علی کشتگر که زمانی در رهبری سازمان فدائیان خلق اکثریت بود و سیاست مسلح کردن سپاه پاسداران به سلاح های سنگین را تبلیغ می کرد، و بر این باور بود که با خمینی و انصارش می توان در ایران راه رشد غیر سرمایه داری را طی نمود و ایران را به مجموعه اقمار شوروی افزود، اخیرآ در مقابه ای تحت عنوان « بخت بازگشت نظام پادشاهی در ايران » مسائلی مطرح کرده که نباید بدون جواب بمانند. چون بعضی ها فقط بلدند حرف های توخالی بدون پشتوانه صادر کنند و در نتیجه حرفهایشان بیشتر شعار است و مبتنی بر احساسات تا یک تحلیل واقعآ سیاسی راهبردی.
آقای کشتگر می نویسند:
«اگر پيش از انقلاب بهمن، احزاب ملی و آزادیخواه، آزاد بودند و میتوانستند از رسانههای ملی برای رساندن پيامهای خود به مردم استفاده کنند، آيا ملتی که ۷۰ سال پيش از انقلاب بهمن، انقلاب درخشان مشروطه را در دل تاريخ خود ثبت کرده بود و دست رد به سينه شيخ فضلالهن نوری زده بود، در زمستان ۵۷، نسخه جديد شيخ فضلالله را به رهبری خود برمیگزيد؟ بهراستی مسووليت آن رژيم در پيدايش اين رژيم تا کجاست؟ »
سئوال من از آقای کشتگر این است که چرا آن احزاب آزادیخواه و ملی مورد نظرتان را نام نمی برید تا بر همگان روشن شود که حزب توده آزادیخواه نبود بلکه برای وابستگی ایران به شوروی مبارزه می کرد. اگر حزب توده قدرت را می گرفت وضعیت ما مثل یمن جنوبی می شد (که بعد از منحل شدن شوروی، اثری از آن نماند، یا شبیه رومانی و آلبانی و کامبوجیای پل پت). جالا گروه خود شما چریکهای فدایی که خواستار برقراری دیکتاتوری پرولتاریا بود، پیشکش. جبهه ملی هم چندان لیبرال و آزادیخواه به آن شکلی که ما امروز می دانیم، نبود. وانگهی خود شما چریکها هم در آن زمان بر علیه جبهه مل مبارزه می کزدید و بقول خودتان بر علیه آنها افشاگری می کردید.
کشتگر می نویسد: «آيا اگر محمدرضا شاه پهلوی به سوگندی که برای پاسداری از قانون اساسی مشروطيت خورده بود، وفا می کرد و آزادی های مصرح در قانون اساسی که به بهای مبارزات و فداکاری های ملی به دست آمده بود را محترم می شمرد سرنوشت ايران همانی بود که امروز می بينيم؟»
بله، شاه اشتباهاتی مرتکب شد، اینرا کسی انکار نمی کند مگر چندتایی سلطنت طلب مرتجع، اما شما مخالفین شاهزاده رضا پهلوی، تنها نیمه خالی لیوان را می بینید و نیمه پر آن یعنی هوادران لیبرال و دمکرات و ازادیخواه رضا پهلوی را (نمی خواهید) ببینید.
کشتگر ادامه می دهد: «اگر شاه در مبارزه ملی و ميهنی دکترمصدق عليه کنسريوم نفت بريتانيا جانب نخست وزير قانونی کشور و تمايلات ملی مردم را می گرفت و با سازمان های جاسوسی سيا و اينتليجنس سرويس در توطئه کودتا عليه مصدق شرکت نمی کرد آيا سرنوشت ايران همانی بود که امروز هست؟»
ساده انگاری است اگر کسی فکر کند که این سئوال یک جواب قطعی دارد. چون موضوع به گذشته مربوط می شود و هیج انسان عاقل و منطفی توقع جواب قطعی ندارد، پس تنها می توان به احتمال و حدس و گمان پناه برد. مسلما سئوال کشتگر یک جنبه حقیقت را بیان می کند اما نه همه آن را. نیمه دیگر حقیقت این است که شاه ترس از این داشت که مصدق به دامن حزب توده که برای شوروری و ک. گ. ب جاسوسی می کرد بیفتد و ایران هم ، همچون آذربایحان و دیگر جمهوریهای شمالی، تنها یک جمهوری در درون اتحاد جماهیر شوروی شود. گاهی واقعیت های زمینی انسان را ناچار می کنند که از بین بد و بدتر، بد را انتخاب کند. با اینهمه این گفته بمعنای تآئید مواضع شاه در آن دوران نیست.
آقای کشتر بعد از بر شمردن یک سری سئوالات تکراری که بارها بدانها پاسخ داده شده، می پرسند «آيا طرفداران بازگشت سلطنت حاضرند اين اقدامات شاه که بتدريج راه را برای روی کار آمدن حکومت مذهبی در ايران هموار کرد نقد کنند؟ طرفداران بازگشت نظام پادشاهی که به گمان من آب در هاونگ می کوبند هرگونه اشاره به اختناق و سرکوب ديکتاتوری سلطنتی را به بهانه آن که اشاره به گذشته بيهوده است و بايد به فکر آينده بود مردود می شمارند.»
لیبرالهای مشروطه خواه بارها و بارها بر نبود دمکراسی سیاسی در دوران شاه انگشت نهاده و آن را بنقد کشیده اند. اما این بدان معنا نیست که مواضع کموننیستهای چریک که پل پوت وار خواهان برقراری دیکتاتوری پرولتاریا بودند، را تآئید کنند. انتقاد صادقانه از سرکوبهای غلط شاه در آن دوران باید با انتقاد از خطاها و شیوه مبارزات چریکها همراه شود و گرنه جانبدارانه خواهد بود. صرف انتقاد به شیوه مبارزه مسلحانه منظور من نیست، انتقاد باید کامل باشد و به این برسد که سرکوب شاه یک بخش آن تقصیر مواضع بغایت ضد ایرانی چریکها بود.
آقای کشتگر ادامه می دهند: «من از تکرار اين حرف خسته نمی شوم که نطفه انقلاب بهمن در کودتای ۲۸ مرداد بسته شد و نطفه رهبری خمينی در قلع و قمع کامل احزاب سياسی و تشکيل حزب فراگير رستاخيز. هيچ مورخ و تحليل گرمنصفی نمی تواند اين حقايق ساده را وارونه جلوه دهد.و هيچ رهرو راستين راه دموکراسی نمی تواند از ما بخواهد که تاريخ گذشته را فراموش کنيم.»
