اینکه جنبش سبز یک حرکت پر قدرت در عرصه سیاسی ایران بود ،شکی در آن نیست اما نبود رهبری قاطع و شفاف و متجانس با مطالبات مردم و جنبش سبز باعث گردید تااین جنبش ،توازنی بین حرکات و مطالبات مردم با کادر رهبری نداشته باشد و قبل از آنکه سرکوبها کارگر افتد ، اصطکاک صداهای موجود در جنبش با یکدیگر بدون وجودهماهنگ کننده ای درميان، موجبات فرسايش جنبش رافراهم آورد .
شاید این سوال پیش آید که مگر جنبش سبز رهبر یا رهبرانی داشت که در اینجا صحبت از کادر رهبری میشود؟در پاسخ باید عنوان نمود ؛ این درست که آقایان موسوی و کروبی هرگز خود رارهبر،عنوان نکردند اما جنبش سبز با شعار "رای من کو"یی شروع گردید که مردم آن رایها را به نام موسوی و کروبی به صندوقها ریخته بودند .بنا بر این موسوی و کروبی بعنوان یک طرف ذی نفع این جنبش در شکل گیری آن نقش به سزایی ایفا نمودند و در واقع از دید افکار عمومی آنها رهبران جنبش سبز در آن مقطع به شمار میرفتند .
وقتی از عدم تجانس صحبت میکنیم باید روشن کنیم که تجانس مورد بحث چه باید میبود و مطالبات جنبش و رهبریت جنبش از چه نظر،دچار عدم تجانس گرديدند ؟بهمين منظور، جنبش را در انواع آن تعریف میکنیم تا نقطه تفاوت وعدم تجانس وتناسب رهبران با مردم راشناسايي کنیم.
در تعریف جنبش ،از دو نوع جنبش نام برده میشود :۱جنبش دگرگون ساز ۲- جنبش اصلاحی.
جنبش دگرگون ساز یکی از انواع جنبشهای اجتماعی است که هدف آن دگرگونی فراگیر در جامعه است. تغییراتی که اعضای این جنبشها در پی آن هستند، دگرگونیهای سریع و عظیم، جامع و فراگیر .این جنبشها اغلب به انقلاب منجر میشوند و ساختار جامعه را تغییر میدهند.
اماجنبش اصلاحات معمولاً هدفهای محدودتری دارد و میخواهد تنها برخی جنبههای نظم اجتماعی موجود را تغییر دهد. این جنبش به انواع ویژهای از نابرابری یا بیعدالتی و تبعیض توجه نشان میدهد.
یکی از شرایط اصلی برای به نتیجه رسیدن جنبش در هر دو نوع دگرگون ساز واصلاحي، داشتن رهبر و یا گروه هماهنگ کننده میباشد .فاکتوری که در جنبش اصلاحات در ایران به دلیل تفاوت میان مطالبات مردم با خواست اصلاح طلبان هرگز نتوانست شکل بگیرد و یا پس از شکل گیری اولیه به دلیل ترس از تبديل جنبش اصلاحات به جنبش دگرگوني ،از سوی رهبران اصلاحات به کناری گذاشته شد.
توجه کنیم که جنبش سبز یک جنبش دگرگون ساز بود اما رهبران آن از جنس رهبران جنبشهای اصلاحی بودند یعنی عدم تجانس در رهبری و ماهيت جنبش وجود داشت . و همین موضوع سبب فاصله گرفتن موسوی و کروبی از جنبش سبز و جنبش سبز از آنها گردید و افت ناگهانی اعتراضات خیابانی رادر پي آورد .
جنبش دگرگون ساز نیاز به رهبریتی دگرگون خواه و جنبش اصلاحی نیاز به رهبریتي اصلاح طلب دارد و نمیشود فردی اصلاح طلب را در راس جنبشی دگرگون ساز قرار داد.از همین رو بود که رهبران جنبش دچار انفعال شدند و جنبش را از تک و تا انداختند.
