهار بی اطلاعی کامل اسد همایون از این اقدام رضا پهلوی در گفتگویش با علیرضا میبدی در آغاز سال میلادی! چرا مسیح علینژاد تلاش نکرد، رضا پهلوی را بر سر این یک موضوع گیر بیاندازد! اگر موضع رضا پهلوی انقدر ضعیف است، چرا دوستدارانش در رفع این ضعفها! با او تماس نگرفته اند تا هر چه زودتر آنها را برطرف کنند!
نظر من اینست که کار از سفت کاری هیچ زیانی نمی بیند و اگر ضعفهایی هست، دوستداران رضا پهلوی باید هر چه زودتر اقدام کنند و اگر نیست، به اینگونه نوشتارها پاسخ دهند تا اگر شک و شبهه واقعی است برطرف شود و اگر واقعی نیست، تبلیغات منفی حنثی شوند.
چهار بخشی که به این اقدام اعتبار داده اند، رضا پهلوی، مصطفایی، سفارت سبز و حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) هستند که باید مراقب هر قدم خود باشند. کم نیستند، کسان و گروهها و لابی هایی که بدنبال ضعف و به زعم خود رسوا کردن و بی اعتبار کردن این چهار بخش در افکار عمومی ایرانیانی هستند که به این اقدام دل بسته اند و همبسته شده اند. نباید اجازه داد که با بی پاسخ گذاشتن یا ارعاب منتقدین صالح یا شکست این اقدام رضا پهلوی به دلائل سبک و سنگین تکنیکی، اعتبار این چهار بخش مهم آسیبی ببیند و مردم سرخورده زانوی غم بغل کنند. از حالا باید دست به کار شد و واکنش های لازم را سریع انجام و به مردم گزارش داد. کیفیت عمل در اینکار مهم، نشان از کیفیت همه اقدامهای بعدی این چهار بخش را تا حدود زیادی تضمین و ایرانیان بسیار بیشتری را با ما همراه خواهد کرد.
آقای زاهدی گرامی، شما و حزب و دوستان در اینجا فکر می کنید که "با اینگونه نوشتارها چه باید کرد؟!" صرفنظر از نیتی که پشت آنها خوابیده است؟! با سپاس
ارادتمند حق پاینده ایران و مردم ایران
January 09, 2012 01:25:24 AM
---------------------------
حق
با درود، نظر زیر را برای کیهان لندن فرستادم و در بخش "اینجا نظر بدهید" منتشر شد. همین نظر را به پارس دیلی نیوز هم خواهم فرستاد. اگر سامانه حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) این نظر را مناسب نمی داند، هیچ اشکالی ندارد که منتشر نکند و گله ای نخواهد بود.
"آیا مسیح علینژاد یا همان مصی خانم، هرگز جرئت کرد همچین مصاحبه حرفه ای! با خاتمی بکند! 6000 کیلومتر الان با خاتمی فاصله دارد و می ترسد حتا از این راه دور برای او شاخ و شانه بکشد! حالا به رضا پهلوی که رسیده شده شیر! مصی خانم، اگر شیری، همیشه شیر باش به ویژه جلوی اون روباه مکار، فریبا خاتمی که جلوی خامنه ای، زبون و ذلیله! دو ساله در انگلیسی، برو چند ماه یک دوره روزنامه نگاری در یکی از کالج های این کشور، شاید یه چیزی یاد بگیری! اومدی رضا پهلوی را خیط کنی، خودت خیط شدی! یک عالمه سئوال درباره سیاست و حال و روز ایران بود و 30 سال حرف مهم. اومدی داستان را کشیدی به 28 مرداد که چی بشه! بابا گذشت اون روزا که بین مصدقی ها و شاهی ها می شد تفرقه انداخت و حکومت کرد و باهاش ایران را ویران کرد! شما اگه می خواستی از جانب ماها یا هم نسل های خودت حرف بزنی، می فهمیدی که این مسئله ما نیست و مسئله ما هم با دو تیم کردن ما ، تیم شاه و تیم مصدق، حل نمیشه. مسئله ما با رفتن کلیت رژیم و سپردن کشور به دست ما که به تیم ایران تعلق خاطر داریم حل میشه! تازه شما که نه توی تیم شاهی و نه توی تیم مصدق! شما توی تیم خامنه ای/خاتمی هستی! شماها را چه به ایران که به بادش دادین و حالا با کمال پررویی و دریدگی به رضا پهلوی میگی هم نسل هات هم از شاه و هم از خامنه ای بیزارن! سر کی داری شیره می مالی! اینجا که واقعا .... خودتی! اومدی رضا پهلوی را خراب کنی به نفع رژیم ات، هم خودت را خراب تر کردی و هم اون رژیم ات را! تیرت حسابی به سنگ خورد با همه کمک های غیبی! کامپیوتری ای هم که طی مصاحبه می گرفتی! همین خرابکاری ات به نفع رضا پهلوی تموم شد که همه دیدن زیر اون کلاه سیاه ات تا اون روز چی قایم کرده بودی! 17 دی را به شما شادباش نمی گویم چون شما را یک بانوی ایرانی نمی دانم ولی این روز را به بانو فرح پهلوی، الاهه خانم بقراط، همه مادران داغدیده ایرانی مثل مادر ندا و سهراب و ترانه و دهها میلیون بانوان آزاده ایران از ته دلم شادباش می گویم.
به پاسخی که یک دانشجوی دختر رشته روزنامه نگاری به شما مصی خانم داده یک نگاه کن و یه چیزی یاد بگیر. لینک اش را در زیر برایت می گذارم. این مصاحبه شما روزنامه نگاری بود یا رفتار چاله میدانی با کسی که هیچ کار زشت و حرف زشتی در عمرش به شما نزده بود و آن روز هم انقدر متانت و شخصیت داشت که نزند! اگه راست میگی برو با آن کدیور دروغگو مصاحبه کن و ازش بپرس که مردم دو سال پیش در خیابان شعار "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" دادند یا شعاری که خودش از خودش درآورد "هم غزه، هم لبنان، جانم فدای ایران"! به قول پدربزرگم که هر وقت کسی دروغ بهش می گفت، دستهاشو به کمر می زد و کمی به جلو خم می شد و چشمهاشو گرد می کرد و می گفت " بر پدر و مادر هر چی دروغگوس لعنت"! جرئت داری، برو از کدیور این یک سئوال را بکن ما ببینیم. ببینیم به کدیور که میرسی، شیری یا میشی لچک به سر و موش! یکی داریم مثه ندا و یکی داریم مثه مصی! راستی شنیدم از ته چاه جمکران برای جرس پول رسیده که سر پا بمونه. این نذرهای شما خیلی زود بهشون جواب مثبت داده میشه ها! دست غیب زود کمرهاتون نوازش میده! هر روز یه معجزه واسه شماها میشه که اگه نمی شد تا حالا نمونده بودین. معجزه پول خون و نفت!
اینم لینک پاسخ اون دانشجوی دختر روزنامه نگار:
http://parsdailynews.com/comments/21589.htm
17 دی بر همه بانوان آزاده ایرانی شاد باد."
January 08, 2012 02:26:30 PM
---------------------------
|