چکیده
کودتای بیست و هستم مرداد سال ۳۲ در ایران، برای بسیاری از تحلیلگران سیاسی و پژوهشگران تاریخ معاصر ایران تبدیل به یک مبدا تاریخ شده است. تا جایی که بررسی مولفهها و حوادث سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی اقتصادیِ عصر پهلوی را در دو دوره قبل از کودتا و بعد از کودتا مورد مطالعه قرار میدهند. این تقسیم بندی اغلب در ذات خود حاوی یک جبهه گیری ارزشی در دفاع از دولت مصدق نیز بوده است و اعتقاد به دوران طلایی دوساله نخست وزیری دکتر مصدق را در خود مستتر دارد. در سالهای پس از سرنگونی حکومت پهلوی و در شرایطی که گفتمان های ملی، چپ و اسلامی در اوج قدرت بودند، این باور برای همیشه به بدنه فکری جامعه تزریق شد که دوران پس از کودتای بیست و هشت مرداد، دوران سیاه و ظلمانی تاریخ معاصر ایران بوده و هیچ گونه نور و روشنایی در آن نمی توان یافت. اگر چه در سرکوبها و ممنوعیتها و بازداشتها و اعدامهایی که در این دوره انجام گرفت، نمی توان شک داشت، اما اشکال این نوع نگاه مطلق گرایانه در این است که هرگز وارد خطاها و کاستی های نیروهای اپوزیسیون و مخالف حکومت نمی شود، از پایمال کردن قانون اساسی توسط مصدق و فاطمی و… سخن نمی گوید، در برابر ترورهای پی در پی، سکوت توام با رضایت اختیار میکند و در سالهای بعد، جنگ چریکی و حمله به پاسگاهها را عملیات قهرمانانه میداند.
این نوشتار بر آن است تا با نگاهی به وضعیت مطبوعات در این دوره و از لابه لای برخی نقل قولها، مطبوعات را به عنوان نمونه ای کوچک از دوران پهلوی دوم مورد بررسی قرار دهد وضمن ایجاد نگاهی واقع گرایانه، اندکی در “فراروایت قرون وسطای ۳۲ تا ۵۷ ” خلل وارد نماید.
در سنت تاریخ نگاری مذهبی هم، پهلوی دوم مامور گماشته شده بیگانگان برای مبارزه با اسلام معرفی میشود و همه برنامه های اصلاحی و عمرانی وی را وسیله ای برای تحقق این ماموریت میدانند. تا جایی که اعطای حق رای به زنان و تاسیس دانشگاه و تحصیل دختران را وسیله ای برای انحراف آنها قلمداد کرده و دستاویزی برای مبارزه با شاه قلمداد کردند. خواننده و پژوهشگری که بتواند خود را از گرد و غبار این نوع نگاه تاریخی برهاند، در مییابد که اوضاع آنگونه که روایت میشود نیست و ظاهرا شاه و عوامل وی آنقدرها هم با مذهب دشمنی نداشته اند ! در مطالعه تاریخ دوران پهلوی گاه و بیگاه با اسنادی مواجه میشویم که حداقل ادعای مذهبیون را با تردید هایی مواجه میسازد. مثلا در یکی از اسناد ساواک چنین میخوانیم :
به طوری که مجله تهران مصور در صفحه پنجم خود نقل کرده است، شعبه ۹ دادگاه جنحه مرکز به ریاست آقای دکتر ناصر وثوقی، کلیه نشریات و کتابهای کسروی را برای پخش و فروش آزاد اعلام کرده و دادگاه نظر داده است که کتابها بر علیه اسلام نیست. با توجه به اینکه دکتر ناصر وثوقی رییس محکمه مزبور یکی از سوسیالیست های پرو پا قرص میباشد و مدتی نیز در حزب منحله توده عضویت داشته و اصولا چون سوسیالیستها پای بند مذهب و خداپرستی نیستند، ارجاع این پرونده به دادگاه مزبور اشتباه بوده است. ضمنا با حکمی که دادگاه صادر کرده، دیگر جلوگیری از از انتشار کتابهای کسروی که اکثر آنها مخالف دین اسلام و ردِ مهدویت و شیعه است (مانند کتابهای شیعیگری – بخوانند و داوری کنند ) مقدور نبوده و البته بر اثر انتشار این کتابها عصبانیت طبقه روحانی برانگیخته خواهد شد. همچنین به عرض میرساند که آقای اربابزاده مدیر انتشارات کسروی چندی پیش در ساواک تعهد داده است که از انتشار کتابهای کسروی خودداری نماید. اکنون با صدور حکم دادگاه این تعهد خود به خود ملغی میشود.
