بیست و دومین نامهی محمد نوری زاد به خامنهای: «اگر با من هم عقیده نباشی که ما آدم کشتهایم، بله، آدم کشتهایم! نه برای برپایی حکومت عدل علی، بلکه برای برقراری خودمان، ران ملخ کجا و کشتن آدم کجا؟ ما آدم کشتهایم، ما آدم کشتهایم ، ما انسان کشتهایم... بیگناه، بیدلیل... ما غارت کردهایم، ما غارت کردهایم... ما غارت میکنیم! به زندان انداختهایم... به زندان میاندازیم... عدهای از مردم خود را از سرزمینمان از سرزمینشان تاراندهایم... اعدام جوانان... قتلهای زنجیرهای... کوی دانشگاه... کشتار سال ۸۸ ...»
سید علی بشنو!
رهبر گرامی ما، شما در تاریخ ۱۲ام آبان سال ۸۰ در دیدار جوانان استان اصفهان و در اشاره به کسانی که شما را با علی(ع) هم ردیف میدانستند فرمودید:
«مـــا کجا و کمترین و کوچکترین شاگردان علی کجا، مـــــا کجا و قنبر علی کجا، مــا خاک پای قنبر غلام علی هم محسوب نمیشویم»
این سخن شما بسیار درست است، و بسیار حکیمانه، اما راستش را بخواهید من با ضمیرهای مکرر «مــا»یی که در همین چند جملهی کوتاه برای خود به کار بردهاید چندان موافق نیستم.
کسی که خود را صادقانه خاک پای غلام علی هم نمیداند، مقام و جایگاه خود را بیهوده بالا نمیبرد و خلاصه ما نمیگوید. میگوید این فقیر، میگوید این کمترین، میگوید این ناچیز!
بگذریم، من قصد این ندارم که در معانی واژهها و ضمائر به کار رفته در سخنان شما متوقف شوم، اصل مسئله اینست که شما یا کمتر از خاک پای غلام علی هستید یا نیستید، اگر هستید باید به همان راهی بروید که غلام علی رفت، حالا خود علی بماند؛ یا نه خود را برتر از خاک پای قنبر و خود قنبر میدانید، و این سخن را به تعارف بر زبان جاری کردید، که البته ما همان اولی را باور میکنیم، که شما از خاک پای غلام علی کمترید چرا که دوست نداریم از رهبرمان سخن نادرست بشنویم. پس اگر موافق باشید ما مردم ایران یک پله مقام شما را بالاتر میبریم، یعنی شما را در جایگاهی نه کمتر از خاک پای غلام علی، که درست هم طراز آن جای میدهیم، یعنی میگوییم سید علی خامنهای ما، خاک پای غلام علی است.این خودش یک جور ترفیع مقام است.ترفیعی شایسته و شوق انگیز،این مقام شایسته مبارک جناب شما!
ای خاک پای قنبر غلام علی، بشنو!
راستش را بخواهی ما از تو گلهمندیم، به خاطر اینکه مردم ایران و حتی مسئولین دانه درشت ما نمیتوانند با تو به راحتی صحبت کنند، اگر بخواهند از تو و کارهای تو و از کارگزاران تو انتقاد کنند، از ترس مأموران گوش بزنگت و داغ و درفشی که در پستوهای زندان اوین یا سایر زندانهاچشم به راهشان است، زبانشان به لکنت میافتد، هرکه با تو سخن میگوید طبق یک عادت متداول، زبان به غلظتی از چاپلوسی میآلاید، بیت معظمات به همهی رسانهها دستور فرموده که هر کجا اسمی و خبری از خاک پای قنبر غلام علی درج میکنند حتما از ضمیر و افعال جمع استفاده کنند.
مثلا بنویسند و بگویند، مقام عظمای ولایت فرمودند، یا مقام معظم رهبری از فلان جا دیدار کردند، یا رهبر معظم انقلاب دست ملاطفت بر سر فلانی کشیدند. خودت قبول داری که اینجور القاب تورا بیش و بیشتر از مردم جدا میکند و در دور دستهای تقدسی ناخواسته مینشاند؟
ای عزیز، زیاد از ما فاصله مگیر! خاکی باش، ای خاک پای قنبر غلام علی.
