بزرگترین اشتباه پهلویها، به نظر من، این بود که بر خلاف قانون اساسی مشروطه از یک سو، پس از یک دوره کوتاه، به حکومت و نه سلطنت پرداختند و از سوی دیگر، باز هم بر خلاف همان قانون، قاطعانه در برابر سهمخواهی مذهب در قدرت نایستادند! فراموش نکنیم که در قانون اساسی مشروطه، جایگاه ویژهای به مذهب شیعه جعفری اثنی عشری به مثابه «مذهب رسمی» کشور داده شده بود. یعنی پهلویها در مورد اینکه شاه باید سلطنت کند و نه حکومت، باید قانون اساسی مشروطه را رعایت میکردند و در مورد «مذهب رسمی» کشور با توجه به اقدامات حقوقی و اصلاحاتی که از جمله در زمینه حقوق زنان و اقلیتهای مذهبی انجام میگرفت، باید آن را زیر پا مینهادند!
این اما بر عهده تاریخنویسان است که با توجه به شرایط آن دوران و نفوذ روحانیت در دستگاه سیاسی کشور، به بررسی این تز بپردازند که آیا پهلویها میتوانستند بدون زیر پا گذاشتن اصل سلطنت، به محدود کردن قدرت آخوندهایی بپردازند که در ساختار سیاسی و دستگاه دولتی و امنیتی نفوذ داشتند و هراسان از تغییر و تحولاتی که میدیدند، به پشتوانه همان «مذهب رسمی» میخواستند همچنان احکام شریعت را در جامعه اِعمال کرده و نفوذ خود را حفظ نمایند؟!
آن دو پهلوی در برابر رژیم کنونی ایستادند!
کسانی که انقلاب مشروطه را میستایند اما سلسله پهلوی را در ادامه آن انقلاب نه تنها آگاهانه قیچی میکنند بلکه حتا مصیبتهای آینده را نیز به گردن آن میاندازند، از یک سو نقش تفکر کج و معوج و ویرانگر خود را در شکلگیری جمهوری اسلامی و بقای آن منکر میشوند و از سوی دیگر نشان میدهند که نه تنها تاریخ نمیدانند و از آن نمیآموزند، بلکه از مباحث حقوقی و فلسفی «مسئولیت» و «علت و معلول» نیز بیخبرند.
دوران پهلوی هنوز از حافظه معاصر جامعه فراموش نشده است. حقوق زنان به ویژه کشف حجاب و حق رأی که هر دو نه یک تصمیم فردی و خودسرانه بلکه پاسخ به نیاز و خواست موجود در جامعه رو به ترقی ایران بود، به همراه حقوق اقلیتهای مذهبی در کنار شکلگیری نهادهای مدرن سیاسی و قضایی، بر تارک خدمات دو پادشاه پهلوی میدرخشد. همان حقوقی که جمهوری اسلامی با خشونت تمام زیر پا مینهد و «روشنفکران» کوردل و تاریخستیز سالهاست آن را از رژیمی گدایی میکنند که اتفاقا با همین هدف آمد که آنها را از میان بردارد!
به این ترتیب، آنکه از آغاز در برابر جمهوری اسلامی، حتا پیش از تأسیس آن، ایستاده بود، اتفاقا آن «پدر و پسر» بودند! کسی که نخواهد این واقعیت را ببیند، این را نیز درک نمیکند که اگر بیدرنگ پس از انقلاب مشروطه، اقدامات ترقیخواهانه و ایستادگی شاهان پهلوی در برابر زیادهخواهی آخوندها و روحانیت نبود، ایران در چنگ «ارتجاع سرخ و سیاه» درست مانند افغانستان، یا طعمه کودتای روسی (بهار 1356) میشد و یا پیچیده در چاقچور به دامان طالبان وطنی میافتاد. این، بنیه نیرومندشده جامعه ایرانی به ویژه زنان در دهههای پس از انقلاب مشروطیت و در دوران پهلوی بود که اجازه نداد حکومت اسلامی به شیوه طالبان در ایران پیاده شود. تلاشی که جمهوری اسلامی همچنان از آن دست بر نداشته و همان بنیه به یادگار مانده از رژیم پیشین است که در برابر آن مقاومت میکند.
