کنفرانس استکهلم تحت عنوان «اتحاد برای دموکراسی» که اخیرا توسط بنیاد اولاف پالمه برگزار شد، به دلیل غیرعلنی بودن و عدم شفافیت، شائبههایی را دامن زد که موجب شد بخش مهمی از بحثهای مربوط به این کنفرانس در ارتباط با رفع این شائبهها و ابهامات صورت پذیرد. آیا بهتر نبود این بنیاد به جای کنفرانسهای مخفی، محدود و دربسته، مبتکر گردهمآییهای گسترده، علنی و آزاد برای جامعه ایرانی باشد که در آنها عمق بخشیدن به اندیشههای سیاسی و چگونگی جلب همه طرفهای درگیر به توافق وسازش سازنده، در دستور کار قرار گیرد؟
اخیرا کنفرانس دو روزهای تحت عنوان «اتحاد برای دموکراسی» در استکهلم و با شرکت شماری از فعالین سیاسی در خارج از کشور توسط بنیاد اولاف پالمه برگزار شد. این کنفرانس، آنچنان که در گزارشها انتشار یافت و از سوی برخی از شرکتکنندگان و نیز مسئولان بنیاد اولاف پالمه عنوان شد، به منظور بررسی راههای اتحاد نیروهای اپوزیسیون ایران در خارج ازکشور ترتیب داده شده بود. گردهمایی استکهلم، اما، به دلیل غیرعلنی بودن و عدم شفافیت در برخی زمینهها، مثلا فهرست شرکتکنندگان، از همان ابتدا شائبههایی را دامن زد که موجب شد بخش مهمی از بحثهایی که پیرامون آن دامن زده شد در ارتباط با رفع شائبهها و ابهاماتی صورت پذیرد که پنهانکاری دستاندرکاران و ترتیبدهندگان باعث بروز آنها شده بود. عدم شفافیت ترتیبدهندگان این نشست در باره روند طرح ایده و تشکیل این نشست و تعیین ترکیب اعضای دعوت شونده به آن و مهمتر از همه برگزاری غیرعلنی آن همچنین دامنگیر کسانی شد که تا پیش از رسانهای شدن این کنفرانس نه در شکل گیری آن نقشی داشتند و نه در باره اهداف، محتوا، جهتگیری سیاسی و کلا ماهیت چنین نشستی مورد مشاوره و نظرخواهی قرار گرفته بودند. در محافل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی نخستین پرسشهای مطرحشده ازجمله این بود که چه کسانی ترتیب دهندهی این نشست هستند، اهدافشان چیست و چرا بنیاد اولاف پالمه ابتکار نزدیکی اپوزیسیون ایران را بدست گرفته است؟ پس از طرح گستردهی این پرسش بود که برخی فعالین دست اندرکار به توضیح پرداختند، برخی از شرکت کنندگان کنار کشیدند و برخی دیگر مشارکت در ارائهی درخواست برای برگزاری این کنفرانس را تکذیب کردند. به این نکته اشاره کنم که منظور من از علنی بودن جلسه، عمومی بودن آن نیست – هرچند که عمومی بودن نشست نیز اگر امکان عملی داشته باشد، بهتر است- بلکه این است که برای نمونه خبرنگاران بتوانند در نشست حضور یابند و اطلاعات عمده و اساسی در بارهی آن را به آگاهی عموم برسانند.
