انگیزاسیون، هراس از پرسشگری
آقای یوسفی اشکوری مهر ورزیده و نوشته مرا (نشستن در آماج) در تارنمای خود بازپخش کرده و همانگونه که پیشبینی کردهبودم به این بهانه که از "انگیزه" درونی من و "داستان" این نوشتهها آگاهی دارد، از پاسخگوئی و گفتگو سر باززدهاست. ایشان در دیباچهای بر نوشته من مینگارد: «چون «داستان» دیگر است و «انگیزهها» دیگر، پاسخ نخواهم داد. اکنون نیز نوشته جناب آقای مزدک بامدادان را عینا و بی کم و کاست در اینجا بازنشر میکنم و از ارائه پاسخ خودداری میکنم. چرا که این نوشته نیز در حد و اندازه دو نوشته قبلی است و انباشته از دعاوی درشت و بی بنیاد و ادبیات به کار رفته در آن به روشنی از انگیزههای نویسنده پرده بر میدارد و از این رو هر نوع محاجه علمی با این مدعی نیز از پیش محکوم به شکست است و آدم عاقل کاری عبث نمیکند. ایشان پنداشتهاند واقدی و طبری را تازه کشف کرده و با چند نقل قول ابتر از اینان برای اثبات دعاوی شان کفایت میکند. ایکاش امکان گفتگوی علمی و دوستانه بود تا روشن میشد این مدعیات و مستندات چه وزنی از اعبتار دارند. من هم مانند آقای بامدادان از بگو مگو بیزارم و طبعا وقتم را تلف نمیکنم اما اگر فایدهای در مباحثه و گفتگویی ببینم قطعا مشتاق شنیدم و در صورت نیاز گفتن».
این رویکرد ایشان به پرسشگران (که من یکی از آنانم) بهانهای شد برای نگاشتن این نوشته، با این پرسش بنیادین که چگونه میتوان با یک مسلمان "مؤمن" به گفتگوی بیپرده نشست، بی آنکه او پرسشگری و نگاه خردهگیر را ستیزهجوئی ننامد؟ پیش از آن ولی گفتن چند سخن را تهی از هوده نمیبینم:
در آن نوشته من بدنبال واکاوی درونمایه سخنان ایشان درباره اسلام و دموکراسی نبودم. من تنها دو فراز از سخنان ایشان را بزیر نگاه خردهبین گرفتهبودم و از ایشان خواستهبودم اگر یافتههای نوینی در زمینه استوانه کوروش و یا دربار ساسانیان در دست دارد، آنرا با همگان در میان بگذارد. حتا با پذیرش اینکه حق با آقای اشکوری است و من "انگیزه"هایی اهریمنی و ناپاک در سر دارم و بدنبال "داستان"ی پلید هستم، استوانه کوروش بازنویسی نمیشود و آقای اشکوری که در تارنمای خود "کلاس درس ایران باستان" (1) برگزار میکند، دیر یا زود ناچار از پاسخگوئی به این پرسش خواهد شد که در کدام نوشته برجای مانده از کوروش خواندهاست ایشان «به خدای واحد و برتر (=اهورامزدا) باور عمیق داشت [...] و فتوحات و اعمال خود را همزمان هم به فرمان اهورامزدا میدانست و هم به فرمان مردوک بزرگ و برتر خدای بابل و هم یهوه خدای یهود؟». همچنین و باز هم در جایگاه یک استاد "کلاس درس ایران باستان" ایشان باید به شاگردان خود نشاندهد که چادر را در کدام آفریده هنری بازمانده از ساسانیان بر سر زنان درباری دیدهاست. انگیزه من هر اندازه که پلید و ناپاک هم باشد، واژه "اهورامزدا" یا در "کتیبه فتح بابل در 539" ایشان هست، و یا نیست. همچنین "داستان" نهفته در پشت پرسش من هر اندازه پیچیده و هراسناک هم که باشد، زنان دربار ساسانی یا چادر بسر میکردند و یا نمیکردند. آقای اشکوری اگر از گفتگو با من و ما گریزان است، دستکم به شاگردان کلاس باستانشناسی خود پاسخی درخور بدهد.