بله، تلخ است، ولی حقیقت تاریخی است که آنکه در برابر خمینی و زمامداران بعدی جمهوری اسلامی ایستاد، «روشنفکران» و احزاب و گروههای چپ و آتهئیست و مذهبی و ملی مدعی آزادی نبودند، بلکه پهلویها بودند که اتفاقا هم دیکتاتور شده بودند و هم به دین اسلام و شیعه جعفری اثنی عشری ارادت داشتند! با تأکید بر واقعیت دیکتاتور شدن دو شاه پهلوی و اعتقاد شخصی آنان به اسلام، میخواهم به پوچی آزادیخواهی و سکولاریسم برخی از مدعیان سیاست توجه دهم که در اثبات و پیاده کردن ادعای خود نه تنها به گَرد پای پادشاهان پهلوی، آن دیکتاتورهای مسلمان، نمیرسند، بلکه برعکس، در روی کار آوردن و نگه داشتن یک دیکتاتوری بنیادگرای اسلامی، سنگ تمام گذاشتهاند!
من پیش از این هم نوشتهام که گذشت زمان و تاریخ نشان داد آنان که با جمهوری اسلامی به قدرت رسیدند، بر اساس یک شناخت واقعی، در رژیم گذشته به درستی جایشان در زندان بود! امروز نیز آزادیخواهان و مدافعان حقوق بشر چیزی جز این نمیخواهند چرا که همه دیدند وقتی آزاد شدند و به قدرت رسیدند چه بر سر ملت و مملکت آوردند. این، مظفرالدین شاه بود که با امضای فرمان مشروطیت، ضربه محکمی بر قدرت فاسد روحانیت در حکومت فرود آورد و پهلویها بودند که در عمل و با اقدامات ترقی خواهانه خود در برابر این رژیم ایستادند، آن هم پیش از آنکه احزاب و گروههای سیاسی ایران دست چپ و راست خود را بشناسند. ولی همین احزاب و گروهها و «روشنفکران» در برابر پهلویها و شخصیتی مانند دکتر شاپور بختیار، دست به دست هم دادند و در مقابل روحالله خمینی یا همان شیخ فضلالله نوریِ هفتاد سال پیش از انقلاب اسلامی، پشت خم کردند و این رژیم را روی کار آوردند و با این همه نه تنها از زیر بار مسئولیت سنگین خود در میروند بلکه حتا یک بار نیز یادآوری نمیکنند که ادعاهای آنان تا کنون همگی پوچ و ناکام ماندهاند!
این پهلوی یک فرصت دیگر است
من تا کنون از رضا پهلوی به مثابه یک شخصیت سیاسی عمدتا بدون عنوان «شاهزاده» نام میبردم. ولی در برابر برخوردهای مبتذل که گذشته از «ارتش سایبری» رژیم، بر اساس انکار واقعیت موجود شکل گرفته است، از این پس او را با تیتر واقعی و به حق وی یعنی «شاهزاده» خواهم نامید. در برخی کشورهای اروپایی، از جمله در آلمان نیز، با آنکه سلطنت و نظام پادشاهی به تاریخ سپرده شده است ولی هنوز در رسانهها و مجامع، بازماندگان خاندانهای سلطنتی و اشرافی با عنوان «شاهزاده» و القاب دیگر خطاب میشوند بدون آنکه کسی دچار عقده حقارت شود.
رضا پهلوی، چه کسی را خوش بیاید یا نیاید، شاهزاده است. نمیشود مرتب از «شاه» سخن گفت و تقصیر و مسئولیت هر آنچه بر سر ایران آمد را به گردن او انداخت و هنگامی که به فرزندش میرسد، واقعیت «شاهزادگی» وی را مذبوحانه انکار کرد. این شاهزاده نه تنها حق دارد نگران سرنوشت کشور و مردم خود باشد بلکه موظف است و مسئولیت دارد نقشی را که به دلیل موقعیت ویژه خود، به دلیل شاهزادگی، بر عهده وی گذاشته شده است، به بهترین شکل و محتوای ممکن اجرا کند.
