ما بد کردیم وقتی در سال ۱۳۵۷ فریاد زدیم آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی، چرا که نه مفهوم روشن و درستی از آزادی در نظر داشتیم و نه مستعمرة کشوری بودیم که بخواهیم استقلال خود را بهدست آوریم و نه میدانستیم جمهوری اسلامی چه نظامی است.
ما بد کردیم که کوچکترین کنجکاوی نکردیم تا ببینیم خمینی در ۱۳۴۲ برای چه علم اعتراض برداشت.
ما بد کردیم که نخواستیم بدانیم خمینی در آن سال با حقوق زنان و با اصلاحات ارضی مخالف بود و با شوراهای ایالتی و ولایتی.
ما بد کردیم که نخواستیم بدانیم خمینی درباره «احیاء کاپیتولاسیون» دروغ میگفت و هم عوام را فریب میداد و هم روشنفکران را.
ما از روستایی و فرنگرفته بد کردیم بی آنکه «ولایت فقیه» او را بخوانیم یا بپرسیم که در آن چه نوشته است، بهاصرار، چشمان خود را فریب دادیم تا عکس او را در ماه ببینیم
آن روستایی بیرون آمده از نظام بردهداری «ارباب و رعیتی» و عشایر آزادشده از ظلم «خان» در دوران محمدرضاشاه پهلوی بد کردند که فریاد زدند «مرگ بر شاه» اما روستازادة همولایتی من که مهندسیاش را از «دانشگاه آریامهر» گرفت با تکرار این شعار بدتر کرد.
آن حقوقدان سرشناس مراغهای بد کرد که گفت و نوشت، با درآمد یک روز نفت ایران میشود چند بار دور زمین را با اسکناسهای ۵تومانی دور زد و اینهمه را «شاه» از ملت میدزدد.
ما بد کردیم که به دروغ گفتیم و نوشتیم در ایران بیش از ۱۰۰هزار زندانی سیاسی داریم.
بد کردیم که به دروغ گفتیم و نوشتیم «صمد بهرنگی» را «ساواک» کشت و نگفتیم شنا بلد نبود، غرق شد.
ما بد کردیم که گفتیم «شاه» خونخوار است، جلاد است، یزید زمان است اما در آن روزها نخواستیم بدانیم محمدرضاشاه پهلوی برای ماندن در سلطنت حاضر نیست خون حتی یک ایرانی ریخته شود.
ما که از دانشگاههای ساخته شده در زمان «پهلویها» فارغالتحصیل شده بودیم بد کردیم ادعای خمینی را باور کردیم که «این پدر و پسر دشمن علم بودند، دشمن دانش و ترقی بودند»
آن استاد «سیاست بینالملل» و «کارشناس» امور نفتی بد کردند که در همصدا شدن با خمینی و «مسکو» گفتند «شاه نوکر شرکتهای نفتی» است اما میدانستند و نگفتند محمدرضاشاه پهلوی در ستیز با شرکتهای نفتی برای منافع ملی ایران است که هدف توفان انقلاب قرار گرفته است.
آن «استاد جامعهشناس» و «استاد اقتصاد» بد کردند که به طمع وکالت و صدارت در جمهوری اسلامی خمینی، که در راه بود به دروغ گفتند و نوشتند، ایرانیها در دوران «شاه» روز بهروز فقیرتر شدهاند اما به این پرسش پاسخ نداند که اگر چنین است، چرا هیچیک از شعارهای انقلابی خواستهای اقتصادی نیست؟
ما بد کردیم که تحول جامعة ایرانی از جامعهای روستایی به جامعهای شهرنشین را در همصدایی با خمینی «اجرای دستور استعمار برای نابودی ملت مسلمان ایران» خواندیم و نوشتیم، و نگفتیم و ننوشتیم در دوران «پهلویها»ست که ایران و ایرانی «معاصر» و همراه با بخش در حال پیشرفت جهان شده است.
ما بد کردیم که با خمینی همصدا شدیم و گفتیم و نوشتیم «این انقلاب سفید و کذا ایران را ذلیل و ویران کرد».
بد کردیم که میدانستیم «سپاه دانش» بسیار مفید است، «سپاه بهداشت» و «سپاه ترویج و آبادانی» نیز، اما نگفتیم.