در این نوشته به سه مورد اصولی که میبایست مورد توجه مبتکرین، درخواست کنندگان و شرکت کنندگان در این نشست قرار میگرفت (یا میباید برای ابتکارهای آتی مورد توجه قرار گیرد) به طور اجمالی و صرفا از نقطه نظر یک پژوهشگر در عرصه جامعهشناسی سیاسی، پرداخته خواهد شد تا شاید کمکی باشد به تعمیق موضوع تلاش برای اعتلاء و پیشرفت ابتکارهای جمعی جامعه ایرانیان خارج از کشور برای رسیدن به مناسبات دمکراتیک در جامعه ایران:
یکم، گفتگو و مذاکره بین فعالین سیاسی، بویژه نمایندگان نهادهای متشکل در هر جامعه از ارکان و شروط تعیینکننده برای پیشرفت دموکراسی در آنجامعه است. بنابراین نشست استکهلم، در نفس خود مثبت است، چون شماری از چهرههای مطرح از اپوزیسون خارج از کشور در محیطی آرام و بدون تنش با یکدیگر به تبادل نظر نشستند. اما طرح ایدهی «اتحاد برای دموکراسی» و بازتاب این موضوع که اپوزیسیون ایران در نشستی برای دموکراسی گردهم آمدهاند، ناروشن و مبهم است. در نشست استکهلم تا جائیکه فهرست افراد شرکت کننده در آن در رسانهها منتشر شده است (که البته میتواند غیرکامل و نادقیق باشد)، برای نمونه، نمایندهی مطرحی از گروههای اپوزیسیون در داخل ایران حضور نداشته است. این در حالی است که رهبران مطرح جنبش سبز هرکدام نمایندگانی رسمی در خارج از کشور دارند که هیچیک از آنها در این نشست حضور نداشتهاند. روشن نیست که آیا این نمایندگان به این کنفرانس دعوت نشدند یا به هر دلیل از حضور در آن امتناع ورزیدند. در هر صورت، دعوت از چهرههایی که وجهه اشتراک آنها اعتقاد به تغییر حکومت «جمهوری اسلامی» است میتواند یکی از عوامل دامن زدن این شائبه در بارهی انگیزه برگزاری کنفرانس استکهلم باشد. بویژه در شرایط خاص سیاسی کنونی که احتمال حمله نظامی به ایران قوت پیدا کرده است. اگر برگزار کنندگان این کنفرانس به جای عنوان «اتحاد برای دموکراسی» مثلا عنوان «موانع برقراری دموکراسی» و یا عنوانی نظیر آن را برمی گزیدند و به جای مخفی کاریهای بیهوده، صراحت و شفافیت از خود نشان میدادند و دست کم شرایط حضور خبرنگاران (دست کم شمار محدودی خبرنگار از چند رسانهی معتبر) را مهیا میکردند بیشک از میزان حساسیتها و سوءتفاهمات کاسته میشد.
دوم، همکاری با نهادهای مستقل و معتبر بین المللی، بویژه بنیاد اولاف پالمه که از اعتبار و خوشنامی برخوردار است، امری پسندیده است اما نه در این شکل غیرحرفهای و نسنجیده. در گزارش رادیو رسمی سوئد عنوان شد که در این کنفرانس علاوه بر بحث و گفتگو میان شرکتکنندگان، چند کارگاه آموزشی درمورد دموکراسی و پیش بردن بحثهای دموکراتیک نیز توسط نمایندگان مرکز اولوف پالمه اجراشد. معنای این آموزش این است که مدعیان برقراری دموکراسی در ایران پس از چندین دهه مبارزه برای دموکراسی همچنان برای انجام بحث و گفتگو به گارگاههای آموزشی نیاز دارند که در آنها چند فعال سیاسی سوئدی باید به مدعیان دموکراسی در ایران درس نحوهی پیشبرد بحثهای دموکراتیک را بدهند. همانطور که آقای حسن شریعتمداری در مصاحبه با تلویزیونی بیبی سی عنوان کرد، اپوزیسیون خارج از کشور در طی سالیان طولانی تجربه برگزاری نشستهایی بسیار بزرگتر از این را داشته است. در این زمینه، مقایسه اپوزیسیون ایران با سوریه و یا برمه که بگفتهی رئیس بنیاد اولاف پالمه از کمکهای این بنیاد برای فراگیری نحوهی برگزاری نشستهای بحث و گفتگو برخوردار شدهاند، نشان از عدم اطلاع وی از کیفیت و توان مجامع سیاسی ایرانی در انجام مذاکره و گفتگو است. گروههای ایرانی در خارج از ایران سالیانه چندین نمونه از این نشستها برگزار میکنند و برای انجام بحث و گفتگو نیازی به گرفتن کمک از بنیاد اولاف پالمه ندارند. به صلاح یک اپوزیسیون نیست که در برابر دریافت کمکهای تدارکاتی در ترتیب دادن چنین نشستهایی، اعتبار خود را به معامله بگذارد. اگر بنیاد اولاف پالمه قرار باشد در زمینهای یاریرسان اپوزیسیون ایران باشد، در بزنگاههایی حساستر از این است، مثلا زمانی که اپوزیسیون و حکومت ایران بخواهند در شرایطی (مثلا نحوه برگزاری انتخابات با حضور ناظران بیطرف بین المللی) با یکدیگر وارد گفتگو و مذاکره شوند و برای این منظور نیاز به کمک یک واسطهی معتبر داشته باشند، نه تشکیل یک نشست ساده برای انجام بحث و گفتگو. در طول جنگ سرد و حتی پس از آن، یک عنصر مهم در سیاست خارجی سوئد، حفظ روابط دیپلماتیک با حکومتهایی بوده است که طرف یک کشمکش بودهاند و سوئدیها از طریق دیپلماسی آرام، در جهت متقاعد ساختن طرفین به حل و فصل اختلافات تلاش کردهاند. در جنگ ایران و عراق اولاف پالمه خود چنین نقشی را بر عهده داشت و در درگیری فلسطین و اسرائیل، سوئد بواسطه تماس دوجانبه، سعی در میانجیگری داشت.
