هميشه وقتی به دوران رضا شاه رجوع می شود گفته می شود که سکولاريسم گسترش يافت و استبداد جای دموکراسی مشروطه را گرفت. اما از خود نمی پرسيم چرا استبداد آمد؟ اغلب يا به شخصيت رضا شاه و نقش سردار سپه در فوج لياخوف و به توپ بستن مجلس در دوران محمد علی شاه مراجعه می شود و يا خطر پراکندگی و تجزيه ايران در پی مشروطيت که نياز به دولتی مقتدر را افزايش داد و يا اينکه بريتانيا در پی وقوع انقلاب اکتبر، بر عکس پيش از آن که دولتی ضعيف را در ايران می پسنديد، اين بار خواهان دولتی مقتدر بود که جلوی نفوذ شوروی در کشورهای همجوار آن کشور را سد کند. اما اگر نيک بنگريم پاسخ واقعی دليل استبداد را دقيقاً بايد در خود دموکراسی مشروطه و ايده آلهای سکولارها در آن انقلاب جستجو کرد. چرا؟
سکولارها نيروی اصلی در شکل دادن انقلاب مشروطه بودند، اما بعد از پيروزی هر روز که می گذشت می ديدند فرسنگها از آرزوهايشان که ديدن ايران بعنوان بريتانيا يا فرانسه بعدی بود، فاصله دارند. حتی مشاهده ميکردند که رسيدن به بسياری از ايده آلهای سکولارشان، در دوران استبداد پيش از مشروطه ميسرتر بود، تا در دوران دموکراسی مشروطه که برای هرچه می خواستند بايد ملت و نمايندگانش را قانع ميکردند.
درست است با اينهمه امثال دهخدا ها و مصدق ها به آرمان های دموکراتيک پای بند ماندند، اما برای اکثريت سکولارها آشکار بود که اين راه به اين زودی ها به جامعه مدرنی که در اروپا ديده يا درباره اش شنيده بودند، نخواهد رسيد. ممکن است گفته شود پس چرا در ايران بعد از انقلاب 57 نيز به استبداد رسيديم. پاسخم اين است که اين بار اتفاقاً برعکس، جامعه ای را که از نظر اجتماعی بسيار پيشرفت کرده بود، نيرويی می خواست به 1400 سال پيش عقب ببرد، و اين هدف هم به اين سادگی عملی نبود و باز به استبداد نياز داشت و با روال متعادل ممکن نبود، و چنين بود که به استبداد خمينی رسيديم.
جالب است در دوران مشروطيت وقتی روشنفکران ايران از آينده نگری و اروپا مينويسند، مردم ميخواهند بدانند آنجا چه خبر است، و اينگونه نوشته ها مورد استقبال قرار می گيرند، اما در سالهای بعد از انقلاب سفيد، فيلمی مانند جعفرخان از فرنگ آمده است مورد استقبال واقع می شود که در آن روشنفکران ايران، يک آينده نگر را مورد تمسخر قرار داده اند، چرا که می بينند رسيدن سريع به اين ايده آلها بقيمت فشار و فرسودگی مردم تمام شده است، و به اينگونه حتی از يک نيروی واپسگرا که خواستار بازگشت به گذشته است، حمايت می کنند.
در سالهای آخر رژيم شاه حتی ازدواج همجنسگرايان در ايران مطرح می شود و سريال ايتاليا ايتاليا در تلويزيون ايران در نوروز پيش از انقلاب که با مخالفت شديد جامعه مذهبی ايران روبرو شد، تأکيد بر حقوق همجنسگران داشت. البته نميخواهم مانند برخی تحليلگران غربی بگويم علت سقوط رژيم شاه اين بود که ميخواست سريع جلو برود؛ حرفی که شايد در مورد دوران رضا بشود گفت، اما در انقلاب 1357 مطمئناً فقدان دموکراسی همانگونه که در گذشته بحث شده، اصل مسأله بود (1).
با اينحال جدا از آنکه از تاريخ چگونه ارزيابی کنيم، لازم است اين درس را بياموزيم که رسيدن به ايده آلهای سکولار و آينده نگر از راه دموکراتيک نميتواند سريع بدست آيد و اگر دوباره روشنفکران ايران بخواهند سريع به چنان اهدافی برسند، دور باطلی را که بعد از مشروطيت با استبداد سکولار و بعد هم استبداد مذهبی انجام داديم، تکرار خواهيم کرد.
هنوز در ايران تحولی نشده است و می بينيم بسياری از سکولارهای ايران گويی دشمن خود را نيروهای اسلامی اصلاح طلب می بينند. اين ديدگاه بسيار خطرناک است. نسل کنونی سکولارهای ايران بسيار خوشبخت است که با يک نيروی متشکل اصلاح طلب اسلامی هم سنگر است، چرا که اين نيرو تکامل جامعه ايران را متعادل تر خواهد کرد و از اينکه دوباره مردم آنگونه زير فشار قرار گيرند که از سکولاريسم متنفر شوند، جلوگيری به عمل ميايد. چه دوست داشته باشيم و چه نه، مردم ايران و بقيه کشورهای اسلامی اگر بخواهند به شکل دموکراتيک به جامعه مدرن برسند نميتوانند اين راه را يک شبه طی کنند، وگرنه دوباره نتيجه کار به ضد خود بدل خواهد شد (2).
