حوادث وحشتناک هفته گذشته در شهر تولوز فرانسه که منجر به کشته شدن کودکان بیگناه یک مدرسه یهودی و معلم آن ها شد و سپس معلوم شد این قاتل همچنین مسئول ترور سه سرباز فرانسوی در آن شهر است، بار دیگر خاطره شبح شوم تروریسم را در اذهان مردم اروپا و آمریکا زنده کرد.
یافتن عامل این عمل وحشتناک و غیر انسانی و سپس اقرار او و کسانش بر انجام این جنایت و اظهار رضایت از موفقیتشان، برای مردم کشورهای غربی بسیارغیرمنتظره و حیرت انگیز است. اما برای ما ایرانی ها که سال ها است قربانی و هدف تروریسم بوده ایم این حادثه فرصتی ایجاد کرده است تا یکبار دیگر مردم دنیای متمدن را از خطر سازش با نظام تروریستی جمهوری اسلامی بر حذر داریم.
برای مردم کشورهای دمکراتیک که حکومتشان ناشی ار اراده ملت است هنوز بسیار دشوار است که قبول کنند در کشور ما تروریسم نه تنها مورد تعقیب قرار نمی گیرد بلکه بر کرسی قدرت نشسته و سرنوشت هفتاد و پنج میلیون ایرانی را در دست خود گرفته است. اگر در کشورهای دمکراتیک حکومت ناشی از اراده ملت است در مورد گذشته و حال جمهوری اسلامی باید گفت این نظام برآمده از ترور و وحشت است. با تروریسم، خشونت و ایجاد وحشت قدرت را قبضه کردند و سپس با اعدام، شکنجه، مجازات های قرون وسطایی و ایجاد محیط رعب و وحشت موضع خود را بر اریکه قدرت تحکیم کردند و امروز همچنان حاکمیتشان را بر ملت اسیر و بی پناه ایران تحمیل می کنند. مجازات های وحشیانه و بازگشت به دوران توحش در هر جامعه ای ایجاد ترس و و حشت می کند. جمهوری اسلامی نیز همانند هیتلر و استالین با اعمال خشونت بی حدو حصر به قدرت رسید و با استفاده از همان وسائل نامشروع به حکومت خود تداوم بخشیده است.
امروز هم بعد از حادثه وحشتناک تولوز یکبار دیگر همانند حوادث یازده سپتامبر مسأله تروریسم و رفتار تروریستی به عنوان مهمترین مسأله جهانی مطرح است. در زمانی که کشورهای غربی، و آمریکا که خود هدف بزرگترین حمله های رژیم تروریستی بوده است، باز هم با این رژیم تروریست سودای گفتگو دارند شاید بی فایده نباشد که یکبار دیگر با استفاده از این فرصت، نقش ترور و وحشت را در ایجاد و تداوم جمهوری اسلامی خاطر نشان کنیم.
تروریسم همانند یک غده سرطانی است که اگر با آن مقابله نشود همچنان به رشد خود ادامه خواهد داد و هرچه در سر راه آن قرار گیرد آلوده و نابود خواهد کرد. با آن که هنوز تعریف جامع و کاملی برای این هیولای ضد بشریت مورد تائید قرار نگرفته است، در سازمان ملل برای اولین بار سعی کرده اند تعریفی قابل قبول به همگان پیشنهاد کنند. اما این تعریف پیشنهادی که در شصتمین سال تأسیس سازمان ملل در مجمع عمومی مطرح شد بازهم مورد تائید و توافق همگان قرار نگرفت. شاید برای پاره ای از خوانندگان جالب باشد که با این که این همه در مورد تروریسم گفته و نوشته اند تاکنون توافق اصولی و یک تعریف بین المللی مورد قبول از تصویب و تأیید هیچ سازمان و مرجع بین المللی نگذشته است.