ما بد کردیم که با خمینی همصدا شدیم و گفتیم «این برنامه تنظیم خانواده هم یک توطئهای است برای آنکه نفوس مسلمین را کاهش بدهند».
آن زن و دختر ایرانی که در دوران «پهلویها» از کنیزی دوران «قاجار» و سلطة آخوند بهدر آمدند و قانوناً بهعنوان «انسان» شناخته شدند و به مقام و منزلتی شایسته رسیدند، بد کردند که در انقلاب چادر و چاقچور بهسر کردند و دنبال آخوند راه افتادند.
آن کمونیست ما بد کرد که بهدستور «مسکو» تسبیح بهدست گرفت و بهریا خمینی را یک «سوسیالیست تمامعیار» خواند. آن رو بهقبلة «پکن» نیز بدتر کرد که خمینی را «ناجی کشاورزان تحت ستم ایران» نامید.
ما بد کردیم که نخواستیم بفهمیم مخالفت آخوند با «رضاشاه» برای این است که با همان گرفتن امر قضا از آخوند و تأسیس دادگستری، چنگ و دندان او را از جان و مال و هستی مردم ایران بیرون کشید.
بد کردیم که دوران «رضاشاه» را از موضع آخوند دیدیم و در روشنفکری کورمال خود تا آنجا پیش رفتیم که پیش از او، دوران «احمدشاه» را بهشت برین دموکراسی خواندیم.
بد کردیم که خود را از کینهای که آخوند و حزب توده در نگریستن به دوران «رضاشاه» به ما تزریق کرده بودند و جنس آن «ضد ملی» بود رها نکردیم و «عبدالله مستوفی»، «احمد کسروی» و دیگرانی که در هر دو دوران زیسته بودند را نخواندیم تا دریابیم، خیر، آن خبرها که میگویند هرگز نبود.
ما روشنفکران بد کردیم که فیلمهای مستند پیش از «پهلویها» را ندیدیم تا ببینیم پایتختنشینهایمان نیز در آن زمان بیشتر کلاهنمدی بودند و در دوران «پهلویها» ست که شهرنشینی به معنای معاصرش شکل میگیرد.
بد کردیم که تاریخ «قاجار» را نخواندیم تا ببینیم کجا بودیم و در زمان «پهلویها» تا همان روز که فریاد «مرگ بر شاه» می زدیم به کجا رسیدهایم.
بد کردیم که حتی همان تاریخ مشروطه را هم که اینهمه سنگش را درمخالفت با «شاه» بر سینه میزدیم، نخواندیم تا ببینیم آخوند به عرصة سیاست که پا میگذارد چه جهنمی میتواند به پا کند.
بد کردیم که ایران را در زمان «پهلویها» با دوران پیش از آن مقایسه نکردیم یا نگاهی به کشورهای دور و بر نینداختیم تا ببینیم ما به کجا رسیدهایم اما در عوض با عوام فریبی، ایران را با اروپا و آمریکا سنجیدیم و این قیاس را زمینه تبلیغ علیه «شاه» ساختیم.
من نویسنده، ما روزنامهنگاران و شاعران که حرف بیشتری برای گفتن نداشتیم بد کردیم از صبح تا به شام و بیشتر در بادهنوشیهای شبانه علیه سانسور که هرگز به ابعادی که ادعا میشد، نبود، پرخاش کردیم.
بد کردیم که میدانستیم آنچه را آزادی مطبوعات مینامیم بیشتر برای این میخواهیم که به «شاه» و خانوادهاش فحش بدهیم و از همین رو قهرمانمان «کریمپور شیرازی» بود. وانمود میکردیم ما چه حرفها که برای گفتن نداریم اما واسانسورا، آه آزادی کی میرسی از راه؟ که آمد، با «امام آمد» مان آمد.
آن نمایشنامه نویس صاحب نام که در غربت درگذشت بد کرد که هرگز نگفت همة آثارش در پیش از انقلاب بهچاپ رسید، تجدید چاپ شد، بسیاری از آنها به صحنه رفت، چندتایی از آنها با هزینة دولتی فیلم شد و حتی یک اثر زیر سانسور مانده نداشت که پس از انقلاب منتشر کند.
نه او که همه آنها که حتی یک اثر زیر سانسورمانده نداشتند تا پس از انقلاب منتشر کنند چون او بد کردند.
