اینکه آقای مختاری تاکیدشان را روی تعریفها گذاشتند کار درستی بود برای اینکه مشکل اصلا از تعریف پیدا میشود. ارسطو میگفت برای شناسائی یک پدیده باید تعریفش کرد، خاصیتها، تحولات و تاثیراتش بعدا میآید. ما مسلم میگیریم بسیاری از اصطلاحات را. فکر میکنیم همان که شنیدهایم معنیاش همان است و تعریفش نمیکنیم بعد هزار گمراهی پیدا میشود. شاید حزب مشروطه ایران در بین سازمانهای سیاسی پیشقدم شده است که همه چیز را از آغاز تعریف کند و تکلیف مردم با آن روشن شود. اگر هم نمیپذیرند بدانند که روی چه مسئلهای صحبت میشود. از همان مقدمه شروع میکنیم.
از مقدمه منشور: " حزب مشروطه ایران، برای آزادی ميهن، رهايی از فاشيسم مذهبی و پايهگذاری يک نظام ملی، مردمی و پيشرو و برقراری یک دمکراسی لیبرال، به معنی اعتبار رای اکثریت در چهارچوب اعلامیه جهانی حقوق بشر، پایه گذاری شده است."
مشروطه همان است که فرمودند و یکی از دوستان تکمیل کردند. مشروطه را از راه عثمانی گرفتیم. در عثمانی شارت فرانسه را گرفتند. شارت در قرون وسطا ورقهای بود که فرمان پادشاه رویش نوشته میشد. جارچی میآمد در میدان شهر میخواند. کم کم تحول پیدا کرد و شد خود قانون. از انقلاب آمریکا و تشکیل دولت آمریکا قانون اساسی پیدا شد. کشورها قانون اساسی نداشتند تنها چیزی که به عنوان قانون اساسی شناخته شده بود ماگنا کارتای قرن ۱۲ بود. امریکائیها قانون اساسی جامعی برای دولت خود نوشتند و اسمش را گذاشتند Constitutionalism. در لغت یعنی اساس و بنیاد یک چیزی و کانستیتوشنالیسم شد حکومتی که قانون اساسی دارد. یعنی حقوق همه روشن است و وظایف همه روشن است. مسئولیتهایشان روشن است چون قبلا این طور نبود و همه چیز روی سنت و عادت تنظیم میشد یا با زور. در عثمانی دوره تنظیمات فکر کردند قانون اساسی داشته باشند. اسمش را گذاشتند مشروطه. شارت را گرفتند و معربش کردند با طا نوشتند بعد هم به باب مفعول بردند و مشروطه از آن درآمد. مشروط نگفتند چون در همه جا یک شرطی هست. منظور از مشروطه اصلا شرط نیست. منظور از مشروطه حکومت قانون اساسی است. منتها در ایران مشروطه فقط به عنوان کانستیتیوشن مطرح نشد برای اینکه همراه با یک جنبش فلسفی اجتماعی سیاسی بود که جنبش روشنگری ایران است. از آن وقت است که میتوانیم راجع به جنبش روشنگری ایرانی در ایران صحبت کنیم. همانی که در قرن هژدهم اروپا پیدا شد یعنی نگاه تازهای به دین در برابر خرد؛ به نقش دین در جامعه؛ نقش انسان در جهان، نقش دولت و همه اینها. پس مشروطه هم اسم جنبش است هم اسم یک شکل حکومت است که بر اساس کانستیتیوشن باشد. اگر این کانستیتیوشن بر مبنای اراده عمومی نباشد و یک نفر دستور داده باشد این فایده ندارد و کانستیتیوشن نیست این اراده یک نفر و خودکامگی است. هر قانونی مشروطه نمیسازد. قانونی که مردم گذاشتهاند مشروطه میسازد.
میرسیم به فاشیسم. فاشیسم یعنی اعتقاد به خودی و غیرخودی و حذف کردن غیرخودی. این تعریف ممکن است جای دیگر نباشد ولی اصل قضیه است. هر طرز تفکر و نظام سیاسی و فلسفی که معتقد باشد آدمها جورهای مختلفی هستند که بعضیهاشان ممتازند از دیگران و حق دارند دیگران را از بین ببرند فاشیسم است. حالا مذهبی است یا سیاسی است یا هر چه هست.