در حاشیه این نامه دست خط مقام مافوق دیده میشود که نوشته است: به عرض جناب نخست وزیر رسید. با آقای وزیر دادگستری مذاکره فرمودند. قرار شد پرونده وثوقی به دادگاه انتظامی قضات داده شود، به پرونده کسروی استیناف داده شود و در آنجا حکم لغو شود. کتابها را اجازه ندهید آزاد کنند و تجدید چاپ نمایند و فعالیت کنند (۱).
در این نوشتارابتدا نگاهی گذرا خواهیم داشت به وضعیت مطبوعات سیاسی قبل ازکودتا. همچنین دوران بعد از سال ۳۲ را از لحاظ کمَی و از حیث میزان آزادی و تنگناهایی که مطبوعات با آن دست به گریبان بوده اند، بررسی خواهیم کرد. همچنین بر حسب میزان فشار بر مطبوعات، این دوره را در چند قسمت جداگانه مورد بررسی قرار خواهیم داد.
۱ – حساسیت بالایی که دستگاه به مطبوعات داشت
اسدالله علم، وزیردربار شاه که بیش از یک دهه در این سمت حاضر بود، در یادداشت های خود نشان میدهد که شاه تا چه میزان به نوشته های روزنامهها اعتنا میکرد و سیاست کشورهای غربی را از لابه لای تحلیلها و سطر سطر خبرها میجست. همچنین داریوش همایون که خود آخرین وزیر اطلاعات دوره پهلوی بود در گفتگویی با شبکه بی بی سی نکات مهمی از وضعیت مطبوعات آن زمان را بازگو میکند.او در جواب این سوال که مگر روزنامه های داخلی به خصوص در دهه آخر سلطنت در ایران چقدر آزادی داشتند که بخواهند از موضوعی انتقاد کنند که شاه را تا این حد آشفته کند؟ چنین میگوید:
ایرانیها، تقریبا همه، اسیر تئوریهای توطئه هستند و شاه، پادشاه همه توهمهای توطئه بود. اصلا تمام زندگی شاه در توهم توطئه خارجیها سپری شد و عاقبت هم از بیم توطئه خارجیها کشور را رها کرد و رفت.
بسیار توطئه اندیش بود و تصور نمی توانست بکند ساز و کار دموکراسی را. حکومت های غربی را نمی شناخت و مطلقا نمی خواست که بشناسد، و هرگز این موضوعی که شما گفتید را نفهمید – که نقش روزنامهها در نظام سیاسی کشورهای دموکراتیک غربی چیست. در این تردید نیست البته که روزنامهها به کلی – هیچ جای دنیا – به کلی از دستگاه دولت جدا نیستند. دستگاه حکومتی به هر حال ارتباطاتی با مطبوعات دارد، استفاده هایی از آنها میکند، مطالبی از طریق آنها منتشر میکند – اینها درست است اما هرگز به پای تصوری که شاه از این موضوع داشت نمی رسد.