سوم، در بستر «بهار عربی» و تحولات یک سال اخیر در خاورمیانه، جامعه سیاسی ایران نباید دچار بیصبری، دستپاچگی و عجله شده و در پی وقوع تحول فوری، آنهم به هر قیمت، در ساختار سیاسی ایران شود. در دهههای اخیر، تغییرات تدریجی و گام به گام در جامعه ایران روند شگرفی را طی کرده است که به هیچوجه با روند عمومی در خاورمیانه، بویژه کشورهای عربی، هم سطح نبوده است. برگزاری حدود سی انتخابات طی سی سال اخیر، جریان گفتمان خلاق نظری و سیاسی، بویژه در دوران اصلاحات، رشد چشمگیر طبقهی متوسط، افزایش گسترده سطح دانش، عمق و گسترش توقعات آزادی خواهانهی عمومی، بویژه در میان زنان، از جمله موارد مهمی هستند که در گسترش توان و تجربهی جامعهی سیاسی ایران نقش بسزایی ایفا کردهاند و موجب شدهاند تا مردم و نیروهای سیاسی آن، در درک ضرورت برقراری مناسبات دموکراتیک، در سطح و کیفیتی بمراتب بالاتر از بسیاری از کشورهای منطقه قرار گرفته باشند. به جرات میتوان گفت که آمادگی اکثریت بزرگی از مردم ایران به پذیرش مناسبات دموکراتیک در جامعهی ایران به درجهی مطلوب رسیده است. آنچه باقی مانده مرحلهی پایانی گذار و دسترسی به فرمول نهایی این گذار است، فرمولی که در آن نهادهای حاکم حاضر به انجام انتخابات آزاد شوند که به موجب آن هیچکس از صحنه حذف نشود. هرچند امروز در رفتار و گفتار حکومتگران در ایران نشانی از پذیرش فوری این فرمول دیده نمیشود، اما آنچه مسلم است اینکه آنها هر روز که میگذرد به پذیرش آن نزدیکتر میشوند. تخصص سوئدیها و دیگر کشورهایی که به دموکراسی رسیدهاند در کاربرد روشهایی است که بواسطهی آنها، حکومتهای مقتدر به مزیت دموکراسی در ایجاد ثبات و امنیت باور پیدا کرده و یا به آن تن میدهند. این همان معمایی است که کنشگران سیاسی ایرانی باید به دنبال آن باشند نه دستیابی به توافقهای پنهانی. بنیاد اولاف پالمه به جای کنفرانسهای مخفی، محدود و دربسته، میبایست مشوق گردهمآییهای گسترده، علنی و آزاد برای جامعهی ایرانی باشد که در آنها، عمق بخشیدن به اندیشههای سیاسی و چگونگی جلب همه طرفهای درگیر به توافق و مصالحه، در دستور کار باشند.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
ایرانی
جناب پیمان
دوباره که شعار دادید؛ می دانم کاری جز این بلد نیستید؛ بنابراین زحمت را کم کنید و بروید برای همپالگی های خودتان از این شعارها به هم ببافید. شما در بین ملت ایران آنچنان منفورید که حد ندارد. نه کسی شما را می خواهد و نه کسی شما را قبول دارد. بروید عاقل شوید پدر جان؛ از پیله خود بیرون بیایید و ببینید چه کلاه گشادی رجوی مجهول المکان و مریم قجر عضدانلو بر سر امثال شما گذاشته اند. بیش از این عمر خود را برای این شعار های یاوه تلف نکنید.
