روز يکشنبه، سوم فروردين ماه ۱۳۵۹، شاه و همراهانش به قاهره - پايتخت مصر- پرواز کردند. محمد انور سادات - رهبر مصر- که محمد رضاشاه را «برادر» خود می خواند، او را در کاخ «قبه»، کاخ شاهان مصر، جای داد، کاخی که محمدرضاشاه آن را از دوران نامزديش با فوزيه - خواهر آخرين پادشاه مصر- به ياد داشت.
شاه ، اين بار، انزوا پيشه کرده و گوشه گرفته بود. او حتی تن به ديدار با فرستادگان رسانه های گروهی نيز نمی داد؛ تا اين که اواخر ماه مه، اوايل خرداد ماه، انورسادات در احوالپرسی تلفنی روزانه اش از شاه، به او خبر داد که «کثرين گريم» که در ايران با نام «کاترين گراهام» شناخته می شود، مدير موسسه مطبوعاتی «واشينگتن پست» به قاهره آمده و خواستار ديدار با اوست.
شاه به انور سادات پاسخ می دهد: اما، انور! من ممکن است حرف های تندی درباره دوستتان- جيمی کارتر- بزنم. ناراحت که نمی شوی؟
انور سادات می خندد و می گويد : نگران من نباشيد، هر چه می خواهيد بگوييد.
کثرين گريم، همراه جيم هوگلند، گزارشگر واشينتگن پست، به ديدار شاه در کاخ قبه می روند. اين آخرين گفت و گوی مطبوعاتی شاه تبعيدی ايران، پيش از مرگ اوست...
جيم هوگلند در گزارشش از اين ديدار که نخست در واشينگتن پست و سپس روز ۲۸ ماه مه ۱۹۸۰ در اينترنشنال هرالد تريبيون منتشر شد، می نويسد:
"شاه که در پی آخرين عمل جراحی بر روی او، بسيار لاغر و رنجور می نمود، جامه خوشدوختی بر تن داشت اما بر اثر لاغری زيادش، گشاد و بيقواره به تنش زار می زد.... شاه نزديک به دو ساعت، به پرسش های من و خانم «گريم» پاسخ داد... او در گفته هايش، بخصوص هنگام ياد کردن از برنامه های بلند پروازانه يی که برای کشورش (ايران ) داشت، پی در پی آه می کشيد و افسوس خطاهای گذشته را می خورد....
او می گفت: امروز خيلی ها به من می گويند که اگر در آن روزها دست دولت و نظاميان را باز می گذاشتم، خونريزی صد بار کمتر از آن می بود که بر اثر نرمش و سازش و تسليم قدرت به نيروی مخالفان، پيش می آمد."
بگزارش جيم هوگلند، شاه در اين گفت و گو، آمريکا و بريتانيا را متهم کرد که در روزهای بحرانی اواخر سلطنتش، او را رها کردند و با مخالفانش کنار آمدند.
شاه سپس، رسانه های گروهی غرب را آماج تيرهای انتقادی تند می گيرد و به کثرين گريم، مدير و جيم هوگلند، گزارشگر روزنامه واشينگتن پست، بی هيچ مجامله يی می گويد:
"شما دلتان برای حقوق بشر می سوخت؟ شما از نبود مردمسالاری و آزادی در ايران رنج می برديد؟
بفرماييد! اين هم حقوق بشری که می خواستيد. اين هم مردمسالاری و آزادی هايی که از نبود آن در دوران پادشاهی من رنج می برديد!"
محمدرضاشاه پهلوی بامداد روز پنجم مرداد ماه ۱۳۵۹ در پی بيست و چهار ساعت دست و پنجه نرم کردن با مرگ، دستخوش تبی تند و سوزان و در اغماء، ديده بر جهان فرو بست.