شاه اصلا هرگز باور نکرد که روزنامه نگاران مستقلا چیزی مینویسد. فکر میکرد که شرکت های نفتی پشت اش هستند، انگلیس پشت اش است. و یواش یواش این توطئه گران عده شان زیاد شده بود و مراکز توطئه فراوان شده بود. هرچه بیشتر در این تار عنکبوت توطئه افتاد ضعیف تر شد. (۲)
احمد احرار سردبیر اطلاعات در مصاحبه با بنیاد مطالعات ایران (تاریخ شفاهی) درباره سیاست سانسور در دوران هویدا میگوید: یک روز در دفتر روزنامه بودیم که از نخست وزیری زنگ زدند که هویدا عصبانی هستند و گفته اند یک نفر از روزنامه اطلاعات به آنجا برود و بنده معاون خودم به نام سیروس را فرستادم و وقتی بازگشت، نسخهای از روزنامه اطلاعات آن روز در دستش بود که قسمتی از آن که مربوط به تماسهای مردمی بود، با رنگ قرمز مشخص شده بود. او اظهار داشت که به محض ورود به نخست وزیری او را به اتاق هویدا برده اند و او با ناراحتی از من پرسیده که از کِی تا به حال کِنِدی با روزنامه شما تماس میگیرد؟ زمانی که ایشان جریان میپرسد، متوجه میشود که منظور هویدا پیغام یکی از خوانندگان بوده است که در قسمت مربوط به آنها درج میشده است. این پیغام از طرف یکی از خوانندگان با نام “ج – کندی” بوده است و از بوی جوی آب محله خود شکایت کرده بود و اینکه چرا شهرداری اقدام نمی کند. ظاهرا حساسیت بر روی نام این خواننده بوده است. در آن زمان ظاهرا به اهالی محله ” کن ” در غرب تهران اصطلاحا “کِندی ” میگفتند به جای کنی یعنی اهل کن! هویدا تصور میکرده است که این شیطنت روزنامه بوده است تا با بدجنسی به همگان بگوید رییس جمهور آمریکا باید بیاید و گرفتگی جوی آب را در یک محله تهران به شهرداری و دولت گوشزد کند. یا در مواردی دیگر خبرهایی چون کشته شدن ۵ نفر در زلزله ای در گوشه ای از ایران دردسر میشد چون بعدها معلوم میشد که مثلا ۵ نفر نبوده و ۳ نفر کشته شده است. احمد احرار معتقد است امثال محرمعلی خان که همیشه نماد سانسور بوده، گناه چندانی نداشته و بیشتر گناه بر گردن روشنفکرانی است که در دستگاه حکومت دارای قدرت بوده اند. (۳)
۲ – فراز و فرود مطبوعات در تابعیت از فضای سیاسی
همزمان با اوج گیری بحرانهای سیاسی در کشور و رادیکال شدن مخالفتها با حکومت، برخوردها با اهالی سیاست و مطبوعات هم چهره ای خشن تر به خود میگرفت. در روزهای قبل از کودتا روزنامه هایی چون باختر امروز علنا خواستار سرنگونی حکومت و برقراری جمهوری بودند و با تندترین عبارات، شخص شاه را خطاب قرار میدادند.
به عنوان مثال حسین فاطمی در باختر امروز در باره شاه چنین مینویسد:
«من در طول ۱۲سال اخیر هرگز به آستان این جوان خوش خط و خال که مثل مار افسرده در موقع ضعف و جبن سر درهم میکشد و در فرصت مناسب نیش جانگزای خود را میزند سر فرود نیاوردم… یکی نیست که از او بپرسد دیگر شما و فامیل شما از این یک مشت پابرهنه و لختی که ۲۰سال پدرت آنها را به نفت جنوب فروخت چه میخواهید؟… حالا هم مثل دزدها و بدهکارها از تاریکی شب برای کودتا استفاده میکنید و برای استراحت به کلاردشت تشریف میبرید؟ آقای دکتر مصدق چقدر باید صبر کرد… از دربار بپرسید دیگر از جان مردم و مملکت چه میخواهد؟» فاطمی در شماره بعد با چاپ عکسی از سرنگون کردن مجسمه شاه نوشت: «در میدان بهارستان مجسمه دیو مهیب قلدری به زمین میافتد.» و ادامه داد: «برو ای خائن که تو را آن قدر اجانب نیز پست و حقیر شناختهاند که دیگر برای این جنایت هولناک… مزدی به تو نخواهند داد… ملت ایران تشنه انتقام است و میخواهد تو را… بر چوبهدار ببیند… مردم در قطعنامه میتینگ باشکوه بیسابقه دیروز در تهران خواستار شدهاند که وظایف “فراری بغداد” به یک شورای موقتی سپرده شود.» و در صفحه آخرش خبر داد: «یکصد هزار ریال جایزه برای کسی که محل اقامت سرلشکر زاهدی را نشان بدهد، تعیین گردیده است.» (۴)
واقعیت آن است که این گونه عوامل به همراه غرور و خودبزرگ بینی حکومت مخصوصا در سالهای منتهی به رشد اقتصادی و افزایش قیمت نفت و چند عامل ریز و درشت دیگر، فضای سیاسی ایران را به سمت دیکتاتوری و اختناق پیش برد و زمینه های تساهل و مدارا و آزادی را در جامعه از بین برد و در نتیجه عرصه مطبوعات هم مانند دیگر عرصه ها، تبدیل به حیات خلوت حکومت شد و دخالتها و حساسیت های بیجا و بیمار گونه ای را رقم زد. هر چند زمینه های تعامل همچنان باقی بود و کارهای مهمی در زمینه روزنامه نگاری انجام میشد.