ای خاک پای قنبر غلام علی، بشنو!
چگونه است که نه غلام علی که خود علی به شکایت یک یهودی به دادگاه خودِ علی فراخوانده میشود و آن یهودی شاکی پیروز و علی امیرالمؤمنین محکوم بیرون میآیند، اما در حکومت تو که بنا به گفتهی خودت خاک پای غلام علی هم نیستی، تجسم اینکه یک مظلومی بخواهد از تو شکایت کند و تورو به دادگاه فرابخواند، کفرآمیز تلقی میشود. هیچ به این گسست بزرگ فکر کردهای؟ علی آنگونه؟ و خاک پای قــنــبــر اینگونه؟
ای خاک پای قنبر غلام علی، بشنو!
مولای ما علی میگوید اگر همهی دنیا را کف دست من بگذارند، من ران ملخی را به زور از دهن مورچهای بیرون نمیکشم، ما اما چه کردیم در این سالهای پس از انقلاب و در سالهای رهبری تو!
ای عزیز بعید است اگر با من هم عقیده نباشی که ما آدم کشتهایم، بله، آدم کشتهایم! نه برای برپایی حکومت عدل علی، بلکه برای برقراری خودمان، ران ملخ کجا و کشتن آدم کجا؟ ما آدم کشته ایم، ما آدم کشتهایم، ما انسان کشتهایم ... بیگناه، بیدلیل ... ما غارت کرده ایم، ما غارت کرده ایم ... ما غارت میکنیم! به زندان انداخته ایم ... به زندان میاندازیم ... عدهای از مردم خود را از سرزمینمان از سرزمینشان تارانده ایم ... اعدام جوانان ... قتلهای زنجیرهای ... کوی دانشگاه ... کشتار سال ۸۸ ... ران ملخ ... دهان مورچه ... عدالت علوی ... جمهوری اسلامی ... خاک پای قنبر غلام علی!!
ای خاک پای قنبر غلام علی، بشنو!
حساب مالی علی پاک بود، از حسابرسی دنیا و آخرت هم باک نداشت، دوست و دشمن همه میدانستند و باور داشتند که علی نسبت به بیت المال تا چه اندازه حساس است؛ حساب مالی توای خاک پای غلام علی چگونه است؟ آیا میشود از تو پرسید از آغاز رهبریت تا کنون، چه میزان پول مردم به دستور مستقیم تو جابجا شده است؟ اساسا آیا همین یک پرسش، همین یک پرسش از نگاه دوستان تو و دستگاه امنیتی و قضایی ما یک جرم نانوشته نیست؟
یک تقاضا، نمیخواهد به ما پاسخ بدهی با پول مردم در این سالها چه کردهای، که تصور این پاسخگویی هم برای ما ناممکن به نظر میرسد، اما بیا و برای قیامت و پاسخگویی در پیشگاه خدا، ببین با دستور مستقیم تو، چه حجم پول به کجاها سرازیر شده است؟ و درهمان خلوت از خودت بپرس آیا رضایت مردم در این پرداختها سهم و نقشی داشته و دارد؟ یا نه؟!
ای خاک پای قنبر غلام علی، بشنو!
تاریخ، دوست، دشمن همه و همه به چشم خود دیدند و باور کردند که جایگاه فردی و حقوقی علی در زمان حکومتش از مردم کوچه و بازار کمتر بود که بیشتر نبود، در قانون اساسی کشور ماهم آمده است که همهی مردم در نگاه قانون مساویند، چه یک روستایی بی نشان چه رهبر، به نظر توای عزیز، امروزه آیا این اصل اساسی قانون اساسی ما یک طنز خنده دار نیست؟ خداوکیلی تو با هر یک از ما برابری؟ آیا میشود از تو انتقاد کرد؟ میشود از تو پرسید؟ میشود تورا به محکمه فراخواند؟ میشود با تو به راحتی و بدون لکنت سخن گفت؟ میشود از تو حساب خواست؟علی که اینگونه بود، علی برای هر پرسشی مهیا بود.