ما بد کردیم که با بورس دولتی برای ادامة تحصیل به اروپا و آمریکا رفتیم اما شغلمان شد پادویی تبلیغاتی «جمال عبدالناصر»، «مسکو»، «پکن» و سازمانهای اطلاعاتی کشورهای غربی علیه «محمدرضاشاه پهلوی» که امیدش این بود ما در بازگشت به کشور گوشهای از کار را برای آبادانی ایران بگیریم.
بد کردند آنها که برای ادامة تحصیل به خارج فرستاده شده بودند رفتند در اردوگاههای فلسطینیها آموختند چگونه میتوان پاسبان را کشت و به پاسگاه ژاندارمری حمله کرد و در راه آزادی «خلق» بانک دزدید و وقتی گرفتار شدند داد و فریاد برآوردند که مسلمانی نیست.
آن پزشکان که جای حکیم و دعانویسهای دوران «قاجار» را گرفته بودند بد کردند که نگفتند تا پیش از محمدرضاشاه بسیاری از ایرانیها از بیماریهایی مثل مالاریا و حصبه میمردند اما در دوران او و پیش از او، در دوران «رضاشاه» نهتنها این بیماریها در ایران ریشهکن شد که چندین هزار بیمارستان، درمانگاه و مطب در کشور ساخته شد.
بد کردند این را نگفتند و رفتند دنبال خمینی که میگفت «اسلام خون میخواهد».
فرهنگیان ما بد کردند که نگفتند «تغذیه رایگان» در مدارس، برنامة بسیار مفید و خوبی است اما در عوض رفتند دنبال سخنگوی خمینی، حجتالاسلام غفاری که گفت «این شیری که بهدستور آمریکا در مدرسهها به بچهها میدن برای اونه که از همون بچگی بیغیرت بار بیان».
کارکنان رادیو و تلویزیون بد کردند اعتصاب کردند و در راهپیمایی «تاسوعا» شرکت کردند که از خواستهای قطعنامهاش این بود «جلوگیری از نمایش فیلمهای خلاف اخلاق و منافی عفت در تلویزیون بهویژه فیلمهای اینگمار برگمان».
آن دسته از کارکنان رادیو تلویزیون بدتر کردند که رفتند دو «مدرسه» کانال تلویزیونی مداربسته برای خمینی راه انداخته و مزدشان را هم از خمینی با این گفتة او که از همان کانال هم پخش شد گرفتند که «تلویزیون مرکز فحشا» ست.
کارکنان شرکت نفت در جنوب بد کردند شیرهای نفت را بستند و نخواستند حرف بازماندگان قربانیان سینما «رکس» آبادان را قبول کنند که شعلة جهنم «رکس» را آخوندها افروختند.
همافران بد کردند به دستبوس خمینی در «مدرسه علوی» رفتند و فراموش کردند آنها جوانترین پرسنل مدرنترین نیروی هوایی خاور میانه هستند با آیندهای مرفه تر و نه آفتابه آبکن «جعفر طیار».
نه اینان که گفتم، دیگران چون اینان نیز که «نقد» را وانهادند و به دنبال نسیه «جمهوری اسلامی» رفتند و حتی از سر کنجکاوی هم که شده نپرسیدند آنچه که در راه است چیست، بد کردند.
بد کردند که بر هشدار «محمدرضاشاه پهلوی» که، خمینی و کسانش برای ایرانی و ایران «وحشت بزرگ» در آستین دارند درنگ و تأمل نکردند که دیدیم چنین نیز شد.
ما بد کردیم که بر این هشدار محمدرضاشاه پهلوی درنگ و تأمل نکردیم که «اگر نظام ایران سقوط کند منطقه روی آرامش نخواهد دید» که میبینیم همین نیز شد.
ما به ایران بد کردیم، به خود بد کردیم و به نسل آیندهمان و بیش از همه به محمدرضاشاه پهلوی.
بهعمد یا بهسهو، در انقلاب اسلامی با سپردن «عقل» خویش به آخوند، بر آنچه او برای ایران کرد چشم بستیم.