با این وجود بر مبنای یکی از تعاریف متداول، تروریسم عبارت است از "استفاده غیر قانونی و یا تهدید به استفاده از خشونت به وسیله یک فرد و یا یک گروه علیه افراد و یا گروه های دیگر و یا اموال آن ها با نیت ارعاب و اجبار برای پیشبرد اهداف سیاسی و یا مسلکی". به صورت ساده تر شاید بتوان گفت هر نوع استفاده نامشروع ازخشونت برای پیشبرد مقاصد سیاسی؛ مسلکی، مذهبی و غیره را باید تروریسم نامید. استفاده از کلمات نامشروع و نظایر آن دقیقاً به این دلیل است که در نظام های قانونی و دموکراتیک استفاده از خشونت فقط در انحصار حکومت قرار دارد آن هم در چهارچوب قوانین و مقرراتی که برمبنای رعایت اصول اعلامیه جهانی حقوق بشرو با ضوابط صحیح قانونگذاری وضع شده باشد.
ماده نُهم اعلامیه جهانی حقوق بشر می گوید :" احدی را نمی توان خودسرانه توقیف، حبس و یا تبعید نمود". ماده هفده می افزاید:" هر شخصی منفرداً و یا به طور اجتماع حق مالکیت دارد. هیچکس را نمی توان بدون مجوز قانونی از مالکیت محروم کرد. " انحصار قوه قهریه و اعمال خشونت در دست حکومت های دموکراتیک راه را برای هر فرد یا گروه دیگری که بخواهد اعمال خشونت کند بسته است. از این رو تعریف تروریسم به عنوان استفاده "غیر قانونی از خشونت" باید در این مبحث مطرح شود. صرف نظر از این که چگونه تعریفی برای تروریسم مورد توافق قرار گیرد، یک مرور کلی در مورد تاریخچه ایجاد و تداوم جمهوری اسلامی به خوبی نشان می دهد که "استفاده نامشروع از خشونت" یکی از مبانی اصلی این نظام است. وقتی غربی ها و به ویژه آمریکایی ها درباره تروریسم جمهوری اسلامی سخن می گویند غالباً به حوادث چهارم نوامبر هزارو نهصدو هفتادونه بر می گردند و اشغال سفارت آمریکا در تهران را که با گروگان گیری دیپلمات ها ادامه یافت نخستین عمل تروریستی رژیم جمهوری اسلامی می دانند. اما برای ما ایرانی ها تاریخچه اعمال تروریستی این نظام بسیار با سابقه تر و قدیمی تر از حادثه اشغال سفارت آمریکا و گروگان گیری دیپلمات ها است. در دوران قبل از انقلاب اسلامی حادثه به آتش کشیدن سینما رکس در آبادان که در آن بیش از چهارصد انسان بیگناه زنده سوز شدند یکی از مخوفترین خاطرات تروریستی این رژیم است. با آن که هرگز نگذاشتند مردم همه حقایق را در مورد این جنایت شنیع کشف کنند، قضاوت نهایی جامعه در شناسائی مرتکبین واقعی این جنایت شکی باقی نگذاشته است. آنقدر سند و مدرک وجود دارد که بتوان روزی عاملان واقعی را در یک دادگاه قانونی معرفی ومحکوم کرد. اگر امروز کسی نتواند به دلیل وسواس های ضروری قانون مداری و عدالت خواهی رسماً سران نظام را به ارتکاب آن جنایت محکوم کند، چنین شکی در مورد رفتارآن ها پس از پیروزی انقلاب وجود ندارد.درمورد تیرباران های روی بام مدرسه رفاه و هزاران کشتار دیگر، با احکام قرون وسطایی دیوانه هایی از نوع شیخ صادق خلخالی، هیچگونه نامی جز رفتار تروریستی نمیتوان اطلاق کرد.همه آن اتهام های واهی مانند مفسد فی الارض ، محارب با خدا لاطائلات و چرندیاتی بود که برای ارعاب جامعه و اجبار مردم به تمکین دستورهای غیر قانونی اختراع کرده بودند.
با هر اعدامی بر میزان ترور و وحشت در جامعه افزودند و امکان هرگونه مقاومتی را تضعیف کردند. استفاده از این شیوه تروریستی به سود نظام تمام شد. از آن پس توانستند در مدت کوتاهی بر اوضاع مسلط شوند و هر بار که با مشکلی برخورد می کنند جمعی را به چوبه های اعدام ویاجوخه های تیرباران می سپارند.کشتار هزاران جوان زندانی پس از نوشیدن " جام زهر" و قبول آتش بس در جنگ با عراق نمونه ای از این رفتار تروریستی و استفاده از آن برای ارعاب جامعه و پیشگیری از هر نوع عکس العمل احتمالی علیه حکومت بود. امروز هم اگر آنها برنامه تسلیم در برابر آمریکا و کشورهای غربی را بخواهند عملی کنند باز برای ارعاب مردم دست به جنایاتی تازه خواهند زد.