صحبت از انفعال و رهبریت انفعالی میباشد نه از خیانت .موسوی و کروبی ناخواسته تبدیل به رهبران حرکتی شدند که به سرعت شکل حرکت بر اندازی به خود گرفته بود و ازهمینجا،انفعال در رهبری آغاز گردید وبه خود جنبش سرايت نمود،چرا که آنهابه عنوان رهبرانی اصلاحی، هرگز خواستار براندازی نظام و ايجادجنبشی دگرگون ساز نبودند .تنها راهی که پیش روی آنها در خروج از بًن بست ایجاد شده وجود داشت خزیدن در یکی از خانهها و پیشه کردن سکوت بود و بس .لذا بر اساس تاکتیک" پات" به بازی خویش با اصولگرایان با نتیجه مساوی پایان دادند و این پایان جنبش سبز در آن مقطع بود.البته باز هم باید تکرار نمایم که آقایان موسوی و کروبی هرگز به مردم و جنبش سبز خیانت نکردند بلکه بر اساس ایمان و اعتقادی که به اصل نظام داشتند و بر اساس ملاحظات سیاسی و اعتقادی خویش ، وعدم تجانس با ماهيت جنبش در برخورد با موضوع رهبری جنبشی که شعار جمهوری ایرانی در آن سر داده میشد ،پای خود را پس کشیده و دچار انفعال شدند ،انفعالی که سخت تلاش کردند آنرا به اجبار و یا تاکتیک نسبت داده و پنهانش نمایند.اولين حرکت انفعالی آنها در سلب مسئولیت رهبری از خود و دومین حرکت انفعالی شان، لغو اعتراضات خیابانی بود .اگر آنها مطابق آنچه که ادعا مینمودند خود رارهبران جنبش نميدانستند ،چرا در قامت رهبر ،بیانیه در لغو اعتراضات خیابانی صادر کردند؟آنها خود را رهبران جنبش ميدانستند اما نه رهبران جنبش دگرگون ساز بلکه رهبران جنبش اصلاحي و زمانی که دریافتند جنبش سبز ،جنبشی دگرگون ساز است نه اصلاحی ،از پذیرش مسئولیت رهبری چنينی جنبشی شانه خالی کردند.
آنها مجبور به سکوت شدند نه بخاطر فشار حاکميت بلکه بخاطر جلوگيري از دگرگوني نظام و حرکت انفعالي سوم از همينجاآغاز شد که کاري ترين ضربه بر پيکر جنبش در جهت کنترل آن بود.
حرکات انفعالی سوم رهبران جنبش سبز ،سکوت آنها به بهانه حبس خانگی میباشد.
چگونه است که زندانیان سیاسی میتوانند از درون زندان نامه و بیانیه بنویسند و منتشر نمایند اما آقایان موسوی و کروبی از عهده چنین کاری بر نمیآیند؟اینرا باید به حساب نخواستن آنها گذاشت ،نه نتوانستن آنها .
اینک پس از گذشت بيش از سي ماه از عمر جنبش سبز ،جنبش سبز را آنگونه که موسوی و کروبی میخواستند (اصلاحي )باید تمام شده دانست .
این موضوع هرگز به معنی پایان جنبش سبز نیست بلکه جنبش سبز با شفاف تر کردن مواضع دگرگون ساز خود در پی یافتن رهبرانی با مواضع شفاف و همسو با مطالبات جنبش ،میرود تا وارد فاز جدیدی بشود که پس از ورود به فاز جدید ، دیگر نام جنبش برخودنخواهد داشت بلکه انقلابی تمام عیار خواهد بود بارهبرانی دگرگون خواه و به قصد بر اندازی جمهوری اسلامی.با توجه به آنکه انقلاب محصول نهایی هر جنبش دگرگون سازی میباشد، لذا شرایطی که برای آغازونتيجه دادن یک جنبش در هردو نوع آن لازم است ،مورد نیاز انقلاب نیز هست.
گفتيم که جنبشهای دگرگون ساز همواره به انقلاب منتهی میشوند لذا جنبش سبز به عنوان جنبشی دگرگون ساز، راه انقلاب را میپیماید و روز به روز به انقلاب سبز نزدیکتر میشود.
جنبش سبز، ماهيت خود رابه عنوان جنبشي دگرگون ساز نشان داده و به دنبال عنصر رهبری متناسب ومتجانس با خود میگردد .این رهبری دیر یا زود ،ظهور و با هماهنگی جنبش ،کنترل آنرا در مسير تبديل به انقلاب، در دست خواهد گرفت.اما آنچه که باید بدان توجه کرد این است که در نظامهای سرکوبگر و توتالیتر، پس از پیوند رهبر دگرگون خواه با جنبش دگرگون ساز ،جنبش تبدیل به انقلاب میشود که این انقلاب بر اساس نوع برخورد حاکمیت میتواند توأم با خشونت باشد و یا عاری از خشونت که خود، بحث دیگری را میطلبد.