اینکه آقای اشکوری و بسیارانی چون او در پشت هر پرسشی یک "انگیزه" پنهان و یک "داستان" پلید میبینند، ریشه در فرهنگ قرآنی دارد. الله در قرآن بارها و بارها بر این سخن انگشت مینهد که: «اللّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنفُسِهِمْ» / خداوند بر آنچه در دل آنها است آگاهتر است، هود آیه 31 و یا «وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى» / اگر سخن به آواز گويى او نهان و نهانتر را مىداند، المائده آیه 7. این سخن سدها بار در قرآن به گزارههای گوناگون آمدهاست (2) چنین به چشم میآید که آقای اشکوری نیز با برخورداری از دانشی که در میان دینداران بنام "علم لدنّی" شناختهمیشود، انگیزههای پنهان پرسشگران را میشناسد و از آنجایی که در قرآن دارنده این "علم لدنّی" (که الله باشد) بر آغاز و انجام هر کاری آگاه است، ایشان نیز با آگاهی بر بیفرجامی این گفتگوها از آنها تنمیزند و بگفته خود «طبعا وقتش را تلف نمیکند»، ولی ای کاش ایشان دستکم برای سیهروی شدن دینستیزانی که من و ما باشیم و در راستای روشنگری هم که شده پرده از روی این "انگیزه" و آن "داستان" برمیداشت تا پیمان خدایش را که میگوید « يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ * فَمَا لَهُ مِن قُوَّةٍ وَلَا نَاصِر* / روزی که رازها همه آشکار گردند * پس او را نه نیروئی ماند و نه یاری، الطارق آیه 9 و 10» بجای آوردهباشد.
واژه پارسی "انگیزه" که ایشان بارها آنرا بکار میبرد، همانندی شگفتآوری با واژه لاتین "انگیزاسیون" (3) دارد. انگیزاسیون یا در گویش لاتین آن "اینکویزیسیون" از ریشه "اینکویرِرِه" (4) به معنی "کاویدن و بازرسی" است. بنابر این شاید بتوان برای این واژه هراسانگیز لاتینی برابرنهاد "انگیزهکاوی" را پیشنهاد کرد. تا هنگامی که پرسششوندگان (در اینجا آقای اشکوری) پاسخ خود را به "انگیزه" پرسشگران پیوند میزنند، باید کار آنان را "انگیزهکاوی" یا همان "انگیزاسیون" خواند. بگمان من اندیشهای که هنوز به قدرت نرسیده دست به کاوش در انگیزه پرسشگران میزند، بیگمان اگر به قدرت برسد جامه بازرسان "انگیزهکاو" (5) را بر تن خواهد کرد و آنگاه دیگر کار به همین اندک پایان نخواهد یافت.
-------------------------------------------------------
چرا گفتگو با دینورزان چنین سخت است؟ بگمان من نخستین سنگ پیش پای یک دیندار برای دستیافتن به اندیشهای آزاد همان "ایمان" او است. همانگونه که در نوشته پیشین آوردم، ایمان دستیافتن به یک پناهگاه استوار است که تنها با چنگ زدن در ریسمان الله فراچنگ میآید (وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ، آلعمران آیه 103 ). نشستن در چنین پناهگاهی، بویژه پناهگاهی چون اسلام که برای همه پرسشهای گروندگان و باورمندانش پاسخهای از پیش آماده دارد، نیاز آنان را به پرسشگری از میان میبرد، چرا که «وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ» (و هيچ تر و خشكى نيست مگر آنكه در كتاب مبين است، الانعام آیه 59).
دو دیگر آنکه "دین" و بویژه دینهایی که آنان را ابراهیمی مینامیم، گوهره بنیادین خویش و فرمانها و باورهای برگرفته از آن را در چادری کلفت از "تقدس" میپیچند، تا راه بر پرسشگری دینداران بستهشود. برای نمونه هنگامی که یک مسلمان باورمند پیش از بدست گرفتن قرآن دست به یک شستشوی آئینی (وضوء) میزند و نخست قرآن را میبوسد و بهنگام خواندن آن نیز تلاش میکند که انگشتانش بروی نوشتههای آن نلغزند (بکار بردن چوب الف)، پیشاپیش راه هرگونه پرسشگری را بر خود بستهاست، چرا که قرآن در اینجا دیگر از جایگاه یک کتاب بیرون آمده و آسمانی و "قدسی" شدهاست، پدیدهای که هرگونه گمانه در گوهر و درونمایه آن، ستیز با جهان "قدسی" بشمار میرود. اینکه قرآن بوارون تورات و انجیل سخن بیمیانجی الله شمردهمیشود، بر این پوسته "قدسی" آن میافزاید (قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا / بگو اگر انس و جن گرد آيند تا نظير اين قرآن را بياورند مانند آن را نخواهند آورد، الاسراء آیه 88). کسی که محمد را پیوسته "پیامبر گرامی اسلام" (دیندارترین مسیحیان نیز پیامبر خود را که او را پسر خدا نیز میدانند، تنها "عیسا" مینامند) میخواند و پس از بزبان آوردن نامش بر او و خاندانش درود میفرستد، پیشاپیش راه هرگونه خردهگیری بر کارهای او را بر خود بستهاست. چرا که نگاه کاوشگر و اندیشه کنجکاو تنها در جایگاهی برابر میتواند در خود توان پرسشگری را بیابد، پدیده "قدسی" پرسشپذیر نیست.