چرا نقش و موقعیت «شاهزادگی» مهم است؟ اتفاقا به همان دلیلی که بسیاری از کینهجویان آن را سر و ته مطرح میکنند: ایران دو هزار و پانصد سال تاریخ مدون پادشاهی دارد که پس از حمله اعراب و در طول هزار و چهارصد سال تسلط اسلام بر ایران نیز ادامه داشته است. کسانی که «اسلام» را به مثابه یک فرهنگ، به دلیل پیشینه هزار و چهارصد ساله از ایران نازدودنی میشمارند، نمیتوانند مدعی زدودن فرهنگی شوند که نه تنها دست کم هزار سال بیش از آن قدمت دارد، بلکه پا به پای آن و به مراتب پربارتر از آن در جامعه حضور تعیینکننده داشته و دارد.
همین که هر چه زمان گذشت، موضوع شاهزاده رضا پهلوی بیشتر برای جمهوری اسلامی و منتقدان و مخالفان آن مطرح شد، نشان میدهد که نمیتوان با انکار واقعیت حکم به نبودن آن داد.
موضوع شاهزاده رضا پهلوی از یک زاویه تاریخی و نقش روحانیت نیز اهمیت پیدا میکند و آن اینکه تا پیش از انقلاب اسلامی، نهاد روحانیت در کنار نهاد پادشاهی، حتا پیش از اسلام، در دوران موبدان زرتشتی، از اعتبار و منزلتی برخوردار بود که جمهوری اسلامی آن را به گونهای گسترده و تصورناپذیر بر باد داد. هیچ عجیب نخواهد بود اگر بخشی از روحانیت، که من فکر میکنم هر چه میگذرد بر شمار آنها افزوده خواهد شد، به دنبال باز یافتن امنیت و اعتبار دین و نهاد خویش در کنار نهاد پادشاهی باشد. در این صورت یک بار دیگر شاهد جابجایی جمهوری خواهان صد در صدی خواهیم شد که برای دفاع از «جمهوری» به زیر عبای این رژیم خواهند رفت چرا که در تناقضی که خودشان نیز قادر به توضیحاش نیستند، این حکومت، به هر حال، «جمهوری» است! کدام تناقض است که اینان نمیتوانند توضیح دهند؟ این، که وقتی از جمهوریهایی نام میبرید که بدتر از هر سلطنت هستند، اینان مدعی میشوند: اینها که جمهوری نیستند! از جمله جمهوری اسلامی هم جمهوری نیست! ولی وقتی خودشان در برابر انتخاب یک پادشاهی ممکن و یک جمهوری اسلامی موجود قرار میگیرند، این جمهوری را ترجیح میدهند! این نازلترین سطح برخورد از سوی کسانی است که مشکلشان ظاهرا فقط یا نام «جمهوری» است یا پهلویهایی که هیچ جمهوری واقعی نمیتواند به بررسی تاریخ معاصر ایران بپردازد و دستاوردهای سلسله آنان را نادیده بگیرد!
امروز، خطر نه از سوی شاهزاده رضا پهلوی که بیشتر یک فرصت باقیمانده از همان سلسلهای است که در برابر بنیانگذاران جمهوری اسلامی میایستاد، بلکه در بقا و ادامه جمهوری اسلامی است. شاهزاده رضا پهلوی را باید به مثابه امکانی سنجید که بدون وی صحنه سیاست ایران قطعا نه تنها پربارتر نخواهد شد بلکه انصراف یا نبود وی، آن را بسی حقیر خواهد کرد چرا که همچنان با همان گروههای قانونی و غیرقانونی روبرو خواهیم بود که تا کنون بودهایم و جز خطا و خیانت از آنها ندیدهایم. شاید تنها فرصت یک همگراییِ فراتر از خود، که شاهزاده رضا پهلوی برای آن تلاش میکند، بتواند آنها را از طلسم ناکامیهای مکرر برهاند. فرصتی که میتواند جامعه را به سوی شرایطی هدایت کند که هر کس این امکان را بیابد که با رأی خود راه را به سوی دموکراسی بگشاید. ولی من میدانم آنها از این رأی هم میترسند مگر آنکه مانند خمینی اطمینان داشته باشند که به حساب آنها ریخته خواهد شد! اینجاست که شاهزاده رضا پهلوی از نظر ادعا و تعهد به دموکراسی یک سر و گردن بالاتر از آنها قرار میگیرد زیرا بدون داشتن آن اطمینان به صراحت و بدون اگر و مگر اعلام کرده است بر رأی مردم، هر چه باشد، گردن خواهد نهاد!
