برنامهای میدیدم از تلویزیون اندیشه. پویش با اجرای فردی به نام جناب گوهرزاد. مدعی شد میخواهیم ریشههای انقلاب 57 را با حضور اعضای حزب مشروطه ایران بحث کنیم و تاکید داشت که من جمهوریخواه هستم و در این برنامه صرفا ناظر بحث میان افراد و قصد دخالت یا نظر دادن بصورت شخصی ندارم. پرسش اول که بر منوال خود گذر کرد مجری در ادامه بحث و پرسش دوم، با بیطرفی هر چه تمامتر، در مقام مدافع ذات نیروهای انقلابی برآمد و قول و قرارش با خودش و بیننده را فسخ یکطرفه کرد. ولی آنچه بخش عجیب برنامه بود اصولا برنامه ربطی به انقلاب نداشت بلکه تمام و کمال محاکمه مانیفست حزب مشروطه ایران و فراتر طرفداران پادشاهی پارلمانی بود به طرزی بسیار ضعیف و بدتر اینکه دادستان عمومی همان مجری بیطرف ما بود که این توهم ایجاد نشود این انحراف از بحث توسط میهمانان و ناخواسته رخ داده بلکه خود مجری بی طرف ، کاملا ارادی بحث را برد به جایی که قرار نبود.
در این برنامه اینقدر نکات مختلفی مطرح شد که نوشتاری جدا میطلبد برای پاسخ به آنها ولی چیزی که هدف من از اشاره کردن اینجا بود دو نکته را شامل میشد. اول تاکید زیاد مجری بر لفظ مردم بود. این مردم مظلوم داستان غمانگیزی دارد و غمانگیزتر برای من، خود شخص خودم هستم که انگار نه انگار بابا ما هم مردم هستیم بخدا! در میان این مردم مداری! ، مجری برنامه با ادله کاملا نادرست و سست سعی در القای این اندیشه به بیننده داشت که ببینید چطور طرف را فتیله پیچ کردم و داشت با خودش به اصطلاح حال میکرد که جملهای بر زبان آورد که گوش من تیز شد. عبارت با این مضمون بود که " اینکه نوع حکومت بعد از سقوط رژیم با رفراندوم تعیین شود نادرست و ناممکن است و اگر قرار به دخالت خارجی نباشد نیروهایی که این رژیم را ساقط کنند همانها نوع حکومت بعدی را تعیین خواهند کرد" و در ادامه ادلهای میآورد مانند حرفهای تکراری که مثلا مردم ایران به پادشاهی نه گفته بودند و امکان برگشتش نیست که البته جناب موبدی هم پاسخ بدیهی داد که با این منطق بعد از سقوط جمهوریاسلامی مردم به جمهوری هم نه گفتهاند پس بازگشت به جمهوری معنا ندارد و اگر گفته شود جمهوری مد نظر ما جمهوری دموکراتیک است پاسخش واضح این است صد البته پادشاهی مد نظر ما هم مشروطه یا پادشاهی پارلمانی است. البته که مردم در سال 57 برای این نوع جمهوری انقلاب نکرده بودند برای جمهوری دموکراتیک خمینی در پاریس قیام کردند و آن جمهوری تبدیل به این سیاهی شد ولی چیزی که در این بین بسیار جالب بود همانا نفی رفراندوم آزاد تعیین نوع حکومت بود. یعنی اینکه گفته شد همان نیروهایی که حکومت قبل را ساقط کردند نوع حکومت جدید را تعیین خواهند کرد مشی و روش خمینی را تایید و تاکید میکند، تازه همان آری یا نه فرمالیته را هم در بطنش ندارد.
