در روزگاری که گلوی نحیف اندیشه با دستان قدرتمند جهالت و خرافات سازمان یافته نظامی عقیدتی سخت فشرده می شود نامه نگاری و نصیحت شیفتگان قدرت به راستی چگونه رفتاری است؟
تاریخ ایران سالهاست که دوستی خرد و قدرت را توامان به خود ندیده است و دردمندانه تر آن که خرد ورزی هر ایرانی سه دهه ای است که دلیل خیانت و بیگانه پرستی او تلقی می شود تا طناب دار سنت و مذهب و قدرت حاکم راحتر بر گردن او آویخته شود.
جامعه مدرن و مترقی بشر توسعه یافته امروز سرمایه است که در پناه اعتبار و احترام به حقوق شهروندی و امنیت انسان و شان او شکل گرفته است و به همت همین انسان گرایی است که مقام اجتماعی خود را به صفت زیبای متمدن زینت بخشیدن.
مرگ اندیشه و خرد در هر جامعه ای شرایط اضمحلال آن جامعه را در بر خواهد داشت و ایران هم به طور حتم استثنا نیست. سکوت در برابر فرهنگ خرافه و نادیده گرفتن قدرت حاکمان فاسد هرگز با باورهای انسانهای متمدن همخوانی نداشته و چنین انسانهای در مسیر دشوار تاریخ توسعه اشان هیچ گاه با وحشت زدگی و فرار از دشواریها نتوانسته اند دستاورد مهمی برای خود و آیندگانش فراهم آورند.
ایرانیان صاحب اندیشه و علاقمند به تمدن بشری همواره نگران رفتار حاکمان مستبدشان بوده اند و به اشکال گوناگون هزینه های چنین نگرانی را پرداخت نموده اند اما امروز هم چنان نگرانی ها بر قرار است و هزینه ها بالا. چنین رابطه ای کار را به جایی رسانده که اهالی سیاست و اندیشه های متفاوت اجتماعی امروز ایران بی وقفه و پایدار به حاکم، که بیش از دو دهه از عمرمان در راستای افکار و آمال او سپری شده است نامه می نویسند و هوشیارش می کنند تا ملت و آینده نظامش را به خطر نابودی نکشاند.
به راستی در چنین شرایط خطرناکی اگر اندیشه و نفوذ کلام شما صاحبان خرد به کار حاکم و ملت نیاید دیگر در چه زمانی باید از شما و اندیشه اتان یاری جست؟ صالحان و عاقلان عصر ما بر این پندارند که نجات ملت در بزنگاه تاریخی دیگری در گروی پند و اندرزی است که تا امروز به گوش حاکم نرسیده، دریغا که حقیقت چیز دیگری است و حاکم فقط بهانه ای است تا شما اهالی اندیشه سینه ای صاف کنید و شانه از زیر بار سهمگین مسئولیت تاریخی اتان خالی کنید.
نیاز اندیشمندان به ارتباط با جامعه امری حیاتی است و ایران همیشه از این عدم رابطه زجر کشیده اما امروز اندک فرصتی هم فراهم نیست . سرمایه اندیشه ای جامعه در سه دهه اخیر اگر در سلول زندانهای سیاسی و عقیدتی نظام و قبرهای سیاه و بی نام و نشان بیابانهای خشک یا خلوت منفعلانه خانه ای متروک در داخل کشور گرفتار نیامده باشد به احتمال زیاد راهی دیار غربت شده و غرق هزاران درد تازه دیگر است.
آنچه از محتوای نامه های منتشر شده بر می آید همگان نشانی از خطر سراشیبی تند جنگ و اختناق سیاسی و فقر ملت ریختن قلعه قدرت دارد که منشا آن بیشتر در کم خردی رفتارحاکم ریشه گرفته اما به راستی شما اهالی اندیشه بر این باورید و چنین ساده انگاری از ابعاد فاجعه را نشان کم خردی دیگر نهادهای تاثیر گذار در جامعه نمی دانید؟
جامعه ای که فرهنگ عمده اش عافیت طلبی و خرافه پرستی و وحشت زدگی است چگونه می تواند حاکمی خردمند برای خود دست و پا کند؟ شاید شما هم مثل دیگران چشم به همت معجزه و دعای از ما بهتران دارید؟ که اگر چنین است سکان این کشتی طوفان زده هرگز به دست ناخدایی خردمند نمیرسد.