صدورانقلاب تروریستی
موفقیت ظاهری این نحوه عمل در صحنه داخلی موجب شد که به صدور انقلاب تروریستی به منطقه و کشورهای دیگر بپردازند. ایجاد حزب الله در لبنان ، عملیات انتحاری سال هزارو نهصدوهشتادو دو در بیروت علیه قوای فرانسوی و آمریکایی، بمب گذاری در مرکز فرهنگی کلیمیان در پایتخت آرژانتین، فتوای قتل سلمان رشدی و ترور ده ها نفر از مخالفان سیاسی نظام در اروپا و دیگر نقاط جهان، قتل های زنجیره ای در دوران صدارت آقای خاتمی و بسیاری از دیگراعمال تروریستی منتسب به رژیم، همه شواهدی هستند گواه بر طینت پلید این نظام و عوامل آن. غربی ها فقط آنچه را به سر خودشان می آید جدی به حساب می آورند و بلا هایی که این نظام بر سر ملت ایران آورده است در محاسبات آن ها کمتر تأثیری به جا گذاشته است.
امروز که همه سخن از جنگ با تروریسم و ریشه کردن آن را مطرح کرده اند چگونه می توان قبول کرد که پاره ای از کشورهای غربی برای "ایجاد فضای امن در خاورمیانه و پیشگیری از مسابقه تسلیحاتی" با چنین رژیم سفاکی بر سر میز مذاکره می نشینند درحالی که در بسیاری موارد اعمال تروریستی در قلب شهرهای اروپا مانند لندن، برلن و پاریس به دست عوامل این نظام صورت گرفته است و سپس در محاکم صالحه همین کشورهای اروپایی، پس از رسیدگی دقیق رأی به محکومیت عوامل جمهوری اسلامی داده اند. چندین تن از وزرای کابینه آقای احمدی نژاد در کشور آرژانتین هم اکنون به جرم بمب گذاری در مرکز یهودیان در شهر بوئنس آیرس تحت تعقیب هستند و حکم بین المللی جلب آن ها صادر شده است. باز هم در چنین شرایطی امیدوار بودن به توفیق در مذاکرات با جمهوری اسلامی جز پشت پا زدن به منافع ملت ایران و بی اعتنایی به رفتار غیر انسانی این نظام معنا و مفهوم دیگری ندارد.
آنچه در فرانسه روی داد یک امر استثنایی نیست. طبق آخرین گزارش های رسمی کنگره آمریکا جمهوری اسلامی هم اکنون چندین تیم تروریستی در داخل خاک آمریکا ایجاد کرده است و هر زمانی که لازم باشد به آن ها دستور حمله صادر خواهد کرد. اکنون که رژیم به خاطر تحریم های سیاسی، مالی و اقتصادی به ورطه سقوط نزدیک می شود نشستن با این نظام وآغازدورجدیدی از مذاکرات بی حاصل، همانند کمربند نجاتی است که برای غریقی پرتاب شود. هر نوع مذاکره و گفتگو که منجر به تداوم حکومت نامشروع این جماعت شود از نظر ملت ایران محکوم است و به عنوان نوعی اقدام خصمانه علیه منافع ملت ایران تلقی خواهد شد.