با تمام این تفاسیر و با توجه به شرایط بغرنج اقتصادی و سیاسی در ایران و همچنین وضعيت شکننده منطقه ،به نظر میآید دیری نخواهد پایید که جامعه ایران دچار تلاطمي جدی شود .
موج نارضایتی سیاسی که ریشه در در مسائل اجتماعی و اقتصادی نيز دارد ،به اوج خود رسیده و میرود تا حرکتی که تحت نام جنبش سبز از سال ۱۳۸۸ آغاز و با شدیدترین شکل، مورد سرکوب واقع شد ،بار دیگر و اینبار به شکل انقلابی سهمگین ارکان نظام را به لرزه در آورد.
همانگونه که در بالا اشاره شد جنبشهای دگرگون ساز اگر با برخورد میلیتاریستی و سرکوبگرانه حاکمیت روبه رو شوند ،سريعتراز حالت عادي تبدیل به انقلاب میشوند.جنبش سبز هم به عنوان جنبشی دگرگون ساز از این قاعده مستثنی نیست .در این مسیر و تبدیل جنبش سبز به انقلاب سبز ،وجود عنصر رهبری دگرگون خواه لازم و ضروري میباشد که باحضور فعال رضا پهلوی در عرصه سياسي ايران، به عنوان کسی که همواره خطری بالقوه از طرف حاکمیت تلقي شده ومورد هجمه قرار میگیرد و به عنوان شخصيتي که دارای پایگاه عظیم اجتماعی و سیاسی در داخل ایران میباشد ، پازل تبدیل جنبش سبز به انقلاب در حال کامل شدن ميباشد و این موضوع، حاکمیت و همچنین آنها که جنبش سبز را جنبشی اصلاحی میخواستند را بیش از پیش بر آشفته کرده تا جائیکه علاوه بر حملات بی سابقه رسانههای حکومتی نظیر کیهان علیه آقای رضا پهلوی ،حملاتی نیز از سوی اصلاح طلبان حتا به شکل رو در رو ،متوجه رضا پهلوی گشته است که به نظر میآید حجم این حملات در روزهای آینده افزایش یابد.
اینک آقای رضا پهلوی در قامت یک رهبر تمام عیار خود را نشان داده، رهبری که قابلیت تبدیل شدن به مرکز ثقل اتحاد میان اپوزیسیون و آحاد ملت ایران را دارا ميباشد . رضا پهلوی باعملکرد خویش نشان داده و میدهد که سالها سکوت نسبی ایشان هرگز به معنای دوری و بی خبری وی از اوضاع سیاسی ایران نبوده بلکه مانند یک سیاست مدار کار کشته ،در زمان مناسب وارد عرصه شده است.
با تبدیل محتمل جنبش سبز به انقلابی که به تبع جنبش سبز آنرا نیز باید سبز نامید ، رهبران اصلاحی جنبش ،خود به خود کار کرد خود را از دست خواهند داد چرا که انقلاب، برای دگرگونی میآید و نافی امکان اصلاح نظام میباشد ،بر همین اساس اصلاح و رهبران اصلاحی موضوعیت خود راا از دست میدهند .در چنین شرایطی انقلاب نیاز به رهبرانی دگرگون خواه دارد که به نظر میآید رضا پهلوی به عنوان اولین گزینه برای اینکار و یا به عنوان مرکز ثقل و گرانیگاه در کادر شورای رهبری مطرح باشد.