اندیشه دینی (بویژه گونه اسلامی آن) نخست از پیامبر خود یک "اَبَرمرد آرمانی" میسازد و سپس او را به سنجهای برای ارزیابی خوب و بد پدیدهها فرامیرویاند. برای نمونه اگر پیشاپیش کسی را به دادگری بشناسیم، آنگاه با دیدن کاری بیدادگرانه از او، در پی دگرگون کردن نگاه خود به آن کار میرویم و نه در پی نگاهی نو به آن انسان. در اینجا ریشه اندریافت ما از "بیداد" نه در خود این پدیده، که در رفتار کسی است که او را به دادگری میشناسیم و پذیرفتهایم. سنجه دادگری دیگر خود دادگری نیست، که انسان دادگر است.
پس جای شگفتی نیست که آقای اشکوری بر من ریشخند میزند که گویا « واقدی و طبری را تازه کشف کرده و با چند نقل قول ابتر از اینان برای اثبات دعاوی [ام] کفایت میکند». از دیدگاه من کسی که در ده سال بیش از یکسد و ده بار (یازده جنگ در هر سال، نزدیک به یک جنگ در هر ماه) با دیگران جنگیده، بکار بردن زور و شمشیر زدن را برای گسترش دین روا میداند. سنجه من در این میان خود پدیده و درونمایه واژه ستیزهخوئی و جنگجویی است و نه کسی که دست به اینکار یازیده. برای دیندارانی که پیامبرشان را ابرمرد آرمانی خود میدانند ولی، این محمد است که باید سنجهای برای کاوش در تاریخ باشد. آنان بدون پژوهش و تنها از سر "ایمان" پذیرفتهاند که او انسانی آشتیجوی و نرمخوی بودهاست، پس باید به این جنگها و کشتارها از نگرگاه دیگری بنگرند. تا بینمونه سخن نگفته باشم، آقای اشکوری در تارنمایش مینویسد: «پیامبر از بریره کنیز عایشه پرسید و او به بیگناهی عایشه شهادت داد. آوردهاند که علی کنیزک را کتک زد تا راست بگوید. [...] پیشنهاد و کتک زدنش دو علت داشت، یکی این که از طریق شهادت کنیز بیگناهی عایشه آشکار شود و دوم اینکه از نظر علی مصالح اسلام و پیامبر بالاتر از یک زن بود» (6). کتک زدن یک زن بیپناه (بَرده) بویژه هنگامی که هیچ گناهی از او سر نزده باشد، در همه فرهنگها کاری بس نکوهیده و زشت است. ولی از آنجایی که یک شیعه باورمند نیکوبد را با علی میسنجد و نه علی را با نیکوبد، پس باید برای این کار علی بهانه ای بتراشد و بگوید: «از نظر علی مصالح اسلام و پیامبر بالاتر از یک زن بود» بدینگونه کتک زدن یک برده بیپناه کاری درست خوانده میشود (7)
همانگونه که پیشتر گفتهام گفتگو با دینورزان بسیار سخت است. ریشه این سختی را ولی باید در این نکته جست که برای کسی چون من، هیچ پدیدهای (انسان، کتاب، ..) مقدس و پرسشناپذیر نیست. من اگر اندیشههای زرتشت، یا مزدک بامدادان را میستایم، راه خردهگیری بر آنان را نیز بر خود نمیبندم، چرا که در آنان نه پدیدههایی ورجاوند و آسمانی، که مردمانی اندیشمند میبینم که کردار و گفتار و پندارشان تهی از کاستی نبودهاست، پس اگر کسی این کاستیها را باز گفت، نیازی در خود نمیبینم که او را "مزدکستیز" یا "زرتشتهراس" بنامم. کوروش در همسنجی با همزمانان خود بسیار روادارتر و انساندوستتر بود. با این همه نمیتوان همه کارهای او را، تنها از آن رو که او "کوروش" است ستود و یا برای زشتیهایشان بهانه تراشید.
اندیشورزان مسلمان –چه نواندیش و چه کهنهاندیش – ولی پدیدههای قدسی خود را سنجهای برای واکاوی دیگر پدیدهها میدانند. آنان با باور بر اینکه قرآن سخن الله است، نمیتوانند کاستیهای آنرا بپذیرند، چرا که سخن خداوند نمیتواند کاستی داشتهباشد و یا در گذر زمان درستی خود را از دست بدهد، "کاستی" و "وابستگی به زمان" از ویژگیهایی هستند که دینداران آنها را "اوصاف سلبیه" مینامند (ویژگیهایی که با داشتنشان خدا، جایگاه خداوندی خود را از دست میدهد). الله – وبناچار سخن او - از نگر آنان "لازمان و لامکان" است.