نظام ملی؛ ترجمه ناسیونالیست به ملی فرق میکند و فارسی دقیق نیست در این اصطلاحات، برای اینکه اینها را ما دیر از اروپا آوردیم و معادل برایش پیدا کردیم و دقیقا هنوز جا نیفتاده و هنوز سرش بحث است ولی منظور از نظام ملی این است که در خدمت ملت باشد و به همین دلیل میگوئیم سیاستهای جمهوری اسلامی غیرملی است و ضدملی است و در خدمت ملت ما نیست. در خدمت فلسطین و لبنان و ونزوئلا و هر کسی است که میخواهد باجی از ما بگیرد. ملی به این معناست.
مردمی، یعنی با شرکت و اراده مردم و بنابر اراده مردم. پیشرو هم progressive است یعنی آماده برای پذیرفتن ایدهها و پدیدههای جدید و در جا نزدن. میرسیم به دموکراسی لیبرال یعنی اعتبار رای اکثریت در چهارچوب اعلامیه جهانی حقوق بشر. یعنی حکومت دست اکثریت است ولی اکثریت محدود است، نمیتواند از حدود اعلامیه جهانی حقوق بشر تجاوز کند و حق یک نفر را هم زیر پا بگذارد. اقلیت حق فعالیت برای اکثریت شدن دارد.
در مقدمه منشور آمده است:
"به عقيده ما سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی نخستين مرحله پيکار است. مرحله دوم که به همان اندازه اهميت دارد ساختن يک جامعه نوين ايرانی است که تنها با مشارکت همه مردم و گرايشهای گوناگون ميسر خواهد بود. بدين منظور میکوشيم از همان نخستين گام در پی برداشتن موانع سياسی و عاطفی که ايرانيان را از هم جدا کرده است باشيم. ايرانيان به عنوان وارثان تاريخ و فرهنگ مشترک و پر افتخار به هم نزديکتر از آنند که با برچسبهای ساختگی و بیاهميت بتوان از هم جدايشان کرد. مـا همه گروهها و گرايشها را فرا میخوانيم که در فرو ريختن ديوارهای ترس و بدگمانی که يگانگی و بهروزی ملت ما را تهديد میکند همکاری کنند."
ما مبارزه و سرنگونی ج.ا. را هدف اصلیمان قرار نمیدهیم. این راه ما را جدا میکند از کسانی که میگویند به هر قیمت باید جمهوری اسلامی برود؛ میگوئیم مرحله بعدی ساختن یک جامعه نوین ایرانی است اگر سرنگونی جمهوری اسلامی به ساختن جامعه نوین ایرانی کمک نکند ما نمیخواهیم سرنگون کنیم. این را در آن زمان تنها ما گفتیم و جرئت کردیم و فحش و فضیحت و اینها هم بود ولی متوجه شدند. بله ما به هر قیمت نمیخواهیم این رژیم سرنگون بشود. میخواهیم در خدمت ساختن یک جامعه نوین ایرانی سرنگون شود و گفتیم که این جامعه نوین ایرانی فقط با مشارکت همه مردم و گرایشهای گوناگون امکانپذیر است یعنی در برای همه باز است یعنی دموکراسی، یعنی با اینکه ما نظر خودمان و عقاید خودمان را داریم حق برابر برای همه قائل هستیم. این حزب هیچ کس را کنار نمیگذارد ــ کمونیست، آخوند طرفدار خمینی، پاسدار، بسیجی، هیچ کس. بدین منظور میکوشیم از همان نخستین گام در صدد برداشتن موانع سیاسی که ایرانیان را از هم جدا کرده است برآئیم . اینکه ما این قدر اصرار میکنیم همه با هم در موارد اصولی کار کنند ـ که خسته شدهایم و دیگر نمیگوئیم و کار خودمان را میکنیم ـ نشان میدهد که آمادهایم و دستهایمان همیشه دراز است و نمیآیند، برای این است که همه باید شرکت کنند و این کار ما تنها نیست و با اینکه ما اعتقادمان به خودمان بیشتر از بقیه است ولی معتقدیم همه سهم برابر در این مبارزه داشته باشند و همکاری کنند. میرسیم به بحث بعدی که ما یک فرهنگ و تاریخ مشترک و پرافتخاری داریم که ما را به هم نزدیک کرده است که بعدا البته در تعریف دولت ـ ملت و ناسیونالیسم صحبت خواهیم کرد.