نمونه دیگر اینکه بعد از قیام پانزده خرداد سختگیری و نظارت بر جزیی ترین اخبار و تحلیلها در روزنامه، امری عادی و شناخته شده برای اهالی مطبوعات بود. فریبرز خسروی در کتاب تحلیلی بر سانسور در عصر پهلوی دوم، برخی از اخبار سانسور شده مطبوعات را به رشته تحریر در آورده اند که نمونه هایی از آن را در اینجا نقل میکنیم:
«پس از قیام ۱۵ خرداد ۴۲ سانسور به صراحت با ابلاغ آیین نامه به سردبیران جراید، اعمال میشد.» از آنجا که موضوع این مقال «سانسور» است، بی مناسبت نیست که نمونه ابلاغیه های موجود در خصوص اعمال سانسور آورده شود؛
خبرگزاری رویترز از پیشاور خبری مخابره کرده است که بعضی قبایل علیه دولت قیام کرده اند. البته علت قیام اعتراض به اصلاحات ارضی است که در پاکستان اجرا شده. (قابل چاپ نیست)
در مورد نامه ها، شکایات کارگران و کارمندان که به هر علت و سببی از کارخانجات و ادارات اخراج میشوند هیچ نوع خبر، مطلب، نامه وارده و شکواییه نباید چاپ و منتشر شود
خبر روزنامه های صبح در مورد به گروگان گرفتن ۱۶ یهودی در واشنگتن تیتر اول نشود، بلکه در ستون باشد
خبر مشروح شهرک دانشگاهیان همراه عکس چاپ شود
هیچ گونه مطلب، خبر و تفسیر پیرامون تغییر ساعت به هیچ وجه چاپ نشود
برادر آقای گنجی وزیر آموزش و پرورش در تهران فوت شده چون وزیر آموزش و پرورش در تهران نیست، هیچ خبری حتی به صورت آگهی قابل چاپ نیست
مطالب ضد مائو بعد از این دیگر چاپ نشود
اظهارات سناتور لاجوردی در مورد احتمال زلزله در تهران و اثر آن روی ساختمان های فعلی قابل چاپ نیست.
خبرها همچنین گزارشها و مطالبی درباره اینکه بوتو حکومت شریعت اسلامی را قبول کرد، کاباره ها، میکدهها و کازینوها در پاکستان تعطیل شد و در آینده ایدئولوژی اسلامی در پاکستان حکومت خواهد کرد، به هیچ وجه در خبرها، مطالب، گزارشها و تفسیرهای مربوط به پاکستان نباید منعکس شود، حتی اگراز زبان خود بوتو باشد..
عکس ملاقات کفیل وزارت اطلاعات بحرین با وزیر اطلاعات حتماً امروز چاپ شود
راجع به اجساد مومیایی حتی یک کلمه خبر و مطلب دیگر چاپ نشود.
آسوشیتدپرس از لندن خبر داده است که دولت انگلستان به دستیاری سازمان سیا دولت دکتر مصدق را سرنگون کرد. این مطلب را اخیراً یک روزنامه نگار فرانسوی نوشته است. (چاپ نشود)
هفت کوهنورد در کرج سقوط کرده و کشته شده اند( این خبر قابل چاپ نیست)
راجع به سالروز قتل عام ارامنه هیچ گونه خبر، مطلب و عکسی قابل چاپ نیست.
در مورد شیوع وبا در همدان و اطراف که تلفات هم داشته، مطلبی چاپ نشود (۵)
ازطرف دیگر در شرایطی که به هر دلیل احساس امنیت و ثبات به شخص شاه و دولتمردان سرایت میکرد، وضعبت مطبوعات نیز دگرگون شده و از آزادیهای بیشتری برخوردار میشدند. غلامحسین صالحیار روزنامه نگار باسابقه در گفتگویی با ابراهیم نبوی خاطره ای نقل میکند که نگاه شاه به مطبوعات در آن دوره را بازتاب میدهد :
یک عصر پنجشنبه آذر۱۳۵۲ به ملاقات شاه رفتیم. وقتی رفتیم،
شاه به من گفت: خودت را معرفی کن.