فراموشی شما این است که نمی گوئید که در دوران قبل از شورش 57 و بخصوص در خلال آن و بعد از آن، شما و آن احزاب «آزادیخواه و دمکرات» مد نظرتان هم در فریب مردم سهم بزرگی داشتید. شما قربان صدقه امام می رفتید، تنها مواضع ضد آمریکایی او را برجسته می کردید، کتاب ولایت فقیه او را نخوانده و یا بعمد نادیده گرفتید. بر علیه بختیار شوریدید و حتی بعد از انقلاب هم جو ضد لیبرالی در کشور براه انداختید. پس روی کار آمدن خمینی و حکومتش همه اش تقصیر شاه نیست بلکه یک یخش آن هم تقصیر مواضع و اعمال شما و همه آن کسانی است که شما آنها را دمکرات و آزادیخواه (آن دوران) می دانید. شما همه تقصیر را بگردن کارهای شاه می اندازید تا خود و دمکراتهای خود را توجیه کرده و از زیر ضرب انتقاد بدر آورید.
اما بدبختی این است که شما آن شورش سال 57 را هنوز هم انقلاب می دانید و این دیگر آبرو ریزی است، آقای کشتگر. (نکند چریک انقلابی سابق مهنی انقلاب را نمی داند.)
علی کشتگر ادامه می دهد: «آنهايی که هنوز از رژيم پيشين دفاع می کنند و بخاطر نکبت و ادبار جمهوری اسلامی به بيماری نوستالژيک گرفتار شده اند، بايد به اين پرسش بينديشند که به راستی مسئوليت آن رژيم در پيدايش اين رژيم تا کجاست؟»
آقای کشتگر، یک بخش قضیه رو آوردن بسیارانی به سمت مشروطه نتیجه عملکرد «جمهوریخواهان» است که در این سی و خرده سال جزء نفی، جزء انکار، جزء تفرقه و ادامه عمر حکومت آخوندی، جزء بحث های بی انتها و بی نتیجه، کاری نکرده اند. حالا شما به رضا پهلوی کاری نداشته باشید، چرا آن بقیه جمهوریخواهان نتوانسته اند با هم متحد شده و کاری بر علیه رژیم انجام دهند؟؟شاهزاده در اشتباهات پدر خود نقشی نداشته، ایشان فردی بغایت دمکرات و سکولار هستند و بر امثال موسوی و کروبی که همچنان قربان صدقه خمینی می روند ارجحیت دارند. رضا پهلوی یک شخصیت شناخته شده در داخل و خارج می باشد. ایشان در داخل و خارج شناسنامه دارند و بر این اعتبار (و همچمین اعتبار جوان بودن، دمکران بودن، سکولار بودن، غیر متعصب بودن، ایدئولوژی زده نبودن و اصرار بر اینکه امروز نه نوع نظام بلکه رهایی کشور مهمرین است)، توانسته نیروهایی که در این همه سال جزء بحث های بی نتیجه چیزی در کارنامه خود ندارند را به عقب بزند و توجه بسیارانی را بسمت خود جلب کرده است. من و بسیارانی نمونه من عاشق چشم و ابروی
شاهزاده نیستیم بلکه بخاطر واقعیت بینی، رضا پهلوی را واقعی ترین امکان در این شرایط می دانیم و از ایشان حمایت می کنیم اما صد البته عهدی ابدی با ایشان نبسته ایم.
اصرار نیروهای مخالف بر نادیده گرفتن واقعیت فوق تنها یک نتیجه داده و ان ایزوله گی آنها و گسترش نفوذ شاهزاده. چون برای من و امثال من ثابت شده که دشمنی شما با شاهزاده یک ریشه جهان سومی، ذهنی و مذهبی دارد و نه مبتنی بر واقعیت های زمینی. در نتیجه غیر علمی و غیر کاربردی است و نتیجه ای ملموس برای آزاد شدن کشور از دست رژیم منفور فعلی در بر ندارد. سیاست یعنی اینکه من امروز، در این لحظه و شرایط چه کاری باید بکنم که بهترین نتیجه عملی – تاکید می کنم- نتیجه عملی-ببار آورد. شما و کلآ جمهوریخواهان و بخصوص چپها، اینهمه سال بر جدایی، بر عدم اتحاد، بر تفرقه تآکید کردید.، بر اینکه چرا باید حوال برنامه آینده و اینکه چه میخواهیم باید متحد شد. اما توضیح نمی دهید که چرا با جنبش 88 یکهو رهرو موسوی و کروبی شدند که خواهان بازگشت بدوران امامشان بوده و هستند. رضا پهلوی و هوادارانش این را می گویند: گذشته گذشته است. ما می توانیم حول گذشته ، ماهها و سالها با هم بحث کنیم، دلیل بیاوریم، کتاب بنویسیم و …. اما همه اینه نتیجه ای برای شرایط فعلی ندارند. رژیم همچنان حاکم است. بگذار حول گذشته توافق نداشته باشیم اما با هم توافق کنیم که کنار هم باشیم و رژیم را سرنگون کنیم و بعد انتخابات آزاد تحت نظارت بین المللی برای مجلس مؤسسان، سپس تهیه قانون اساسی و بعد همه پرسی برای تصویب قانون اساسی و انتخاب نوع نظام. امروزه، کشور ما امروز بیش از هر زمان دیگری به پراگماتیسم نیاز دارد.
روزنامه نگار
تبصره: این مطلب برای آقای کشتگر هم ارسال و از ایشان درخواست شده که اگر واقعآ به دمکراسی و نقد اعتقاد دارند، آن را در نشریه اینترنتی خود چاپ کنند. اگر مطلب منتشر شد، در همینجا خبر خواهم داد.