در مراسم باشکوهی که انورسادات برای «برادرش محمدرضاشاه» بر پا کرد، جز ريچارد نيکسون، رئيس پيشين جمهوری آمريکا، و کنستانتين، پادشاه بر کنار شده يونان، از دوستان نزديک او، نشانی به چشم نمی خورد؛ حتی از ملک حسين – پادشاه اردن- دوست ديرين و بسيار وامدار شاه......
شاه پيش از مرگ به جيم هوگلند گفته بود که حتی استعفای او از مقام پادشاهی نيز به رهايی ديپلماتهای آمريکايی گروگان «دانشجويان پيرو خط امام» ياری نخواهد داد.
بزودی ثابت شد که مرگ شاه نيز در آزادی اين گروگان ها بی اثر بوده است. پنجاه و دو ديپلمات آمريکايی، حتی پس از مرگ شاه نيز در بند ماندند.
چند روز پس از درگذشت شاه، دقيقاً روز سی ام شهريور ماه ۱۳۵۹، عراق، زير فرمان صدام حسين، نخستين تجاوز نظاميش به خاک ايران را آغاز کرد. جنگی که با ادامه اسارت ديپلماتهای آمريکايی در تهران، جهان غرب را در کنار عراق جای داد اما نه آنچنان که صدام حسين پيروز از ميدان به در آيد.
ياری های جهان غرب به عراق آنچنان بود که جمهوری اسلامی نيز از ميدان جنگ پيروز بيرون نيايد. بدين سان، جنگ عراق و جمهوری اسلامی با ميليون ها کشته ، زخمی و آواره و نيز ميلياردها دلار خسارت به هر دو طرف، هشت سال خونين به دراز کشيد.
به هر روی، زير بار همين جنگ خان و مان سوز بود که جمهوری اسلامی سرانجام، پس از چهار صد و چهل و چهار روز، گروگان های آمريکاييش را آزاد ساخت.
آمريکايی ها در اين مدت، بر پايه سنتی ديرين، با گره زدن نوارهای زرد بر در و ديوار و درخت، ياد اين گروگانها را زنده نگاه داشته بودند؛ و نيز با ترانه يی به نام «نوار زرد رنگی بر تنه درخت پير بلوط ببند» خاطره آنان را حفظ کردند.
خواننده اين ترانه، از زبان مردی که دوران دور و دراز پر عذابی را دور از شهرک زادگاهش گذرانده، خطاب به معشوقه او می خواند:
"دوران محکوميتم به زندان را گذراندم
اکنون به خانه می آيم
اگر همچنان به ياد منی
اگر همچنان مرا عاشقانه دوست می داری
نوار زرد رنگی بر تنه درخت بلوط پير
درخت بلوط پير سر راه شهرکمان ببند."
دلداره دور مانده از دلبر، با اتوبوس، رهسپار شهرک معشوقه می شود.
به شهرک نزديک می شوند
دلداده بيتاب است.
آيا نوار زرد رنگی به دور تنه درخت بلوط پير بسته شده يا نه ؟
دلداده خود جرات ديدن ندارد....
اتوبوس به شهرک نزديکتر می شود
دلداده، سرشار از هراس و دلهره،
چشمانش را می بندد
جگر نگاه کردن ندارد
از راننده اتوبوس می خواهد به او بگويد که آيا
بر درخت بلوط پير، نوار زرد رنگی می بيند يا نه ؟
راننده اتوبوس می خندد، و می پرسد:
"نوار زرد بر گرد تنه درخت بلوط پير؟
کجای کاری آقا؟!
چشم ها را باز کن!
نه تنها درخت بلوط پير
که همه در و ديوار و درخت ها را
با نوار زرد آذين بسته اند!"
پنجاه و دو ديپلمات آمريکايی گروگان «دانشجويان پيرو خط امام» در جمهوری اسلامی ايران بر پايه قرارداد نوزدهم ژانويه ۱۹۸۱ (نهم دی ماه ۱۳۶۰) ميان نمايندگان جمهوری اسلامی ، از جمله بهزاد نبوی، عضو دولت حجت الاسلام محمدرضا باهنر، نخست وزير، و نمايندگان واشينگتن، آزاد اعلام شدند.
