شیءگرایی به معنای ازخودبیگانه شدن ، نشانگر مفهومی است که از هدف خود انحراف یافته و خودِ مفهوم، بهخودیخود تبدیل به ارزش شده است. در این پدیده هدف بهتدریج فراموش میشود و مفهوم، مستقل از سیاق و کارکردش منزلتی ابدی و فینفسه مییابد.
در این حالت دیگر تناسب مفهوم با شرایط و اعتبار مفهومی مطرح نیست بلکه پدیده تبدیل به هویتی میشود و با تنیدن هالهای ارزشی به دور آن قداست مییابد. در این حالت وابستگی شدید بهوجود میآید. یکسری اصول و گزاره که در خدمت هدف و محتوای خاصی هستند ناگاه خود محوریت مییابند. قالب به جای محتوی مینشیند. بدینترتیب با نفی پویایی و فهم و بازخوانی معنا بر حسب شرایط و نیاز ، صلبیت و جزمیت بر میخیزد و محتوی، قربانی بینش مکانیکی (ساختکاری) میشود.
حال با این تعریف به نظر میرسد استکبارستیزی که نسخه بومی ضدیت با امپریالیسم است در نگاه برخی از کوشندگان سیاسی و روشنفکران ایرانی چنین فرجامی پیدا کرده است. مروری بر ۳۳ سال حیات جمهوری اسلامی این واقعیت را آشکار میسازد که صورت شیءشده امپریالیسمستیزی و یا مقابله با مناسبات استعماری عاملی مهم در دوام استبداد دینی است.
ضدیت با امپریالیسم اگر به معنای نفی هر نوع مناسباتی باشد که مبتنی بر تحمیل خواست قدرتهای جهانی و نفی استقلال و رعایت منافع ملتهای کشورهای در حال توسعه باشد امری قابل دفاع و ضروری است. به عبارت دیگر باید سد سدیدی در کشور در برابر زیادهخواهی و تعرضهای خارجی ایجاد کرد.
اما رفتار استعماری ذات هیچ کشوری نیست بلکه رفتاری خاص و در برهه زمانی ویژه و تحت شرایطی مشخص است. اما نظریه امپریالیسم، خوی استکباری و سلطهطلبی را جزو ماهیت تغییرناپذیر نظام سرمایهداری و غرب معرفی میکند.
بنابراین بزرگترین خصم بشریت و دشمن کمربسته ایران و ایرانی ، غرب به سرکردگی آمریکا است و در هیچ حالتی نباید از توطئههای پایانناپذیر آن غفلت کرد. آمریکا امالفساد قرن است و این خناسترین شیطان تاریخ، دشمن درجه یک مردم ایران است.
بنیادگرایی اسلامی با همه تضادها و تفاوت بینشها در این نقطه با مدافعان چپ کلاسیک اشتراک دارد. این دیدگاه با "پیشینی کردن" مضرات و تهدیدات رفعنشدنی غرب، راه مراوده بر اساس منافع ملی را میبندد.
از سوی دیگر این دیدگاه هدف و معنای اصلی استکبارستیزی که مقابله با رفتار سلطهآمیز و زورگویی در مناسبات سیاسیست را به نفس رابطه خارجی تعمیم میدهد. اینجاست که از خودبیگانگی متولد شده و سرنوشت و منافع ملتی گروگان رابطه خصمانه با دشمن خارجی میشود که در هر حالتی شر او بیشتر است.
اگر هزاران نفر بیگناه کشته شدند باید سکوت کرد مبادا بهانه به دست امپریالیسم بیفتد و منابع کشور را چپاول کند. در این دیدگاه از شر سرمایهداری ائتلاف و همسویی با نیروهای سنتی و بنیادگرا و ماقبل مدرن ایراد ندارد. حتی وجود بنیادگراهای دینی نیز توطئه و نقشه امپریالیسم است. این دیدگاه به نگرشی میرسد که شر استعمار را افزون بر استبداد میداند.
در هر فرصتی تضاد اصلی را دشمن خارجی تعریف میکند. حال در مواجههای که امکان رویارویی در دو جبهه نیست، لذا ناگزیر فتیله مقابله با استبداد و خودکامگان داخلی را پایین میکشد و ناگزیر همه را فرا میخواند تا با محافظهکاری سیاسی و یا تعلیق مبارزه داخلی ، توانشان را در تقابل با دنیای استکبار متمرکز سازند.
این انگاره عملا نیرویی را فراتر از پایگاه اجتماعی و طرفداران حکومت در خدمت جمهوری اسلامی قرار داده و در تداوم بقای آن ناخواسته نقش کلیدی ایفا کرده است. کشور در ۳۳ سال گذشته همواره در شرایط خطیر و حساس قرار داشته که دشمنان مترصد ضربه زدن هستند.
در چنین فضای بزرگنماییشده که حکومت به آن دامن میزند ، هر اعتراض ، نارضایتی و تقاضا برای تغییر، تحت الشعاع همسویی با بیگانگان قرار میگیرد و پویشهای رادیکال به وابستگی به بیگانگان و یا غفلت از نقشههای خطرناک آنان متهم میشوند.