پاینده ایران
February 19, 2012 12:05:23 PM
---------------------------
پیمان
از بنده گفتن است و بس .(کوته فکری) را بگذارید بکنار. هرکسی از مجاهدین سخنی به میان بیاورد اسمش مجاهد میشود؟؟ زمان مرهم زخمها است .ما مخلص کسانی هستیم که صادقانه شفاف و بدون چشم داشت با رژیم ددمنش آخوندی می جنگند .مجاهدین بمثابه خاری در چشم خامنه ای و عواملش و برای بنده بمثابه نوری است در تاریکی های استبداد مذهبی و شاخصی در هر شرایط بغرنج سیاسی .زمانی بود توجیه بی عملی بسیاری کد هایئ بودن که محصول دجالیت و تبلیغات رژیم بود از قبیل آگاهی و اینکه اینها یعنی آخوندها رفتنی نیستند و ای بابا این ها سرنگون نمی شوند . الان دیگر این توجیحات دیگر وجود ندارند و اصلاح طلبی و مماشات با این رژیم هم شکست خورده بدلیل ماهیت رژیم و هم به یمن مقاومت .
امروز وظیفه من نوعی امید و همیاری و همبستگی با مقاومتی است که با این همه ابتلاعات و شرایط سخت و بویژه با شدید ترین بمباران اکاذیب و تبلیغات از صحنه بدر نرفتند . رمرز پیروزی یک مقاومت فقط مقاومت است وبس.
درود بر این نسل و درود بر معلم این نسل
..........................
کاوه
جناب پیمان خان .
چرا به پرسش ها پاسخ نمی دی؟ چرا از زیر پاسخ دادن درمیری؟ اینجا که سازمان مجاهدین نیست که به دیگران دستور نظامی دهید. خان. اگر سلاح منطق و سخن قانع کننده دارید می توانی باز هم کامنت ارسال نمایی. در غیر این صورت دیگر حتی زحمت خواندن کامنت هایت را هم به خودم نمی دهم تا چه رسد که منتشرشان نمایم.
اگر مفهوم شد پرسشهایم را تک تک بخوانید و پاسخ دهید . در این صورت اینجا جای شما نیز هست البته نه جای مریم رجوی و مسعود رجوی که از ایرانیان فراری هستند . اینجا حساب تو را از مریم و مسعود رجوی جدا کردم . اگر منطق داری بفرما.
پاینده ایران
February 19, 2012 11:28:43 AM
---------------------------
ایرانی
جناب پیمان
لطفا اینجا شعار ایدولوژیک ندهید. این سامانه جلیله جای شعارهای خیابانی کسانی نیست که در سال ۵۷ با مشاهده امام مقوا در ماه این بلا را بر سر این ملک و ملت آوردند. اگر حرف منطقی دارید (که بعید می دانم سازمانی ایدولوژیک داشته باشد) بنویسید تا پاسخ بشنوید. به طور دست به نقد به پرسش های کاوه جان پاسخ دهید و بیلان پول های دریافت شده از دشمن این ملک و ملت (صدام) را بدهید تا بعد. برای استحضار شما لازم است بگویم فیلم های مذاکرات رهبران شما و جلسات فروش اطلاعات محرمانه ایران توسط ابریشمی به عوامل استخبارات صدام در ایران منتشر شده و همه دیده اند. پیش قاضی ملق بازی نتوان کرد. جزئیات نوع ارتباطات؛ پول های دریافتی از صدام و ... همه به صورت مستند منتشر شده است و جای تردید ندارد. گروهی که با آدم کشی و انقلاب و سپس پناه بردن به دامن دشمن این ملک و شرکت در تجاوز به ایران؛ سابقه ای جز ضربه زدن به این ملک و ملت ندارد؛ نه تنها اپوزیسیون نیست؛ بلکه در ایران آزاد فردا باید در دادگاه پاسخگوی اعمال ضد ایرانی خود نیز باشد.