دو روز بعد، يازدهم دی ماه، اين پنجاه و دو ديپلمات با استقبال با شکوه هموطنانشان وارد زادگاه خود شدند. در آن روز، از در و ديوار و درخت های آمريکا، نوار زرد می باريد.
در ميان استقبال کنندگان رسمی از ديپلمات های اسير در ايران، جای جيمی کارتر خالی بود. جمهوری اسلامی، آزادی گروگان های آمريکاييشان را چندان به تاخير انداخته بود که شکست جيمی کارتر در انتخابات رياست جمهوری آمريکا مسلم شده باشد.
رانالد ريگان، رقيب انتخاباتی پرزيدنت کارتر، پيشتر، به سران جمهوری اسلامی هشدار داده بود که اگر ديپلماتهای اسير را آزاد نکنند، ايران را بمباران خواهد کرد.
در پايان، اين رانالد ريگان بود که به عنوان ساکن جديد کاخ سفيد واشينگتن و رئيس جديد جمهوری آمريکا به ديپلماتهای آزاد شده در تهران و بازگشته به ميهنشان خوشامد گفت. جمهوری اسلامی از جيمی کارتر به اين دليل آن که به شاه اجازه ورود به آمريکا را داد، انتقام گرفته بود؟ يا از تهديد رانالد ريگان، ديپلماتهای آمريکايی در بند « دانشجويان پيرو خط امام» را آزاد ساخته بود؟ يا هر دو؟... به اين پرسش ها، تا دستيابی به اسناد لازم، هنوز نمی توان پاسخی قاطع داد.
شش روز پس از آزادی ديپلمات های آمريکايی در بند «دانشجويان پيرو خط امام» روز هفدهم دی ماه ۱۳۶۰، پرزيدنت ريگان ، رئيس جمهوری، از «بروس لنگن» کاردار سفارت واشينگتن در تهران و مهمترين ديپلمات اسير در ايران، در کاخ سفيد رسماً پذيرايی کرد.
خبرهای بازگشت گروگانهای آمريکايی «دانشجويان پيرو خط امام» و استقبال های پی در پی و با شکوه از آنان، در ايران با سکوت همراه شد.
جمهوری اسلامی به رهبری آيت الله خمينی، به چاپ تمبرهايی درباره اين گروگانگيری بسنده کرد. ايران همچنان درگير جنگی خان و مان سوز با عراق بود که هفت سال ديگر هم ادامه يافت.
رانالد ريگان، از سوی ديگر، سلفش جيمی کارتر را متهم کرد که با تنها گذاشتن محمدرضاشاه در مقابله با انقلابيون هوادار آيت الله خمينی خطای بزرگی را مرتکب شده است.
بدينسان، رويارويی جمهوری اسلامی با واشينگتن، برغم آزادی پنجاه و دو ديپلمات آمريکايی گروگان «دانشجويان پيرو خط امام»، همچنان در کوره راه های کين ادامه يافت.
دکتر بهمن آقايی ديبا، استاد دانشگاه در آمريکا، هواداری واشينگتن از بغداد در جنگ با ارتش و سپاهيان زير فرمان آيت الله خمينی از يک سو، و پشتيبانی جمهوری اسلامی از سازمانهای تندرويی مانند حزب الله لبنان و حرکت مقاومت اسلامی يا حماس، جنبش تندرو فلسطينی را از دلائل اصلی ادامه کين ورزی ايران و آمريکا با يک ديگر می داند:
«بعد از انقلاب اوضاع شروع به عوض شدن کرد و دولت جديد انقلابی که در ايران روی کار آمده، با سوء ظن زياد به غرب و رابطه ای که غرب با شاه داشته است، نگاه می کند و از جانب آمريکا احساس خطر می کند.