ای خاک پای قنبر غلام علی، بشنو!
بیا و خودت باش، یکی از ما، خاک پای قنبر غلام علی را به تاریخ وا بگذار، ما میخواهیم تو سید علی باشی، یکی از ما، مثل خود ما، پاسخگو، صبور، انتقاد پذیر. که تو اگر اینگوننه بودی، دزدان صاحب نام، حاشیهی امن پیدا نمیکردند و دار و ندار مارا نمیروبیدند.
سید علی عزیز، بشنو!
علی وقتی شنید سپاهیان او، خلخال از پای زن یهودی که در حریم حکومت او زندگی میکرد ربوده اند، مرگ را بر خود و بر سایر مؤمنان گواراتر دانست. این روزها نه سپاهیان دشمن، که سپاهیان خودِ تو، با مال مردم آن میکنند که با ارث پدریشان نمیکنند، کوه کوه پول مردم را بالا میکشند، قاچاق میکنند، مردم را میزنند میکشند و ما از خاک پای قنبر غلام علی چیزی نمیبینیم و چیزی نمیشنویم، نمیشنویم و بخاطر فجایعی که نظامیانش به کار انداخته و میاندازند، عمامه از سر گرفته باشد و گریبان چاک زده باشد و پای برهنه بیرون دویده باشد و با این شور و شورش عاشقانه به استیفای حقوق مردم خود همت کرده باشد.
سید علی عزیز، بشنو!
قرار نیست تو همیشه برقرار باشی، راستی چند سال دیگر زنده خواهی ماند، آیا به بعد از خود و جامعهی بعد از خود اندیشیده ای؟ مباد غوغای اطرافیانت تو را از حق و حقیقت باز بدارد! مباد چاپلوسی اطرافیانت تو را از زمینی که برآنی تا آسمانی از تملق بالا برد!
دیروز هرچه بود گذشت، به امروز بیندیش و به فردایی که در پیش است و ممکن است تو در آن نباشی، ما نام نیک تورا خواهانیم، دوست نداریم نام تو در کنار نام کسانی ثبت و ضبط شود که بر سر مردم خویش آوار بوده اند، ما دوست داریم نام تو در کنار نام رهبران خوش نامی چون گاندی و نلسون ماندلا به نیکی به یادگار بماند، زمان تنگ است، به فردا بیندیش به عرصهای که در پیشگاه خدا ایستادهای و باید به هرچه کردهای پاسخ بگویی.
رهبر گرامی ما، سپاس که نشستید و به سخن صادقانهی ما گوش دل سپردید، شنودن سخن مردم، توسط بزرگان، یکی از ارکان نظام فکری و ایمانی ما است.سپاس که نشستید و ما بی واهمه با شما سخن گفتیم، بدون لکنت، صریح و بی تکلّف، آنگونه که خدا میپسندد، آنگونه که قرآن میپسندد، آنگونه که مولای ما و شما علی میپسندد، آنگونه که انسان میپسندد، عقل میپسندد و آنگونه که بشر امروز میپسندد.
این سخن ما با شما، بسیار بسیار دوستانه و مشفقانه بود و هست، ذرهای در درستی رفاقت ما تردید نکنید، ما اگر شما را دوست نمیداشتیم، شمارا با هرآنچه که در همینجا بدان اشاره شد، تنها مینهادیم، میگفتیم شمارا به خیر و ما را به سلامت، اما نه که دوستتان داریم، دوست داریم از خطاهای بزرگ و آشکار عاری باشید، مردم و حقوق تباه شدهی مردم را دریابید.