چگونه میتوانیم با مسلمانان نواندیش گفتگو کنیم؟ اینان بهر روی بخشی از نیروی کنشگر جامعه ما هستند و در آینده نیز همچنان خواهند بود. بگمان من راه گفتگو بر سر گوهره اسلام و گنجایش آن برای دموکراسی، و همچنین حقوق زنان، دگراندیشان و دگرباشان در آن اگر بسته نباشد، دستکم بسیار دشوار است. "ایمان" و "تقدس" بخودیخود و پیشاپیش راه را بر هر گفتگویی میبندند. چنانکه دیدیم، پرسشگر باید پیش از هر گفتگویی نخست در برابر چشمان "مؤمن" برهنه شود و انگیزه پنهان خود را بدو نشان دهد، که اگر نکند، پاسخی از "مؤمن" نخواهد گرفت. پس باید گوی گفتگو را از سپهر آسمانی فروکشید و به میدان زمینی کشاند، به جایی که پرسشها گوهره دین را نشانه نروند و "مؤمن" را بر سر ایمانش ملرزانند، چرا که او نیز باشتاب دروازههای دژ ایمان را میبندد و در پشت باروهای آن سنگر میگیرد. با این دسته از کنشگران باید بر سر پرسمانهای اینجهانی مانند برابری زنومرد، حقوقبشر و حقوقشهروندی گفتگو کرد و بر سر آزادی شهروندان در گزینش دین، آئین، پوشش و هزاران حق اینجهانی دیگر. همانگونه که بارها نوشتهام، هرکسی با هر باور و اندیشه و ایمانی تا هنگامی که به این حقوق پذیرفتهشده جهانی پایبند باشد، بخشی از جنبش بزرگ آزادیخواهانه مردم ایران است،
در این چارچوب با هر کسی میتوان گفتگو کرد.
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران زمین بدور دارد
----------------------------------------------------------------
http://yousefieshkevari.com/?cat=7 .1
2. همچنین و برای مشتی نمونه خروار بنگرید به:
رَبَّنَا إِنَّکَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِی وَمَا نُعْلِنُ ِ / پروردگارا ! یقیناً تو آنچه را ما پنهان مىداریم و آنچه را آشکار مىکنیم ، مىدانى، ابراهیم آیه 38
أَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ ِ / من به آنچه پنهان مىداشتید و آنچه آشکار کردید داناترم، ممتحنه آیه 1
وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُور / از خدا پروا کنید که براستی او بر راز دلها آگاه است، المائده آیه 7
قُلْ إِن تُخْفُوا مَا فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمهُ اللّهُ / بگو اگر آنچه در سینههاى شماست ، پنهان دارید یا آشکار کنید ، خدا آن را مىداند، آل عمران آیه 29
Inquisition .3
Inquirere .4
5. اینکویزیتورها نخست تنها از میان "اسقفها" برگزیده میشدند، در گذر چند سده قاضیان نیز می توانستند به این جایگاه دستیابند .
http://yousefieshkevari.com/?p=2098 .6
7. شوخی آنجا است که آقای اشکوری گفتاوردهای تاریخی و با نام و نشان مرا "چند نقل قول ابتر" مینامد. آیا من در یک نوشته دو برگی باید 551 برگ از تاریخ طبری (از تبارنامه تا مرگ محمد) و 948 برگ تاریخ المغازی (سرتاسر کتاب) را در زیر نوشته خود بنویسم؟
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
حق
با درود بر هم میهنانم بویژه کافه نادری های نازنینم، کاوه جان نظر آخرت بریم خیلی جالب بود که نه تنها این جماعت دین فروش اند بلکه ایران و ایرانی فروش هم هستند. این سروده هادی خرسندی شاید در رابطه با فروش شاهنامه ی تهماسبی بوده است که ۵۰۰ سال دوام آورد و آنقدر نفیس بود که سودجویان برای سود بیشتر انرا ورق ورق کرده و بفروش گذاشتند و این در اروپا اتفاق افتاد. همین اروپاییان هرگز با نسخه های اصلی میراث بجا مانده از شکسپیر قرن نوزدهم و یا