پرسش اول اینجاست مگر قرار است کدام نیرو نظام فعلی را ساقط کند؟مگر مردم نباید این مهم را انجام دهند.؟مگر مردم در اندیشه متکثر نیستند؟ این دیدگاه به قدری عجیب بود که ارائه آن توسط یک مجری کاردان کمی محل تشکیک بود. معمولا نگرانی افکار و باور انسانها را به قدری تحت فشار قرار میدهد که به برخی از گفتههایشان اندیشه لازم را نکنند و فقط قصد القای هدف خود را داشته باشند. من باور نداشتم و با خود چنین کنار آمدم در برابر چنان اندیشه دیکتاتور مابانهای از سوی یک مدعی جمهوریخواهی دموکرات، که حتما این یک شخص چنین میاندیشد و واقعیت باور دیگر جمهوریخواهان هرگز چنین نیست. ولی وقتی طی دو شب گفتههای امثال فرخ نگهدار، بنی صدر، بازرگان و مهمتر نامه جناب درویشپور را دیدم شبهای باقی نگذاشت که دوستان ما نگرانند آنقدر که زیر میز اتحاد زدهاند و همان وعدهها و ادعاهای همیشگی را به زمین ریخته، به خویش خویشتن بازگشتهاند. نگران چه چیزی، بیندیشیم.
جناب درویشپور میفرمایند:" اولویت و راستای عمل من و بسیاری از همفکران جمهوریخواه من، نزدیک کردن گروههای جمهوریخواهی است که طرفدار جدایی دین و دولت و استقرار دمکراسی در ایران هستند. این نزدیکیها نیز باید با جنبش دمکراتیک در داخل کشور گره بخورد و نه آن که در خارج از کشور برای آنان دولت جایگزین تعیین کند. از این رو آن گونه اتحادها برای دمکراسی که با موکول کردن نوع نظام ایران به آینده به امکان بازگشت سلطنت مشروعیت میبخشند را مثبت نمیدانم".
معنی جمله ساده است. اول ما اتحاد با خودمان میکنیم. خب کسی که لازم نیست با هماندیش خودش متحد شود و چنین چیزی مضحک است. طبعا رفراندوم امری هست که امکان بازگشت پادشاهی را محتمل ساخته و آقای درویشپور الترا دموکرات از این حرفها که امکان عرضه دیگر اندیشهها جز اندیشه "والای خود ایشان " را محقق سازد نمیپذیرد. ایشان خیلی خیلی دموکرات است و همه آزادانه میتوانند اندیشههای متعالی و جهان شمول ایشان را بپذیرند. ایشان در ادامه، این نوع حکومت را شکست خورده توصیف میکند. باید محض اطلاع آقای درویشپور عرض کنند شکست خوردهترین آزمون حکومتی در کل تاریخ ایران همین جمهوری بود که شما دوستان دقیقا با کپی برابر اصل همین روش امروزتان، برای ایران ارمغان آوردید و اگر قرار باشد آزموده را آزمون دوباره نکنیم مسلما دومی نکبتبارتر است برای تبری جستن و اگر شعار این است که مورد ارائه ما جز این جمهوری سیاه امروز است خب قطعا هیچ مشروطهخواهی دنبال سلطنت فردی مطلقه نیست و پادشاهی پارلمانی معنای معلوم و مانیفست بسیار مشخصتری دارد از جمهوری مجهول الهویه این عالیجنابان که هنوز خودشان نوع آنرا هم نمیدانند.
و در پنل سوم این قضیه،گفتار آقایان بنیصدر و بازرگان (و فرخ نگهدار البته که این سومی تکلیفش با خودش و مردم مشخص است و این تئوریسین مبارزات مسلحانه دیروز ،بدل به اصلاحطلب نظام اسلامی امروز شده که این از عجایب آفرینش میباشد) ، که قابل تامل بود بخصوص در مورد کنگره ملی. حرفهای آقای بنیصدر را میتوان چشمپوشی کرد چون برخی حرفهای ایشان حکایت از این واقعیت دارد که اصولا بنیصدر دچار فراموشی مزمن تاریخی و سیاسی شده و در حالی مثلا میگوید من از ابتدا دشمن ولایت فقیه بودم که این گفتار ایشان هنوز در آرشیو جراید محفوظ است : " «من خود از نویسندگان اصل ۱۱۰ ولایت فقیه بودم، از ۷نفری که این اصل را نوشتهاند یکی خود من بودم» («انقلاب اسلامی», شماره ۲۶دی۵۸). خب با این وضع در باره ایشان چیزی نگوییم سنگینتر هست.
