تاریخ صد سال اخیر ایران یعنی از انقلاب مشروطه تا به امروز بیانگر یکی از نکاتی است که تا به امروز بسیار کم به آن پرداخته شده است و آن هم عدم صداقت نیروهای سیاسی است.
برخی می گویند سیاستمدار نیاز نیست که لزوما انسان اخلاق مداری باشد و اخلاق مداری به معنای یک سیاستمدار خوب بودن نیست. این سخن تا حد زیادی درست است ولی نه درباره سیاست داخلی یا مبارزه با یک دستگاه حکومتی بلکه تنها در صحنه سیاست خارجی و برای دفاع از منافع ملی.
نمودهای این عدم صداقت در جای جای تاریخ صد ساله ایران موج می زند. یک پای این ماجرا همیشه دستگاه آخوندیسم شیعه بوده که همیشه هر فرصتی را مغتنم شمرده و حتی چیزی را که به آن اعتقادی نداشته گفته تا در عرصه قدرت سیاسی و اجتماعی جایی داشته باشد که در این نوشته خیلی به این مفتخواران نخواهم پرداخت و پای دیگرش کسانی بوده اند که گمان می کردند که می توانند با سواستفاده از آخوندها و سپس کنار زدنشان به اهداف خود (که امکان دارد اهداف خوبی هم بوده باشد) برسند. (درحال حاضر کاری به این نداریم که خیال دسته دوم درباره کنار زدن آخوندها و اسلامی ها تا چه میزان باطل و کودکانه بوده و هست)
حال به نمونه هایی از این عدم صداقت دسته دوم که ممکن است نا خودآگاه هم بوده باشد و یا با هدف خوب نیز بوده باشد اشاره می کنم:
1- نخستین نمونه مربوط به انقلاب مشروطه است. در انقلاب مشروطه مشروطه خواهان برای زودتر به مقصد رساندن قطار مشروطه تلاش کردند تا با تفسیرهای دروغین مشروطه و مدرنیته را بدون تضاد با اسلام معرفی کنند تا آخوندها نیز از مشروطه حمایت کنند و دیدیم که عاقبت این به اصطلاح زرنگ بازی به جایی کشید که خواست عدالتخوانه تحقق بخشیده نشد و همینطور پنج مفتخوار عمامه به سر مسئول تایید مصوبات مجلس شدند.
2- دومین نمونه به بزرگ مردی برمی گردد که برای خود من مظهر میهن پرستی است یعنی رضا شاه پهلوی. رضا شاه پیش از پادشاهی کسی بود که حتی در مراسم عزاداری محرم سینه زنی و زنجیرزنی می کرد تا حمایت آخوندها را پشت خود داشته باشد در حالی که هیچ اعتقادی به حضور و قدرت گرفتن آخوندها در عرصه اجتماعی و سیاسی نداشت.
3- سومین نمونه مربوط به دکتر مصدق است. این مرد فکر می کرد که می تواند از کاشانی و بخش مذهبی و سنتی جامعه که زیر نفوذ کاشانی و سایر آخوندها بودند برای پیشبرد اهداف خود استفاده کند بی آنکه به خواست های آنان توجهی داشته باشد و سهمی از قدرت را به آنان بدهد.
4- چهارمین نمونه محمدرضا شاه پهلوی است که فکر می کرد می تواند با استفاده از آخوندها جلوی نفوذ اندیشه چپ در ایران را بگیرد.
5- اما نقطه اوج این عدم صداقت در انقلاب نکبت بار اسلامی بود. تک تک گروه ها و احزاب در فکر استفاده از سایرین برای اهداف خودشان بودند. حتما تا به حال پای سخنان فسیل ها و پیر و پاتال ها چپ و مجاهد و جبهه ملی و نهضت آزادی نشسته اید که می گویند قرار نبود اینگونه بشود. ما می خواستیم آخوندها پس از سرنگونی حکومت شاه به مسجدها و منبرها بروند و خودمان کارهای مملکت را انجام دهیم. یک لحظه فکر نمی کنند که اگر این سخنشان را بپذیریم آنها هم مانند آخوندها یک مشت دروغگوی خدعه کار سیاسی هستند.
این نمونه ها را نوشتم تا بدانیم متاسفانه این درد ویژه هیچ شخص و گروه و طیف فکری خاصی نیست. اسلامیست ها از طیف های مختلف که از بن و ریشه آلوده به این درد هستند. سایرین هم هر جا نیاز بوده این کار را کرده اند.
همین امروز هم برخی می گویند ما خودمان سکولاریم و از فلانی استفاده می کنیم تا اهداف خودمان را پیش ببریم یعنی می خواهند به مانند خمینی تقیه کنند یا خدعه کنند یا از آن جالبتر ماله کشی برخی است که می گویند جنابان اصلاح طلب زمانیکه می گویند دوران طلایی امام می خواهند اعتقادی ندارند بلکه می خواهند تنها استفاده کنند.
حلقه گمشده در این میان چیست؟ بدون شک صداقت و راستگویی است.
بیاییم امروز که با دستگاه حاکمیتی طرفیم که در هیچ زمینه ای اخلاق را رعایت نمی کند حداقل ما کمی به اصول اخلاقی بازگردیم. تقیه نکنیم. عقیده خود را همانگونه که هست بیان کنیم. برای سود خودمان و جریان فکری مان از کسی هواداری یا انتقاد نکنیم و به منافع جمعی و ملی بیندیشیم و اگر از کسی انتقادی می کنیم از اتهام زدن های کیلویی و غیر مستند خودداری کنیم.
پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آزاد و آباد و به امید آگاهی ایرانی
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|