هر سال که می گذرد شرایط سخت زندگی برای هم میهنان مادر ایران مشکلتر می شود. نوروز امسال شاید یکی از بی رونق ترین و مشکلترین نوروزهای پس از جنگ باشد.
کمتر رویدادی برای ما ایرانی ها مشکلتر از شرمندگی در برابر خانواده است.
زمانی که در اخبار می خوانیم که پاره ای از هموطنان در تهران وسایر نقاط حتی برای حداقل مایحتاج نوروز در مضیقه هستند و یا زمانی که خبر میرسد که آجیل فروش ها آمادگی خود را برای فروش "آجیل قسطی" برای نوروز اعلام می کنند بی اختیار خاطره سال های خوشی و شادی و وُفور و شادکامی در دوران پیش از انقلاب منحوس به ذهن تداعی میشود. چگونه می شود مردم مملکتی را که هر هفته، هر ماه و هر سال در پناه رشد اقتصادی بین پنج تا ده در صد در راه بهبود شرایط زندگی خود بود با مردم متأثر، افسرده سر در گریبان و نگران امروز مقایسه کرد؟ چگونه می شود نادیده گرفت گناه کسانی را که یک کشور و یک ملت را به گمراهی،فقر و عزلت کشاندند؟
از اولین نوروز پس از روی کار آمدن این نظام سفاک چه بسا خاطرات تلخی به جا مانده است. نوروز هزار و سیصدو پنجاه هشت از دیگر نوروزها متفاوت بود. انقلاب منحوس سخت سرگرم گستردن سایه مخوفش بر سر تا سر کشور بود. پاره ای از بهترین و دلیر ترین فرزندان این سرزمین را به جوخه های اعدام سپرده بودند. جمعی نادان وابله از شادی درقتل دیگران پایکوبی می کردند و از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدند غافل از آن که سرنوشتی بس هولناکتر در انتظارشان بود.
در نوروز پنجاه و هشت هنوز نکبت و وحشت انقلاب همه را از خواب و خیال و توهم بیدار نکرده بود. آقای خمینی در نطق ها و خطابه های پیاپی خود، که امروز همه آن ها نایاب و سانسور شده اند، وعده آب و برق مجانی می داد. سخن از بر افکندن فقر، گسترش و وُفور نعمت می گفت. پاره ای از حواریون او از وعده و وعید اقتصاد توحیدی که در آن عدل و عدالت و خوشبختی و سعادت که قرار بود همگانی شود سخن می گفتند.هرروز و هر ساعت جمعی از به اصطلاح روشنفکران، نویسندگان و حقوقدانان به زیارت آقا در قم می رفتند و به کلمات قصار امام بَه بَه و چَه چُه میگفتند.
ازسوی دیگر سوای اقلیتی ناچیز که از مصادره و غارات اموال دیگران به نوایی رسیده بودند بقیه مردم نگران و سرگردان به آینده خوددر فکر چاره بودنداما کار از کار گذشته بود.همان کسی که در پاریس از آزادی ، مساوات و دموکراسی سخن می گفت،اکنون تحکم وتهدید میکرد، فریاد می زد و به قول خودش "قلم ها را می شکست." با کمک ارازل و اوباش حزب اللهی هرکسی را که به دست بوس آقا نمی رفت و در درگاه او سر به آستانه نمی سایید افشاگری، تبعید و زندانی می کردند.
نوروز سخت و طاقت فرسایی بود. اما هنوز مردم دستشان به دهانشان می رسید و آثار فقر و درماندگی دیده نمی شد. یکی از خصوصیات اولین نوروز بعد از انقلاب بروز آثار ضدیت با نوروز و نهاد های ملی از سوی رژیم تازه به قدرت رسیده و هواداران آن بود،اما کسی باور نمی کرد که آن ها آنقدر ابله و نادان باشند تا گمان برند که امکان وادار کردن مردم به گسستن از آداب و سنن ملی وجود دارد.
بیش از سه دهه از آن نوروز گذشته است و هر سال زندگی مردم سخت تر و طاقت فرسا تر شده است. زمانی که هر ایرانی به آنچه که می توانست مورد انتظار باشد می اندیشد تأسف و افسردگی دو چندان می شود. زمانی که انسان شرایط آن روز ایران را در مقایسه با ترکیه، کره جنوبی و حتی با اسپانیای آن روز می سنجد و امروز شاهد این همه واپسگرایی، فقر و ناتوانی کشور است از شدت تأسف اشک بر چهره اش جاری می شود. وقتی انسان جوانان سرخورده، معتاد و افسرده امروز میهنمان را مینگرد و سپس به آنچه می توانست باشد می اندیشد دردی عمیق در قلب و جان خود احساس می کند. امروز در آمد سرانه ایرانیان می توانست همانند کشورهای هم ترازآن روز ایران بین سی تا سی پنج هزار دلار در سال باشد. امروز ایران می توانست یکی از ده کشور بزرگ سیاسی و اقتصادی جهان به شمار آید، فراموش نکنیم حتی در آن چند سال آخر نظام پیشین پول ایران که امروز به چنین سرنوشت تأسف انگیزی دچار شده است از آنچنان قدرت خرید و اهمیتی برخوردار بود که با دیگر پول های رایج جهانی مانند دلار، فرانک، مارک و پوند در سبد پولی صندوق بین المللی پول قرار گرفته بود. کشورهای همسایه ما چه در شمال و چه در جنوب چه در شرق و چه در غرب همه با دید احترام و حتی حسادت به ما می نگریستند. بیش از یک میلیون کارگر اروپایی و آسیایی برای توسعه ایران در کشور ما اشتغال داشتند.