تحصیلاتم را گفتم که ربطی به مطبوعات نداشت، لیسانس حقوق قضائی، فوق لیسانس علوم حزبی و دکترای علوم سیاسی با تخصص بین الملل عمومی. گفتم سوابق کمونیستی دارم، توده ای هم بوده ام، روز ۲۸ مرداد هم فرار کردم و مدتی مخفی بودم. صداقتم روی شاه اثر گذاشت و
پرسید: دیگر چه کارهائی کرده ای؟
گفتم: سردبیر اطلاعات بودم
از اینکه با آن سوابق سردبیر اطلاعات شده بودم تعحب کرد. گفتم که راه اندازی آیندگان، خبرگزاری رادیو و تلویزیون که واحد مرکزی خبر کنونی باشد را هم من برعهده داشتم. وقتی حرف هایم تمام شد
شاه گفت: با این سوابق برای این کار،( سردبیری روزنامه ارگان حزب مردم ) مناسب هستی.
ملاقات سه ساعت طول کشید که بی سابقه بودشاه اصولا به روزنامه نگاران اصلا وقت مصاحبه نمی داد اما قرارشد اولین شماره روزنامه را با صحبت های شاه منتشر کنیم. شاه وقتی عامری را برای دبیرکلی یک حزب جدی انتخاب کرده بود، پذیرفته بود که یک حزب جدی، روزنامه جدی هم میخواهد. داشتن یک حزب جدی هم بنا به گفته خود شاه ناشی از ایراد خارجیها به او بود که ایران حزب جدی ندارد و شاه هم که میدانید به نظر خارجیها خیلی اهمیت میداد. عامری برای روزنامه اپوزیسیون مرا پیشنهاد کرده بود و من به شاه گفتم: چنین روزنامه ای که شما میخواهید باید خیلی چیزها را در آن نوشت.
شاه گفت: هرچه دلت میخواهد بنویس.
شاه معتقد شده بود دانشجوی ایرانی به جای خواندن نشریات حزب توده و یا حزب کمونیست فرانسه، همان مسائل را در روزنامه ای ایرانی بخواند.
- شما تحت تاثیر قرار گرفته بودید؟
صالحیار: من از بوجود آمدن امکان چنین فعالیتی هیجان زده بودم. (۶)
وباز هم به گفته داریوش همایون، روزنامهها بر خلاف مشهور آنجور مطیع نبودند و روزنامه نگاران راه های بسیار مییافتند برای اینکه نظرشان را بگویند. هیچ چیز در آن رژیم کامل نبود. هیچ چیز تا آخرش نمی رفت به اصطلاح. سانسور هم هزار سوراخ داشت، هزار راه فرار داشت.
اولا تمام دستگاه های دولتی از طریق روابط عمومی شان با روزنامهها ارتباطات نزدیک داشتند. و کمک میرساندند و آنها را حفظ میکردند. ثانیا، کار سانسور میان وزارت اطلاعات، بعدا اطلاعات جهانگردی، و ساواک تقسیم میشد. معلوم نبود چه کسی مسئول است.
این وسط روزنامه نگاران از این موقعیت نامشخص استفاده فراوان میکردند
نخست وزیران به شدت ملاحظه روزنامهها را میکردند و نمی خواستند که آنها را برنجانند. به موقع از آنها دفاع میکردند، کمک شان میکردند. روزنامهها هم بازی میکردند این وسط و وظیفه شان را انجام میدادند
البته این را عرض بکنم که هیچ موردی نبود که روزنامه روی انتقاداتش یا روی اشتباهاتش به کلی از بین برود یا یک روزنامه نگار به کلی اخرج بشود.
همیشه یک راهی بود برای اینکه برگردند و اوضاع به حالت عادی برگردد به دلیلی که عرض کردم. یعنی تمام مقامات حکومتی با مطبوعات روابط خوب داشتند، میخواستند آنها را جلب بکنند.