ولی در جایی بازرگان گرامی در مورد کنگره ملی میفرماید :" بله موافقم ولی سازمان دهندگان آن و رهبران این کنگره همه باید از داخل کشور باشند و کسی ازخارج کشور نمیتواند چنین نقشی ایفا کند ".!! و چنین بود که من دردم مدهوش شدم. چرا؟خیلی ساده با خودم فکر کردم حتی امثال موسوی و کروبی که جزئی از نظام حاکم هستند و خواستار ابقای و استحکام آن، در زندان و حصرند حال بخواهیم منتظر تشکیل کنگرهای ملی از داخل باشیم حساب ما با کرام الکاتبین و البته اسفل السافلین است. یعنی این گفتار همان و هدایت مبارزین به خانههایشان برای استراحت مادام العمر همان. و با این جمله پدر جناب بازرگان که کنگره که هیچ امامش در پاریس همه کاری کرد برای سیاهروز کردن ملت ایران و ویرانی ایران ، حتما به خواب ایشان آمد که این چه حرفی هست پسرم میزنی!
اصولا در ایران آزادیخواهی باقی مانده که کنگره ملی تشکیل دهد و اگر بتواند تشکیل دهد چه نیاز به آن کنگره در آزادی مزبور!
همه این مسائل را کنار هم بگذاریم و نیم نگاهی کنیم به اینکه تمام این افراد و اندیشهها هستند که در مورد شکایت و دادخواست از خامنهای تا بحال اشارهای هم نکردند به عنوان یک گزینه از گزینههای موجود برای به گوشه رینگ بردن این نظام و سردمدارانش،به نتایجی میرسیم که حاکی از این واقعیت است که جمهوریخواهان گرامی (برخی از این عزیزان) از اعتماد به نفس کافی برخوردار نیستند.
اتحاد گروهها چیزی هست که همه هم مدعی هستند هم فریاد میکشند این رکن اساسی مبارزه را به عنوان یک ناظر بیطرف از میان طیف طرفدار پادشاهی پارلمانی سخنی جز خواستاری یک رفراندوم برای تعیین نوع حکومت نشنیدهام. اگر کسی شنیده به من هم نشان دهد گفتاری رسمی در نفی رفراندوم و یا نظام جمهوری را با این تحلیل که 33 سال جمهوری را آزمودیم و شسکت خورده هست و بس است منکر شود و نادیده بگیرد.
پرسش اینجاست کدام نقطه مشترک میتواند ستون اتحاد باشد؟.کدام استراتژی است که همگان را برای مبارزه علیه تمامیت نظام اسلامی در یک صف قرار دهد. جز اینکه به همگان تفهیم شود در فردای آزادی و پس از دوران گذار ، برای معرفی و عرضه کردن اندیشه در کمپینهای گروههای سیاسی،میتوانید باور خود را در معرض رای مردم قرار دهید. مگر نباید همه ارکان اداره کشور از این پس از این مجرا یعنی خواست ملی و صندوق رای گذر کند.پس مشکل کجاست؟ اگر اعتماد به نفس شما به هر دلیلی کم شده بروید تقویت کنید این اندیشه و باور خود را و نه اینکه نفی هویت و وجود معلوم دیگران کنید.