آری، در همان اولین نوروز پس از فروپاشی نظام پیشین سیر قهقرایی یک ملت، یک تمدن و یک کشور با سرعت روزافزون آغاز شد تا که به اینجا رسیدیم.
نظام جمهوری اسلامی با همه کبکه و دبدبه اش و با همه نیرنگ ها و ترفند های گوناگونش نه تنها توانست نوروز و دیگر مظاهر فرهنگ ملی را نابود و یا حتی تضعیف کند بلکه حتی بر عکس موجب شد که بیش از پیش مظاهر فرهنگ ملی علی رقم فشارهای حکومتی پررنگتر شود. سی و سه سال است نتوانسته اند جوانان ایران را از برگزاری آیین ملی آتش بازی و چهارشنبه سوری منع کنند. آنقدر حقیر و کوته فکرند که پس از سی و سه سال هنوز نفهمیده اند که مخالفت آن ها با این مناسبت های ملی خود بزرگتری محرک و مشوق جوانان و دیگرایرانیان وطن دوست است. ملتی که آداب و رسوم دیرینه خود را گرامی میدارد، از هویت ملی خود پاسداری می کند و به تاریخ پر افتخار خود می بالد هرگز نا امید و تسلیم نخواهد شد. هر سال، هر ماه و روز که می گذرد همانگونه که بر فشارهای حکومت علیه مردم افزوده می شود مقاومت و پایداری ملت ایران نیز همچنان سد تأثیر ناپذیری در برابر تجاوزات حکومت استوارتر می ایستد و مقاومت می کند.
همه چیز جبران پذیر است. همه خرابی ها را می توان بهتر از اول بازسازی کرد. وطن را می توان دوباره ساخت اما افسوس که عمرهای بر باد رفته و سال های دردناک ناامیدی و محرومیت قابل جبران نیست. از آنجا که تاریخ ملت ها سرشار از این نوع پستی و بلندی و زیر و بم ها است آنچه بر ما و ملتنمان گذشته است تجربه ای است پر هزینه اما گرانبها در مسیر رشد سیاسی و اجتماعی.
پاریس -
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
کاوه یزدانی
ما ایرانیانی که در خارج از کشور هستیم نمی توانیم عمق فاجعه ای را که در درون ایران می گذرد را درک نماییم . از آنچه در درون ایران می گذرد فقط یک تصور ذهنی داریم . از دور دستی بر آتش داریم.
آنروزهایی را که نگارنده در این متن نوشتند من هنوز نوجوان بودم.
در همان اولین نوروز پس از فروپاشی نظام پیشین سیر قهقرایی یک ملت، یک تمدن و یک کشور با سرعت روزافزون آغاز شد تا که به اینجا رسیدیم.
از اولین نوروز پس از روی کار آمدن این نظام سفاک چه بسا خاطرات تلخی به جا مانده است. نوروز هزار و سیصدو پنجاه هشت از دیگر نوروزها متفاوت بود. انقلاب منحوس سخت سرگرم گستردن سایه مخوفش بر سر تا سر کشور بود. پاره ای از بهترین و دلیر ترین فرزندان این سرزمین را به جوخه های اعدام سپرده بودند. جمعی نادان وابله از شادی درقتل دیگران پایکوبی می کردند و از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدند غافل از آن که سرنوشتی بس هولناکتر در انتظارشان بود. »
با گفتن و روایت کردن بلایی که ملت بر سر خودش آورده است ایران و ایرانی از این فاجعه نجات نمی یابد . شرایط گذران زندگی اکثریت مردم در درون ایران آنگونه نیست که بتوانند هم به معیشت خانواده برسند و هم اینکه با دست خالی و شکم خالی با رژیم بی رحم و تا دندان مسلح مبارزه کنند و رژیم سرکوبگر را پایین بکشند . مردم نیاز به کمک هم میهنان خارج کشور دارند . اگر راهی و چاره ای دارید که به ملت ایران در درون کشور کمک نمایید باید همه خرد و توان و شجاعت تان را بریزید روی میز و صادقانه به نجات ایران و ایرانی بپردازید . وگرنه با روزه خوانی و شعاردادن هیچ کاری سامان نمی گیرد . نگارنده می نویسد « همه چیز جبران پذیر است .» ولی این درست نیست . بعضی حوادث و اشتباهات و نادانی ها باعث ویرانگری های جبران ناپذیری می شوند . به عنوان مثال بخش های جدا شده از ایران را چگونه می توان جبران کرد ؟ یا اینکه خونهای ریخته شده جوانان و وطنپرستان را چگونه می توان جبران کرد ؟ یا اینکه اگر به هر دلیلی ایران را مثل یوگسلاوی و سودان و امروز لیبی بخواهند تجزیه کنند و موفق شوند چگونه می شود و می توان جبرانش کرد ؟ حوادثی که منجر به زیان های جبران ناپذیر شوند نیز داریم که ممکن است برای چندمین بار رخ دهند . پس باید راهکار داد و مسئولیت پذیرفت . در آنصورت می توان با همکاری ایرانیان درون و بیرون کشور ، ایران و ملت ایران را نجات داد . با احترام کاوه یزدانی
پاینده ایران
March 16, 2012 04:44:07 AM
---------------------------
|