بتهوون را حتی اگر نفیس هم نباشند اینگونه تکه پاره نمی کنند، منکه ندیده ام که در این ۱۰ سال اخیر اینچنین کرده باشند. در موزه بریتانیا چند سال پیش نمایشگاه عهد صفوی را گذاشته بودند و در گوشه ای عکس غلامرضا تختی را پر کرده بودند با زیور آلات و نوشته های شیعی! رنگ سبز علوی را انداخته بودند روی تصویر نقشی از دیواری از سربازان هخامنشی. رفسنجانی هم کامیون کامیون عتیقه های ایران و تازه کشف شده را به خارج برای فروش فرستاد. نسخه ای از قرآن بزبان فارسی که فکر کنم متعلق به دوره سامانیان بود و در موزه ای در ایران نگهداری می شد هم به ناگهان ناپدید شد و حتما رفت بغل ان ۱۸ میلیارد دلار و طلائی که خامنه ای در بحبوحه جنبش سبز از ایران خارج کرد و ترکیه آنرا مصادره کرد و بالا کشید. این اصلاحاتچی ها و چپها هیچ وجدانی و یا عرق ملی ندارند و جبهه ملی هم مثل اینها شده است. گفتگو با اینها بر سر چی! اینها اهل گفتگو نیستند مگر آنکه بر سر تقسیم غنائم ایران و سهم هر کدامشان باشد که همگی حاضرند اینکار را بکنند حتی اگر نتیجه اش تکه پاره شدن ایران مثل همان شاهنامه ورق ورق شده باشد. اینها کک شان نه برای آن شاهنامه و میراث ملی ایران می گزد و نه برای حال و روز ملت ایران! با افشای همه وطنفروشی و دین فروشی هایشان بویژه در مورد واکنش هایشان به جنبش سبز ملت ایران و دادن فرصت پاسخگویی به آنها تا نگویند اینها اتهام زنی است، باید مردم را با اینها تنها گذاشت تا تکلیف شان را روشن کنند. باید ثابت کنند که نه دینفروشی و نه ایران و ایرانی فروشی کرده اند و نه خیانت به جنبش سبز ملت ایران. اگر حالا چنین نکنیم در اینده اینها از آن همان سوء استفاده هایی را خواهند کرد که از ۲۸ مرداد ۳۲ و واقعه شوم سال ۵۷ کردند. نباید به آنها فرصت دیگری برای جعل و تحریف تاریخ را داد و این فرصت را به آنها در مورد جنبش سبز داد که تا ۶۰ سال دیگر بین مردم همان نفاقی را ایجاد کنند که بین شاهی ها و مصدقی ها براه انداختند. تمام اسناد و مدارک و تمام پاسخها را باید از آنها حالا گرفت تا با گذشت زمان آنرا بسود خود تمام نکنند. پاینده ایران و ملت ایران
April 05, 2012 05:17:48 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
حاصل سالها خدمتگذاری صادقانه اندشمندان اسلامی و نواندشان دینی را شاعر گرامی ایران بخوبی به شعر درآورده است و تقدیم به نواندیشان دینی می نمایم. از شاعر گرامی بسیار سپاسگذارم.
حاصل فدارکاریهای اندیشمندان دینی به ملت ایران از قرار زیر می باشد .
خانه ما درش فروخته شد ....شیر سنگی سرش فروخته شد
از قدیم و ندیم هر چه بود .....بهتر و بهترش فروخته شد
در نیویورک و لندن و پاریس ......باغ ما نوبرش فروخته شد
تابلوی قهوه خانه قنبر ........با خود قنبرش فروخته شد
پرده تعزیه به خارج رفت ......ساقی کوثرش فروخته شد
خبر بد برای فردوسی ........دسک و دفترش فروخته شد
دفترش را ورق ورق کردند .......گل ما پر پرش فروخته شد
اولش در حراج رستم رفت ...... بعد زال زرش فروخته شد
خرد چکش روی میز حراج .....رخش با مهترش فروخته شد
گیو با سام و طور با ایرج ......سلم با لشکرش فروخته شد
کاویانی درفش رفت از دست .....پتک آهنگرش فروخته شد
شاهنامه که آخرش خوش بود ......اول و آخرش فروخته شد
عابد زاهد عبادت گر ........پیرو پیغمبرش فروخته شد
اصل دعوا لحاف ملا بود ........بعد دعوا خرش فروخته شد
همه اینها بگو فدای سرت .....خلق ما باورش فروخته شد...