فرهنگ ظلم پذیری و ستم کشی جامعه به طور حتم فقط محصول ظلم ظالمهای امروز و دیروز نیست و سکوت و مصلحت پیشه گی اهل خرد و هنر و فرهنگ طی سالهای طولانی هم بسیار نقش آفرین بوده و همچنان خواهد بود. سالهاست صدای شجاعان در گلو خفه شده و قلمهای اندیشمندان در تند باد باورمندان کین خو شکسته. به نظر شما در فضایی که برای خوردن پاچه قدرتمندان و ثروتمندان و شهرگان شهر صف به درازای ابدیت کشیده شده است انصافاً برای حاکم میلی به شنیدن پند می ماند یا برای مردم حالی برای اندیشه؟
پرسش پیش آمده این است که آنچه از این گفت و گوی نمادین منتج می شود ایران را از بحران فعلی به در می برد یا حاکم بحران زده اش را؟ بر این باورید که با نامه نگاری حاکم را می توان به راه مصالحه کشاند یا مردم را به خردورزی مجاب نمود؟
امروز محصل پانزده ساله هم می داند راه اصلاحات از هر نوعش چه حکومتی و چه غیر حکومتی گرفتار بی فرهنگی، بی اخلاقی، منفعت طلبی و مصلحت اندیشی و البته مشت حاکم مستبد و مذهبی است اما شکستن تمام کاسه کوزها بر سر حاکم حکایت دیگری است و عجبا که این حکایت سخت شبیه به همان دروغ های بزرگی است که سی و سه سال پیش اهالی اندیشه و خرد به خورد ملت میدادند و امروز گاهی شنیده می شود صدای شرمسار عده ای که اشتباهشان را بازگو می کنند.
شما به خوبی می دانید بنای فرهنگی ایرانیان بر ستونهای دینداری و سنتگرایی و ملی گرایی و اخیراً هم توهم قدرتمند بودن سوار شده است و تا روزگاری که این تقدس گرایی و معجزه باوری و امت پروری و فرصت طلبی در میان شهرگان سیاسی و فرهنگی جامعه حاکم است نمی بایست شانسی برای تجلی شعور انسان در فرهنگ عامه مردم قائل بود.
خلاصه آن که عمق فاجعه درحال وقوع بسیار بیشتر از طول دیوار ظلم حاکم است.
ای کاش خردمندان پیر و کار کشته سیاست پیش از توقع تغییر ناگهانی رفتار حاکم آن هم به همت نامه های ادیبانه حقیقت سیاه جامعه را با مردم صادقانه نجوا می کردند. ای کاش خط کش دست می گرفتند و سهم خود و هر یک را در خرابی کاشانه امان صدقانه اندازه می کردند. ای کاش رفتار مدعیان خرد و سیاست ورزی را بر حسب سنگ معیار عقل و باورهای انسان مدرن و مترقی می سنجیدند. ای کاش از فاصله باورهای خرافی مردم تا حقایق حیرت بار جهان واقع گرا امروز حرف می زدند.
ای کاش برای یک بار هم که شده مردم و تاریخ ایران را با تغییر دادن در نهان و آشکار خود آشنا می ساختند. و به جای برشمردن ظلم فاحش حاکم کمی هم از باورها و رفتارهای تغییر یافته در درون خویش سخن می راندند.
به طور حتم شما صاحبان خرد و قلم و انصاف دوست نمی دارید نسل نکته بین و هوشیار امروز ایران چنین باور کند که شما یاران دیروز حاکم هرگز اشتباه نکردید و باورهای اشتباه نداشتید و هرگز دم به دم حاکم ظالم ندادید و مایه پشت گرمی اش را فراهم نیاوردید؟
به شهادت تاریخ میدانیم بسیاری از شما منتقدین شجاع امروز هیچگاه از منتقدین دیروز حاکم و باورهای او نبودید و در تمام ایامی که حاکم و نظام عقیدتی اش مشغول شکستن استخوانهای اخلاق و شجاعت و حقیقت طلبی ایران و ایرانی بودند هیچ گاه شما تا این اندازه نگران نبودید.
بدون شک همانطور که انتظار ندارید حاکم نامه هایتان را بخواند و برای شما جوابی از جنس اندیشه و خرد فراهم آورد انتظار هم نباید داشته باشید که هوشیاران باور کنند چنین خردورزی و ملت یاری نا گهانی شما محصول فرو افتادن مجمع شیرین قدرت نیست؟
اگر شجاعت در بیان درد جامعه همراه باشد با صداقت آنوقت هزاران بار بیشتر ستودنی است و نسل جوان امروز ایران زمین هم آسوده تر خرد مصلحان را باور می کند و جانانه تر راه پر خطر سعادتمندی را می پیماید. فرصت پیش رو را غنیمت بشماریم تا حقایق تلخ و دردناک جامعه را به مردم بی پرده بگویم.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
کاوه یزدانی
با درود به آقای فربد طلایی
فرمودید:
«جامعه مدرن و مترقی بشر توسعه یافته امروز سرمایه است که در پناه اعتبار و احترام به حقوق شهروندی و امنیت انسان و شان او شکل گرفته است و به همت همین انسان گرایی است که مقام اجتماعی خود را به صفت زیبای متمدن زینت بخشیدن».
اگر اشتباه نکنم این تمدن مدرن بشری که نام بردید رسیدن و باورمند شدن و رعایت اصول ( اعلامیه جهانی منشور حقوق بشر ) می باشد . آنچه از جامعه ایرانی می توان درک کرد ، بویژه اهل قلم این است که با تمدن بشری بسیار فاصله داریم و اهل قلم که خود را متمدن می پندارند بیشتر از دیگران با تمدن بشری فاصله دارند. به یک دلیل ساده ، اهل قلم بر سر منشور حقوق بشر برای ایران نتوانستند به توافق برسند که اگر به توافق رسیده بودند کشور و ملت ایران دچار این روزگار سیاه نمی شد.
February 01, 2012 02:07:34 PM
---------------------------
|