--------------
بخت بازگشت نظام پادشاهی در ايران، علی کشتگر
اگر پيش از انقلاب بهمن، احزاب ملی و آزادیخواه، آزاد بودند و میتوانستند از رسانههای ملی برای رساندن پيامهای خود به مردم استفاده کنند، آيا ملتی که ۷۰ سال پيش از انقلاب بهمن، انقلاب درخشان مشروطه را در دل تاريخ خود ثبت کرده بود و دست رد به سينه شيخ فضلالهن نوری زده بود، در زمستان ۵۷، نسخه جديد شيخ فضلالله را به رهبری خود برمیگزيد؟ بهراستی مسووليت آن رژيم در پيدايش اين رژيم تا کجاست؟
آيا اگر محمدرضا شاه پهلوی به سوگندی که برای پاسداری از قانون اساسی مشروطيت خورده بود، وفا می کرد و آزادی های مصرح در قانون اساسی که به بهای مبارزات و فداکاری های ملی به دست آمده بود را محترم می شمرد سرنوشت ايران همانی بود که امروز می بينيم؟
اگر شاه در مبارزه ملی و ميهنی دکترمصدق عليه کنسريوم نفت بريتانيا جانب نخست وزير قانونی کشور و تمايلات ملی مردم را می گرفت و با سازمان های جاسوسی سيا و اينتليجنس سرويس در توطئه کودتا عليه مصدق شرکت نمی کرد آيا سرنوشت ايران همانی بود که امروز هست؟
آيا اگر شاه دست کم پس از کودتا عليه نخست وزير قانونی و محبوب ملت، به جای توسل به سرکوب آزادی ها و آزاديخواهان بتدريج فضای سياسی کشور را باز می کرد و در جهت برقراری نسبی قانون اساسی مشروطه گام می گذاشت، بازهم رهبری مبارزات اعتراضی مردم در دست روحانيون و شخص آيت اله خمينی قرار می گرفت؟
پس از کودتای ۲۸ مرداد مجلس شورا و سنا روزبه روز فرمايشی تر شدند چنان که در اواخر دوران شاه درست مثل آنچه امروز در دوره خامنه ای می بينيم هيچ نماينده ای بدون تاييد ساواک و دربار نمی توانست از صندوق های آرا بيرون آيد و مردم نام مجلس شورا و سنا را مجالس دعا و ثنا گذاشته بودند. شاه در اواخر دوران سلطنت خود درست مثل همين امروز خامنه ای، حتی رقابت دو حزب حکومتی "مردم" و "ايران نوين" که به سرکردگی اسداله علم وزير دربار و اميرعباس هويدا نخست وزير پديد آمده بودند را تحمل نکرد و دستور انحلال آن دو حزب و ادغام آنها را در"حزب واحد و فراگيررستاخيز" صادر نمود. وبدتراز اين شخصا اعلام کرد که هر ايرانی بايد در حزب رستاخيز عضو شود و هرکس هم نمی خواهد می تواند از کشور خارج شود! آيا طرفداران بازگشت سلطنت حاضراند اين اقدامات شاه که بتدريج راه را برای روی کار آمدن حکومت مذهبی در ايران هموار کرد نقد کنند؟ طرفداران بازگشت نظام پادشاهی که به گمان من آب در هاونگ می کوبند هرگونه اشاره به اختناق و سرکوب ديکتاتوری سلطنتی را به بهانه آن که اشاره به گذشته بيهوده است و بايد به فکر آينده بود مردود می شمارند. در حالی که هيچ ملتی بدون تکيه به تجارب گذشته خود نمی تواند راه خود را به سوی آينده پيدا کند و هرگونه اختلال در حافظه جمعی و تاريخی ملت می تواند ما را دوباره در دور باطل تکرار گذشته عاطل سازد. اگر پيش از انقلاب بهمن، احزاب ملی و آزاديخواه، آزاد بودند و می توانستند از رسانه های ملی برای رساندن پيامهای خود به مردم استفاده کنند، آيا ملتی که هفتاد سال پيش از انقلاب بهمن، انقلاب درخشان مشروطه را دردل تاريخ خود ثبت کرده بود و دست رد به سينه شيخ فضل اله نوری زده بود، در زمستان پنجاه و هفت، نسخه جديد شيخ فضل اله را به رهبری خود برمی گزيد؟
من از تکرار اين حرف خسته نمی شوم که نطفه انقلاب بهمن در کودتای ۲۸ مرداد بسته شد و نطفه رهبری خمينی در قلع و قمع کامل احزاب سياسی و تشکيل حزب فراگير رستاخيز. هيچ مورخ و تحليل گرمنصفی نمی تواند اين حقايق ساده را وارونه جلوه دهد.و هيچ رهرو راستين راه دموکراسی نمی تواند از ما بخواهد که تاريخ گذشته را فراموش کنيم.
"انقلاب اسلامی" و رهبری آيت اله خمينی مديون ديکتاتوری طولانی محمد رضا شاه پهلوی بود. آنهايی که هنوز از رژيم پيشين دفاع می کنند و بخاطر نکبت وادبار جمهوری اسلامی به بيماری نوستالژيک گرفتار شده اند، بايد به اين پرسش بينديشند که به راستی مسووليت آن رژيم در پيدايش اين رژيم تا کجاست؟ مهندس بازرگان در دوره کوتاه نخست وزيری اش يکبار به طنز گفت " اين قدر نگويند امام رهبر انقلاب است شاه اين انقلاب را به راه انداخت"(نقل به معنی)
آقای رضا پهلوی در گذشته درمناسبت های مختلف و اخيرا در گفتگويی با خانم مسيح علی نژاد:
۱- کودتای ۲۸ مرداد، يعنی کودتايی که شهرت جهانی دارد، صدها سند و کتاب در سراسر جهان درباره آن منتشر شده و روزولت مامور سيا در ايران خاطرات مستند خود را درباره آن به چاپ رسانده و ايالات متحده از زبان روسای جمهور و وزرای خارجه پيشين خود بابت آن از ايران معذرت خواسته را منکر می شود. وهنوز در آن فاجعه ای که ما را به اينجا رساند به پدرش حق می دهد!
۲- کارنامه ای که حاصلش انقلاب و جمهوری اسلامی بوده را در کل مثبت ارزيابی می کند و در مورد اشتباهاتی هم که احيانا وجود داشته ما را به نيت حسنه پدرش احاله می دهد. گويی ساير خودکامگان خود را فاقد "نيت حسنه" می دانسته اند!
آقايان خمينی و خامنه ای و اساسا همه ديکتاتورهای عالم اعمال خود را با "نيت حسنه" توجيه می کنند و به قول معروف "راه جهنم هم با نيت حسنه سنگفرش می شود."
آقای رضا پهلوی در اين مصاحبه،هم از منقدان می خواهد که گناه پدر به حساب پسر ننويسند، و هم البته منکر گناه پدر است.اما رابطه محمد رضا شاه و آقای رضا پهلوی با رابطه معمولی پدروپسر فرق دارد.او به اعتبار همان پدر وارث "تاج و تخت" است. و البته اگر ايشان و طرفداران اعاده نظام پادشاهی رضا پهلوی را يک شهروند عادی مثل ديگران بدانند نبايد هم کسی گناه پدر را به پای پسر بنويسد، اما وقتی صحبت از نهاد سلطنت باشد و طرفداران احيای اين نهاد وارد گود سياست و فعاليت سياسی می شوند مساله فرق می کند و نمی شود حساب آنچه را که نهاد سلطنت در گذشته کرده و در گذشته بوده را با حساب کسانی که می خواهند دوباره عقربه تاريخ را به دوران سلطنت باز گردانند جدا کرد. همين جا به اين مساله بسيار مهم نيز اشاره کنم که در مورد هر نهادی و هر مقامی که کارکرد سياسی و حکومتی دارد همه تحليل گران، مورخان و جامعه شناسان قضاوت را متوجه عملکرد آن در دوره ای که مصدر امور بوده است می کنند نه آنگاه که در موقعيت مغلوب و اپوزيسونل وآزاديخواهی قرار می گيرد.چرا که هر حزب و هر گروه و فرقه سياسی آنگاه که در قدرت است ماهيت واقعی خود را برملا می سازد و آنگاه که از قدرت به زير می آيد طبعا رنگ مطلوب اپوزيسيون به خود می گيرد. به همين دليل هم هست که مورخان علی القاعده مشروطه خواهی را به جريانهايی نسبت می دهند که در زمان سلطه ديکتاتوری های سلطنتی، خواهان حقوق شهروندی، آزادی های سياسی و محدود کردن قدرت سلطان شده اند. اما تقريبا همگی پس از ورافتادن سلطنت، طرفداران بازگشت پادشاهی را نه مشروطه خواه که "سلطنت طلب" می نامند. و اين را هم بگويم که تاکنون در جهان نه سلسله ای که به هر دليل انقراض پيدا کرده دوباره به سلطنت رسيده و نه هرگز در جايی که سلطنت ورافتاده دوباره احيا شده است!