هرچند جیره خواران و عوامل دست نشانده جمهوری اسلامی تحت عناوین و نقاب های گوناگون برای حفظ این نظام کوشا هستند، نتیجه اعمال آن ها زمانی مؤثر خواهد بود که اکثریت ایرانیان مبارز در خارج از کشور نتوانند فریادرسا و یکپارچه دادخواهی و تظلم خود را به گوش جهانیان برسانند.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
حق
با درود بر هم میهنانم بویژه کافه نادری های نازنینم، کاوه و عرفان گرامی، بله، همین خواص پرمدعای در ساحل امن نشسته بسیار مقصرتر از خود رژیم و هر بیگانه ای هستند که اگر نبودند با همه تفاوتهایشان در یک صف می ایستادند و جلوی به مشروعیت و به رسمیت شناخته شدن این رژیم را می گرفتند بویژه پس از رویدادهای خونین عاشورای ۸۸ که نزدیک بود رژیم کله پا شود که هیچ شک و شبهه ای را باقی نگذاشت که این رژیم هیچ مشروعیتی در ایران ندارد و نباید بوسیله احدی در جهان به رسمیت شناخته شود! این مسئولیت بر دوش همه خواص برون مرزی گذاشته شده بود ولی چون یا نفهمیدند و یا نمی خواستند بفهند به بیگانه آچمز شده این فرصت طلایی را داد که کلاه بر سرمان بگذارد و این رزیم را به رسمیت بشناسد و برنده شود. چرا در آنزمان این خواص پر ادعا در یک صف جلوی امریکا و اروپا و اسرائیل نایستادند و چرا با اینکارشان اجازه دادند که این بیگانگان همچنان برای پیشبرد اهداف شومشان در ایران این رژیم را به رسمیت بشناسند و به آن مشروعیت بدهند تا مذاکرات با این رژیم را توجیح و حتی حمله نظامی شان را به ایران توجیح کنند؟! این خواص در برسمیت و شناخته شدن این رژیم نقش مستقیم داشتند و اگر به ایران حمله نظامی شود اینها هستند که در درجه اول مسئول همه ویرانی ها و فروپاشی ایران خواهند بود و نه رژیم و امریکا و اروپا و اسرائیل که منافعشان حکم می کند که ایران نباشد. این خواص که انقدر ادعای وطنپرستی کرده و می کنند تا حالا نقش تاریخی و وجدانی و سرنوشت ساز خود را بازی نکرده اند، چرا و چرا و چرا و چرا؟؟؟؟؟ اقلا بیایند جلو و بگویند که نه شهامت اش را دارند و نه کفایتش را و خیال همه ما را راحت کنند! تا زمانیکه چنین نکنند باید به ما پاسخگو باشند که چرا همچنان مقام خواص را برای خود حفظ کرده اند و به چه دردی خورده و می خورند! فکر کنم که لُرد کورزون انگلیسی بود که حدود یک قرن پیش گفت که سربازان ایرانی دلیر و جان بر کف و سلامت جسمانی دارند ولی ژنرال های بی عُرضه دارند. عجب حرفش امروز درست از آب درآمده است! ما سربازیم و نمی توانیم ژنرال باشیم چون گنجایش ها در افراد متفاوت اند و اکثریت هر جامعه ای هم گنجایش سربازی دارند و نه ژنرالی. آنهایی که ژنرال اند خود می دانند که ژنرال اند ولی چرا انقدر بزدل و محافظه کار هستند و وطنپرستی و مسئولیتی که به دوش شان هست چه بخواهند و چه نخواهند را بر آن ضعف های فلج کننده شان غالب نمی کنند تا ایستاده برای ایران بمیرند و هم خود و هم ایران را جاودانه کنند؟! وجاهت ملی شان را کی می خواهند خرج کنند یا آیا اصلا خیال خرج کردنش را دارند یا آنرا با خود و همه مسئولیت هایی که تاریخ به گردنهای کج شان گذاشته است را به گور خواهند برد؟! امروز تصمیم بگیرند چون ایران دارد به آن نقطه بی بازگشت می رسد. یا بر سر اصولی که داریوش همایون گذاشت توافق و همکاری کنند و بدنبال همکار بگردند و یا دکانهای متروکه شان را ببندند و بیخودی امید واهی در دل مردم نکارند. اقلا دست از این ستم به ملت ایران بردارند. بس است دیگر! اگر شایسته سالاری ای حکمفرما بود اکثریت این خواص یک دکان بقالی را هم نمی توانستند بگردانند چه برسد به گرداندن ایران! از تحلیل و تفسیرهایشان و ذکر مصیبت و تکرار مکرر آنهم بوسیله این جماعت