هادی خرسندی
لینک
http://www.youtube.com/watch?v=KnjshDPjt_M&feature=share
April 05, 2012 04:39:48 PM
---------------------------
حق
درود بر مزدک بامدادیان بابت این نوشتار درجه یک اش! مخاطب برای گفتگو باید ملت ایران باشد که بدنبال راه نجات خود است و نه اشکوری ها که با این چرندیاتشان بدنبال نجات خودشان هستند! یک آسیب شناسی از جنبش سبز ملت ایران نشان می دهد که ملت ایران با آن شعارهای ساختارشکن اش در یکسو قرار داشت و دشمنانش مثل همین اصلاحات چی ها و چپها و و و با آن واکنش های ننگین شان درست در مقابل ملت ایران و جنبش سبز ملی ما ایرانیان. همه اینها با حمایت بیگانه در کنار رژیم ایستادند تا جنبش سبز ما را ذبح اسلامی کنند! از اینها نه می توان انتظار گفتگو داشت و نه انتظار سر تعظیم فرود آوردن به مبانی یک گفتگوی سالم! اینها سیاسی هستند و بدنبال منافع شخصی و گروهی خود و سرنوشت شان از اول با رژیم گره خورد و تا به آخر گره خواهد خورد. گفتگو با منطق و دلیل و مدرک و نقد و بررسی و صداقت و آزادگی و و و سر و کار دارد و نزدیک شدن به حقیقت! وقتی مشتی دروغگو و ترسیده و فرصت طلب و سودجو و تنبل با سابقه های بد روبرو می شویم گفتگویی صورت نمی گیرد بلکه با انکار و وقاحت و اتلاف وقت با آنها روبرو می شویم که سر تا پایش را برای مومنین می توان توجیح شرعی کرد همانطور که شما در این نوشتارتان به چند مثال بسنده کرده اید. اینها مثل خامنه ای با چنگ و دندان با حمایت دست و دلبازانه بیگانگان به موقعیت ها و فرصتها و مقام و قدرت خود چسبیده اند و برایش مبارزه می کنند. مبارزه اینها برای حفظ خودشان و منافع خودشان است و نه برای حفظ منافع ملی ایران و دمکراسی و حقوق بشر برای ایران! ملت ایران از ۲۲ خرداد ۸۸ به بعد تکیف خود را با اینها روشن کرد و به از دم اینها یک نه بزرگ گفت و همه شان را ترساند و دست پاچه و پریشان کرد! تازه اینها دارند نفس تازه می کنند و جلوی این نفس تازه کردنشان را با آسیب شناسی جنبش سبز باید گرفت! امیدوارم شما و همفکرانتان به این مهم بپردازید تا اینها حافظه تاریخی ما را دوباره به بازی نگیرند و دوباره از مردم بویژه نوجوانان سه سال پیش که وارد عرصه شده اند را نفریبند. باید واکنش یکایک این جماعت را نسبت به جنبش سبز بویژه نسبت به یکایک ان شعارهای ساختار شکن ثبت و ضبط و مرتب در اختیار ملت ایران از طریق همه رسانه ها قرار داد. همه اینها دارند از به فراموشی سپردن این شعارها خوب سوء استفاده می کنند. باید آنها را دوباره در مقابل آن شعارها قرار داد و مرتب به مردم یادآوری کرد تا فرصت تازه نفس کردن این جماعت از انها گرفته شود و همچنان در نظر مردم منفور و ضدملی باقی بمانند.سطر سطر این نوشتار جالب و درست است و بهمین دلیل است که اشکوری ها و سروش ها و شیرین عبادی ها آنرا هرگز برنخواهند تافت چون دکانهایشان تخته می شوند. نوشته اید که ؛ چگونه میتوانیم با مسلمانان نواندیش گفتگو کنیم؟ اینان بهر روی بخشی از نیروی کنشگر جامعه ما هستند و در آینده نیز همچنان خواهند بود.؛ . هموطن گرامی، اینها راه گفتگو را همیشه بسته نگه می دارند با هر ترفندی که بتوان در ذهن متصور شد و بیشتر! اینها از گفتگو فقط گفتن خودشان و شنیدن پا منبری ها سرشان می شود و بس. اینها با فرهنگ شیعی پدرسالارانه و ملوک الطوایفی که رئیس طایفه می گوید و بقیه باید روی چشمشان بگذارند موهایشان را سفید کرده اند. ما نیازی به گفتگو با اینها را اصلا نداریم. مخاطب ما اینها نبایند باشد بلکه مخاطب ما باید مشتریان اینها باشند یعنی ملت ایران. با کمک نوشتارها و گفتارهای امثال شما، مشتریانشان را که از دستشان بگیریم دکانهای فاسدشان خود بخود تعطیل می شوند و کسی چه وطنی و چه بیوطن و چه بیگانه باشند دیگر قادر نخواهند بود از اینها مهره های قابل استفاده برای فریب و تطمیع و غارت ثروتهای ملموس و غیرملموس ملی ما ایرانیان بتراشند. مخاطب ملت ایران باشد که کشور و ملت و منافع ملی ایران برایش مهم است و نه این جماعت دروغگوی دین فروش که با حمایت های بی دریغ بیگانگان، برای منافع شخصی ملموس (قدرت و پول و مقام و شهرت در ایران و بیرون از ایران) و غیرملموس ( برخی ایمان