حقيقت آن است که از انقلاب مشروطه تا انقلاب بهمن يعنی در يک دوره ۷۰ ساله ايرانيان خواستار سازگار کردن نهاد سلطنت با دموکراسی بودند، اما همه تلاشهای ۷۰ ساله اصلاح طلبان و خيرخواهان با شکست مواجه شد و همين دليل انقراض سلطنت در ايران شد. اين تجربه طولانی هفتاد ساله نشان داد که مختصات تاريخی و اجتماعی و فرهنگی جامعه ايران به گونه ای نيست که بتوان در اين آب و خاک نهال سلطنت سازگار با دموکراسی را پرورش داد. در اين هفتاد سال ثابت شد که نهاد سلطنت در ايران با چاپلوسی و تملق عاشقان زروزور سازگارتر است تا با اندرزها و نصايح طرفداران حق و قانون.
فروغی، قوام، مصدق، شايگان، حسيبی، صديقی، صالح، بختيار، فروهر، امينی، درخشش، بازرگان و دهها اصلاح طلب ديگر دوره های مختلف آن زمان را می توان برشمرد که مغضوب و قربانی مقام سلطنت شدند بخاطر دعوت از پادشاه به رعايت قانون اساسی. و برعکس می توان انبوهی ازمقام های کشوری و لشکری دوران از انقلاب مشروطه تا انقلاب بهمن را نشان داد که نه بخاطر شايستگی بلکه صرفا بخاطر وفاداری و سرسپردگی به اعليحضرت به صدرات و وزارت و مسووليت رسيدند. و سرانجام در دوره ۲۵ ساله از کودتای ۲۸ مرداد تا انقلاب بهمن رای و اراده ملت در انتخاب نمايندگان مجلس، حکومتگران و در سرنوشت ملت هيچ تاثيری نداشت و جای هر تنابنده ای که به اندرز و نصيحت لب می گشود، گوشه زندان بود. و به راستی مبادا که نسل جوان ايران در سايه سياه نظامی که از آن ادبار می بارد، تاريخ را فراموش کند.
فراموش کردن گذشته ومحروم شدن ملت از حافظه تاريخی چيزی مگر مبتلا شدن به آلزايمر دسته جمعی نيست. ما بدون کندوکاو در تاريخ گذشته مان و بدون اتکاء به حافظه تاريخی مان نمی توانيم راه درست آينده را پيدا کنيم و مدام در معرض فروافتادن به چرخه دور باطل تاريخ هستيم. نسل جوان امروز بايد بداند که در زمان اعليحضرت محمد رضا پهلوی شاه خود را فراتر از قانون اساسی و رای خود را بالاتر از رای ملت می دانست. دانشجويان بخاطر داشتن يک کتاب به زندان می رفتند. ساواک مخالفان راشکنجه می کرد. سانسور فکر و انديشه سبب می شد که مردم به افکار سانسور شده مذهبی اقبال نشان دهند. اگر افکار ارتجاعی آيت اله خمينی در فضای آزاد منتشر می شد و فرهيختگان و انديشمندان در چنان فضايی به نقد آن می نشستند، هرگز جوانان ايرانی فريب تفکری که پدرانشان در انقلاب مشروطه دست رد به سينه آن زده بودند نمی خوردند. خاصيت ديکتاتوری آن است که فکر سانسور شده و چهره زندانی و سرکوب شده را هرچه باشد و هرکه باشد در انظار مردم مقبول می سازد.ديکتاتوری سلطنتی ايران يک ديکتاتوری مدرن بود که راه را برای ديکتاتوری مذهبی هموار کرد. تجربه تونس، مصر و ليبی در برابر ما است. در اين سه کشور ديکتاتوری ها کم و بيش مدرن بودند، يعنی آزادی های فردی را از مردم سلب نمی کردند، زنان را به زور توسری مجبور به رعايت روسری نمی کردند و...
اما از آنجا که همه اين رژيم ها اولا آزادی های سياسی را سرکوب می کردند و ثانيا به فساد گسترده مالی و اداری آلوده بودند، راه را برای قدرت گرفتن اسلام گرايان هموار کردند. راه تعالی هيچ يک از اين جوامع در آن نيست که برای فرار از اسلام گرايان دوباره به گذشته برگردند.
ايرانيان بيش از يک قرن است که برای آزادی و حکومت قانون مبارزه می کنند. تجربه اين يکصد سال نشان می دهد که رهبری های انتصابی و موروثی هيچ يک راه گشای دموکراسی در ايران نيست.ای کاش احتمال دموکراتيزه کردن سلطنت در ايران پديد می آمد و دست کم اعليحضرت در آخرين سالهای خودکامگی اش می توانست پيش از آن که مردم به انقلاب مجبور شوند، به نامه علی اصغر حاج سيدجوادی که نوشت من صدای ترک خوردن سقف رژيم را می شنوم و از شاه درخواست کرد که به قانون اساسی و آزادی های مصرحه در آن بازگردد، عمل می کرد! اما چه می توان کرد که خودکامگان همواره زمانی فرياد اعتراض مردم را می شنوند که دير شده باشد. سرنوشت محتوم و تاريخی ديکتاتوری سلطنتی که حقوق و آزادی های ملت را تماما لگدمال کرده بود همان بود که در بهمن پنجاه و هفت رخ داد.
نيت آقای رضا پهلوی هرچه باشد، ماهيت نهاد سلطنت را عوض نمی کند. سلطنت و هر قدرت موروثی و انتصابی ديگری در هر کجای جهان بويژه درايران ميل به خودکامگی دارد. به همين دليل هم هست که در اکثر دموکراسی های جهان اين نهاد بکلی از ميان رفته است. در کشورهای بريتانيا، سوئد و يا اسپانيا نيز به نهاد سلطنت همچون يکی از اشياء موزه تاريخ نگاه می کنند. و پادشاه از هرگونه دخالت در سياست منع شده است، چرا که تجربه تلخ دخالت اين نهاد در سياست را فراموش نکرده اند.