اتحاد منشی است که تفکر تحمل دگراندیش را باید به همراه داشته باشد. محال ممکن است جز این بگوییم به دنبال اتحادیم و حرف امثال جناب درویشپور تجلی تفکر و روش سیاسی خمینی و نظام حاکم است با همان مدعیات خمینی در پاریس. از این جهت نگرانی کم میشود که دقیقا کسانی امروز با ادعای جمهوریخواهی این سخنان را میگویند که انقلاب 57 ثمره اندیشه و مبارزه اینان بود و باز میخواهند با همان روش ادامه دهند. اگر پایبند به اصل آزمون نکردن آزمودهها باشیم اول باید این اشخاص از ورود به تئوری بافی سیاسی خودداری کنند. ولی از جایی که اعتماد به نفس کاذب و خودشیفتگی مزمن از خصوصیات این قشر و طبقه میباشد ، وظیفه نسل نوین که دموکراسی و گذار به آن را بدون پیش شرط و خط قرمز خودی و غیر خودی( مثل جمهوریخواه و غیر جمهورخواه که عین مرزبندی دوستان در نوشتههای اینان است ) میجویند این است که این سیاسیون رفوزه تاریخ را به حال خود وانهد و اگر اتحاد ساختاری و عملی میجوید منتظر این گروه اشخاص و فعالین سیاسی نباشد تا به دیگران بپیوندند.33 سال حرف از اتحاد بود و مدام غرولند میکنیم چرا میسر نمیشود. مدام از خود میپرسیم همه چیز مهیاست. مردم ناراضی، حکومت ضعیف و از هم پاشیده و شرایط جهانی همراه (البته تاحدی) .
پس چرایی عدم توفیق در حصول اتحاد را باید در این نجواهای تفرقه بیابیم. اگر گوش تیز کنیم گفتارها خیلی شفاف است. میگویند جمهوریخواهی در ایران مانیفست معین ندارد، تعریف و شاکله معلوم ندارد، برخی باور دارند گروهی جمهوریخواه حقیقی نیستند بلکه ضد پهلوی حقیقی هستند. بله این را به وضوح میشود دید. جمهوریخواهم چون پادشاهی را دوست ندارم. از این جهت کنار اصلاحطلب نظام اسلامی میایستم مثل کوه ولی کنار رضا پهلوی خیر. چرا؟ ایشان که همیشه صراحتا اعلام کرده جایگاه من مانند نوع حکومت تنها و تنها با رای مردم تعریف میشود. بارها گفته امروز سرباز وطن هستم تا روز تعیین سرنوشت توسط مردم و صندوق رای. تاکید مکرر داشته نوع حکومت موضوعیت امروزین ندارد و براندازی نظامی اشغالگر اصل هر حرکت دموکراسیخواهانه باید قرار بگیرد. پس مشکل اینان کجاست؟خیلی ساده است رضا پهلوی پسر پادشاه فقید ایران و وارث یک نهاد ملی و تاریخی است. شاید اینان مدام از بکار بردن لفظ شاهزاده (که کاربردی معمول در جهان آزاد دارد) میترسند و آن را گواه دیکتاتور بودن طرفداران پادشاهی در ایران علم میکنند (که واقعا مرغ پخته را این دلیل در دیگ به تفکر و خنده وا میدارد) ، ولی همینها بهتر از هر کسی خوب هم معنای شاهزاده را میدانند و هم پتانسیل های آن را و هم کاملا از نبض اندیشه جامعه ایران و قضاوتش از گذشته واقفند.
معمولا ما از واقعیات میترسیم و امور قویا محتمل را با نادیده انگاشتن نفی میکنیم. در سخنان جمهوریخواهان لفظ مردم موج میزند. اصولا مردم را خودشان و اندیشه ملت را در دهانشان گنجاندهاند ولی همین گروه از رفراندوم همان مردم نگرانی دارند. مخالف دیکتاتوری و معارض تمامیت نظام اسلامی خود را معرفی میکنند ولی در هر برههای اصلاحطلبی را کنار خود مینشانند. چرا؟ چون رویای شیرین این گروه اینست که بتوانند از دل همین نظام میانبری بدون رفراندوم ملی به جزیره رویایی جمهوری خود بزنند و باز به نفی دیگران ادامه دهند.ا گر میبینیم گاهی اصلاحطلبی را " اخ " میدانند چون دیکتاتوری و استبداد موجود اینقدر سیاه است و سنگ گونه، که خواب خوش گذار به جمهوری مورد نظر دوستان را بر هم میزند و برای جلوگیری از بدنام شدن خود به نفی اصلاحطلبی میپردازند. مثال لازم است بزنیم؟؟
دوستان جمهوریخواه، آرامش خود را حفظ کنید. بجای قرار دادن نفی دیگران و کینههای خود به عنوان اصل جمهوریخواهیتان، با اندیشه و تامل به ارائه پتانسیلها و مانیفست خود بپردازید. بجای سیاه کردن و مخدوش داشتن چهره دیگری، زیبایی و داشتههای خود را نمایش دهید. اندیشه خودتان را عرضه کنید برای برقراری دیالوگ نه مدام بر طبل نفی دیگران بکوبید اگر چه برای کسانی که قدرت تحلیل سیاسی آنها انقلاب 57 و ماحصلش امروز سیاه ایرانی و ایران است شنیدن این حرفها شاید طرفهای نباشد ولی گفتنیها را باید گفت چون نسل نو هرگز چنین سیاقی ندارد و فقط باید خط مقدم مبارزه را از فسیلهای ایران بر باد ده گرفت و مشکل همینجاست.