شان و برخی سودجو تنبل و بی کفایت بدون ایمان که با کالا ساختن دین و مذهب ساده ترین و پر منفعت ترین حرفه را دنبال می کنند) خود تلاش می کنند که مشتریان بیشتری را از دست ندهند و در عین حال از نسل جوان کنونی مشتریان تازه برای خود فراهم کنند، کاری که با هر نسلی در سه دهه کرده اند و آنرا به دهه چهارم هم می خواهند انتقال دهند. با همین چرندیات شان هر نسلی را سالها منتظر تحولی گذاشته اند که وعده در راه بودنشان را همیشه می دهند. مخاطب باید ملت ایران باشند و افشای این شیادان در همه عرصه هاست و تقویت کردن ذهنیت پرسشگری در همه نسلها در ایران بطور متداوم. اینها را باید با کمک ملت ایران عقب زد چون اگر این ملت به چرندیات این جماعت گوش نکنند همه اینها به مهره های سوخته ی غیرقابل استفاده تبدیل خواهند شد و دیگر نه در امریکا و نه در اروپا جایی نخواهند داشت. به دلیل حفظ منافع جهان غرب دهه هاست که در دانشگاهها مقام استاد دانشگاهی به آنها بعنوان ؛متخصص و فیلسوف و اندیشمند و روشنفکر؛ رایگان اعطاء شده و می شود و بی بی سی فارسی و صدای امریکا و دویچه وله و و و مرتب آنها را بعناوین متفاوت که از مفهوم اصل کلمه تهی شده اند مثل دگراندیش و نو اندیش و مبارز و دمکراسی خواه و آزادی طلب و آپوزیسیون، برایمان در این ویترین ها می گذارند. گفتگو با اینها بی نتیجه و وقت تلف کردن است و تاکنون اینگونه بوده و در آینده هم اینچنین خواهد بود چون وقتی ماست شیرین می خواهی هیچ ماست فروشی اعتراف نمی کند که ماست اش ترش است، هموطن گرامی! شما در نوشتارهایتان آنها را بزیر پرسش بکشید و واکنش هایشان را به ملت ایران گزارش کنید. همینکاری که در این نوشتار کرده اید و چقدر هم زیبا و روان اینکار را کرده اید تا هیچکسی ادعا نکند که نوشتارتان آکادمیک بوده یا برای خواص نوشته شده است. من به شما بابت این نوشتارتان تبریک می گویم و امیدوارم همینکار را ادامه دهید و خبرش بیشتر بگوش ما برسد. امیدوارم علاقمندی خود را به نظرات مردم که در پای این نوشتارتان دیده می شود معطوف کنید. در ضمن کار کردن روی ملت ایران بجای کار کردن روی اشکوری ها این حسن مهم را خواهد داشت که مردم آگاه شده به تاکتیک های این جماعت، به چنان استقلال فکری و بلوغ سیاسی خواهند رسید که هرگز به اینها اجازه نخواهند داد که نقش تعیین کننده در عرصه عمومی و بین المللی را به قیمومیت از ملت ایران داشته باشند. نقش پررنگی که هم اکنون دارند نه بخاطر داشتن یک پایگاه اجتماعی در درون و برون مرز است بلکه این نقش مصنوعی را مدیون دلارهای نفتی است که خود رژیم و اصلاحات چی هایش از یکسو و از دیگر سو مدیون کشورهای بیگانه است با سرمایه گذاری ای که روی همه اینها در دانشگاهها و رسانه ها و و و خود کرده اند می باشد. اجناس تقلبی و بنجلی را در همه این دهه ها بعنوان جنس مرغوب و قابل ملاحظه خواسته اند بعنوان آپوزیسیون تعیین کننده بخورد ما بدهند که کمربند سبزی را که در آسیا و افریقا گشادتر کرده اند بوسیله ملت ایران پاره نشود. از دیگر سو در اختیارشان می گذارند.نوشتارهای امثال شماست که امثال مرا با مشتی پر در مقابل اشکوری ها و گنجی ها و سروش ها و شیرین عبادی ها و یاران چپ و راست شان قرار می دهد. با اینها باید مبارزه کرد و نه گفتگو! سالها پیش فهمیدیم که اینها مرغشان یک پا بیشتر ندارد و تمام اساس فکری و کالای بنجل شان بر پایه دروغ است و خوب می دانند که اگر به دروغ شان اعتراف کنند نه شهرتی، نه مقامی و نه پول و شغلی برایشان می ماند. انکار کردن حقایق، حافظ این منافع دنیوی آنهاست که می خواهند خود لذت هایش را ببرند و ما را با همین انکارهایشان ملت ایران را حواله می دهند به آن دنیا با حوری های بهشتی ۶ متری اش! اینها خیلی زودتر از ما پی بردند که ؛سیلی نقد، به از حلوای نسیه است؛ ! ملت ایران باید به این نتیجه برسد که حتی اگر ایمان و اعتقادی به دین و مذهب داشته باشد باید نهاد دین را از نهاد دولت جدا کند تا هم دین و مذهب مردم بوسیله دینفروشان و بیگانگان مورد سوء استفاده قرار نگیرد و هم بداند که می توان هم دین خود را داشت و هم از همه مادیات این جهانی که حقوق حقه هر انسانی است هم لذت ببرد. هم فرد در عرصه