به طور کلی میتوان گفت که اخلاق با طرز رفتار و عملکردهای انسان ها سر و کار دارد و آنچه را که مردم باید انجام دهند یا نباید انجام دهند ، مشخص می کند. اخلاق قواعدی را که باید بر رفتار انسان در زندگی اجتماعی تاثیر گذارد ، تنظیم و تدوین می کند، و کمالات و مطلوب هایی را توضیح می دهد که انسان باید در تحقق آنها بکوشد. جوامع مختلف دارای یك نظام اجتماعی، مبتنی بر زنجیرهای از اصول، هنجارها، ارزشها و الگوهایی است كه معمولاً اخلاق نامیده میشود. اخلاق در هر جامعه ملاك و معیار بایدها و نبایدهای آن جامعه را تعیین نموده و انسان اجتماعی را در مسیر زندگی هدفدار و غایتمند خود در مسیر كمال، فضیلت و سعادت هدایت میكند. چنانچه برهمه روشن است، رابطه اخلاق و سیاست در طول تاریخ به عنوان یك حوزهای كه افكار و آراء مختلف را معطوف به خود كرده تا برای حل آن اندیشه كنند، مطرح بوده، و این امر مختص به یک مکتب فکری خاص نبوده بلكه در دنیای باستان و بعد در قرون وسطی مسیحی و اسلامی همواره این بحث جولانگاه فكری فلاسفه و اندیشمندان بوده است. به طور مثال فلاسفه ای چون، سقراط، افلاطون، ارسطو، اگوستین قدیس، توماس اکویناس، روسو، کانت، هگل، لائوتسه، كنفوسیوس، بودا، زردشت، فارابی، فخررازی و ده ها فیلسوف دیگر که هر كدام به نوعی در باب فضیلت و اخلاق و تعامل آن با زندگی سیاسی و پدیده قدرت وحکومت، آموزهها و تعالیمی را از خود باقی گذاشتهاند و همگی به دنبال ایجاد یك جامعه فضیلت محور در عصر خود و برای آیندگان بودهاند. این روند در دورههای بعدی نیز ذهن اندیشمندان را به خود مشغول نموده است و شاهد این هستیم كه بحث تعامل اخلاق و سیاست و همچنان جایگاه اخلاق در دستگاه حاکمیت، موجب پیدایش نحلهها و مكتبهای فكری متفاوتی در تاریخ فلسفه های معاصر نیز شده است.
پیشگامان اندیشه سیاسی در یونان باستان، سیاست را بر پایه اخلاق استوار كرده اند. سقراط معتقد بود كه دانش سیاسی باید مقدم بر هر چیز، مردم را با وظایف اخلاقی خودشان آشنا سازد. افلاطون نیز در كتاب جمهوریت، حكومتها را با معیار اخلاقیات پیوند میزند و سیاست را جزئی از اخلاقیات میشمارد و میگوید که: « هدف حكمران باید معطوف به خوشبختی و سلامت اخلاقی جامعه باشد، زیرا سعادت به نحو آشكاری با اخلاق بستگی دارد».(227:2). در نظر افلاطون جامعۀ نیک جامعه ای است که از افراد فضیلت مند تشکیل شده باشد. نظریۀ سیاسی افلاطون با علم اخلاق او ارتباط نزدیک دارد. زیرا انسان در دولت شهر زندگی می کند و تنها در دولت شهر و جامعه است که زندگی خوب برای انسان ممکن میشود. بنابر این برای افلاطون که به سعادت و نیکبختی انسان و به زندگی حقیقتاً خوب برای انسان علاقمند بود، ضروری و الزام آور بود که ماهیت حقیقی و کارکرد دولت را معین کند. افلاطون عمیقاً عقیده داشت که دولتمردی (سیاست) یک علم است باید باشد. دولتمرد، اگر حقیقتاً دولتمرد باشد، باید بداند که دولت چیست و زندگی آن چگونه باید باشد، والا کشور و شهروندانش را به خطرغرق شدن می اندازد و ثابت میکند که دولتمرد نیست. فکر بزرگ افلاطون دربارۀ دولت این است که دولت زندگی سعادتمند آدمی را ممکن میسازد و آن را ترفیع می بخشد و به رفاه و آسایش انسان کمک میکند که در واقع هدف اخلاق هم همین است. همچنان ارسطو علم اخلاق را به عنوان شاخه ای از علم سیاسی یا اجتماعی تلقی میکند. در نگاه ارسطو سیاست وسیلهای برای نیل به سعادت و زندگی اخلاقی تلقی شده است. ارسطو در كتاب اخلاق نیكو ماخوس، اخلاق را به عنوان مدخلی بر سیاست می شناسد و پیوند میان این دو مفهوم، زیر بنای تفكر فلسفی او را در این حوزه تشكیل میدهد . چه او سیاست را دانش برتر و غایت آن را خیر انسان تلقی میكند یعنی همان چیزی كه علم اخلاق در پی آن است. وی هدف سیاست را عملی کردن زندگی خوب میداند .« به نظر ارسطو غایۀ اصلی حکومت نه کسب قوه است و نه حفظ ملک و صنعت، بلکه غایۀ اصلی آن پرورش و ترقی حیات اخلاقی شریفانه است در مردم؛ و همچنین غایه اصلی آن سعادت مردم است که این سعادت عمومی از یک حیات شریفانۀ فردی نشأت می کند».(69:1). از این رو است که ارسطو وظیفۀ حکومت را بیشتر، تعمیم تعلیم و تربیه و نشر اخلاق و فضایل اخلاقی در جامعه می داند. در آیینهای هندویی، بودایی، یهودی، زردشتی، مسیحی و اسلام، رستگاری نوع بشر از مسیر عمل به فضیلتها و اجتناب از رذیلت ها و عمل به تعالیم اخلاقی، محور حركت انسان را در تمامی عرصه های اجتماعی تشكیل میدهد. در سراسر دوره های میانه در اروپا دین و الهیات بر مطالعه سیاست مسلط بود. در این دوره قدرت سیاسی در دست اسقفها و كلیساها قرار داشت و آنها خود را صاحب اختیار تام میدانستند و مدعی اعمال سلطه بر دولت بودند. در واقع دولت ابزار اجرای مقاصد مذهبی بود. لذا دو پدیده اخلاق و سیاست آن چنان در هم آمیخته شدند كه قابل تفكیك نبودند.