بیگمان آیندگان در مرور تاریخ ما، که درگذشتگان خواهیم بود، این پرسش را خواهند داشت که، ایرانیان را چه شد که خواستار مرگ مردی شدند که زندگی و همه توان خود را در راه خدمت، رفاه و سرافرازی آنان و ایران بکار برد و ورود کسی را به ایران گلباران کردند که از روز نخست رسیدن به قدرت، مرگ را جولانگاهی بخشید به وسعت ایران.
خواهند پرسید این قوم را چه شد که آن را دیو و این را فرشته خواندند؟
کم نیستند از نسل آمده پس از انقلاب نیز که پیش از به خاک رفتن ما، این پرسش را دارند و گاه از خود ما.
بیش از سه دهه از «وحشت بزرگ» حاکم بر ایران میگذرد و حدود سه دهه است که «محمدرضاشاه پهلوی» آنجا، بر خاک مهربان مصر، در آرامگاه خویش در گوشهای از مسجد «الرفاعی» قاهره خفته است.
ما بد کردیم که او را به ترک سرزمینش ناگزیر کردیم و از رنجی که تا آخرین لحظة حیاتش از ویران شدن ایران در انقلاب اسلامی برد، شادمان شدیم.
ما به او بد کردیم.
اندیشیدن ما به نجات ایران، و بازساختن آن، روان او را شاد میکند.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت دوستان و سروران, دوستان کافه نادری عزیز
شاهنشاها, دوباره این روزهای بدشگون از راه رسید, دوباره بوی عفریت مرگ آفرین اتحاد نامقدس ارتجاع سرخ و سیاه, در هوا پراکنده گشت و یادآور مرگ و نیستی شد. درخیابان شاهرضا قدم می زنم و افسوس بند بند وجودم را فرامیگیرد, چگونه در یک پیچ حساس تاریخی همه چیز از دست رفت. عن تلکتوئل های خود فروخته که یا دل و عمل در گرو تامین منافع برادر بزرگتر داشتند و یا درمذاکرات پاریس نشانه ای از استیلا بر قدرتی می یافتند که هرگز شایسته آن نبودند, چه حریصانه همه چیز را به نابودی کشاندند و خود نیز ناکام در گورهای بی نشان خفتند و یا آواره دیار امپریالیزم! گردیدند. دراین میان بزرگترین خطا بر دوش مردمی است که وجوه افتراق میان خادم و خائن را به نسیان سپردند, به دنبال نعل! وارانه خائنین به راه افتادند و گمان بردند اینها خادمانند. جهلشان از نادانی تاریخی سرچشمه می گرفت, همانطور که بخل عن تلکتوئل ها از خود فروختگی و دریوزگی برای بیگانه, پس از رخت بربستن تو از این سرا و این دنیا, می دانی با "دارندگان تضاد عمده با امپریالیزم" و آورندگان سرخ حضرت ارتجاع سیاه و خمرهای سرخ مجاهد چه کردند؟ بهشت سوسیالیستی شان, خاوران شد!, بارها در دوران دیکتاتوری!!! تو به زندان رفته بودند و پس از خروج به جای تکرار واژه "هتل ساقی" که در زندان به هم می گفتند, افسانه ها ساخنتد از کمیته مشترک و شکنجه و هزاران داستان و رمان بر ادبیات منحرفشان افزودند, اما آنچه به ظلم, به تو نسبت دادند حکومتی که به برپاییش یاری رسانده بودند, برسرشان آورد. خاوران و هزاران جای دیگر گورهایشان شد, شکنجه ها دیدند که مسلمان نشنود, کافر نبیند, می بینی دست انتقام تاریخ را؟ می بینی آنچه با خود به گور برده ای امروز چگونه نشو و نما می کند برای نسل های تازه؟ یادت می آید کدام جمله ات را می گویم؟ آن زمان که گفتی "تنها چیزی که با خود به گور خواهم برد, تاریخ است".
شاهنشاها, در سالگرد این شورش منحوس از تو و برای تو بیشتر خواهم نگاشت. در آن سال های نخست این جهل همگانی, در جمعی سخت از تو دفاع کردم و دوستی مرا تحدید به لو دادن به حکومت جدید نمود, به او گفتم مشتاقم تا این عمل را مرتکب شود, تا در بی دادگاه آخوندی نیز فریاد برآورم "من به پادشاهم وفادارم", به پادشاهانی وفادارم که مرا از "رعیت ایلخان ممالک محروسه" به "شهروند ایران" مبدل نمودند, حقوق مدنی بخشیدند, سواد و بهداشت و آموزش و هزاران کار کرده دیگر, شاهنشاها, اعلیحضرتا, به تو وفادار می مانم و برای تحقق آخرین اراده تو از جان مایه می گزارم.