اين احساس خطر در طول سی سال گذشته، با وجود همه تحولات و بالا و پايين رفتن هايی که در روابط دو کشور وجود داشته،همچنان ادامه پيدا کرده است.
قضيه گروگانگيری پيش می آيد و قطع روابط سياسی بين دو کشور، متعاقب آن جنگ ايران و عراق، و دخالت آمريکا در مراحل پايانی آن جنگ به نفع عراق، و بعد از آن هم مسائل مربوط به جبهه گيری ايران با جنبش هايی مثل حزب الله در منطقه و ياری دادن به برخی فعاليت های تروريستی، و در مرحله بعد از آن موضوع دشمنی با اسرائيل پيش می آيد.
مجموع اينها منجر به ايجاد جبهه گيری غرب و آمريکا در مقابل ايران می شود که عمدتاً روی سه نکته حمايت ايران از تروريسم، تلاش اين کشور برای دستيابی به سلاح های و ضديت با اسرائيل و طرح صلح خاورميانه متمرکز است. و من فکر می کنم اينها تا امروز کماکان ادامه دارد.»
در پی آزادی ديپلماتهای آمريکايی گروگان «دانشجويان پيرو خط امام»، واشينگتن که آشکارا خواستار پيروزی عراق زير فرمان صدام حسين بر ايران نبود، در تلاشی نافرجام کوشيد تا با تهران نزديک شود.
بگفته تحليلگران غربی، جمهوری اسلامی با مضمضمه و مزه مزه کردن به گروگان گرفتن ديپلماتهای آمريکايی در تهران، سناريوی آن را در لبنان گرفتار جنگ داخلی به صحنه آورد. در لبنان چند تبعه جهان غرب، از جمله آمريکا، گروگان گرفته شدند. دولت پرزيدنت ريگان اميدوار بود که با نزديکيش با تهران، آزادی اين گروگان های آمريکايی را از چنگ شيعيان تندرو لبنانی تامين کند.
از سوی ديگر، شماری از همکاران دولت پرزيدنت ريگان، از جمله سرهنگ آليورنورث، اميدوار بودند که با فروش سلاح هايی به جمهوری اسلامی در جنگ با عراق، دلارهای دريافت شده از تهران را برای تجهيز شورشيانی هزينه کنند که در نيکاراگوئه با حکومت چپگرای آن کشور در ستيز و نبرد بودند.
در ادامه اين رشته برنامه های ويژه راديو فردا خواهيم ديد که فرستادگان پرزيدنت ريگان، رئيس جمهوری آمريکا، با پيشنهاد فروش سلاح هايی که جمهوری اسلامی در جنگ با عراق به آنها نياز داشت، و نيز با شيرينی رهسپار تهران شدند. مسير کين، پس از سال ها، به مسير مهر ميان ايران و آمريکا تغيير می يافت اما خواهيم ديد که روزگار بازی ديگری در سر داشت ...
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
ایرانی
با درودو دخدمت دوستان و سروران، دوستان کافه نادری
جناب جمشاد، با پوزش از جا افتادن لینک، لینک زیر صفحه نظرات آزاد سامانه می باشد.
http://www.irancpi.net/nezar/matn.php?id=4162
پاینده ایران
April 05, 2012 04:21:20 PM
---------------------------
جمشاد
کدام لینک زیر، جناب ایرانی؟
http://www.irancpi.net/forum/cpishow.php?fid=37&collapsed=0
April 05, 2012 03:19:07 PM
---------------------------
داريوش
همه جهان براين امرواقفند،که آنچه دربهمن ۱۳۵۷ درايران واقع شد. يک توطئه فراهم شده ضد توسعه درايران از سوی کشورهای غربی به رهبری آمريکا و انگلستان بود،ودراين تائيد اين امرميتوان به تفسير سياسی راديوی بی بی سی که دراوائل سال ۱۳۵۸ بطورروشن و رسمی اعلام شد استناد کرد که گفت: ؛برای ايران ديگر آينده ای بهتر از افغانستان درآينده درنظر گرفته نميشود؛
البته آنها بدون توجه به ارزشهای والای ملت ايران به اين ياوه گوئی پرداخته اند و درآينده خواهند ديد که چگونه مردم با تلاش و کوشش دوباره وطنشان را خواهند ساخت.