مهمترین متفكر این دوران سنت آگوستینوس میباشد كه بر این باور بود كه:« دستگاه حكومت تا زمانی مشروعیت دارد كه منافع و اهداف اخلاقی افراد یك جامعه را تأمین كند و مردم صاحب حكومت عادل باشند».(132:4). او معتقد بود که انسانها شهروند دو شهر هستند: شهر زمینی و محل تولد و شهر آسمانی. به عباره دیگر منافع بشر دو گونه است منافع زمینی و این جهانی، و منافع آسمانی و اخروی. منافع زمینی مربوط به جسم طبیعی انسانهاست و منافع آن جهانی مربوط به روح انسان. شهر زمینی و منافع مادی بر اساس خودخواهی و خود پرستی است و شهر خدا و منافع روحانی بر پایه عشق به خداپرستی است. شهر زمین مبتنی بر انگیزه های پست طبع بشر و شهر خدا بر پایه امید به صلح آسمانی و رستگاری ارواح می باشد. در نظر اگوستین عدالت در جمهوری ای وجود دارد که شهرخداست. زیرا در این شهر است که اراده انسان قادر میشود تا چیزی را برگزیندکه در واقع به سعادت حقیقی او بیانجامد. از این جا معلوم میشود که تصور اگوستین از اراده زیربنای نظریه سیاسی او نیز هست. اگر اراده ای نیک باشد فعل به تبع آن نیزنیک و عقلانی خواهد بود.
به نظراگوستین شهوت، ثروت و خودخواهی انسانها مانع تحقق شهرخدا اند. بعد از دوره قرون وسطی عصر رنسانس آغاز میگردد که، تحولی شگرفی بود كه به دوران قرون وسطی و حاكمیت كلیسا پایان داد. ویژگی عمده این دوران، آزادی انسان از سلطۀ ارباب كلیسا و تجلی دوباره روح نقد و انتقاد بود كه یكی از بزرگ ترین متفكران این دوره در عرصه سیاست، نیكولو ماكیاول میباشد. بحث اخلاق در فلسفه سیاسی ماکیاول را باید متناسب با دو دورۀ فکری وی تحلیل و ارزیابی کرد.
«دردوره اول ماکیاول درصدد تألیف اثری برای رهنمائی پرنس ایتالیا بود تا از آن طریق بتواند بی ثباتی، بحران ،فساد، منازعات قومی،حزبی و مذهبی در ایتالیا و ناتوانی دولت و مردم ایتالیا را مرفوع کند، اخلاقی را برای پرنس توصیه کرد که در آن آنچه محوریت داشت، شناخت مصلحت، زمان عمل و تقدم منافع برتعهد و ارزش و فضیلت بود». (135:8). برای نمونه به شهریار توصیه میكند كه با حفظ ظاهر باید نشان دهد كه اعمال و رفتارش مبتنی بر اصول تقوا و اخلاق است ولی در عین حال از هر وسیلهای در جهت استحكام قدرت خود فروگذار ننماید. در این دوره وی ارادۀ پرنس را عین اخلاق، دین و قانون میداند و هر آنچه را که پرنس به مصلحت ایجاد یک دولت و ایتالیای واحد و مقتدر ببیند و انجام دهد، عین اخلاق است؛ گویی در این دوره تمامی ارزش های اخلاقی را ماکیاول به آسانی میتواند وارونه سازد. دروغ بجای راستی و در مواقعی هم راستی بجای دروغ بی آنکه هر دو خوبی و بدی ذاتی داشته باشند.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|