به عنوان يک ايرانی مدافع آزادی های بی حدوحصر سياسی از آزادی کامل احزاب طرفدار سلطنت در جمهوری آينده دفاع می کنم. اما توصيه ام به آقای رضا پهلوی اين است که اگر خود را وارث تاج و تخت پادشاهی می داند، و قانون اساسی مشروطه را هم می پذيرد، از هم اکنون در سياست مداخله نکند.
علی کشتگر
Ali.keshtgar@yahoo.fr
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
رشید
نوشته خود را کمی اصلاح کردم :
اینکه ( شاه نباید در سیاست دخالت کند ) را از کدام خرابه ای پیدا کرده اند ؟ سند و منبع آن کجاست ؟ کلاه برداری شاخ و دم دارد ؟ یک عده آشفته حال این دروغ را از خودشان در آورده اند ، به آن استناد میکنند و تو دهن نادان تر از خود هم انداخته اند . این متن و متمم قانون اساسی مشروطه http://iranshahr.org/?p=890 غیر از اینکه طبق همین سند مهمترین و اساسی ترین مسائل مملکت با نظارت و حکم او قابل اجرا میشود ؟ این یعنی شاه تشریفاتی باشد ؟ ، در سیاست دخالت نکند ؟ اصلآ اداره هیچ مملکتی بودن رهبر یا شاه یا یک نفر در رأس با هر نامی شدنی است ؟ بله در ایران همیشه مریض احوال و ضد مردم و به نام مردم ، ضد ایران و بنام ایران فراوان داشته وداریم و خواهیم داشت و بهترین محیط برای شنا گری و عقده گشائی اینان هم هنگامی است مملکت سرو ته ای نداشته باشد . ولی این خیالات عملی نخواه دشد و اگر بشود دوام نمیآورد و بدنه ملت بزرگ ایران از روی همه اینها رد میشود همچنانکه تا کنون شده
تازه آن قانون مشروطه خوراک آنروز جامعه ایران بوده و در دنیای امروز هیچ ارزش اجرائی ندارد چه رسد که به آن استناد کنیم .
بخوانید آن قانون را و ببینید که اگر امروز بخواهید آنرا اجرا کنید شاخ در نمیآورید ؟ آنهائی که به استناد آن قانون مشروطه اراجیف میبافند اصلآ آنرا قبولش دارند ؟ به هر حال عیبی ندارد ، تو دنیای مجازی و سوراخ سمبه ها خود بگویند و خود بشنوند ولی ایران آینده جای امنی برای آنها نیست .
January 17, 2012 07:32:45 AM
---------------------------
رشید
این نوشته بی مقدار از آن تروریست سابق و معلوم نیست چه کاره امروز اصلآ ارزش پاسخگوئی ندارد . چرا ؟ تنها یک نکته را بیان میکنم . این شخص مینویسد من طرفدار دموکراسی هستم ولی توصه میکنم رضا پهلوی از هم اکنون در سیاست مداخله نکند . میگوید توصیه میکنم ! چون فعلآ از آن کارهائی که سابق میکرد از دستش برنمیآید . امثال این آدم که هنوز هیچ چی نشده به خود اجازه میدهد نه تنها در باره آینده مملکت نسخه چنین و چنان بپیچد بلکه از حالا میگوید کی چه حرفی بزند و نزند . حالا که کاره ای نیستند اینند اگر کارهای بشوند چه میکنند ؟ بابا صد رحمت به هیتلر و صدام حسین .
اصلآ موضوع سر رضا پهلوی و سلطنت و جمهوری و این حرفها نیست . اینها بهانه است . این گروهک های بریده از مردم چشم دیدن ملت بزرگ ایران را ندارند . اینها هزار رنگ هم عوض کنند جز به استبداد فرقه ای خود به چیزی پابند نبوده و نخواهند بود . اینان ایران را برای هوس های تباه خود میخواهند و نه برای سعادت ملت ایران . و گویا وحشت برشان داشته که مبادا مردم ایران به غیر از این دارو دسته خوشامد گوی فرد یا اندیشه دیگری شوند .
همان ایرانیانی همچون نویسنده این نوشته که ایران را دوست میدارند اما به شرطی که خود مستبدش باشند به تلاش خود ادامه داده و میدهند . به جای وقت تلف کردن برای خنثی کردن این حاشیه نشینان پر مدعا بهتر است به فکر سالم سازی جامعه ایرانی باشیم و اینها را به همان بی بی سی ها و اربابشان واگذار کنیم . بنا به خردی که در فرهنگ ایران نهفته است و فردوسی آنرا به زیبائی بیان کرده :
به گُل ننگرد آنکه او گِل خور است
اگر چه گل از گل ستوده تر است
کرا سرکه دارو بود در جگر
شود زانگبین درد او بیشتر
....................................
درود بر هم میهن گرامی آثا رشید و نظر جنابعالی که برایم بسیار پسندیده است.
کاوه
January 14, 2012 03:30:01 PM
---------------------------
Faranak
این آقای کشتگر یادش رفته هنگامی که در کادر مرکزی سازمان فدائیان خلق اکثریت تشریف داشته اند، شعار ضد ملی و خائنانه " سپاه پاسداران را به سلاح سنگین مسلح کنید" را سر میداده. وقتیکه فدائیان اکثریت و حزب توده پشت سر امام بزرگوارشان ایستاده بودند، رژیم خمینی طرح ترور بزرگ مرد آزاده میهن شاپور بختیار را ریخت... آقای کشتگر در انتهای مقاله اش از شاهزاده رضا پهلوی خواسته که از مبارزه کنار بکشد. آقای کشتگر تو ، چیزی ، نیستی که بخواهی نقش ولی فقیه را در خارج از کشور بازی کنی و از شاهزاده رضا پهلوی و میلیون ها هوادارش در ایران و خارج از کشور بخواهی دست از مبارزه علیه رژیم کثیف اسلامی بردارند. راستی چرا تو، بنی صدر و همفکران اصلاح طلب ات چون آن مردک فاسد مهاجرانی اینقدر به وحشت افتاده اید که شاهزاده، علی خامنه ای را به جرم جنایت علیه بشریت به دادگاه بین المللی فراخوانده . نکند دوباره یاد دوران طلائی امامت افتاده ای؟ "سپاه پاسداران را به سلاح سنگین مسلح کنید"
January 14, 2012 01:47:49 AM
---------------------------
بهرام آبار
آقای گشتگر،
بس کنید این همه بدگوئی، دروغ پردازی، کینه ورزی، نفاق وتشنج آفرینی را، بس کنید اینهمه ، تند خوئی، خود بزرگ بینی وخودخواهی را. چه کسانی 33 سال پیش دربهمن 57 خمینی را به مسند قدرت نشاندند؟ مگرارتکاب آن اشتباه بزرگ وهولناک ازنیروهای چپ و ملی مذهبی ایران درحمایت وپیوستن به مرتجعین مذهبی نبود؟ مگرراهنمانی وکارگردانی برای برپائی حکومت اسلامی وولایت فقیه با یک استبداد چند لایه واپسگرا وقوانین ابتدائی بیابانگردان درکشوری متمدن و بسیار پرمایه سرشار از خرد، حکمت و دانایی، کار شما نیروهای چپ و ملی مذهبی ها نبود؟ حال پس از 33 سال تشکل استبدادی سیاه، که موجب انحطاط کامل ادب واخلاق، علم ودانش وهنرو کلیه دست آوردهای صد سال گذشته شده هنوزاز گذشته تاریکتان نیاموختید ودراشتباهات همان دوران شعار گوئی بسر میبرید وبا گزافه گوئی میخواهید خود را بیگناه جلوه دهید. ما بشما اجازه نمیدهیم با بیگناه جلوه دادن خود کسانیرا محکوم کنید که ایرانیان هرچه دارند از خدمات آنان دارند.