خلاصه جمهوریخواهان عزیز
نه به داره نه به باره ، اینهمه هول شدن نداره
در انتهای نوشتار تاکید کنم باور من اینست که این گروه مورد اشاره اقلیتی از جمهوریخواهان را شامل میشوند ولی ویترین جمهوریخواهی را این بقایای مبارزین 57 مزین کردهاند!
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت دوستان کافه نادری
جناب کوشان گرامي بسیار زیبا بود. من در ایران زندگی می کنم و دقیقا پتانسیل طرفداری از پادشاهی پارلمانی را هر روز در خیابان به چشم می بینم. ظاهرا دوستان هم همین اطلاعات را از ایران دارند و از هم اکنون به وحشت افتاده اند. پادشاهی پارلمانی اندک اندک به خواست اکثریت مردم ایران تبدیل می شود و آقایان دموکرات بهتر است با رعایت اصول دموکراسی از مقابل خواست ملت کنار بروند والا هم ایشان ضرر می کنند و هم ملت. می گفتند ما طرفداران پادشاهی مخالف انتخابات هستیم و دیکتاتور! حالا آقایان جمهوری خواه چگونه سر از مخالفت با انتخابات آزاد درآورده اند؛ از عجایبی است که تنها در میان عن تلکتوئل های عمدتا چپی این ملک آخوند زده که آخوند زدگیش نیز تفصیر آقایان است؛ دیده می شود. آقای درویش پور با آن سابقه مشعشع انقلابی و عضویت در گروه اشرف دهقان؛ پس از سال ها زندگی در یک کشور پادشاهی (سوئد) همچنان کینه و عقده انقلابی خود را نسبت به نهاد پادشاهی حفظ نموده است. پس معنای روشنفکری در ایران چیست؟ اگر این طرز تلقی از جهان و مافیها دگماتیسم نیست پس چیست؟ و هزاران پرسشی دیگر از این دست که اینگونه اظهارنظرها به ذهن متبادر می سازد.
پاینده ایران
February 07, 2012 09:39:14 AM
---------------------------
کاوه یزدانی
با درود به آقای کوشان . م . و سپاس برای این مقاله که جز حقیقت نمی باشد.
آنچه جای تاسف دارد این است که افرادی چون آقای گوهرزاد برنامه ساز تلویزیون اندیشه شعور بیندگانشان را نادیده می گیرند. راستش من از دیدن برنامه اینچنین برنامه سازانی علاوه بر اینکه غم سراپای وجودم را می گیرد ، تاسف می خورم که چرا رسانه ها در اختیار چنین افرادی قرار دارند؟ از نگارنده گرامی بسیار سپاسگزارم که با این مقاله اندکی از اندوه دیدن برنامه چنین برنامه سازانی را از وجودم کاست. کاش افرادی چون گوهرزادها یک بار هم که شده خودشان را جای بیننده برنامه شان بگذارند و فکر کنند که آیا این کارشان توهین به شعوربیننده می باشد یا نه؟ اگر آقای گوهرزاد این چند جمله را خواندند لطف نمایند یک بار برنامه 28 ژانویه 2012 را که تهیه کردند با دقت ببینند و خود را جای من بیننده بگذارند.
February 04, 2012 08:48:11 PM
---------------------------
|