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
کوشان
نمی دونم چطور بوده که من این مقاله را ندیدم.عجیبه الان سایت حزب را یک جستجو میکردم دیدمش.ولی انصافا الهه بقراط یک گوهر ارزشمنده میان قلم بدستان.به همین خاطر هم جایی در رسانه هایی مثل ببی بی سی و صدای امریکا نداره.اخه از جنس بهنود و امثالهم اصلا نیست
عالی بود نوشته ایشان.درود بر بانو بقراط درود هزاران درود بر شرافت یک نویسنده که هیچ بهایی نداردو خریدنی نیست
January 28, 2012 10:57:02 PM
---------------------------
همایون
من گاهی اوقات مقالات خانم بقراط را می خوانم ولی به نظر من این مقاله اوج و شاهکار نوشته های ایشان بود .ما باید صف و جبهه فکری خود را مشخص کنیم .باید انتخاب کنیم .تاثیر و نیرومندی کلام همایون در آن بود که با وجود نگاه کلان نگر از انتقال علائق خود ابا نمی نمود .این ویژگی اندیشه همایون را برای همه جذاب می نمود وامروز تاثیر اندیشه هایش در فضای فکری جامعه ما غیر قابل انکار است .من این مقاله بی محابا و بی پروا دقیق و عالمانه از سوی خانم بقراط را به فال نیک می گیرم .امیدوارم نبوغ و اندیشه پویای این گرامی بانوی برجسته ایرانی برای حصول به آزادی میهن راه خودرا بیابد .امیدوارم با شجاعت ضمن تحلیل واقع بینانه و علمی رویداد ها خط فکری خود را ترویج کند و در این عرصه از هیچ هجمه ای نهراسد همانگونه که همایون نهراسید .مخالفت ها و مواجهه ها همایون هرروز بزرگتر از روز پیش می نمود .آزادگی خانم بقراط قابل ستایش است .من از تعلقات سیاسی ایشان اطلاعی ندارم اما همین که با شم بالای خود دریافته اند که برخی گویا از آمدن پادشاهی بیشتر در هراسند تا رفتن جمهوری اسلامی نشان از درایت سیاسی ایشان دارند .چنین روشنفکرانی امروز نیاز کارزاز سهمگین ملت بزرگ ایران برای رهایی از نظام منحط جمهوری اسلامی اند.
January 22, 2012 11:21:34 AM
---------------------------
حسن ساختمانی
با سپاس فراوان از بانو الاهه بقراط گرامی
ای کاش تمام هموطنان ما حتی برای یک بار هم که شده این مقاله شما را میخواندند و آنان را کمی به تفکر بیشتر وا میداشت. باید از حادثه ها درس گرفت و زمان را دریافت جای مردان صداقت خالی است .
January 22, 2012 01:34:07 AM
---------------------------
بابک
به نظر من خاندان پهلوی دلسوزترین و میهن دوست ترین پادشاهان ایران بوده اند, واقعا چگونه میشود دلسوز و میهن دوست نباشی و ایران را اینچنین در مدت 50 سال از یک کشور عقب افتاده به کشوری پیشرفته از هر لحاظی رساند؟ جمهوری اسلامی 33 سال است که فریادمیکشد ما داریم خدمت میکنیم اما از جمیع جهات پست رفت قرون وسطایی داشته ایم. من به عنوان یک جمهوری خواه هر آنچه زیبا و مثبت در زندگی 45 ساله ام به عنوان یک ایرانی دارم مدیون این خاندان هستم. من به عنوان یک جمهوری خواه همیشه از این خاندان در همه بحث ها دفاع کرده ام. من به عنوان یک جمهوری خواه شاهزاده رضا پهلوی را یکی از معدود سیاسیونی میدانم که برای امروز و فردای ایران مفید هستند.