January 13, 2012 09:55:39 PM
---------------------------
وجدانی
و این است مدافع آزادی بی حدوحصر سياسی در ایران؟!
اگر آیت الله خمینی بهنگام تعیین نظام سیاسی خویش این چنین گفت: جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر نه یک کلمه کمتر، لااقل این گفته را زمانی ایراد و ابراز داشت که وارد ایران شده و به اصطلاح رهبر بود و نیمچه رفراندم و یا همه پرسیِ صوری و ظاهری براه انداخت. اما چنانچه از قرائن و بویژه بیانات جناب آقای علی کشتگر بر میآید انگار ایشان و مآلآ گروه و یا سازمانشان با اینکه هم اکنون در خارج از ایران تشریف دارند و رهبریت چه از کنم که سخنگوی رهبریتی را هم ندارند از حالا تکلیف همه و علی الخصوص طرفداران نظام پادشاهی حتی از نوع پارلمانی (مشروطه) آنرا تعیین کرده و بدون رأی گیری و یا همه پرسی آنرا مردود نموده و نظام آیندۀ ایران را پیشاپیش جمهوری اعلام میدارند. الحق که دستشان درد نکند به این همه دفاع از آزادی بی حدوحصر سیاسی! آوردن و اهداء نمودن این رقم آزادی بی انتها واقعآ از عهدۀ کسی بجز آفای کشتگر بر نمی آید. براستی دست مریزاد! بخوانیم بار دیگر بیانات گهر بار و افاضات بی نظیر این مدافع آزادی در قرن بیستیکم و ساکن اروپا را: »»... به عنوان يک ايرانی مدافع آزادی های بی حدوحصر سياسی از آزادی کامل احزاب طرفدار سلطنت در "جمهوری آينده" دفاع می کنم. اما توصيه ام به آقای رضا پهلوی اين است که اگر خود را وارث تاج و تخت پادشاهی می داند، و قانون اساسی مشروطه را هم می پذيرد، از هم اکنون در سياست مداخله نکند...««
آری! همین آقایی که از هم اکنون و هنوزی که مردم رأی و نظرشان را نداده اند خودش بتنهایی نظام آیندۀ ایران را تعیین کرده و بتبع آن خود را مدافع آزادی قلمداد می نماید، خاندان پهلوی و بویژه شاه فقید را دیکتاتور نامیده به شاهزاده رضا پهلوی توصیه میکند چنانچه خود را وارث تاج و تخت پادشاهی می داند، و قانون اساسی مشروطه را هم می پذيرد، از هم اکنون در سياست مداخله نکند آن هم برای شاهزاده ای که سالهاست میگوید:»»... ...من در این برهه زمانی که بارها گفتم و باز دوباره تاکید میکنم که من یک هدف ویک وظیفه و یک رسالت برای خود مدعی هستم و انهم کمک کردن به نجات کشورم از این وضعیت وخیمی که در ان بسر میبریم ، برای رسیدن به یک دموکراسی و اصل آزادی و حاکمیت مردم،در اصل در آینده ایران چه کسانی من الجمله خود من نقشی داشته باشم یا نداشته باشم باید واگذار بشود به انتخاب و خواسته مردم ایران که بشود به شکل آزادانه بتوان بیان کرد و آن هم در قالب یک انتخابات آزادی هست که به نظر من تعیین کننده آینده کشور میتواند باشد که به مفهوم تشکیل یک مجلس موسسانی که قانون اساسی آینده کشور،محتوای ان نظام و حتی شکل نظام را بررسی خواهد کرد و به رای عمومی خواهد گذاشت بنابراین تا ان زمانی که ما چنین شرایطی را در داخل ایران نداریم به نظر تنها رسالتی که هر ایرانی که ازادیخواه هست و به اصل دموکراسی و حقوق بشر اعتقاد دارد رسیدن به شرایطی است که در ان بتوان به رای آزادانه مردم رسید تعیین کننده سرنوشت همانا خود مردم ایران هستند و خواهند بود...««
چنانچه ملاحظه می کنیم همین شاهزاده بر خلاف جناب آقای کشتگر تعیین نظام آیندۀ ایران را فقط و فقط از طریق مراجعه به آراء ملت ایران و تصویب مجلس و یا مجلسین بویژه از نوع مجلس مؤسسان میداند و لاغیر و علیرغم اینکه نماد نظام ۲۵۰۰ سالۀ ایران است با این همه ادعایی ننموده و برپایی نظام خاصی را حتی پیشنهاد نیز نمیکند تا چه رسد به اینکه از حالا بجای ملت ایران تصمیم گرفته سیستم سیاسی را برایش تعیین نماید. قضاوت در اینجا بعهدۀ خواننده و دریافت کنندۀ مطلب است که مدافع راستین آزادی، هر چند نه بی حدوحصر، سیاسی را دریابد و بقول معروف او خود حدیثی مفصل بخواند از این مجمل و نهایتآ بتواند بسهولت مابین شخص دیکتاتور اصلی و فرد مدافع آزادی تفاوت و تمیزی قائل شود. با آرزوی آزادی و افتخار برای ایران.
January 13, 2012 09:05:38 PM
---------------------------
داريوش
گرد خود چون کرم پیله بر متن
بهر خود چه میکنی اندازه کن ـ مولوی
آريوبرزن داريوش
من بسيار متاسفم که آقای علی کشگر* که گويا ناشر نشريه فارسی زبان تلاش ميباشند و در سالهای پايانی عمر پر بار روانشاد دکتر داريوش همايون با او همراه، معاشر و همدل بوده، و اغلب به ستايش افکار و تمجيد عقايد اين روزنامه نگار و پژوهشگر بزرگ ايرانی در نشريه خود ميپرداخت، در همه ان دوران معاشرت از انديشه ليبرال دمکراتيک آن مرد فرهيخته هيچ نآموخته است.