برای اثبات این فرض ،باید منتظر روزها و ماههای آینده ماند و سیر تحولات را به نظاره نشست ،تحولاتی که بر خلاف انتظار، بسیار سریع بوقوع مي پيوندند و ممکن است بسیار سریعتر از آنچه که فکر میکنیم روی دهند.سیر تحولات ماههای گذشته،خبر از سرعت غیر قابل پیش بینی تحولات سیاسی ایران در آينده را ميدهد.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
امین موحدی
دوست عزیز جناب حق گرامی در اولین فرصت پرسش جنابعالی را به شکل جامع پاسخ خواهم داد .مرا ببخشید که دیر متوجه سوال شما شدم
January 12, 2012 06:15:30 AM
---------------------------
حق
با درود به هم میهنانم بویژه کافه نادری های گرامی بالاخص عرفان و ایرانی و شیر و خورشید و تاج
با درود به شما آقای موحدی گرامی برای این نوشتار بسیار در خور توجه. من پرسشهایی از شما دارم. سپاسگزار خواهم شد اگر به آنها پاسخ دهید.
۱. نقش رسانه هایی مثل تلویزیونهای اندیشه، پارس و کانال یک، و رادیوهایی مثل پرشین رادیو و رادیو صدای ایران، و همانطور مجریان برنامه ها مثل سعید قائم مقامی، علیرضا میبدی، حسین فرجی، حسین مُهری، بهرام مشیری و بویژه بخش اخبار آنها بوسیله کسانی مثل ثابت ایمانی ..... در رابطه با این اقدام رضا پهلوی علیه خامنه ای و انعکاس آن و پیگیری روزانه آن برای اتحاد و همبستگی ملت ایران، از آغاز چه باید می بود؟ چه کاستی هایی داشته اند و آیا این کاستی ها جدی نبوده و نیستند؟ آیا این رسانه ها، اقدام رضا پهلوی بر علیه خامنه ای را بی اهمیت و حاصل برآورد کرده اند، فاقد ارزش برای همبستگی بین خود حول این محور و انتقال این همبستگی به مردم ارزیابی کرده اند، و چرا با آنکه در فضای مجازی این اقدام رضا پهلوی مورد توجه بسیار زیاد مردم و بسیاری از روزنامه نگاران مستقل مثل شما شده است، ما همین را در رادیو تلویزیونها نمی بینیم؟ چرا وقتی مردم به برنامه ها زنگ می زنند و درباره اش سخن می گویند یا با توهین مجری روبرو می شوند یا از قیافه مجری و مهمانش می بارد که ایکاش این تلفن نشده بود .... خلاصه این واکنش مردم انقدر کِش پیدا نمی کرد؟ چرا باید رضا پهلوی و ما مردم از همه این رسانه ها قطع امید کنیم و طبق گفته او هر کدام به تنهایی یک رسانه باشیم! اگر این رسانه ها نسبت به این اقدام رضا پهلوی علیه خامنه ای، نقصی می بینند که بواسطه آن از پشتیبانی از آن خودداری می کنند، چرا لال بازی در می آورند! اگر نقصی نمی بینند، چرا کر و لال شده اند!
در پایان، آیا یک همبستگی ملی و یک مبارزه جدی علیه کلیت رژیم بدون حس مسئولیت و همکاری و همبستگی رسانه ها اصلا امکان پذیر هست؟ اصلا رسانه ها و ارتباطات در مبارزات ما نقشی باید داشته باشند، چه نقشی؟ آیا بدون آنها مبارزات ما به کجا کشیده می شود؟ اهمیت مثلث رسانه، مردم و کنشگر سیاسی در چیست؟ بدون رادیو تلویزیونها که پل ارتباطی اصلی بین کنشگران سیاسی و مردم هستند، چگونه می توان مردم را در ارتباط با کنشگر سیاسی برای تغییر در ایران قرار داد؟ آیا یک انقلاب مخملین بدون رادیو تلویزیون، امکان پذیر است؟ در سه دهه اخیر چه نمونه هایی از چنین پدیده ای در جهان داشته ایم که ایران دومی آن باشد؟ با سپاس از شما. ارادتمند حق پاینده ایران و ملت ایران
January 11, 2012 12:36:38 PM
---------------------------
سیاوش
من کاملا با تحلیل آقای موحدی در خصوص سکوت سران محبوس موافقم .آنان قطعا تمایل ندارند که این موج برافراشته اساس نظام راهدف قرار دهد .اما جامعیت شخصیت شاهزاده در رهبری پیکار ملی و رمیدگی و برافروختگی اذناب کیهان و اصلاح طلبان این سوی آب از اقدام اخیر ایشان گواه دوران جدیدی در فرآیند مبارزات ملت ماست.
