اسراییل از نظر اقتصادی و اجتماعی مشکلات بسیاری دارد و اکثریت مردم اسراییل هیچ تمایلی به جنگ ندارند. بیکاری و گرانی نه تنها در اسراییل بلکه هم در ساحل غربی اردن ، که تحت حکومت الفتح و هم در نوار غزه که زیر نظر حماس است مشکلات اجتماعی جدید میباشد که با تمام درگیری های سیاسی نمیتوان جدا از هم نگریسته شوند. با این حال، بر اساس گزارش های منابع عربی و غربی در میان عرب های اسراییلی یا مردم فلسطین حداقل در ساحل اردن، رژیم ایران بر خلاف تصور حاکمان ایرانی از هیچ طرفداری برخوردار نیست و نگاه ها بیشتر به سوی جنبش های اجتماعی در کشورهای عربی میباشد. این مردم سیاست رژیم ایران در ارتباط با مساله فسلطین را دخالتی نابجا در امور خود می بینند .
خطر جنگ بین اسراییل و ایران روز به روز افزایش مییابد. نتانیاهو در ملاقات اخیرش با اوباما گفته است، که ایران از خط قرمز عبور کرده و دیگر راه حل سیاسی برای حل این مشکل نمبیند. آیا دولت ایران با سیاست تهاجمی خود به این خط قرمز رسیده است؟ واقعیت این است که اوباما و نتانیاهو دو تصور متفاوت از چنین خط قرمزی دارند: برای نتانیاهو توانایی ایران برای ساختن بمب اتمی خط قرمزی است که حمله نظامی را توجیه میکند. برای اوباما اما این خط قرمز با ساختن بمب اتمی و نه تمایل یا توانایی در ساختن آن میباشد. اوباما به نتانیاهو دو بار اطمینان داده است، که مانع دسترسی ایران به بمب اتمی خواهد شد و نتانیاهو در پاسخ گفته است: "من به حرف های شما گوش میدهم، اما به شما اعتماد ندارم. اسراییل تنها میتواند به خود اعتماد کند."
واقعیت این است که بر اساس فاکتهای موجود حمله نظامی اسرائیل به ایران یک خطر جدی است که پیامدهای آن قابل پیش بینی نیست.
این فاکتها از این قرارند:
هنوز تجربه تلخ جنگ عراق فراموش نشده است، که بسیاری از نمایندگان پارلمان آمریکا به ویژه جناح های وابسته به جمهوری خواهان به ندای جنگ تازه ای سر میدهند. اوباما در شرایطی است که دولت اسراییل میتواند او را در این رابطه تحت فشار جدی گذارد: اکثریت نمایندگان جمهوری خواه پارلمان آمریکا خواهان اقدام “شدیدتری” علیه ایران هستند و این میتواند به یک موضوع انتخاباتی علیه اوباما تبدیل شود. شرایط گذار کنونی برای دولت اسراییل برای به کرسی نشاندن سیاست خود بسیار مناسب است. اوباما هنوز دریچه مذاکرات با ایران را باز میبیند و در مواضع اخیر خود در این مورد که ایران به دنبال بمب اتمی است شک و تردید دارد یا به عبارت دیگر صراحتی از خود نشان نداده است. اگر این سیاست اوباما همچنان با لجاجت دولت ایران همراه شود، احتمالا راه دیگری برای او باقی نخواهد ماند و به سیاست جنگی دولت اسراییل تن میدهد. ایران میتواند برای اوباما نظیر کوبا برای “کندی” شود: در آن زمان خوروشچف در ارتباط با کوبا کندی را به چالش طلبید و امروز نتانیاهو در ارتباط با ایران اوباما را به چنین چالشی میندازد.