آقای کشگر،که اينک قلم را به سوی انتقاد از شاهزاده رضا پهلوی چرخانده و با رجوع به بايگانی راکد مخالفين پهلويها به نگارش مقاله ای بسيار پرخاشگرايانه، از درون مشتی دوسيه های خاک خورده سياسی که نسل امروز ايران برای آنها به اصطلاح " تره هم خورد نميکند" پرداخته، و بدون داشتن اهليت سياسی، شاهزاده رضا پهلوی را مورد عتاب و خطاب قرارداده اند و برای ادامه مبارزه سياسی ايشان شرط و بلاغ قائل شده اند.!
آقای کشگر! به گفته بزرگی "تاريخ اما و اگر ندارد، تاريخ همانی است که اتفاق افتاده." عنوان نمودن اين مرثيه ها در اين برهه از زمان، با اين آغاز، که اگر پيش از انقلاب بهمن چنان ميشد... و اگر محمدرضا شاه پهلوی آنچنان ميکرد... با توسل به رويدادهائی که اکنون به درست يا غلط بخشی از تاريخ معاصر کشورمان شده است، نه تنها گره ای از مسائل ملت دربند و مصيبت زده ايران نميگشايد، بلکه همگون آن مرثيه هائی است که روضه خوانها در منابر و در ايام «عاشورا» ميسرايند، که اگر اشک عزاداران را سرازير و احساسات آنان را تحريک ميکند، اما در گشايش معضلات و بدبختيهای آن مردم عملاً نقشی ايفا نخواهد کرد.
امروز اگر با تجاهل و بکار گيری استدلالهای پوپوليستی استقراررژيم جمهوری اسلامی و پيدايش آنرا نتيجه عملکرد رژيم گذشته بدانيم،بی شک مرتکب جعل تاريخی شده و بر واقعيات رويدادها نعل باژگونه زده ايم.
شما مطمئن باشيد که گشودن پرونده " ۲۸ مرداد" و ادعای مبتنی بر قضاوتهای فله ای و شکلی نه ماهوی رويدادها تاريخ معاصر به منظور بهره برداری خاص سياسی و در نتيجه کوشش برای آنکه فقط حرف خود را به کرسی بنشانيم، چيزی جز دليل چوبين بودن پای استدلال شمارا تداعی نميکند. عنوان داشتن پارامترهائی بی ماخذ همچون اينکه " انقلاب اسلامی و رهبری آيت اله خمينی مديون ديکتاتوری طولانی محمد رضا شاه پهلوی بود." واقعاً يک واقعيت تاريخی است؟ و يا توهين به انديشه و خرد يکايک ماايرانيان ؟
آقای کشگر ملت ايران نقشه راه خود را به سوی آينده ترسيم کرده است، سنگ پرانی،شمايل گردانی و نمايشهائی با محتوای اتوپيستی و ديگر اختلالات ذهنی مشابه و دست ساز شيفتگان سوسياليزم سويتی و کوشندگان استقرارديکتاتوری پرولتاريا که اينک پوست انداخته و همگی امروز سينه زنان دمکراسی و سکولاريسم درکشورمان شده اند با اعضای آن حزب منفور کذائی، اصلاح طلبان و ديگر دشمنان پهلويها که امروز با حسادتی خاص ناشی از احساس ناتوانی ايشان در عرصه سياسی بجوش و خروش درآمده اند، نميتواند در اذهان جمعی و تاريخی ايرانيان ميهن دوست تاثير گذار بوده و نيز مانعی برای کوششهای آزاديخواهانه شاهزاده و پشتيبانی مردم ميهن دوست در عرصه مبارزه رهائی از ايشان باشد.
آقای علی کشگر با نگاه رويائی خودشان از وجود احزاب «سازمانهای سياسی» آزاديخواه و ملی سخن بميان آورده اند،اما با زيرکی نامی از هيچيک از آنها نبرده و روشن نکرده اند،که مبنای شناخت ايشان از «آزاديخواهی» آنها چه پارادايمهائی بوده است.زيرا ورود به اين مقوله، در اصل بی محتوائی سخنان ايشان را عيان ميکرده است.
کدام انسان منصف و غيرمتعصب ايرانی يافت ميشود، که اشتباهات و اتخاذ بعضی تصميمات غلط پادشاه فقيد را در کشورداری نبيند؟ اما آيا اين همه آن داستان است؟ يا انکه بر مبنای قاعده ويژه و غيراخلاقی شما، در عرصه سياسی و تاريخی همه چيز بايد خطا انگاشته شده و جائی برای بيان نکات مثبت برنامه ها اختصاص نيابد. تا درنتيجه همه چيز بنا درستی سياه و تباه نمايانده شود؟ ايا اين اعمال اقدام به انجام پروپاکاندای سياسی و فريب پوپوليستی نيست؟
گويند اقليدس بر سر درب مدرسه اش نوشته بود: " آنکس که هندسه نميداند وارد نشود!" در اينجا، مقتضی است آقای کشگر ابتدا به مطالعه دقيق و روشنگرانه رويدادهای سال 1332 که توسط شاهدان و محققان تاريخی و مبتنی براسناد و مدارک موجود تدارک و انتشار يافته است مراجعه نمايند ، و سپس به عرصه انتقاد از آن واقعه تاريخی پای بگذارند. طرفداران نظام پادشاهی در هرفرصت ممکن ، از سياستهای گذشته و تقدم صرف برانجام برنامه های رشد اقتصادی برگشايش جامعه باز سياسی انتقاد کرده اند . اما هيچ محقق منصفی تاکنون بخود زحمت کنکاش در چگونگی و علت اتخاذ اين تدبيردر کشور داده است؟ بهره برداری رزيلانه از معضلات و اشتباه کاريها گذشته نميتواند اعمال سياه و اقدامات ضد ايرانی وابستگان به ارتجاع سرخ و سياه به کشور را توجيه و يا آنها را بپوشاند. آقای کشگر! آن مواضع انتاگونيستی که شما و هم انديشانتان در برابر دولت گذشته اتخاذ کرده بوديد، همگون عملکردهای ديگر از سال 1349 و درعرصه سياسی ايران، به واقع ريشه در فريب مردم ساده دلی داشت که بسهولت اتوپيسم تو خالی آن « احزاب آزادیخواه و دمکرات»!! مورد اشاره شما را خوردند و بسهولت در آتشی فرو رفتند، که حتی در مدت کوتاهی ريش خودشان را هم سوزانيد.