پاینده ایران
February 19, 2012 07:54:45 AM
---------------------------
حق
با درود به هم میهنانم بویژه کافه نادری های نازنینم و بویژه ایرانی و کاوه و عرفان و همایون گرامی،
مجاهد پیمان محترم، در آخر نظرتان می گویید ؛بدون چشم داشت؛ و این واقعا عجیب است چون مسعود و مریم رجوی شما بدون چشم داشت تا حالا هیچ کاری نکرده اند و پیروانشان انقدر در این دو فرد ذوب شده اند که حقیقت را نمی بینند. شما خیال می کنید اینها اگر ایران دستشان بیفتد بازنشسته می شوند و کشور را به ملت ایران می سپرند! در این ۳۴ سال اجازه نداده اند که کسی جایشان را در سازمانشان بگیرد چه برسد اگر کشور ما بدست اینان بیفتد! رجوی عینهو خامنه ای برای مریدانش مقدس است و نیازمند مدح و مداحی از او! هیچکسی نه جرئت نقد او را دارد و نه خروج آزادانه از سازمانشان! خدمت شان را هم در طول جنگ ایران و عراق را خوب دیدیم، فروغ جاویدان شان را می گویم! مجاهدین خلق، جندالله، حزب توده، حزب دمکرات! کردستان، کومله، پژاک، فرقه دمکرات! آذربایجان، فدائیان خلق و الاحوازی ها، شبکه سکولارهای سبز همگی در دو نکته از یک قماش اند. همگی اینها ایران را یک کشور ؛کثیرالمله؛ می خواهند قالب کنند و تحمیل فدرالیسم به ایران پیش از آزادی ایران اصول و سیاست شان است. منشور جهانی حقوق بشر، کاغذ پاره ای برای برخی از اینهاست و برای برخی دیگر از ترس رسوائی و خالی نبودن عریضه یدک اش می کشند. همه اینها چشم داشت به ایران دارند و سهم می خواهند و گرفتن مشروعیت از مردم اصلا برایشان مهم نیست وگرنه همگی حول محور منشور جهانی حقوق بشر برای ایران گرد می آمدند و دیکته نمی کردند که همه باید بپذیرند ایران ؛کثیرالمله؛ است و ایران باید فدرال باشد وگرنه ما نیستیم! مجاهدین که وضع اسفناکتر از همه دارند چون مسعود رجوی و آن ماه تابان شان خود را بالاتر از همه می دهند و هرگز تن به هیچ مصاحبه ای با رسانه های ایرانی مثل تلویزیون پارس نداده اند تا در انتهای برنامه مردم بیایند بگویند که واقعا راجع به ایندو چه فکر می کنند. ایندو اصلا خود را به ما پاسخگو نمی دانند و کسانیکه به مردم پاسخگو نباشند خطرناک اند درست مثل خمینی و خامنه ای. ایندو باید یک کمی از شاهزاده یاد بگیرند که در هر فرصتی به مردم پاسخگوست حتی به مسیح علینژاد! حال بفرمایید که مسعود و مریم شما حاضر می شوند یک مصاحبه با مسیح علینژاد بکنند! البته که نه، چراهایش در بالاست. اگر چراهای دیگری هم هست که شما می دانید، مرحمت بفرمایید. گفتگوهای سعید شاهسوندی با حسین مُهری در رادیو صدای ایران بسیار چشم و گوش باز کننده در مورد مجاهدین خلق است که در درون این سازمان چه خبرست! اول کاری که مسعود و مریم رجوی باید بکنند اینست که از ملت ایران بابت همدست شدن با صدام حسین طی جنگ ایران و عراق عذر خواهی کنند. در ضمن من هرگز پشیزی برای مردانی قائل نیستم که به دلائل سیاسی عمل قبیله ای بده و بستان دختر بچه هایشان را می کنند، آنهم در قرن بیستم به بعد. بنی صدر و مسعود رجوی با یک دختر بچه ۱۶ ساله اینکار زشت را کردند. بنی صدر دختربچه اش را در یک معامله سیاسی قبیله ای داد به رجوی که چند سال بعد که رابطه این دو مرد! بهم خورد، دخترک هم طلاقش داده شد. مسعود رجوی و مریم هر دو از همسرانشان جدا می شوند و با هم ازدواج می کنند و می گویند که این ؛فداکاری؛ را برای ایران و سازمانشان کرده اند! نام اینرا ؛فداکاری؛ گذاشتن دیگر از آن حرفهاست! شما این اعمال زشت جناب دکتررررر بنی صدر و مسعود و مریم رجوی فارغ التحصیل دانشگاه را چطور ارزیابی می کنید، پیمان خان؟! اینها رجال سیاسی اند که ما داریم! لیاقت ما اینها هستند! البته که نه. نیایش داریوش کبیر: خداوندا، ایران را از دروغ و دشمن و خشکسالی به دور نگهدار پاینده ایران و ملت ایران
February 19, 2012 03:03:52 AM
---------------------------
پیمان
آقای کاوه یزدانی .