پاينده باد ايران
April 05, 2012 02:49:56 PM
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت دوستان و سروران، دوستان کافه نادری
جناب جمشاد، پاسخ شما به لینک زیر ارسال شد.
پاینده ایران
April 05, 2012 08:52:54 AM
---------------------------
از ایران
سلام به همه ی دوستان و رفقا..
من نظری ندارم ..اما بر اساس این چیزهایی که در طی این چند سال دیدم و شنیدم..برای من کاملا معلوم شده که شاهنشاه آریامهر قلبی پاک داشت...چرا این حرف رو میزنم ؟ ..به خاطر اینکه با اینکه من بعد از انقلاب 57 به دنیا اومدم ..میبینم و میشنوم که اکثر مردمی که در زمان شاه عقلشون میرسید و میفهمیدن که چه خبره ... از آریامهر به نیکی یاد میکنند..و میگن که خدا بیامرزش..و این مسوله ی کوچکی نیست..شاه نظر خورد..نظرش زدند..از بسکه خوب بود..مردم گول خوردند..به اسم اسلام قرآن و این حرفها..که اسلام در خطر است..که اسلام در تنگنا قرار گرفته و خلاصه از این حرفها...مردم گول خوردند...
شما این رو بدونید که اگر سر قبیله ی یه مملکتی نظری پاک و قلبی پاک داشته باشه.. این خوبی و پاکی در سرتاسر مملکت پخش میشه... و بر عکس اگر بد باشه و قلبی شیطانی داشته باشه..بدی و کدورت در مملکت پخش میشه..
خدا بیامرزه شاه رو... امیدوارم که در سرای باقی شاد و خوشحال باشه...آمین
April 05, 2012 08:17:26 AM
---------------------------
بهمن زاهدی
با دورود خدمت جمشاد گرامی،
»سقوط حکومتش را مدیون کنسرسیومهای بزرگ نفتی می داند چون به هیچوجه زیر بار زیاده خواهیهای شاه مبنی بر افزایش چشمگیر بهای نفت نمیرفتند.»
این تنها یک عامل میتواند باشد. در آن زمان فاکتورهای دیگری هم موجود بودند که باید مورد بحث قرار داد. عوامل خارجی را من فکر میکنم باید در مرحله اول کنار گذاشت و به این پرداخت که در داخل کشور جه اتفاقاتی افتاده بود و وضعیت کشور و مردم به چه صورت بود. در کنار آن میتوان به این پرداخت که کشورهای دیگر در بلوک شرق و غرب چه منافعی برایشان در آن زمان مطرح بوده.
در داخل کشور نیروی جوان ایرانی زیر 25 سال توانسته بودند دورههای آموزشی خود را طی کنند و آماده وارد شدن به بازار کار بودند. زنان ایرانی خود را در بخش متوسط به بالا آزاد حس میکردند. بازار کار هم آماده جلب این نیروها بود. آنچه که نبود هویت بود. جامعه ایران در برابر این سوال قرار گرفته بود که ریشههای هویتش از کجا سرچشمه میگیرد. متاسفانه بخش روشنفکر جامعه هم در این توهم به سر میبرد.
مشکل بطور کلی بودن یا نبودن شاه نمیبود. مشکل نداشتن شناخت واقعی از جهان رو به پیشرفت در یک جامعه جهان سومی بود که نمیدانست چه میخواهد.
البته این بحث طولانی خواهد بود و امیدوارم دوستان به آن بپردازند تا بتوانیم امروز بدان جا برسیم که مردم بدانند چه میخواهند.