گزارش سازمان انرژی بین المللی در نوامبر سال ۲۰۱۱ تاییدی بر این است که ایران به دنبال بمب اتمی است. بازرسان این سازمان سال هاست که تلاش های اتمی ایران را زیر نظر دارند. بنابر این گزارشات ذخائر اورانیوم ایران حدود ۲۰ درصد غنی سازی شده است که در چند ماه گذشته سه برابر شده است. این مقدار غنی سازی هر چند که برای بمب اتمی کافی نیست ولی رسیدن به ۹۰ درصد غنی سازی می تواند خیلی آسان تر و سریع تر صورت گیرد. در دستگاه های غنی سازی نطنز در حال حاضر بیش از ۹۰۰۰ سانتریفوژ گازی برای غنی سازی ساخته شده اند، به ویژه آنچه که اسراییل را نگران میکند: در نزدیکی قم بیش از ۲۱۰۰۰ چنین سانتریفوژهایی ساخته شده اند. حدود ۳۰۰۰ از این سانتریفوژها به طور کاملا فعال در زیر زمین میباشند که تصور آن برای اسراییل وحشتناک است: این سانتریفوژها ۷۰ متر زیر زمین در دیواره گرانیتی در حال چرخش هستند. هیچ بمب اسراییلی نمیتواند به این سانتریفوژها آسیب وارد کند. در این رابطه وزیر دفاع اسراییل، اهود باراک گفته است که این مرز مصونیت ایران است که به این مفهوم است که تخریب این سانتریفوژهای زیرزمینی ممکن نیست.
اسراییل از نظر اقتصادی و اجتماعی مشکلات بسیاری دارد و اکثریت مردم اسراییل هیچ تمایلی به جنگ ندارند. بیکاری و گرانی نه تنها در اسراییل بلکه هم در ساحل غربی اردن ، که تحت حکومت الفتح و هم در نوار غزه که زیر نظر حماس است مشکلات اجتماعی جدید میباشد که با تمام درگیری های سیاسی نمیتوان جدا از هم نگریسته شوند. با این حال، بر اساس گزارش های منابع عربی و غربی در میان عرب های اسراییلی یا مردم فلسطین حداقل در ساحل اردن، رژیم ایران بر خلاف تصور حاکمان ایرانی از هیچ طرفداری برخوردار نیست و نگاه ها بیشتر به سوی جنبش های اجتماعی در کشورهای عربی میباشد. این مردم سیاست رژیم ایران در ارتباط با مساله فسلطین را دخالتی نابجا در امور خود می بینند، اما از سوی دیگر دولت اسراییل با تبلیغات رسانه ای خود ترس شدیدی میان مردم ایجاد کرده است که حمله راکتهای اتمی ایرانی در مقایسه با راکتهای صدام حسین میتواند نتایج جانی و مالی بسیار وخیم تری برای این کشور داشته باشد. برای مردم اسرائیل امنیت از اهمیت بسیاری مهمتری در مقایسه با مشکلات اقتصادی برخوردار است. به این دلیل با توجه به تجربه تلخی که مردم اسرائیل از راکتهای صدام دارند، تبلیغات دولت اسراییل در رابطه با خطراتی که بمب اتمی ایران مردم اسراییل را تهدید میکند، بسیار موفق بوده است. به عبارت دیگر میتوان گفت که بهترین یاور و دوست دولت نتانیاهو رژیم جمهوری اسلامی است. اگر رژیم جمهوری اسلامی از تهدیدهای خود دست بردارد و در حل مشکل اتمی به طور فعال در عرصه سیاسی کوشا باشد، دولت کنونی اسرائیل در فشارهای اجتماعی درونی نمیتواند عمر چندانی داشته باشد، که شاید از این راه یکی از موانع مهم در مذاکره بین فلسطین و اسراییل که پروسه شهرک سازی در مناطق فسلسطینی است پایان یابد.