اول از اینکه این سازمان پیوسته به مردم ایران متکی بوده وهست . مسئولیت این سازمان مسئولیتی است که تاریخ صد ساله ما ایران را بر دوش دارد بیش از چهار دهه در حال مبارزه برای آزادی است و از ظرفیت عظیمی بر خوردار است چه به لحاظ اجتماعی و چه تاریخی .در این چند سطر جای توضیح نیست . شعار خمینی مگر این نبود که راه قدس از کربلا می گذرد این یک شعار استراتژیک ارتجاع بود .جنگ عراق نه برای حفظ میهن از حمله صدام بود این جنگ خانمان سوز برای بقای رژیم بود وبس دیدیم ملی گرایئ مبتذل را چگونه به زیر قبای خمینی رفتند . سازمان مجاهدین در طول دو سال که آنها فاز سیاسی می نامیدن برای این بود که خمینی تن به اصلاحات بدهد و آزادی های ناشی از انقلاب مردم را برسمیت بشناسد اما خمینی چیزی را که مفت بدست آورده بود حاضر نشد از دست بدهد و به همین دلیل سرکوب آزادیخواهان را شروع کرد و رژیم را به تک پایگی برد حتی یک مجاهد خلق را نگذاشت به مجلس راه یابد .راستی چی شد خمینی که حتی یک روز مبارزه نکرده بود و بر عکس به شاه اعتراض کرده بود چرا زن حق را باید داشته باشد رهبری یک انقلاب را دزدید اگر عوامل ژئوپلیتیک و خارجی کنار بگذاریم باید ببینیم چرا اجازه دادیم دسته دسته جوانان هوادار را اعدام کنند . راستش اینست که ملاحظات سیاسی و منافع سیاسی بسیاری را از دور خارج کرد و بسیاری هم پشت شعار ضد امپریالیستی او رفتند و اوبا کمک جنگ و سرکوب ماندنی شد . آقای عزیز خمینی نه فکر میهن بود نه به فکر آزادی اون افکار پوسیده خودش دنبال می کرد .همه مدعیان آزادیخواهی باید از خمینی و رژیمش عبور کنند و الا فهم این موضوعات مشکل است بخصوص در دنیای تجارت و سیاست بازانه که فاقد عنصر صداقت است محال است فهم جنگ آزادیبخش . دوست عزیر من کسی نیستم که تو را بخواهم متقاعد کنم .بنده نظر خودم را مطرح کردم .فقط میدانم که بهای آزادی را باید پرداخت اگر ما نمی توانیم بپردازیم و دیگران دارند می پردازند صادق باشیم به آنها خوش آمد بگویئم . تا زمانی که از بمباران تبلیغاتی رژیم دجال آخوندی علیه این مقاومت بخصوص سازمان مجاهدین فاصله نگیریم در جا خواهیم زد . امروز با تجربه قذافی و بشار اسد خوب می توان پی برد به اینکه ما نیاز داریم به یک نیروی پیشتاز که قادر است از همه چیز خود بگذرد .خمینی لعنتی دیواری از بی اعتمادی به اصیل ترین نیروی آزادیخواه در اذهان ما در این سی سال ساخته ولی میتوان وباید این دیوار خمینی ساخته را خراب کرد.و به جبهه نور و حق و آزادیخواهی رسید .
................
کاوه یزدانی
پیمان عزیز من نیز نظر و پرسش های بی پاسخ مانده خودم را نسبت به سازمان مجاهدین گفتم . نه تنها پرسش های من هستند که بسیاری از هم میهنان ما نیز در تکروی های این سازمان و هزینه هایی که این سازمان در طول سالها خرج می کند برای ایرانیان پرسش های بی پاسخ مانده هستند . این سازمان صد ساله بقول جنابعالی پرونده پرو پیمانی دارد . فقط بفرماید از چندین پرسش یک پرسش را پاسخ دهید. به چه مناسبتی خانم رجوی رئیس جمهور می باشد؟ البته پرسشهای بسیار وجود دارد ولی حوصلش نیست که در باره سازمانی که به هیچ اصول حقوق بشری و ملی پایبند نیست وقت بگذارم . با پوزش .