اما تمامی این نکات مثبت که نام بردم هیچ کدام به خاطر پادشاه بودن رضا شاه بزرگ و محمد رضا شاه فقید و شاهزاده بودن رضا پهلوی نیست, دلیل آن طرز تفکر این 3 فرد و علاقه شان به ایران و ایرانی بوده و هست, بنابر این من فکر میکنم که پافشاری روی نظام پادشاهی بجای خواستگاه فکری این عزیزان بجای کمک به نجات ایران و مردم مظلوممان خودش میتواند مانعی باشد که طول عمر این رژیم اشغالگر را بیشتر میکند!
عمر همه ما کم یا زیاد بیشتر از 100 سال نیست, به 40 سالگی که میرسیم حسرت کارهایی که میشد و نکردیم را میخوریم, و گذشته را گذران زمان در طول یک چشم بهمزدن حس میکنیم, من 45 ساله بزرگتری آرزویم این است که هم میهنانم در کنار یکدیگر این عمر کوتاه را در دوست, خوشی و سلامت با مهربانی به همدیگر بگذرانند. بجای پدرکشتگی سیاسی, به سیاست به عنوان وسیله ایی برای نیل به این هدف بنگریم, در سیاست انصاف داشته باشیم, راستگو و درستکار باشیم. اما معمولا خیلی کم پیدا میشود که سیاسیون این صفات را داشته باشند به دلیل اینکه سیاست سکوی پرش به قدرت و ثروت است. حال بعد از سالها زندگی در کشورهای مترقی متوجه شده ایم که احزاب رکن اساسی ساختار هر کشوری هستند. فرد میتواند خوب یا بد باشد اما حزب اگر بخواهد در موضع قدرت باشد بایستی که جلب نظر اکثریت جامعه را بکند و گرنه با کوچکترین اشتباهی طرفداران خویش را از دست میدهد. من آرزویم این است که رضا پهلوی عزیز, بجای فوکوس بر روی نظام پادشاهی بر روی یک حزب مترقی و آزادیخواه تمرکز کنند و با صدای بلند این را اعلام کنند و موضع خویش را مشخص نمایند تا امثال من که متاسفانه به امیال و اهداف افراد و سازمانهای موجود سیاسی زیاد آشنا و بعضا مطمئن نیستیم با شناختی که از ایشان داریم دور محور این حزب متشکل شویم.
گفتم عمر انسانی کوتاه است, زبانم لال بعد از 120 سال عمر رضا پهلوی عزیز اگر رژیم جمهوری اشغالگر اسلامی حاکم بر ایران هنوز جشن تولد نحس خویش را بگیرد چه کسی میتواند پادشاه بعدی ایران باشد؟ کدامیک از فرزندان این عزیز در ایران زندگی کرده اند و مهر ایران را در دل دارنند؟ فرزند من در خارج از ایران بدنیا آمده, به امور ایران هم بسیار آشناست اما اون احساسی که من از ایران دارم را ندارد, این در مورد تمامی فرزندانی که در خارج بدنیا آمده و بزرگ شده اند صادق است, و لازما هر فرزندی خصوصیات مثبت پدر خویش را به ارث نخواهد برد. اینجاست که آن حزب رویایی که من ازش صحبت کردم اولا دوام بیشتری خواهد داشت, هم قائل به شخص و عمر انسانی آن نیست, و از همه مهمتر اگر موجب تشکل گروهها و اشخاص شود عمر رژیم کوتاهتر خواهد شد.
البته بایستی ذکر کنم که شاهزاده رضا پهلوی در هیچ زمانی مدعی خواست نظام پادشاهی نیستند, اما نوع نظام را به آینده و انتخاب مردم موکول میکنند, برداشت من این است که ایشان خواهان این امر هستند چرا که به سادگی میشود ابراز داشت که نخیر ما خواهان نظام پادشاهی نیستم, بلکه خواستار نظامی دمکراتیک هستم.