پاینده ایران
February 07, 2012 09:21:19 AM
---------------------------
وجدانی
اشکی برای ایران!
شاید در آن روزی که شاه فقید ایران را داشت ترک میکرد اگر از خیلی ها این سوال را میکردند که اشک شاه بهنگام خروج از مملکت برای چیست، جواب میدادند که او بخاطر از دست دادن تاج و تختش گریه میکند و اینچنین اشک میریزد. اما امروز همین افراد اگر درقید حیات باشند و اوضاع و احوال فعلی ایران و ایرانی را که گوشه هایی از آنها در این مقاله و یا مقالات بیشماری از این قبیل منعکس است مد نظر قرار دهند به واقع درخواهند یافت اشک شاه از برای تاج و تختش نبوده بلکه او از همان آغاز و ابتدا نازل شدن بلا و فاجعه بر میهن عزیزتر از جانش را به چشم بصیرت می دید و از بین رفتن حاصل تمامی اقدامات بی نظیر خود و خاندان خود را به عینه مشاهده میکرد. ایرانیان اگر تازه بعد از ۳۳ سال بر حال و روز خود میگریند و اشک میریزند شاه فقیدشان همان ۳۳ سال قبل اینکار را کرده است یعنی دقیقآ همان زمانی که شعار مرگ بر شاه در همه جا طنین انداز بود. آری ما واقعآ بد کردیم!
February 04, 2012 01:18:29 PM
---------------------------
Mohammad Saatnia
دوستان گرامی
به نظر من این نوشته بسیار قشنگ و صحیح نوشته شده است، خواندن آن راحت است، وزن و قافیه نوشتاری کاملا" محسوس است زیرا خواندن این نوشته و ارتباط دادن مسائل مختلفی که مطرح شده اند بسیار آسان است، اینطور به نظر میرسد نویسنده میخواسته که بیشتر از شواهد تاریخی موجود در مورد بلایی که ۳۳ سال پیش بر سر ایران آمد بنویسد،
یعنی کودتای اجنبی پرستان که ایران را با دروغ نابود کردند و دل پادشاهی که از سن ۲۰ سالگی ۲۴/۷ در جهت ساختن و تبدیل یک ویران به ایران زحمت کشید را شکستند و متاسفانه حالا خشک و تر با هم میسوزند، چون یک پادشاه، هم خدا دارد، هم دل دارد و هم دلش میشکند.
با توجه به اینکه نیم قرن تاریخ را در یک صفحه نوشتن بسیار مشکل است اما نویسنده منظور خود را به خوبی و منصفانه بیان کرده است و بنده به سهم خودم سپاس گذارم، ولی باید عرض کنم شواهد نشان میدهد که همان اشتباهات مجددا" صورت میگیرد و تاریخ در حال تکرار دوباره است، و اینبار ایران و ایرانی وقت اشتباه کردن و بعد از ۳۳ سال به ان اعتراف کردن را ندارند.