هر نظر شاذ و ناخوشایندی از دیدگاه مدافعان نگرش دشمننگر در سیاست خارجی یا آلت دست بیگانه طماع است، یا از سر غفلت آن را بازی خورده است.
استکبارستیزی شیء شده، ضمن اینکه مرزبندی روشنی با استکبارستیزی حکومتی ندارد و تقریبا از مبانی یکسانی نیز بهره میجوید بهگاه مواجه شدن با آنچه خطر خارجی میبیند ، انتقادات و اعتراضاتش نسبت به حکومت را کند میکند یا فرو میخورد.
در ابتدای انقلاب عدهای فعالیت در جبهه ضدامپرالیسم را اولویت دانستند و چشم بر جنایتهای نظامِ درحالتاسیس بستند و گرایشهای رادیکال مخالف را نیز تخطئه کردند. خود این نیروها در مقاطع بعدی قربانی شدند و نظام تفاوتی بین آنها و نیروهای انقلابی قائل نشد.
اکنون نیز به نظر میرسد عدهای از آن تجربه درس نگرفتند و در شرایط کنونی نیز همین نگرش را بازتولید میکنند. برخی تبلیغ میکنند که مقاومت و تقابل با امریکا و اسرائیل باید به مسئله اول اپوزیسیون در شرایط فعلی بدل شود.
برخی دیگر میگویند چون تحریمهای اقتصادی شدت گرفته و خطر جنگ میرود لذا باید درجه مخالف سیاسی را کاهش داد و از شدت تقابل با نظام کاست.
در حالی که استبداد به خودی خود مفسدهای است که مبارزه و تقابل با آن در هیچ شرایطی تعطیلبردار نیست. مبارزه با استکبار و خوی استعماری برخی از نیروهای خارجی موجب هیچ حقانیت و موجودیتی برای تحمل درجاتی از استبداد دینی نمیشود.
جمهوری اسلامی از بدو تاسیس تاکنون از این حربه استفاده زیادی کرده است. از ابتدای انقلاب تا هر کس اعتراضی کرد و خواستهای را طلب نمود بلافاصله با چماق توطئه ضد انقلاب و امپریالیسم بر سر آن کوبیده شد
اعتراضات در گنبد ، کردستان ، تبریز و درگیریها با گروههای سیاسی مخالف در ابتدا شکل متفاوتی داشت. هیچکدام از این اعتراضات به رسمیت شناخته نشد و از همان ابتدا خواستههای بخشی از جامعه ایران به دسیسه و توطئه آمریکا و عوامل رژیم گذشته تقلیل داده شد.
این مسئله در هیاهویهای انقلابیگری ابتدای انقلاب ، تثبیت نشدن پایههای نظم جدید و نگرانی مردم از ناامنی باعث بسیج بخشی از جامعه و بهویژه تودههای ناآگاه در خدمت اهداف سیاسی انحصارطلبانه حکومت گشت.
البته همین دیدگاه که همه اعتراضات را به مکر نیروهای بدخواه ایران تحویل میداد و در اصل پذیرای خواستههای دگرخواهانه نبود ، خود بستری برای بهرهبرداری توطئهگران واقعی نیز شد. وقتی حقوق و منزلت آحاد جامعه قدر دانسته میشود آنگاه فرصت تحرک برای نیروهای شرور و مخالف سربلندی ایران تنگ میشود. این الگوی رفتاری در برابر اعتراضات در تمامی ادوار پس از انقلاب بدون هیچگونه تغییری تداوم یافت.
فرقی نمیکرد موضوع اعتراضات حجاب اجباری باشد یا فقر، محرومیت اقتصادی و اجتماعی، تبعیض قومیتی، مسائل زیست محیطی، نبود آزادی بیان، تعطیلی روزنامههای منتقد، شکنجه زندانیان سیاسی، قتلهای زنجیرهای مخالفین، اختلافات مذهبی، محدودیت برای آزادی اعمال دینی اقلیتهای مذهبی، مشکلات کارگری، مطالبات جنسیتی و قوانین نا برابر؛ هر چه بود که صاحبان قدرت آن خواستهها را نمیپسندیدند و تهدیدی برای بقای خود در قدرت میدانستند، بلافاصله به توطئه بیگانگان نسبت دادند و دهها تئوری از جمله شبیخون فرهنگی، تجزیه ایران، تهاجم فرهنگی، براندازی مسلحانه، جنگ نرم، براندازی قانونی، براندازی خاموش و... نیز تدوین کردند و پشتوانه نظری سرکوبهای فیزیکی و خونین قرار دادند.
تغییر حکومت و یا اصلاح آن، خواست بخش مهم و انکار ناپذیری از مردم ایران است. کشورهای خارجی نیز هر طرح و یا تمایلی داشته باشند تا زمانی که در تقابل با این خواست مردم قرار ندارد و حقوق سلبناشدنی آنها را تهدید نمیکند، دلیلی برای ترمز جنبش اعتراضی در داخل نمیشود.