February 19, 2012 02:50:01 AM
---------------------------
پیمان
ما مبارزه می کنیم برای نوشتن و ابراز عقیده و نظر کردن و هرکسی آزاد است هر گونه که میخواهد فکر کند.
ولی از آنجایئ که کشور ما سی اندی سال است اسیر آخوندهای زن ستیز و آزادی ستیز فرهنگ ستیز است و ابتلاعات زیادی به مردم ما و فرهنگ ما وارد شده است . مبارزه علیه آخوندهای حاکم از سال 88 شروع نشده بلکه سالیان سال است مبارزینی بودن وهستند که هر بهایئ را برای آزادی این میهن پرداختند و حتی سازمان ودار و ندار خود را بخطر انداختند تا این رژیم را سرنگون کنند یا مجبور به عقب نشینی کنند . خلاصه اینکه اگر صادق باشیم اگر وجدان آگاه داشته باشیم یک نگاهی به اطرافمان و پشتمان صادقانه بیاندازیم و با قدری تامل و بدور از ماشین تبلیغاتی رژیم ددمنش آخوند و عوامل اش در رسانه های دیگر حتما خواهیم دید آن کوهمردان و شیر زنان که از تمام چیز خود دست شستند و در خدمت آزادی قرار گرفتند . چرا اپوزیسیون و آلترناتیو سازی ؟ اگر رژیم آلترناتیو نمی داشت که امروز به این نقطه ای در آن است نمی رسید . ما در خارج به یمن همان خون ها وشکنجه ها و اعدام ها در خارج حق حرف زدن علیه این رژیم را داریم اگر نبود مقاومت ما کجا بودیم ؟ اگر کسانی نبودن ماشین جنگ افروزی و تروریسم و بینادگرائی خمینی را گل بگیرند امروز وضع فرق می کرد . ملت های دیگر هم اسیر این قانون ضد انسانی شرع آخوندی می شدند. اگر کسی نبود سنگسار و شلاق زدن در قرن 20 به دنیا معرفی وافشا کند . اگر کسی نبود دجالیت خمینی و فهم ارتجاعی خمینی از اسلام را به چالش بکشد همچنان خمینی و رژیمش نه فقط در ایران در کشورهای مسلمان دیگر هم بنام اسلام می کشتند.
اپوزیسیون این رژیم از روز اول مشخص بوده است .شورای ملی مقاومت و مجاهدین خلق ایران .
داستان چیست ؟ چرا چشممان را به اقیانوسی از فدا بسته ایم ؟ چرا حقیقت را سانسور می کنیم؟ چرا با حقیقت مرز داریم ولی با رژیم ضد بشری نه؟ دشمن اصلی این رژیم کیست ؟ آقایونی که دعوت شده بودن کجا بودن ؟ چه مواضعی داشتند در مقابل دسته دسته اعدام کردن این جوانان ؟ اگر راست می گویئد دست با لا بزنید همراه مقاومت سی ساله بشوید بدون چشم داشت .
....................................................
کاوه یزدانی
پیمان عزیز سازمان مجاهدین که قبله اش مدینه و نجف و کربلاست چه ربطی به ما ایرانیان دارد؟ تازه خود سازمان مجاهدین که از یاران صدیق خمینی بود . آیا این سازمان و شورای ملی مقاومت به اعلامیه جهانی حقوق بشر تعهد دارد؟ چرا با دیگر گروه های آزادیخواه ایرانی همراه نمی شود؟ این سازمان مورد علاقه جنابعالی در طول بیش از سه دهه از کجا تامین می شود؟ آیا سازمانی که بدون خبر ملتی رئیس جمهور و رهبر دائم العمر دارد برای ایران مناسب می باشد؟ سازمانی که هم سیاسی و هم نظامی وهم مذهبی می باشد و قبله اش رو به کربلا و نجف مدینه است بدرد ملت ایران می خورد؟
February 19, 2012 12:15:05 AM
---------------------------
|