بيائيد صادقانه اعتراف کنيد اين شما ها نبوديد که خمينی حيله گر را به ملت ايران به عنوان ناجی و رهائی بخش حُقنه کرديد؟ اين دوستان شما نبودند که بعد از شورش، اسلحه در دست در جلوی پاسداران خونخوار کميته ها به شکار ازاديخواهان و مبارزان راستين ميرفتند؟ اين به اصطلاح روشنفکران فدائی نبودند که از خمينی خواستار تجهيز سپاه پاسداران به سلاح سنگين برای سرکوب مردم شدند؟
آقای علی کشگر! پافشاری جناح مخالف شاهزاده رضا پهلوی و اصرار بيهوده آنها برپاسخگوئی غير منطقی ايشان در برابر اشتباهات گذشته ،ريشه در عادتهای و نگاههای ساده انگارانه ما ايرانيان دارد که همواره به اصطلاح" گناه پدر را بپای پسر مينويسيم" اينگونه قضاوتهای و آرا نسنجيده ريشه در ذهنيت يکسو نگرانه و نگاه ايدئولوژيک شما دارد. ادامه و تداوم اينگونه سياستها نسل نوين ايران را به انتخاب صحيح واداشته تا با بی اعتنائی به تفکرات جزمی و ساخته و پرداخته شده همفکرانتان در قهوه خانه های نوستالژيک مخالفين سنتی پهلويها،به حمايت ازشاهزاده رضا پهلوی، که با نگاهی روشن و منوياتی پاک و امروزين، رو به آينده بهتربرای مردم دارد، بپردازند.
اين همه حاصل تدابير غيرواقعی شما در رسيدن به يک نتيجه ملموس در جهت تحقق خواستهای ملت ايران است. همه شما بخوبی ميدانيد که اتحاد در عمل و حفظ اختلاف در عقايد همه نيروهای سياسی مخالف رژيم جمهوری اسلامی که سرنگونی طلب اند ميسر است، تا کارزاری وسيع برعليه رژيم فراهم آيد. اما شما که از انجام يک رفراندوم آزاد بعد از سقوط رژيم و مراجعه به آرا دمکراتيک مردم ايران در هراس بوده، و بدينجهت بر اصلاح طلبان مدوله شده ايد تا نيايد آنروزی که مردم در شرايط دمکراتيک به نظامی غير از جمهوری اظهارتمايل نمايند.
آدينه ۲٣ دی ماه ۱٣۹۰
پانويس:
* با آقای علی کشتگرعضوسازمان چفخا اشتباه نشود.
January 13, 2012 01:50:42 PM
---------------------------
هوشنگ
اتفاقا خوب رویارویی و مجادله آغاز شده .سرانجام این مجادله به یقین بی حاصل نیست .آقای کشتگر خوب است بدانید مقاله شما شاید هم با نام شما در کیهان قابل چاپ باشد . ما مشروطه خواهان معتقد به لیبرال دمکراسی به جهت همگرایی سیاسی و نگاه به آینده به مانندمنش و رویه سیاسی شاهزاده از ورود بیحاصل به گذشته خویشتن دارانه اجتناب می کنیم.به قول حافظ
گفتگو آیین درویشی نبود ورنه با تو ماحراها داشتیم
نویسنده مقاله بالا پاسخ شما را در کمال ایجاز داد ه است .شاه باعث ایجاد انقلاب نشد بلکه این روحیه بیمارگونه چپ وامتزاج توطئه شوم سرخ و سیاه بود که بازی بیگانگان را در ایران به اجرا در آورد .تاریخ هر روز بیش از روز پیش میهن پرستی محمد رضا شاه با وجود برخی اشتباهات غیر قابل انکارش صحه می گذارد.این یکی از علل اقبال افکار عمومی و ملت ایران به وارث به حق پادشاهی در ایران است.
آقای کشتگر
این اظهارات بی پایه و اساس که به خصوص پس از تدابیر داهیانه شاهزاده قدری اوج گرفته و ذر تناسبی مثال زدنی کیهان و اصلاح طلبان و چریک های سابق را به هم پیوند می دهد نشان از طراوت و سرزندگی و حقانیت مسیر ماست .
January 13, 2012 04:56:06 AM
---------------------------
محسن
ابتدا بگویم که من جامعه شناس و تاریخ دان نیستم.ولی در دانشگاهی بودم که بیشتر سیاسی بود تا علمی. آقای کشتگر! اگر شاهزاده وارد نشوند پس چه کسی صلاحیت دارد؟ چپی ها ؟که بیشتر سر اومد زمستون را بلدند تا مانیفست شان را.نمونه مثبتی از سوسیالیسم را هم که در دنیا نمی توانند نام ببرند. پیاده سازی نوع خوبش در ایران هم ادعایی بیشتر نیست که ما حاضر نیستیم امتحانش کنیم. اصلاح طلبان؟ ایجاد حکومت دموکراتیک اسلامی نیز فقط شعار است.جمع اسلام و دموکراسی مثل اینترنت ملی است! شبکه جهانی ملی!؟ مردم ایران اکنون به اشتباه خود پی برده و برای رضا شاه کبیر شاه فقید و حتا آمریکا احترام قائل است و با اسراییل هم دشمنی ندارد.این حقیقت را از زندگی با همین مردم طی بیست سی سال اخیر میتوان دریافت.
January 13, 2012 04:54:42 AM
---------------------------
گوئا
علی خجالت هم خوب چیزیه.
January 13, 2012 01:51:27 AM
---------------------------
فهیمه
جای بسی بی انصافی است که ملت را به مانند خودتان ابله حساب کنید . 57 هر چه خواستید دروغ به خورد نسل من دادید و خیلی ها قربانی دروغ هایتان شدند امروز اگر دست از افکار منجمدتان بر ندارید بیش از گذشته رسوا خواهید شد. اسناد صوتی و تصویری به اندازه کافی در دسترس می باشد که نشان دهنده اینست که آقای رضا پهلوی معتقد به سلطنت موروثی نیست . و در واقع در شرایط فعلی کشورمان پرونده هیچ کدام از صاحب نظران سیاسی به پاکی سابقه ایشان نیست. اگر زمانی من و شما فریب همه با هم خمینی را خوردیم چون ابله بودیم و نا آگاه امروز حداقل شهامت اعتراف به این اشتباه را داشته باشید و ابلهانه تهمت نزده و دروغ پراکنی نکنید . این کار شما را بیشتر از گذشته رسوا خواهد کرد. سرسپردگی احزاب چپ ایران به بیگانه بر هیچ کس پنهان نیست انتظار می رود کمی هم دل به حال مردم بسوزانند . کشورهایی که زمانی مدینه فاضله تان بودند مثل روسیه و چین را افشا کنید که بیش از سی ساله در کنار بسیاری از کشور های دیکر حداکثر سوء استفاده را از نابخردی حکومت اسلامی در اداره کشور را کرده اند. برای حفظ حداقل آبروئی که از سوسیالیسم باقی مانده است کوشا باشید و مانع و سد راه اتحاد مردم ایران در مبارزه با دیکتاتوری مذهبی نشوید.
January 12, 2012 11:37:52 PM
---------------------------
|