متاسفانه انتخابات اخیر مجلس جمهوری اسلامی در ایران حامل این سیگنال منفی است، که در سیاست خارجی ایران تغییر چندانی نمیتوان انتظار داشت. آنچه که در انتخابات دروغین اخیر مجلس جمهوری اسلامی شاهد آن بودیم تنها یک هدف را به دنبال داشت: تمرکز مطلق دستگاه قدرت رهبری. این انتخابات یک جنگ جناحی بین دو جریان درون حاکمیت بود: جناح کنسرواتیو به نمایندگی احمدی نژاد و جناح رهبری به نمایندگی علیلاریجانی . علیلاریجانی که خود فارغ التحصیل رشته ریاضی از دانشگاه برکلی در کا لیفرنیا میباشد، یک ایدیولوگ بسیار محافظه کار ومتعصب است که برای قدرت حاضر است دست به همه کار بزند. او با موفقیت تمام توانست قدرتمندان اولتراکنسرواتیو را علیه توده اقشار پایینی به نمایندگی احمدینژاد نجات دهد که بیش از دوسوم آرا را از آن خود کرد . این انتخابات از این جهت یک جنگ طبقاتی بین اقشار پایینی و دستگاه رهبری بوده است . اقشار میانی و نمایندگان آن که اکنون در اپوزیسیون هستند ودر انتخابات شرکت نداشتند پرچم روشنگری را در دست دارند . ولی متاسفانه نمایندگان آنان در درون ایران تاکنون نظر مستقلی از پروژه اتمی ایران ندارند و ابتکار عمل و نظر را کاملا به دست حاکمان ایرانی گذارده اند. شکست احمدی نژاد در این انتخابات جناحی، نشان میدهد که جناح احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده شانسی نخوهد داشت. به این دلیل او تلاش خواهد کرد که در جلب نظر و اعتماد قشر میانی به ابتکارهای تازه دست زند. جناح لاریجانی که خود را برنده میبیند، چنین ضرورتی نمیبیند و به تمرکز نیروهای خود به شکل کنونی و گذشته ادامه خواهد داد. در حال حاضر خانواده لاریجانی ها قدرتمندترین افراد در درون حکومت میباشند: علی لاریجانی فرزند آیت الله آملی است که از نفوذ بسیار زیادی در جامعه روحانیت برخوردار و یکی از تیورسین های ایده اسلام سیاسی بود. علی لاریجانی چهار برادر دیگر دارد، که همگی دارای مقامهای مهمی در دستگاه جمهوری اسلامی میباشند: ، از جمله ریاست قوه قضاییه و معاونت وزارت خارجه. به این دلیل سیاست خارجی احمدی نژاد کاملن در دست لاریجانی است که در حال حاضر در خط خامنه ای میباشد .
پرسش مهم این است که عکس العمل ایران در مقابل حمله نظامی اسرائیل چه میتواند باشد؟ آیا رژیم ایران منافعی در چنین جنگی دارد یا خواهد داشت؟ در این رابطه شاید بتوان اینگونه ترسیم کرد، که در درون این دو جناح کنسرواتیو و اولتراکنسرواتیو افراد و جریاناتی وجود دارند که از چنین جنگی استقبال میکنند، زیرا از این راه امکان سازش با جریاناتی در قشر میانی در حمایت از سیستم جمهوری اسلامی را میبینند که نهایتن سیستم جمهوری اسلامی به قدرت اجتماعی قدیمی اش در گذشته برسد. اما این دیدگاه، هسته بسیار ریسکانت و خطرناکی برای جمهوری اسلامی در کل میتواند داشته باشد : در حال حاضر فشار اقتصادی بر تمامی اقشار مردم ایران بسیار زیاد است و یک جنگ میتواند این فشار را مضاعف کند و به ویژه سیستم بانکی ایران را که نبض اقتصادی جامعه ایران است را کاملا در هم ریزد و دچار بحران کند. چنین شرایطی که ورشکستگی بانک ها و شرکتهای تجاری را به همراه دارد میتواند به یک شورش اجتماعی صنفی که به سرعت بعد سیاسی خواهد گرفت به دنبال داشته باشد.حتی اگر خود خامنه ای و فامیل او نسبت به چنین ریسکی بی اعتنا باشند، احتمالن احمدی نژاد و لاریجانی هر دو تمایلی به چنین بازی ندارند و تلاش خواهند کرد به اشکال و مذاکرات تازه ای با آن مقابل کنند. اما واقعیت این است که بین ایران و اسراییل چندین سال است که جنگی پنهانی و غیر رسمی آغاز شده: در سال ۲۰۰۹ ویروس استاکسنر دستگاه غنی سازی نطنز را مختل کرد، تاکنون پنج دانشمند اتمی ایرانی ترور شده اند، که اگر شواهدی نیز در این مورد نباشد میتوان احتمال داد که تل اویو پشت این حملات بوده است. از سوی دیگر ترور مقامات سیاسی اسراییلی در دهلی ، بانکوک و در تیبلیس احتمالن توسط رژیم ایران صورت گرفته است. میتوان انتظار داشت که چنین ترورها یی ادامه خواهند یافت.