دیگر حالم بهم خورده است. ایران اینجوری آزاد نمی شود. ما مصیبت ها را خودمان از شاهین فاطمی خیلی بهتر می دانیم و فقط او قشنگتر از ما درباره آنها می تواند بنویسد. با ذکر مصیبت و تکرار آن و نالیدن که چرا امریکا و اروپا نمی فهمند که مذاکره با این رژیم تروریست فایده ندارد آنهم بزبان فارسی که آنها نمی فهمند اگر مردمفریبی نباشد چیز دیگری نیست. امریکا و اروپا و اسرائیل خوبتر از همه ما می فهمند که این مذاکرات برای نمایش است تا افکار عمومی خود را اماده جنگ کنند و در سازمان ملل با اسناد و مدارک مذاکرات بی نتیجه با این رژیم بتوانند راحت حمله نظامی را توجیح کنند. خودشان این رژیم را برای همین منظور نگه داشته اند وگرنه بر هیچکسی پوشیده نیست که ملت ایران در تظاهرات ۸ ماه جنبش سبز در درون و برون مرز با صدای بلندی که هر گوش کری را هم خراشید اعلام کرد که این رژیم نماینده ملت ایران نیست و نه معتبر است و نه مشروع است و دنیا نباید انرا برسمیت بشناسد. آیا باید پروفسور اقتصاد یک دانشگاه امریکایی در پاریس بود تا اینرا فهمید و با این پیام ملت ایران مبارزه خود را تنظیم کرد و به آن جنبه حقیقی و حقوقی در همه مراکز بین المللی داد و در این راستا سماجت کرد و آنوقت به سخنگوی جنبش سبز ملت ایران تبدیل شد؟! آیا در اینصورت هم جنبش سبز فروکش می کرد یا به برون مرز منتقل می شد و از حمایت هم درون مرزی ها و هم برون مرزی ها برخوردار می شد؟! باید پروفسور اقتصاد ... بود تا این را فهمید و اگر فهمید چرا هرگز درباره اش لب تر نکرد و نمی کند و بجایش به همه حکم می کند که خرچنگهای بد بگذارید خرچنگهای خوب پشت درهای بسته در مرکز اولاف پالمه برایتان دمکراسی بیاورند! اینجوری می خواهد ایران را نجات دهد، با این دیکتاتوری اش و با این فرمول که در سال ۵۷ نتیجه اش را دیدیم! از کی تا حالا شهریار آهی و محسن سازگارا و علیرضا نوریزاده و حسن شریعتمداری ملت ساز ملت باز شده اند خرچنگهای خوب و مرغوب! آدم واقعا از هوش و وطنپرستی و آزادیخواهی این پروفسور اقتصاد و آن دکتر و این مهندس مغزش سوت می کشد! خدا نکند اینها بشوند سر آن مرغی بی سری مثل من که مرتب خودش را به در دیوار می کوبد! اینها ژنرال نیستند که! فقط ادای ژنرال بودن را با حمایت این و آن بیگانه و رژیم در می آورند و در میانشان هم هستند که در رشته دانشگاهی خود موفق بوده اند ولی قادر نبوده اند همان توانایی را در عالم سیاست و مسئولیت و و و نشان دهند که هیچ بلکه ثابت کرده اند که در این موارد از یک سوپر سر کوچه در ایران هم کمتر توانایی دارند ولی خود را از او بالاتر می دانند. اغلبشان هم به ما که سهل است حتی نمی توانند به آن سوپور هم درباره نوع مبارزه شان در راه نجات ایران پاسخی بدهند که با عقل جور درآید! پاینده ایران و ملت ایران
March 30, 2012 02:48:38 PM
---------------------------
کاوه یزداني
تروریسم را خودشان میآفرینند . اما این بار این تروریسم افسار گسیخته است و محارش نیز کار ساده ای نیست . به همین دلیل نیز با تروریسم مزاکره می کنند . نه تنها با تروریسم مزاکره می کنند بلکه در کشور خودشان رسانه نیز با هزینه خودشان در اختیار عوامل تروریسم قرار می دهند . صدای فارسی آمریکا و بی بی سی فارسی.
عده ای فقط یاد گرفته اند که دردها را بنویسند و از درمان غافل مانده اند و فکر میکنند با بیان کردن دردها مشکل حل خواهد شد. تا چه زمانی می خواهید ذکر مصیبت کنید ؟ ملت ایران از بی تفاوتی خواص نسبت به درمان دردها سرخورده شدند . به همین دلیل نیز به خانه هایشان بازگشتند و قیام ملی فروکش کرد . جناب پروفسور فاطمی .
March 30, 2012 02:41:26 AM
---------------------------
|