January 11, 2012 11:41:38 AM
---------------------------
پارسا جعفری
با درود و سپاس
جناب آقای موحدی تجزيه و تحليل سياسی شما بسيار ارزنده و قابل تحسين است و ارزيابی شما از جنبش سبز و رهبران آن نيز درست و صادق است .
January 10, 2012 07:51:05 AM
---------------------------
کشکساب
با دورود بر همه ایرانیان،
با احترام بر خوانندگان و نویسنده محترم،
بنده سواد تحلیل و بررسی ندارم؛ لذا درک؛ تشخیص؛ تجربه و ملموسات خودم در این سی و سه ساله پیدایش و تداوم این حکومت ضدایرانی را ؛با پوزش از عدم توانایی کافی در رساندن مطلب؛به اینگونه عرض میکنم.
بحث بر سر خواستن یا نخواستن اختیاری کروبی و موسوی یا نظایر نیست. تمام این سیستم با تمام مردم ایران ؛ ناخوانا و ضد است. بهمین دلیل هرکسی فقط یک سلول از مخیله اش چنانچه در اندیشه بقای حتی ذره ایی از این سیستم ضدایرانی باشد؛ الزاما ناتوان از حتی دنباله روی یا همگامی با مردم ایران در اقذامات رهایی بخش خواهد گردید. تا چه رسد به رهبری تلاشهای مردم.
از نظر دور نداریم که ظلم سه دهه؛ مردم را مثل فردی ورزیده کرده که جسمی آماده و توانمند دارد؛ فقط باید رشته ورزشی او مشخص شود. مردم ایران آنقدر آماده هستند که حتی به مدیریت خود حکومت ؛که یک انتخابات دروغین برای فریب جهانیان ترتیب میدهد؛ کنترل خود را از دست حکومت خارج کرده و حماسه میآفرینند ؛ که دیدیم. امروز بهترین بهانه که بنیادین نیز میباشد؛ همین (نجات از شکنجه و تجاوز و کشتار) و محاکمه مسئول اول آن است؛ که خواسته مشترک (همه ایرانیان داخل وخارج است) و شاهزاده رضا پهلوی هوشمندانه بر آن تأکید کرده اند. و این حرکت ایشان بلای جان بندبازان سه دهه ؛و ریاکاران و مخالف و مبارز نماها شده. بنده گمان میکنم بهترین معیار سنجش و سنگ محک؛ رویکرد هر مدعی تلاش برای نجات ایرانیان اسیر و تحت شکنجه؛ در برابر این فراخوان فراجناحی است. اگر با خودم صادق باشم؛ وظیفه ام مشخص است. با پوزش مجدد.
پاینده ایران
سربلند ایرانی.
January 09, 2012 07:11:30 PM
---------------------------
بهمن زاهدی
با دورود بر حق گرامی،
هر نوشتهای را پاسخ دادن هم درست نیست. باید اول دید که چه کسی نوشته و در کجا انتشار یافته؟ چه دسته از خوانندگانی را پوشش میدهد؟ آیا منطقی نوشته شده است یا احساساتی؟ نتیجهای که گرفته است درست است یا نادرست؟
اگر همه نوشتهها را هم پاسخ دهیم به جایی نخواهیم رسید چون در پاسخ دوباره میخواهند مطالب را مانند خامنهای آنقدر کش دهند که مردم از شنیدنش خسته شوند.
آنچه را من برداشت کردم بدین صورت است که نویسنده شخصی را به عنوان پادشاه یا رئیس جمهور میخواهد که تمامی زبانهای زنده و مرده در جهان را بداند. تمامی حقوق بینالملل و قوانین منطقهای و قبیلهای را تا دورترین مناطق جنگلی آموزن را هم خوانده باشد، تا ایشان شاید شاهزاده را در دویست سال آینده به رسمیت بشناسد.
کسان حق دارند شاهزاده را نقد کنند، نقدی سازنده و نه تفرقهانداز.
ما میتوانیم به عنوان ایرانیانی که توانستهاند سخنگویی پیدا کنند با هم شاهزاده را همراهی کنیم. این همکاری با شاهزاده مهمتر از پاسخ دادن به نوشتههای بیمنطق است.
ارادتمند
بهمن زاهدی
January 09, 2012 10:15:43 AM
---------------------------
|