محترمانه سوال میکنم اگر ما به همه این حرفها اعتقاد و ایمان داریم، پس چرا بجای حزب، ارتش، و دولت موقت درست کردن در پشتیبانی از نوه و فرزند آن دو ابر پادشاهان پهلوی و تاریخ ایران زمین حلقه نمیزنیم تا ایران را از دست این ضحاکان نجات دهیم، آب در کوزه و ما گرد جهان میگردیم
با سپاس از لطف و مهر شما
خال مهرویان، سیاه و دانه فلفل سیاه ... هر دو سوزانند، اما این کجا و آن کجا
مردم دریا کنار و مردم دروازه غار ... هر دوعریانند، اما این کجا و آن کجا
پادشاه بر تخت و ملا بر منبراست ... هر دو گویانند، اما این کجا و آن کجا
February 04, 2012 02:51:03 AM
---------------------------
گویا
روانش شاد باد
February 04, 2012 01:43:28 AM
---------------------------
حق
با درود، اولا که مردم این وسط بی گناه اند و اگر هم اشتباه کردند، خیلی زود به اشتباهشان پی بردند و به گوش رژیم همان اوئل انقلاب رساندند که خواستار برچیده شدن رژیم هستند ولی رژیم با وقاحت تمام پاسخ داد که ف مگر ما شا ایم که وقتی گفتین بریم، ما ول کنیم و بریم؛ ! پس حساب ملت کاملا جداست و شاه فقید هم هیچ گناهی را به گردن مردم نیانداخت. آن عن تلکتوآل ها و بقول خودشان روشنفکران بودند که خمینی مقوائی را بر سر ایران و ملت ایران خراب کردند و تا به امروز هم دست بردار نبوده اند. اگر مردم بد کردند، پشیمان شدند و اذعان داشتند که اشتباه کردند ولی این عن های روشنفکرنما از آخوند بی حیاتر اند چون هنوز که هنوزست نه گفته اند که غلط کرده اند و نه دست بردارند! هیچ مسئولیتی را در این ۳۳ سال در قبال کرده خود نپذیرفته اند که هیچ، بلکه حالا هم در غیاب ما ملت درست مثل زمان قبل از انقلاب پشت درهای بسته و در غیاب ملت دارند سرنوشت ما ملت و کشورمان را برای ۳۳ سال دیگر رقم می زنند. تا می آییم بپرسیم که شماها کی هستید و چه از جان و کشورمان دیگر می خواهید و درباره ما و کشورمان پشت این درهای بسته چه می گویید، به ما می گویند خفه شوید و بگذارید کارمان را بکنیم! با وقاحت تمام به ما می گویند که ؛تا ما می خواهیم دور هم جمع شویم و اتحاد کنیم، شما نفاق افکنان خودتان را این وسط می اندازید و کارمان را خراب می کنید؛ . رو که نیست سنگ پای قزوین هم در حضور این حضرات از رو می رود! این روشنفکران نماها، این از ما بهتران مسئولیت ناپذیر قیم مآب و خرابکار و پنهان کار، ما مردمی که می پرسیم چه خبرست، با کمال پررویی به ما می گویند که ؛نپرسید، لازم نکرده که بدانید، درها را هم سفت و محکم می بندیم و خبرنگاران فضول تان را راه نمی دهیم تا نپرسند و ندانند تا شما نپرسید و ندانید و دمکراسی و حقوق بشری را هم که ۳۳ سال قولش را به شما می دادیم همین است که داریم تحویل تان می دهیم. بروید پی کارتان خرچنگهای کودن گوشتالو که فقط به درد فروش و بده بستان و پختن و روی میز گذاشتن می خورید و بس؛ !
ما ملت بد نکردیم ولی با ما عن های روشنفکرنما ۸۰ سالست که بدکرده و می کنند. عن های روشنفکرنما مثل همدستان آخوندشان در این ۳۳ سال فقط تحقیر کرده اند. ما را گله گوسفند پنداشته اند، ما را خس و خاشاک و گوساله و بزغاله و ویروس و فتنه و خرچنگ کودن نامیده اند. ما را موی دماغ خود می دانند چون سئوال می کنیم و چون می خواهیم بدانیم و چون حق خود می دانیم که بدانیم هر آنچه مربوط به ما ملت و کشورمان ایران می شود. اگر از اسلحه بدستانشان بپرسیم رای من کو؟ جواب مان را با گلوله می دهند و با خس و خاشاک نامیدن مان. اگر از بی اسلحه های شان بپرسیم، ما را فضول و پررو و خرچنگ خطاب می کنند!
نه ما بد نکردیم ولی آخوند و روشنفکرنما با ما بدتر از آنچه کردند که اسکندر و تازی و مغول رویهم رفته با ما کردند!
فقط رزیم نیست که پایان اش فرارسیده و ترسیده، همه آن عن های روشنفکرنما هم پایان شان فرا رسیده و خود می دانند و ترسیده اند. هر دو اینها دارند دست و پا می زنند، یکی در درون مرز و یکی در برون مرز.
پاینده ایران و ملت ایران
February 03, 2012 11:01:56 PM
---------------------------
سهراب
بله بد کردیم
February 03, 2012 09:37:51 PM
---------------------------
|