والسلام
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
کاوه یزدانی
آقای محمد نوریزاد گویی در خواب سی و چند ساله بسر می برده و تازه از خواب بیدار شده است . چندین سال در کنار یک جنایتکار تمام عیار زندگی کرده و حالا که گیر افتاده ، تازه یادش آمده چه بر این ملت گذشته و می گذرد و این ملت واین کشور در حال نابودی است. اما هرگز نمی گوید که ریشه درد کجاست . ریشه درد مشترکمان در آن باور ویرانگر و سرطانی می باشد که 1400 سال است که خون فرزندان این آب و خاک را میریزد و هست و نیست این ملت را به نفع دیگر ملت های بیرون از این سرزمین را به غارت می برد . در گفتگوی خودش هنوز از پیشوایان اسلام به نیکی یاد می کند که شاید از این طریق بتواند علی خامنه ای را سر عقل بیاورد . اما هرگز نمی گوید که همان پیشوایان اسلام از محمد و علی ... چه بلاهایی بر سر ایرانیان آورده اند و زن و بچه و دختر و پسر ایرانی را به بردگی گرفته اند و مورد تجاوز قرار داده اند .متاسفم که جناب محمد نوریزاد در طول سالیانی که در کنار علی خامنه ای جنایتکار زیسته هنوز پی نبرده که خامنه ای هیچ اعتقاد و حرمتی حتی برای اسلام و شیعه و دین قائل نیست . اگر هم زمانی اعتقاد داشته است اما دیگربه هیچ دین و آئینی جز قدرت باور ندارد . جناب نوریزاد واقعا در سالیان گذشته نمی دانست که این رژیم ضد ایران و ایرانی است؟ یعنی هرگز به سخنان خمینی اهریمن گوش نداده بود؟ اصلاح طلبانی که هنوز سر عقل نیامده اند و هنوز می کوشند که به هر نحوی این رژیم پوسیده و ایران بربادده را حفظ کنند باید منتظر عواقبش برای خودشان و خانواده و آینده نسلهای بعدی شان در این سرزمین باشند . بقول معروف این کاسه صبر زمانی لب ریز خواهد شد . وقتی که ملت ایران یا هر فردی حس کند که دیگر چیزی برای باختن یا از دست دادن ندارد ، بسیار خطرناک و غیر قابل کنترل می باشد . اگر اصلاح طلبان زره ای شعور داشته باشند باید بدون اتلاف زمان از ملت عذرخواهی نمایند و با صداقت صد در صد در کنار ملت بایستند و این رژیم سراسر بیگانه را بزیر کشند . البته این شامل حال چپ های سابق که یعنی یاران سابق خمینی نیز می شود و آنانی که در احزاب ضد ملی بوده اند نیز باید به راه ملت بازگردند . چونکه پرونده احزابی چون حزب توده و کمونیست ها نیز هم تراز اسلامیون است . آنها یا ایرانی می شوند یا اینکه به خیانتشان ادامه می دهند و عواقبش را نیز خواهند دید و با اسم کارگر و زحمتکش ووو نیز کلاه سر ملت نمی رود .اسلامیون نیز بهتر است دین و باورشان را در محدوده خصوصی خود نگهدارند و بیش از این نیز حنای بی رنگ دین و پیشوایان اسلام را نیز به رخ ملت نکشند که بیش از این مورد تنفر قرار می گیرند.
كسانی كه در انتظار زمان نشسته اند، آنرا از دست خواهند داد
( ناشناس )
February 12, 2012 01:49:20 PM
---------------------------
از ایران
سلام
بسیار عالی بود اما چه سود.دیگر از این حرفها گذشته است دیگری امیدی باقی نمانده که شاید روزی به این حرفها جامه ی عمل پوشانیده شود .راستی چه کسی می خواهد پیرو این حرفها باشد ؟
مگر فرصتی هم باقی مانده ؟
مگر میتوان دل به این حرفها سپرد ؟
از دست عزیزان گله ای نیست
گر هم گله ای هست، دگر حوصله ای نیست
February 12, 2012 01:19:30 AM
---------------------------
|