شاید اینطور تصور شود که من شخصا با نظام پادشاهی پدر کشتگی دارم, همانطوریکه گفتم پادشاهان پهلوی برای ایران بهترین ها بودند, اما به راحتی مورد سواستفاده خارجیان قرار گرفتند, و با تحریک احساسات مردم اشتباهات یک جامعه را به گردن یک فرد انداختند و اون پدر دلسوز را از کشورش گریزاندند, برای رفع این اشکال رجعت رضا پهلوی عزیز به سیاست با یک حزب برای ایران و ایرانی بسیار مفیدتر و مطمئن و پایدار تر خواهد بود.
زیباترین آرزوها دیدن لبخند بر روی لبان هم میهنانمان, امیدوار بودن آنها به آینده و داشتن کرامت انسانی است. و گرنه مابقی همه چیز بهانه است,حتی خود ایران مادر عزیزمان, بدون ایرانی ایران قطعه خاکی بیش نیست, تا ما برای هم میهنانمان که همین الان که من در امنیت برای شما این مطالب را مینویسم در شکنجه گاههای رژیم درد میکشند دل نسوزانیم نمیتوانیم ایران را دوست بداریم, بیائید به این شب سیاه و سرد تاریخمان پایان دهیم.
سپاسگزارم
بابک (مستعار) هلسینکی - فنلاند
January 21, 2012 12:54:24 PM
---------------------------
آرش
نوشته ایشان از این جهت که از دید مبتذل حاکم درباره تاریخ معاصر عبور کرده قابل تقدیراست. ایشان بدرستی اشاره میکنند; 'آنکه از آغاز در برابر ج.اسلامی،حتا پیش از تا سیس آن ایستاده بود،نه «روشنفکران»و مدعیان آزادی و عدالت بلکه اتفا قا پهلویها بودند'. در عین حال ایشا ن بزرکترین اشتبا ه پهلویها را عبور از سلطنت و حکومت کردن میدانند. البته اگر قرار بود آنها تنها سلطنت کنند و نه حکومت،طبیعتا میبایست قدرت در دستان هما ن روشن نما فکران ایدئولوژیک زده ای مذکور که ج.اسلامی یا کمونیستی را حاکم می کردند قرار میگرفت(همانطور که روند بازگشت حکومت پهلوی به سلطنت−آزادیهای سیاسی از سال ۵۶−به ج.اسلامی منتهی شد) . در رابطه با مذهب هم رضا شاه به شدت در برابر دخالت روحا نیت ایستا د که همین اتفا قا در سالهای بعد از او تا سال ۳۲ امکا ن ایجا د شبه دموکراسی خارج از نفوذ و زیاده خواهی های روحانیت را که پیش از رضا شاه عملا مسیر و روندش در رابطه با ایجاد آموزش مدرن، حقوق وقوه قضا یه مدرن ،آزادی بیان،،، مسدود شده بود را فراهم نمود. در رابطه با تقویت نوعی از مذهب معتدل در دوره پهلوی دوم که چهره های شاخصش ایت الله شریعتمداری،اراکی،خویی،،بودند البته موقعیت به غایت مهم سوق الجیشی ایران ،هزاران کیلوم مرزمشترک با حکومت بی انداه متجا وز و زیا ده خواهی که کشتن۲۰میلیون انسا ن از شهروندان خودش را در کارنامه داشت و طرفداران میلیونیش در الیت جا معه(مدیا،ارتش،هنرمندان،،) که وطن برخیشا ن مسکو و نه ایران بود هم میبایست لحا ظ شود. اینکه ایده عملی استقرار ج.اسلامی بواسطه آمیختن ایده اولوژی چپ کمونیستی و اسلام، بدست کسا نی چون شریعتی، خا رج از روحا نیت سنتی مورد حما یت شا ه شکل گرفته شکی نیست. برای درک استقرارج.اسلامی ورهبرفرهمند شدن یکشبه آخوند بیسوادی که اکثریت قریب به اتفا ق مردم خصوصا جوانا ن شکم سیری که حتا نا م او را هم تا سال ۵۶ نشنیده بودند،میبا یست به عملکرد مدیای غرب در آن سالها رجوع شود.