1 در جامعه آواری این فاکتها از نشریه die Zeit شماره ۱۱ استفاده شده است.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
حق
با درود، حتی نیت حمله به یک کشور هم باید جدی گرفته شود چه برسد به اینکه مرتب در نشریه ها و رسانه های دیگر از حمله نظامی به ایران سخن برود! سالهاست ایران و ملت ایران در برزخ یک جنگ احتمالی بسر می برد و اینرا به ندرت سرشناسان ما بویژه در برون مرز جدی می گیرند. در اینجا به حزب دمکرات! کردستان و مجاهدین خلق کار ندارم که در روز روشن خواهان چنین جنگی بوده اند تا در ایران خودشان بقدرت برسند. کاری هم فعلا به آن منفردین و جماعت ها در برون مرز ندارم که در ظاهر با حمله نظامی به ایران مخالفت می کنند ولی در پنهان بیگانگان را تشویق به حمله نظامی می کنند. پرونده های اینها را همین غرب ۳۰ سال دیگر رو خواهد کرد چون بیشترین این کشورها طبق قانون آزاد سازی اطلاعات محرمانه موظف اند هر ۳۰ سال یک سری اوراق محرمانه را رو کنند تا تاریخ نویسان و محققین بازنگری های لازم را در تاریخ نگاری هایشان بکنند و مردم بدانند که ۳۰ سال پیش چه خبر بود. کاری هم به این ندارم که هنوز اوراق محرمانه زیادی در مورد بسیارانی همانند مصدق وجود دارند که پس از ۶۰ سال آزاد نشده اند چون منافع ملی بیگانگان در ایران دیکته می کند که جنگ و نفرت مصدقی ها نسبت به پهلوی ها زنده بماند. انقدر ما در این برزخ جنگ می شود یا نمی شود مانده ایم که یادمان رفته است که حتی یک کلمه از جنگ علیه کشوری یا تیره شدن روابط بطور جدی نسبت به کشوری باید بسیار جدی گرفته شود و اقدامات لازم در رفع و رجوع آن انجام شود تا کار به جاهای باریک مثل وضعیت امروز ما نکشد. من نمی فهمم این چه بی حسی است که در میان سرشناسان ما بوجود آمده است که برایشان جنگ با پهلوی ها که در قدرت نیستند و خطری برای ایران نیستند مهمتر از اولتیماتوم های جدی است که هر روز بیشتر و بیشتر تکرار می شوند!؟ به مقالات شان هر روز نگاه کنید و ببینید که وقتشان را روی چه مباحثی گذاشته اند و دغدغه های اصلی شان چیست! به ندرت نگرانی وقوع یک جنگ را دارند و به ندرت درک درستی از حفظ منافع ملی امروز و فردای ایران را بروز می دهند. پس از ۳۳ سال هنوز این حضرات همیشه در صحنه که قلم از دستشان نمی افتد و زبانهایشان در صدای امریکا و بی بی سی و و و کمی استراحت نمی کنند، نمی گویند که اولویت امروز ما حفظ منافع ملی ایران است صرفنظر از اینکه حاکم در ایران که باشد. اولویت ما اینست که از هر گرایش سیاسی ای که هستیم بر علیه حمله نظامی به ایران در کنار هم بایستیم و به دولتهای بیگانه بگوییم که این رژیم در ایران مشروعیتی ندارد همانطور که در ۲۳ خرداد ۸۸ بطور واضح کرترین گوشها در جهان شنیدند و کورترین چشمها آنرا دیدند. از آنجا که این ملت این رژیم را مشروع و نماینده خود نمی داند و این رژیم بزور سر نیزه هر سیاستی که دلش بخواهد را به رغم میل این ملت دنبال می کند، هیچ کشوری حق ندارد که با این ملت و کشور این ملت حمله کند. شماها حق ندارید که بخاطر ناسازگاری