اگر به عنوان مثال امریکا و اسرائیل از طرح براندازی در ایران حمایت بکنند اگر این طرح جایگزین مبارزات مردم ایران نباشد و نخواهد آلترناتیوی مصنوعی را بر مردم ایران تحمیل کند ، نباید به عنوان عاملی بازدارنده در مبارزات مردم ایران در نظر گرفته شود. یا تشدید بحران خارجی باعث کاهش سطح و شدت مخالفت با اقتدار گرایان داخلی شود.
نیرویی که به دنبال تغییر حکومت در ایران و استقرار دموکراسی است، از موافقت کشورهای قدرتمند دنیا و جامعه جهانی با تغییر حکومت ناراحت نمیشود و سطح منازعه خودش با حکومت نامشروع را کاهش نمیدهد.
بهشرط اینکه آنها به دنبال عملیسازی براندازی نباشند. همچنین موضع مثبتی نسبت به تشدید فشار خارجی بر حکومت ضدمردمی ایران میگیرد و سعی میکند فشارهای خارجی، که خط قرمز برای کشور ایران محسوب نمیشود، را تبدیل به فرصت برای مردم ایران کند.
داخل و خارج، سازوکارهای خاص خودشان را دارند اما نباید تقابل با نیروهای خارجی مسئلهدار، به مفری برای مستبدان داخلی تبدیل شود که نسبتی با مردم ایران ندارد مگر اینکه کشور و ملت ایران را حوزه چپاول ، سرکوب و تعدی خود قرار دادند.
استعمارستیزی و حفاظت از استقلال کشور امری ضروری است، اما باید این مفاهیم مصادیق روشنی در شرایط حال داشته باشند و بر وضعیت کنونی کشور بر اساس واقعیتهای محسوس و فکت تطبیق داده شود. نه اینکه مسیر تدوین راهبرد سیاست خارجی از راهروی انگارههای ایدئولوژیک و هویتطلبانه بگذرد و یا تاملات روشنفکرهای کافه نشین و انتزاعی را ارضا کند. نباید حال اسیر گذشته شود.
مسئله اصلی زوال استبداد دینی با استفاده حداکثری از ظرفیتها و امیدسازی مبتنی بر واقعیات، در چهارچوب حفظ استقلال و منافع ملی کشور است و هیچ عامل دیگری نمیتواند این مسئله را تحت الشعاع قرار دهد.
البته سوابق منفی گذشته برخی از دولتهای خارجی و در راس آنها روسیه ، انگلستان و آمریکا باعث شده است تا چنین ذهنیتی در جامعه ایران ریشه بدواند و بهحق سوءظنی نسبت به [حمایت] خارجی شکل بگیرد.
سخنی از مرحوم آیت الله شریعتمداری در این باب روشنگر است وی در سال 1358 گفت : " تا هر کس زبان به انتقاد میگشاید ، سریعا میگویند ضد انقلاب است در صورتی که [اگر] کسی با انتقاد مخالفت کند، ضد انقلاب است."
اما پس از انقلاب مسیر معکوس شد. انقلابی که آمده بود آزادی را به ارمغان بیاورد ، از همان ابتدا آزادی را محدود کرد تا امپریالیسم و ضدانقلاب سوءاستفاده نکند و این قاعده کموبیش تا کنون جاری بوده و دامنه آن کم و زیاد شده است.
در حالی که در آموزههای لنین و متون کلاسیک مارکسیسم مرحله نخست پیکار طبقاتی، حاکم شدن دولت بورژوازی ملی است و از گذار از وضعیت سنتی ، خرده بوژوازی و ماقبل سرمایهداری به نظام سرمایهداری اولیه دفاع میکند تا زمینه برای پیکار نهایی طبقه کارگر مهیا شود. اما در بین نیروهای چپ سنتی ایران این دیدگاه وضعیت معکوسی یافت و اکثریت آنها نیروهای سنتگرای جامعه را یا متحد خویش فرض کردند یا تضاد فرعی.
اکنون نیز همین نگاه غلط در بخشی از نیروهای سیاسی اپوزیسیون جریان دارد و حکومت به خوبی نسبت به استفاده از این ظرفیت برای تداوم ماجراجویی خارجی خود و مهار اعتراضات در داخل آگاه است. نگاه مبتنی بر آمادگی همیشگی جامعه برای مبارزه با دشمن غدار خارجی و گذشتن از خواستههای خود برای عدم سوءاستفاده بیگانگان باید جایش را به برخورد عقلانی و محاسبهگرانه بدهد.
در سیاست خارجی مطلوب دوست و دشمن دائمی وجود ندارد منافع دائمی وجود دارد. بر همین مبنا باید فرصتها را حداکثر کرد و تهدیدها را بر طرف ساخت. استکبارستیزی باید معنای درست خود را پیدا کند. لازمه این کار نفی شیءزدگی در تقابل با زیادهخواهی بیگانگان و مطلقانگاری در تعاملات خارجی است.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|