ارادتمند
بهمن زاهدی
April 04, 2012 07:20:05 PM
---------------------------
جمشاد
محمد رضا شاه فقید در جای دیگری از مصاحبه اش با یکی از رسانه های غربی گفته بود که سقوط حکومتش را مدیون کنسرسیوم های بزرگ نفتی می داند چون به هیچوجه زیر بار زیاده خواهی های شاه مبنی بر افزایش چشمگیر بهای نفت نمی رفتند و شاه نیز، از سوی دیگر، حاضر به عقب نشنینی از خواسته هایش نبود چون به درآمدهای نفتی بیشتر جهت پیشبرد چرخهای اقتصادی کشور (به گفته خود شاه که چند سال پیش از سقوط رژیم اش مصمم بود ایران را در زمره پنج کشور پیشرفته و مدرن جهان قرار دهد!) نیاز مبرم داشت. از اینرو آنچه که تا این لحظه مشخص است اینست که هیچکس و حتی خود شاه هم نمی دانست و نمی داند که عامل اصلی و نیروی محرک براندازی حکومت پهلوی و به روی کار آوردن رژیمی خطرناک و فتنه گر چه کسی یا چه کسانی بودند؟! تجربه تاریخ نشان داده و میدهد که در جهان سیاست به هیچ کشور و دولت بیگانه و سردمداران آنها نمی شود اعتماد داشت. هرکس در هر کجای جهان به دوستی دولت های آمریکا و اروپایی با کشورهای به اصطلاح جهان سوم یا در حال توسعه و کمک و یاری رسانی به آن کشورها درمواقع اضطراری یعنی هنگامی که آماج خطرات جنگ و بحران اقتصادی و سیاسی قرار گیرند، ایمان دارد، به باورمن یا هنوز در خواب غفلت بسر می برد یا واقعا نحیف و خوش خیال است. ایالات متحده آمریکا و اغلب کشورهای اروپایی از جمله آلمان، بریتانیای کبیر و فرانسه هرگز دوست و متحد واقعی هیچ کشور و دولتی نبوده و نیستند و نخواهند بود. آنها فقط به منافع کشورشان فکر می کنند؛ آزادی، رفاه، مردمسالاری، حقوق بشر و این قبیل مسایل برای آنها اصلا اهمیتی ندارد. از دیکتاتورها و رژیم های ضد بشری و ددمنش تا زمانی که منافعشان ایجاب کند و یا تاریخ مصرف سران جنایتکار و یاغی کشور های "تحت الحمایه" هنوز به پایان نرسیده باشد، پشتیبانی و حمایت "قاطع" می کنند ولی به محض آنکه تبدیل به مهره های سوخته می شوند (مانند هردو پادشاهان پهلوی) دیگر محل سگ هم به آنها نمی گذارند و بدنبال مهره های جدید و مطيع به خود می گردند تا منافع شان و منابع غارت و چپاول سرمایه های ملی کشورهای نگونبخت به خطر نیفتاده و سرچشمه خیر و برکت خشک نشود. اطمینان قریب به یقین دارم که همین سناریوهای از پیش طراحی شده را روزی در مورد بشار اسد، خامنه ای و چندین کاندیداهای دیگر نیز به مرحله اجرا در خواهند آورد. تنها کشور و دولتی که در حال حاضر حریفش نیستند و نمی شوند، به نظر میرسد که اسراییل باشد!
April 04, 2012 06:30:39 PM
---------------------------
گوئا
اون هندی زاده دغل به مردم فريب خورده تازی پرست همه جور وعده داد و سنجابی بازرگان هم باورشون شد. ملتی رو که لياقت شاه رو نداشت توی جبهه و زندان تقاس بیحرمتی به شاه رو دادن. روی هم رفته خمینی دجال هر چی خر کشت کم کشت.
April 04, 2012 01:39:40 AM
---------------------------
|