پانويس:
1. http://www.ghandchi.com/500-FuturistIran.htm
2. http://www.ghandchi.com/678-ReligiousReformers.htm
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
حق
با درود به هم میهنانم بویژه کافه نادری های نازنین، آقای قندچی محترم، بعنوان یک فرد عادی وقتی به تاریخ سکولاریسم در ایران که نگاه می کنم، می بینم که نمی توان سکولارها را با یک سری ارزش های مورد قبول همه آنها در یک سبد قرار داد. مثلا مصدق سکولار، به اسلام ارادت نشان می دهد و آیت الله کاشانی که در تبعید در عراق بود را با زرق و برق به ایران می آورد و رئیس مجلس شورای ملی اش می کند و بعد با هم در می افتند. او با این کار خود به سکولاریسم صدمه زد و کلید ملی مذهبیون را ناخواسته زد و تا آنجا که من می دانم تا آخرین لحظات زندگیش از دخالت دادن کاشانی در سیاست که درست برخلاف نظر مشروطه خواهان انقلابی و رضا شاه بزرگ بود، ابراز ندامت نمی کند و پیروانش را از اینراه برحذر نمی دارد. این پیوند نامیمون بین جبهه ملی و مذهبیون تا به امروز ادامه دارد. این چه جور سکولاریسم و مصدق چه جور سکولاریستی بود آخر! یا توده ای ها و دنبالچه هایشان که بخاطر کمونیست بودنشان سکولار می بودند و بدین جهت باید فاصله ای نجومی با مذهبیون و ملی مذهبیون می گرفتند، با آنها تا به امروز در یک صف قرار می گیرند. آخر این چه جور سکولاریسم است و این چپهای اتئیست چه جور سکولاریست هایی هستند! نتیجه ای که می خواهم بگیرم اینست که مشروطه خواهان انقلابی بواقع سکولار بودند، پهلوی ها هم سکولار بودند ولی کمونیست ها و جبهه ملی سکولاریسم را فقط یدک کشیده اند و در عمل هرگز سکولار نبوده اند و بزرگترین ضربات را به سکولاریسم و انقلابیون مشروط وارد کردند. اینها را نمی توان در یک سبد با سکولاریست های واقعی گذاشت و به یک دید نگاه کرد. کسی یا گروهی که می گوید سکولارست باید در عمل هم سکولار باشد و من اینرا نه در مصدق و نه در کمونیستهای ایرانی می بینم. آیا پژوهشگر تاریخی تا حالا به تاریخ سکولاریسم ایران پرداخته است یا نه؟ اگر نه، آیا آنچه من در بالا در تفکیک سکولارهای راستین و دروغین انجام داده ام، ارزش دارد که به آن پرداخت یا نه؟ یا در کل آنچه در بالا آوردم در اساس غلط است یا درست؟ آیا کسی می تواند به من جوابی بدهد یا راهنمایی ام کند؟ حتما این نظر را در کیهان آنلاین خواهم گذاشت تا نتیجه را ببینم ولی مایلم اول در این سامانه به چند پاسخ از شما دوستان و این حزب دست یابم. با سپاس پاینده ایران و ملت ایران
January 28, 2012 12:20:55 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
با درود به آقای سام قندچی
نقش استعمارگران را در عقب نگهداشتن جوامع هرگز فراموش نفرمایید.
مشکل ما ایرانیان برای رسیدن به دمکراسی به مراتب سخت تر از بسیاری از جوامع دیگر می باشد. بخشی از مشکلات را بیگانگان برایمان ایجاد کرده و می کنند و دلیلش نیز بخاطر موقعیت جغرافیایی و استراتژیکی و بر سر اموال ملی و انرژی می باشد. مسلماً اگر جامعه پیشرفت فکری داشته باشد به بیگانگان اجازه نفوذ برای چپاول نمی دهد . برای عقب نگهداشتن جامعه از نظر پیشرفت فکری در هر زمانی ابزار همان زمان را میطلبد. گاهی دین متحجر مثل رژیم شیعه گری خمینی و گاهی ایدئولژیهای غیر از دین با پسوند یا پیشوند سکولار و گاهی نیز مثل شرایط کنونی استعمارگران تحمل رژیم دیوانه ای چون ولایت مطلقه فقیه با بمب اتم را ندارند و تشخیص می دهند که اصلاح طلبان می توانند منافعشان را با کمی پس و پیش حفظ نمایند.
بخش زیادی از جامعه ایرانی در تفکر آزادیخواه و سکولار بوده و هستند. همچنانکه ازقدیم مثلی داریم که می گویند ( عیسی بدین خود و موسی به دین خود ) این مثلها را بیهوده نگفتند. تاریخ سه صده گذشته ما همچون آینه ای در مقابلمان ایستاده و می گوید دستهای بیگانه و دست پرورده هایشان که هم میهنان من و جنابعالی هستند همواره کوشیده و می کوشند ملت ایران را به جان هم بیندازند .
تفرقه بینداز و حکومت و غارت کن را حتما شنیده اید. نمی دانم چرا باید همه عقب ماندگی های روشنفکران و خود فروختگان را باید به گردن مردم بی دفاع و قشر زحمت کش بیاندازیم. روشنفکران ما هر جایی گندکاری می کنند می اندازند گردن جامعه و مردم بیچاره. بفرمایید پرونده احزاب چپ و مسلح و گرو های تروریستی اسلامی را که بر ضد منافع ملت عمل کرده و می کنند را مرور بفرمایید. اخیرا مدارک طوطئه علیه محمدرضاشاه در برلین کشف شده اند. با این همه مدارک توطعه علیه ایران و منافع ملت ایران من از شما روشنفکران و پژوهشگران در عجبم که هنوز هم فاکتورهای توطعه بیگانگان را در پریشانی جامعه نادیده می گیرید.
امیدواریم یک نسل روشنفکر واقعیت گرا و با وجدان و خالص ایرانی هرچه زودتر جای روشنفکران نسل پیش را بگیرند و ملت ایران از دست این ناروشنفکران نجات پیدا کنند.
پاینده ایران و ملت ایران
زنده باد آزادی
January 25, 2012 12:11:42 PM
---------------------------
|