January 21, 2012 11:39:09 AM
---------------------------
کشکساب
با درود بر همه ایرانیان. با احترام وسپاس میهنی که وظیفه خود میدانم؛ عرض میکنم این نوشتار ؛آنقدر شیوا؛رسا؛ مستدل؛مستند و برمبنای ماوقع دور و ماجرای حال زادگاهم ایران؛نگاشته شده؛ که کمسوادی از طبقه معمولی جامعه(چون بنده )را نیز امیدوارمیسازد. با دورود مجدد از نویسنده محترم و سپاس دوباره از شما بخاطر انعکاس آن. خاتمتا در پاسخ این پرسش؛عرض میکنم؛ آنان که در اندیشه نجات ایرانی نیستندو نجات مردم زیر شکنجه و کشتار و تحت چپاول ایران؛ برایشان زیان آور است(هر نامی که یدک میکشند)؛از هردو میترسند. چون با استدلال منطقی ومستندات آشکار درون این نوشتار؛ رفتن حکومت ضدایرانی ولایتمدار اسلامی؛بندبازی آنهارا از دوام میاندازد. و احتمال بازگشت ایران به خاندان ایرانساز پهلوی که مألا سربلندی ایرانی را در پی خواهد داشت؛خلاف ادعاهای بیش از سه دهه و خلاف میل باطنی آنهاست. لذا از پایان شب و طلوع خورشید شکوفایی مردم ایران(هردو)درهراسند. پاینده ایران؛سربلند ایرانی.
January 20, 2012 05:47:33 PM
---------------------------
وجدانی
این دومین باری است که اینجانب در خصوص مقاله های سرکار خانم الاهه بقراط سطوری را یاداشت مینماید. اولین بار زمانی بود که این بانو از افراد، گروهها، طیفها، سازمانها و احزاب فعال سیاسی و یا بقول معروف اپوزیسون جمهوری اسلامی دعوت به همکاری و همیاری با یکدیگر در جهت مبارزه با این رژیم مینمودند و برای فائق آمدن بر اختلافات ظاهری و سلیقه ای همۀ این تشکیلات و نهادها را به دور هم جمع شدن و با یکدیگر مراوده و گفتگو نمودن توصیه میکردند. اما به گمان این قلم مقالۀ حاضر و جدید خانم الاهه بقراط تازگی چه عرض کنم که تحولی بس بزگ و غیر قابل انکاری را در مطالب و مقالات آتی ایشان بهمراه خواهد داشت و نقطۀ عطفی را از این بابت بوجود خواهد آورد. امید آن را دارد تا چنین تحول سازنده ای در اندیشه و تفکر دیگر نویسندگان و سخنوران با منزلت و پر شأن کشورمان حاصل شود. اینجانب سالها بود که سعی داشت مطالبی را در جهت حمایت و پشتیبانی از شاهزاده رضا پهلوی تهیه نموده و از طریق سایت حزب مشروطه ایران تقدیم هموطنانش نماید ولی سرکار خانم الاهه بقراط کار چندین سالۀ افرادی مثل مرا آن هم به نحو بهتر و بسیار مطلوبتری با همین یک مقالۀ جدیدشان انجام دادند و اولین قدم را در راهی گذاشتند که نهایتآ به رهایی میهنمان ختم خواهد شد. با آرزوی آزادی و افتخار برای ایران!
January 20, 2012 04:27:38 PM
---------------------------
هایده توکلی
دست نویسنده را به گرمی میفشارم
January 20, 2012 03:49:47 PM
---------------------------
شیر و خورشید و تاج
الاهه بقراط گرامی،
من و دوستانم، هم از تیتر بسیار جالب و گویا و هم از این قضاوت منصفانه شما سپاسگزاریم. من و یارانم چه در خارج و چه در ایران، پشتیبانی از شاهزاده رضا پهلوی را از روی تعصب انجام نمیدهیم.