باز در مقدمه منشور:
" احترام به قانون حکم میکند که جنايتکاران و غارتگران در دادگاه دادرسی شوند. اينکه افراد در گذشته چه مواضعی داشتهاند نبايد مانع همبستگی کنونی و آينده آنها شود. آنچه اهميت دارد احترام گذاشتن به حقوق يکديگر است. مهمتر از همه آنکه اشخاص، باورها و نظرهای خود را داشته باشند و هيچ کس به خود حق نابود کردن ديگران را ندهد. بايد به دوران انتقامجويی و تصفيهحسابهای شخصی و سياسی و ادامه خونريزی پايان داد."
بحث این است که با جنایتکاران جمهوری اسلامی با غارتگران و عوامل جمهوری اسلامی چکار باید کرد. چرا این بحث را آوردهایم؟ برای اینکه نمیخواهیم بعد از این رژیم؛ تازه یک دوره جدید تسویه حساب و انتقام و خونریزی و بمبگذاری در ایران پیدا بشود. نمیخواهیم پیروزی به قیمت نابودی یک عدهای تمام شود. حتا هیچ مقصری نباید احساس کند که همه چیز را از دست داده است. این رویکرد هم در مرحله مبارزه به درد میخورد و نمیگذارد کسانی تا آخرین رمق ملت ایران برای نگهداری خودشان بجنگند و هم به آرامش و ثبات آینده ایران کمک میکند. به همین دلیل است که گفتهایم به دوران انتقام جوئی و تسویه حساب شخصی و سیاسی و ادامه خشونت باید پایان بدهیم. از هیچ کس انتقام نمیگیریم. اگر کسی دزدی یا شکنجه یا آدمکشی کرده است در دادگاه تکلیفش روشن میشود ولی بابت اینکه کسی در این رژیم خدمت و به قول دادگاههای انقلاب در آن وقت کمک به تحکیم رژیم کرده است ما بابت این؛ مجازات و انتقام جوئی نمیکنیم.
در همین زمینه مقدمه منشور ادامه میدهد:
" برای برطرف کردن خشونتی که در فرهنگ و سياست ايران است میبايد کيفر اعدام، لغو و به مقوله جرم سياسی پايان داده شود. داشتن هيچ عقيده و گرفتن هيچ موضع يا تصميم سياسی و قبول هيچ مقامی جرم نيست و تنها جرايمی که در جامعههای دمکراتيک به اين عنوان شناخته و در قانون آمده است میتواند مايه پيگرد قانونی افراد شود. هيچ کس را به نام جرايم سياسی در هر رژيمی نمیتوان آزار يا پاکسازی کرد."
لغو کیفر اعدام البته سابقه دارد و گفتهاند و ما هم جزو اولینها هستیم که گفتهایم ولی پایان دادن جرم سیاسی اختصاص به حزب مشروطه ایران دارد. ما اول کسانی بودیم که گفتهایم جرم سیاسی معنا ندارد. آن وقت که دنبال تعریف جرم سیاسی بودند، چه در مجلس اسلامی چه بیرون در میان اپوزیسیون، گفتیم جرم سیاسی معنائی ندارد. جرم سیاسی یعنی اینکه کسی یک عقیدهای داشته یا موضعی گرفته که صاحبان قدرت با آن مخالفاند. امروز یک چیز جرم است فردا چیز مقابل آن. این تمام میشود. اگر کسی کاری نکرده که در عرف کشورهای دموکراتیک جرم محسوب شود هر چه کرده باشد، وکیل و وزیر یا فرمانده سپاه پاسداران شده یا دادگاه انقلاب تشکیل داده، هر کاری کرده باشد اگر در آن قوانین که دنیای متمدن قبول دارد مجرم شناخته نیست اصلا جرمی مرتکب نشده است. تصمیم سیاسی جرم نیست. این اختصاص به ما دارد و به نظر من قدم بسیار مهمی است در آینده ایران.
از مقدمه منشور:
"يک جامعه آزاد و نيرومند را نمیتوان ساخت مگر آنکه عموم مردم برسر پارهای اصول بنيادی یک جامعه شهروندی توافق کرده باشند و نظام سياسی نگهدارندة آن اصول باشد."