کمک های فوق العاده به روزنامه نگاران میشد. در همان دوره که این سختگیریها گاه و بیگاه پیش میآمد، تمام اعضای سندیکای روزنامه نگاران صاحب خانه شدند در آن سال ها. حتی در نوروز ماهی و پرتقال خانواده های آنها تامین از طرف دولت میشد. یک قلم، دو میلیون دلار آن موقع، به آن سندیکا اختصاص داده شده بود از طرف دفتر شهبانو که خانه سندیکا بسازند. رابطه به این صورت بود، یعنی به شدت مراقب رفاه روزنامه نگاران بودند. ولی، در عین حال هم گاه و بیگاه هم آنها را مجازات میکردند – گوشمالی بود بیشتر، نه مجازات. همینطور روز به روز یک جوری قضایا رد میشد تا هنگامی که کارها از دست رفت و روزنامهها بزرگترین مبارزات را با شاه کردند(۷ )
در تایید این گفته همایون از باز خرید شدن روزنامه نگاران در زمان توقیف مطبوعات باید یاد کرد. مثلا مجله سپید و سیاه در سال پنجاه و سه توقیف شد و همه کارکنان آن باز خرید شدند. (۸ )
نخست وزیری امینی را میتوان در مقایسه با سالهای اول بعد از کودتا، به یک بهار سیاسی تشبیه کرد. بهاری که هم سیاسیون و هم اهالی مطبوعات از آن بهره بردند و فعالیتهای احزاب و گروهها و اصناف نیز تا حد زیادی آزاد شد. علاوه بر آن دکتر امینی اقدامات اصلاحی بزرگی انجام داد که مهمترین آنها کاهش هزینه زندگی و قیمتها، اصلاحات ارضی، توسعه صنایع کشاورزی، تامین حداقل معیشت کارمندان و تقویت قوهقضاییه بود. از اولین اقدامات وی پس از نخستوزیری میتوان به بازداشت عدهای از امرای ارتش، مبارزه با فساد، اجرای اصلاحات ارضی، مذاکره با فرهنگیان و انتصاب محمد درخشش، یکی از فرهنگیان به وزارت فرهنگ، آزادی فعالیت احزاب و علنی شدن فعالیت جبهه ملی و برکناری تیمور بختیار رییس سازمان امنیت اشاره کرد. (۹)
در نهایت میتوان گفت، وضعیت مطبوعات در این دوره، همچون مولفه های سیاسی و اجتماعی دیگر، تابعی از وضعیت سیاسی و نوع تعامل نیروهای دخیل در شکل دهی به سپهر سیاسی و اجتماعی آن روزگار بوده است. همانگونه که استبداد کلی حاکم بر آن دوران را نمی توان انکار کرد، اهداف و روشهای مبارزاتی گروهها و احزاب چپ و اسلامی را هم نباید نادیده گرفت. برای گروهی که مبارزه مسلحانه را به عنوان روشی برای بهبود اوضاع انتخاب کرده است، لاجرم نباید توقیف ارگان حزبی خود را واقعه ای بزرگ جلوه داده و به خونخواهی روزنامه اش برخیزد.
منابع :
۱ – مطبوعات عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک – کتاب اول ص ۲۶، انتشارات مرکز اسناد وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی
۲ - مصاحبه داریوش همایون با بی بی سی منتشر شده در تاریخ ۶ / ۵ / ۱۳۸۹
۳ – بنیاد مطالعات ایران – تاریخ شفاهی – گفتگو با احمد احرار
۴ – سایت تاریخ ایرانی ۳۰ مرداد ۱۳۹۰
۵ – خسروی، فریبرز، تحلیلی بر سانسور کتاب در دوره پهلوی دوم
۶ – ابراهیم نبوی – گفتگوهای صریح – گفتگو با غلامحسین صالحیار – انتشارات روزنه
۷ – داریوش همایون – همان
۸ – مطبوعات عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک – کتاب چهارم. انتشارات مرکز اسناد وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی
۹ – تاریخ سیاسی معاصر ایران، سیدجلالالدین مدنی، جلد اول، سال شصت و یک.
کلیدواژه ها تاریخ ایرانی
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
کشکساب
با درود بر همه ایرانیان. جناب مهران؛احتراما؛ باپوزش؛متأسفانه الآن پاسخ محترمتان را خواندم و اگر دیر پاسخ میدهم؛عفو بفرمائید. بنده نیز گمان میکنم میتوانم به احساس حضرتعالی نزدیک شوم. اما نباید از نظر دور افتد و مورد سهو قرار گیرد. چون اینجا یک جمع خصوصی؛معدود وچندنفری نیست. عمومیت و مقدار اثر گذاری یک شبکه اجتماعی با این عمق و عرض وطول؛ ایجاب میکند در بکاربردن کلمات؛دقت مورد نیاز اعمال گردد؛مضافا اینکه به فرموده حضرتعالی؛ایشان نویسنده هستند. اگر از ناتوانی چون بنده باشد ؛حرجی نیست. بهرحال شاد و تندرست باشید. پاینده ایران. سربلند ایرانی.