تان با چند صد نفر که ایران و ملت ۷۵ میلیونی را با کمک خودتان به گروگان گرفته اند و شماها در این گروگانگیری نقش مستقیم دارید، به ایران و ملت ایران جنگی را تحمیل کنید. راه مسالمت در دو سال و اندی اخیر وجود داشته است و شماها عمدا آن راه را نخواستید بروید. شماها برغم میل ملت ایران، این رژیم را به رسمیت شناخته و می شناسید تا یک حمله نظامی به ایران را توجیح کنید چون منافع ملی شماست که طالب بی ثباتی در منطقه و جنگ علیه ایران است. شماها هر وقت حاضر شدید که با ملت ایران را بجای رژیم حاکم بر آن به رسمیت بشناسید و با آن وارد گفتگو شوید خواهید دید که این ملت سیاست های خارجی که می خواهد درست در نقطه مقابل این رژیم قرار دارد و بنابراین شماها اگر براستی جنگ نمی خواهید و اگر راست می گویید و مغرض نیستید با این ملت وارد گفتگو شوید. در طول تظاهرات جنبش سبز، در ایران و برون از ایران، ملت ایران با شعارهای ساختارشکن اش گفت که مخالف همه سیاست های خارجی رژیم است و خواهان رابطه با اسرائیل و جهان غرب و خواهان گذر از روسیه و چین و فلسطین محوری و اسرائیل و امریکا ستیزی. شماها باید اول توضیح دهید که چرا شماها ترجیح می دهید که بین رژیم و ملت ایران، رژیم را برگزینید و نه ملت ایران را!؟ شما باید توضیح دهید که چرا مایلید ملت صلح طلب ایران را ول کنید و به جایش فقط روی رژیم تمرکز کنید؟ توضیح دهید که چرا بین جنگی که رژیم پیش روی تان می گذارد و صلحی که ملت ایران پیش پایتان می گذارد، شماها جنگ را انتخاب کرده اید و نه صلح را؟ این انتخاب بین جنگ و صلح در اختیار شماها بوده و هست و اگر حمله نظامی به ایران بکنید یعنی دست رد به سینه یک ملت بزرگ و صلح دوست را زده اید که با فدا کردن جانها پیام صلح و نه جنگ خود را به گوشهای شما رساند. مسئول اول این جنگ، بنابراین غرب و اسرائیل خواهند بود و نه رژیم و نه ملت ایران چون شما رژیم را نگه داشته اید تا بهانه حمله نظامی به ایران شماها را توجیح کند و بس وگرنه آدم عاقلی که مغرض نباشد اینگونه مزورانه و غیر منطقی عمل نمی کند.
بنظر من، اینها می بایستی طرز تفکر و اولویت های و حرفهایی می بودند که سرشناسان ایرانی باید دنبال می کردند. اگر اینکارها را کرده بودند می شدند روشنفکران متعهد وطنپرست، نه! سرشناسان ایرانی کجا و روشنفکران متعهد وطنپرست کجا! اینها تا به حال نقش خود را بازی نکرده اند و اگر جنگ شود، من یکی مسئول اصلی را همین ها می دانم و بعد غرب و بعد رژیم.
پاینده ایران و ملت ایران
March 13, 2012 02:57:03 PM
---------------------------
بابک
درمتن صحبتهای شما گفته شده که:
جناح احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده شانسی نخوهد داشت. به این دلیل او تلاش خواهد کرد که در جلب نظر و اعتماد قشر میانی به ابتکارهای تازه دست زند.
خوب مثل این که اقای هحمدی نژاد با دادن پیامک به مغازه داران وقطع یلرانه انها سعی دارد دل اقشار کم درامدتر مثل بازنشستگان وکارمندان را بدست اورد
March 12, 2012 12:54:45 PM
---------------------------
|