جامعهای که در تعریفهای اولیه بین مردمشان اختلاف است یکی میگوید قوم یعنی ملت. یکی میگوید تمامیت ارضی فاشیستی است. یکی میگوید این نقشه... من بسیار شنیدهام از این اعضای سازمانهای قومی. دیگر ایران نمیگویند. میگویند این نقشه. یا ملت ترک، ملت کرد، ملت فارس که تا حالا نداشتیم و حالا پیدا شده است. چنین سرزمینی را نه میشود آزاد کرد و نه میشود اداره کرد و نه میشود ساخت. باید روی یک مسائلی توافق باشد و روی چه توافق کنیم؟ بر روی آنچه دنیا رویش توافق کرده است. این است اساس بحث ما با این تجزیهطلبان و ملتسازان و چپهای اسیر این حرفها.
ایران امروز شبیه ۱۸۴۸ اروپا شده است. در آن سال مردم در چندین کشور اروپائی برای انقلاب دموکراتیک بپا خاستند. خواستند انقلاب فرانسه را منهای اشکالات و خونریزیهایش به نتیجه برسانند. گرایشهای استقلال طلبانه در امپراتوری اتریش و روسیه فرصت دروغین را غنیمت شمردند و باعث شدند محافظه کاران این جنبش انقلابی را در همه جا شکست بدهند. در حالی که با پیروزی آزادیخواهان هر اصلاحی ممکن میشد. الان هم ما متاسفانه این وضع را ممکن است پیدا کنیم.
از مقدمه منشور:
" استقلال و تماميت ايران و يگانگی ملی، حاکميت مردم و حقوق بشر، اصولی هستند که عموم ايرانيان بر آنها توافق دارند. گرايشهای سياسی گوناگون ممکن است برنامههای خود را برای سازمان دادن و اداره جامعه داشته باشند. چنين اختلافنظرهايی مايه نيرومندی نظام سياسی است. "
این اصولی است که گفتیم لازم است تا جامعه شهروندی بسازیم. تازگی چندین جا خواندهام که میگویند اینها دارند درخواستهای ما را به حد خواستهای جامعه شهروندی پائین میآورند. فکرش را بکنید، جامعه شهروندی شده است دشنام، تحقیر. ما یعنی این قدر پائین آمدهایم که جامعه شهروندی بشویم؟ گمراهی و تعصب را میبینید؟ اینها چیزهائی است که باید تعریف کرد و مبنای تفاهم قرار داد. وقتی نفهمند جامعه شهروندی را یا بفهمند و بگویند این کم است و بد است و حقیر است همین میشود.
بنیادهائی که نظام سیاسی آینده ما را میسازد استقلال و تمامیت ایران است که معلوم است. یگانگی ملی است که آن حرفها را کنار گذاشته است و یک ملت بیشتر نیست و یک کشور بیشتر نیست. حاکمیت مردم و حقوق بشر است که قبلا گفتیم بر اینها باید توافق کرد. پس از آن برنامههای سیاسی است که هر کس برای خودش دارد. اما بدون آن اصول بنیادی جامعه شهروندی نمیشود ساخت. میشود جامعهای ساخت که همه توی سر هم بزنند و هر که زورش برسد بقیه را زیر فرمان خودش در بیاورد. این دوستان فکر میکنند زورشان میرسد؟
از مقدمه منشور:
"اگر ما پايه مبارزه خود را با جمهوری اسلامی بر حاکميت مردم و حقوق بشر میگذاريم به اين معنی نيست که در مبارزه کوتاه خواهيم آمد و دمی آشتی کردن با نظام ضد ايرانی و ضد مردمی ولايت فقيه را جايز خواهيم شمرد. انگیزه پيکار ما درست همين اعتقاد به حاکميت مردم و ناسيوناليسم و حقوق بشر است. ما با جمهوری اسلامی نه بر سر موقعيت و خانه و زندگی خود بلکه با آنچه بر سر منافع ملی ايران و حقوق فردی ايرانيان میآورد مخالفيم. ما با ارزشهای اين رژيم در ستيزيم. به عقيده ما بايد هرچه زودتر و تا نشانی از ايران مانده است به عمر جمهوری اسلامی پايان داد."
آن وقت که این منشور نوشته شد ـ دو دهه پیش ـ میگفتند این حرفها برای این است که از مبارزه علیه جمهوری اسلامی فرار کنید و الان وقت این چیزها نیست و فعلا باید مبارزه کرد. ما هم میگفتیم نه این دلیل نمیشود که از مبارزه کوتاه خواهیم آمد. انگیزه و اعتقاد ما درست همین حاکمیت مردم و ناسیونالیسم و حقوق بشر است که جمهوری اسلامی ندارد و گفتیم ما بر سر موقعیت و خانه و زندگی خود با ج.ا. مبارزه نمیکنیم که متاسفانه آن وقت بیشتر مردم به همین علت مبارزه میکردند.