January 12, 2012 06:58:31 PM
---------------------------
مهران
ببینید من حرف شما قبول دارم و قیام را کلمه ای با باز ارزشی می دانم که به یک اتفاق ، مشروعیت هم میدهد . اما با توجه به اینکه نویسنده قصد دارد سیاه نمایی دوران قبل از انقلاب را زیر سوال ببرد و این مسئله در کلیت مقاله وجود دارد ، معتقدم کلمه قیام سهوی بوده و چیزی از ارزش مقاله کم نمی کند .
January 11, 2012 11:08:06 PM
---------------------------
کشکساب
با درود بر همه ایرانیان. آقای مهران ؛با احترام؛چند پرسش؛ شکر گزار چه کسی؟ چرا؟ آیا شما توضیح بنده را پیرامون همین(یک کلمه)خواندید؟ آیا برایتان آشکارنشد که آن کس که نامش خمینی بود چه فلاکتی را بر ما با (همین یک کلمه)مستولی کرده؟ آیا شما با این نهیب؛پاسخ بنده را داده اید؟ پرسش بنده کماکان بی پاسخ است. خوانندگان شاهدند و از نویسنده خواهشمندم پاسخ بدهند. قیام یعنی(خیزش). پانزده خرداد؛مشتی انگل اجتماع که از سربازی فرار میکردند ودر حوزه ها درس مفتخوری میخواندند؛برای اینکه در کشور ما؛ایران (زنان حق رای گرفتند) مزدورانه اعتراض کردندو پی آمدهای آن. خدارا شکر کنم که اقدام مشتی مفتخور را برای سرکوب خواهر و مادرم؛ قیام میشمارند؟
January 10, 2012 04:42:48 PM
---------------------------
مهران
آقا یا خانم محترم کشکساب ! شما از نویسنده ای که داخل ایران اینگونه با جرات و شهامت به جنگ با دروغهای سی چهل ساله رفته ، فقط کلمه قیام را دیدید ؟ همین که باب این گونه بحث ها باز شده و پرده ها در حال کنار رفتن است باید شکر گزار و امیدوار بود .
January 09, 2012 10:26:26 PM
---------------------------
کشکساب
با درود بر همه مردم ایران. با پوزش عرض میکنم. بنده سن وسالم به بررسی مطبوعات پیش از پنجاه وهفت نمیخورد. اگر هم ببینم دارد میخورد؛جا خالی میدهم که نخورد.از طرفی قامتم کوتاهتر از بررسی جراید است. اما میخواهم بپرسم؛آنجا که گفته شده بعضی از قبایل در اعتراض به اصلاحات ارضی(گرفتن زمین از زمینداران بزرگ و دادن آن زمینها در اندازه های مختلف؛به کشاورزانی که مثل برده بر روی همان زمینها کارمیکردند) آیا منظور کشاورزان قبایل است؛یا زمینداران بزرگ و روسای قبایل؟ ودیگر اینکه شاید ضروری باشد؛چون بنده نیز برای خودم ضروری میدانم؛که باخبران توضیح بدهند(کلمه قیام چه کاربردی دارد؟)وقیام پانزده خردادکه خمینی دروغگو نیز آنرا روز الله نامید و مردم ایران را مجبور کرده اینروز را تعطیل و آن(قیام!!؟)را گرامی بدارند؛چه بود ؟چه کسانی را در آن شرکت دادند؟ هدایتش با چه کسی واز کجا بو؟ و (خیلی مهم) اینکه در مخالفت با کدام اقدام محمدرضا شاه پهلوی بود؟تا نسل امروز خصوصا زنان که با انواع تهدید واجبار ؛ هرساله توسط همین حکومت اسلامی و ضدایرانی ؛باید به خیابان بیایند وبرای گرامیداشت این مخالفت یا به اشاره نویسنده محترم(قیام!!؟)در خیابانها راهپیمایی کنند و عزاداری کنند و وا حوزه و وا طلبه بگویند والبته شاید ساندیس وکیکی هم بخورند؛(اگر با ماه پربرکت رم از آن)مصادف نباشد؛بیشتر بدانند که چرا این روز؛برای این حکومت اهریمنی اینقدر مهم است. پاینده ایران.سربلند ایرانی.
January 09, 2012 07:52:51 PM
---------------------------
|