چه بسا در ۳۳ سال گذشته، بارها و بارها ما با استراتژی مبارزاتی، و سیاستهای ایشان کاملا در تضاد بودهایم. اما این ما را از اینکه در کل از نحوه برخورد ایشان با مسائل مربوط به ایران و ایرانی موافق باشیم و پشتیبانی کنیم باز نداشته.
چرا؟ چون در میان این جو دروغ و تزویری که رژیم و حامیان رژیم ۳۳ سال به ما تحمیل کردهاند، ما در شاهزاده، یک شفافیت، و پاکی سیاسی یافتیم. ممکن است با بعضی از سیاستهای مبارزاتی ایشان راضی و موافق نباشیم، اما از جهت گیری درست در برابر جمهوری اسلامی و دوربینی ایشان نسبت به آینده این ملت و میهن، و این روش بدور از ستیز ایشان، مخصوصاً در برخورد با مخالفین خود، کاملاً راضی، و آن را برای آینده ایران و خاتمه به دشمنی ها، و پدر کشتگیهای سیاسی در میان هم میهنان ضروری میدانیم و از این جهت همیشه از ایشان پشتیبانی کرده و میکنیم. حتی زمانی که به بعضی از سیاستهای ایشان رو در رو خورده گرفتیم.
در دموکراسی، خیلی به راحتی میشود از شاهزاده خود ایراد هم بگیریم، اما از سیاستهای کلی و در آنجا که حق باید به حق دار داده شود هیچ مشکلی نمیبینیم که از ایشان با افتخار پشتیبانی کنیم.
تازه به من و یاران من تهمت "تند رو" و حتی بت سازی هم میزنند. اما حقیقت این است که اگر ما از شاهزاده پشتیبانی میکنیم، دلیلش همان است که شما بخوبی به آنها اشاره کردید. ایشان برای آزادی ایران، با خلوص نیت، و با شفافیت و ظرافت خاص سیاسی مبارزه میکنند، و یک اعتقاد و احترام بخصوصی نسبت به "رای مردم" دارند.
در واقع شاهزاده مسیر سیاست خود را بر پایههای "احترام به رای مردم" بنا کردهاند، و از اینکه مردم در یک رفراندوم آزاد به "جمهوری" برای نوع نظام آینده رای دهند، هیچ نگرانی ندارند، تا زمانی که بدانند، آن رای بدور از تقلب، و آزاد بوده است.
ما هم که طرفدار (بقول بعضیها) تند رو نظام پادشاهی هستیم هم، هیچ نگرانی و ناراحتی در مورد "احترام گذاشتن به رای مردم" نداریم. حتی اگر در آخر به "جمهوری" رای دهند.
ممکن است، با رای آنها موافق نباشیم و فکر کنیم که اشتباه بزرگ دیگری کردند، اما اگر رای آزادانه و دور از هر دست کاری باشد، بدون شک ما تند روها هم در برابر رای مردم سر تعظیم فرود میاوریم، و آینده را میسپاریم به ملت.
در نهایت، دغدغه همه ما، آزادی ایران، سربلندی میهن، و رفاه این ملت است. هیچ چیزی هم در این دنیا وجود ندارد که ما به آن نیازمند باشیم یا از این جهان برای خود بخواهیم، بجز همین که ملت و میهن آزاد و در رفاه باشند، و برای آینده خودشان و نسل فردا، در یک ایران آزاد، در امنیت کامل، و در پناه قانون، بکوشند و زندگی کنند.
در هر حال سپاس از این دیدگاه و نظر منصفانه شما نسبت به شاهزاده میهنپرست.
به امید آزادی و سربلندی ایرانزمین،
شیر و خورشید و تاج
January 20, 2012 09:17:02 AM
---------------------------
احمد مظاهری
نوشته ايست بسيار ارزنده.
January 20, 2012 04:11:07 AM
---------------------------
رئوف مولائی
خانم بقراط
نگاه شما دقیق و مبتنی بر واقعیت تاریخی است ؛دست مریزا ادامه دهید که به شما دراین شرایط بسیار نیاز است.
January 19, 2012 10:44:45 PM
---------------------------
|