۱۴ آوریل ٢٠١٠
نقل از مشروطه نوین
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
بهمن زاهدی
دورود بر شما،
این قسمتی از گزارش دفتر پژوهش میباشد که ناشری بدون اجازه از حزب ( این را باید از شورایمرکزی حزب پرسید، چون خبر ندارم! ) چاپ کرده است و به زیر کُپیرایتش برده است. کتابهای دیگری از آقای داریوش همایون موجود میباشد که همان ناشر چاپ کرده است.
منبع اصلی سامانه حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) میباشد. باقی ماجرا دعوای سیاسی میباشد.
بهتر است که مردم قضاوت کنند.
ارادتمند
بهمن زاهدی
January 31, 2012 02:56:45 PM
---------------------------
فريد ملائى
تا جايي كه من بخاطر مى اورم، مطلب فوق را اولين بار در سامانه وزين حزب مشروطه ايران و در گزارش هاى دفتر پژوهش خواندم. لطفن منبع اصلى را براى دوستاران سرور زنذه ياد داريوش همايون در ايران ذكر فرمائيد. همان طور كه مشاهده مى شود اين گزارش كاملى نيز نمى باشد.
ايزد توانا ايران را از غرض ورزى دانايان بدور دارد.
فريد ملائى
January 31, 2012 02:46:36 PM
---------------------------
بهمن زاهدی
با دورود
ثروتی را که جامعه روحانی در طی سی و سه سال گذشته به سرقت برده است، باید به مردم و نه دولت باز گردد. ما با قوانین ضدبشری مانند قطع دست و پا مخالفت شدیدی داریم. یک دلیلش اینست که برای روحانیت ایرانی طبق قوانین اسلامی نه دستی باقی خواهد ماند و نه پایی. در این صورت هزینه زنده نگاه داشتنشان را هم باید مردم پرداخت کنند!
ما با هرگونه خشونتی مخالیفیم و در آینده به رای دادگاههای آزاد کشورمان احترام خواهیم گذاشت. ولی این دال بر این نیست که ثروت به سرقت رفته ایران در جیب این آخوندهای جماعت باقی بماند.
در سیاست قدرت مالی احزاب در کنترل مجلس میباشد. تا کسی نتواند در امریکا لباس روحانیتش را در آورد و بوسیله یک بنگاه تبلیغاتی فیلمی بسازد که کاندیدهای ریاست جمهوری امریکا هم در پرداخش کم میآورند تولید کند. این ثروتهای مردم ایران میباشد که فردی به نام کدیور در امریکا به هدر میدهد تا خمینی هم جایزه صلح نوبل بگیرد. ایشان این ثروت را از کجا بدست آورده است؟ چند تا باغ پسته در ایران موجود است؟ چرا دیگر پناهندگان سیاسی کشورمان باید خودشان را زیر فشارهای دولت آلمان (فاشیسمی که ادامه دارد) حلق آویز کنند ولی آقای کدیور یک شب هم در سلولهای پناهندگی به سر نبرند. هزینه ایشان از کجا تامین میشود؟ در امریکا جلسه روضهخوانی دارند؟ و یا بلیط بختآزمایی میفروشند؟
روحانیت اسلامی باید در مرحله اول خلع لباس شوند. تا در مراحل بعدی دادگاه حقیقت ما بین روحانی بودن و غارتگر بودن این افراد تصمیم بگیرد. در آینده قدرت مالی مذهب در کنترل اداره مالیات و سیستم اداری کشور خواهد بود. این یکی از اصول سکولاریزم میباشد که در غرب جوابگو بوده است.
برای ما ایران مهمتر از هر ارزش دیگری میباشد. ولی گروگانگیری ایران بدست روحانیان را چگونه باید برطرف کنیم. آنان ایران را به مرز جنگ با غرب میخواهند ببرند. آیا ماندن آخوندها مهمتر است یا ایران؟ این سوال را کسی پاسخ نمیدهد!
ارادتمند
بهمن زاهدی
January 31, 2012 09:37:00 AM
---------------------------
|