خصوصی می تواند در خلوت خود دین و مذهب خود را داشته باشد بدون دخالت در کار دیگران، و هم در عرصه عمومی می تواند از همه حقوق طبیعی اش که در منشور جهانی حقوق بشر آمده است بهره مند شود. مخاطب ملت باید باشد تا با آگاهی کافی به دام اینها نیفتد و تکلیف اش را یکبار برای همیشه با اینها معلوم کند. در اینصورت این قشر در یک جامعه سالم پیروان اندکی خواهد داشت که هرگز نقش تعیین کننده بدستشان نخواهد افتاد. بهترین راه بنظر من، برای عقب راندن این ها، قرار دادنشان در مقابل ملت آگاه شده ایران است. روی این ملت سرمایه گذاری کنیم که هم انعطاف دارد و هم آمادگی اش را و هم علاقه اش را و نه این حضرات دروغگو و کلاهبردار. امیدوارم این نوشتار شما در همه نشریات انعکاس یابد چون یکی از مهمترین و بهترین مقالاتی است که من اخیرا خوانده ام. نمی دانم چگونه از شما سپاسگزاری کنم! با سپاس فراوان از شما نویسنده گرامی. پاینده ایران و ملت ایران
April 05, 2012 04:32:12 PM
---------------------------
کاوه یزداني
اینکه یک فرد دیندار یا بطور کلی دینمدارانی خود را اندیشمندان یا روشنفکر دینی می انگارند و نام روشنفکر را به خود می دهند یک تناقض صد در صد می باشد. چرا که ادیان آسمانی همه وظایف و روش زندگی آدمی را در آسمانها بدون پرسش و بهره گیری از اندیشه و نیازهای زمینی آدمیان توسط یک گاد یا الله یا هر موجود ناشناخته ای در آسمانها نوشته اند و توسط باز هم موجود ناشناخته ای بنام جبرئیل برای پیامبران فرستاده اند و آدمها اجازه هیچ دخالتی در تغییر قوانین دینی را نداشته و ندارند.
پرسش اینجاست که روشنفکر دینی به چه جراتی به خود اجازه می دهند که قوانین الله را کاوش نمایند ؟ کسانی که می کوشند دین اسلام را برای نیاز آدم قرن بیست و یکمی بروز نمایند به روایتی خودشان بر ضد دین عمل می کنند . چگونه می توان احکام الله را تغییر داد ؟ نه نمی شود .
دینها همانی هستند که از آسمانها آمده اند و آدمها اجازه دخالت در آنها و تغییرشان را ندارند . تاریخ دین اسلام در ایران سراسر ضد ایران و ضد حقوق ایرانی و ناقض حقوق بشر بوده و هست و ایرانیان از آغاز هجوم دزدان مدینه به ایران تاکنون زخمهای عمیقی را در دلهایشان دارند که نمی توان شکستها و زخمهای بجای مانده از شکستهای ایرانیان را جدای از نقش اسلام و دینداران مسلمان دانست . و این حقیقت را نسل جوان ایرانی بخوبی دریافته است و این دانستن است که حراس در دل دینفروشان انداخته است و دینفروشان برای فریب دادن جامعه لباس آخوندی را درآوردند و بجایش کت و شلوار و کراوات زدند و نام روشنفکر دینی را نیز برای خود جا انداختند تا مردم ساده انگار را با ظاهری غیر از آخوند دین فروش فریب دهند . دین و بویژه آخوند در تاریخ ایران همواره بازدارنده اندیشه بوده و هست . این امر از سوی غربی ها در جامعه ایران شناخته شد و مورد استفاده استعمارگران قرار گرفت و اجرای باز دارندگی اندیشه ها نیز توسط آخوند جماعت به اجرا درآمده است و از آنجا که دست آخوند دین فروش آلوده بخون فرزندان ایران می باشد برای ایرانیان آشکار شده است . بنابر این تنها راهی که برگزیدند این است که کراوات زدند تا از شباهت آخوند خونریز درآیند .
به باور من بهترین کار برای دینفروشان همان به اصطلاح روشنفکران دینی با کراوات و بدون کراوات این است که یک شغل شرافتمندانه برای معاش زندگی شان پیشه کنند. بامید روزی که در ایران و در دنیا دین فروشی وجود خارجی نداشته باشد و آدمها بتوانند از گزند دینفروشان در امان باشند .
در مثل مناقشه نیست .بقول معروف خر همان خر است ، فقط پالانش عوض شده است .
پاینده ایران
April 05, 2012 01:07:28 PM
---------------------------
یک دوست
مساله بسیار ساده است: چرا گفتگو با دینورزان چنین سخت است؟
افراد مذهبی عموماً توقع احترامی ویژه به عقاید خود دارند، این چیزی است که نمی توانم با آن کنار بیایم.
بیشتر توضیح می دهم: من عقیده دارم کاپیتالیزم بهترین مدل سیاسی/اجتماعی/اقتصادی برای اداره یک جامعه است و مثلاً اقتصاددان کاپیتالیستی مثل «میلتون فریدمن» برای من بسیار بسیار محترم است. ولی هرگز ناراحت نمی شوم اگر کسی کاریکاتوی از فریدمن بکشد و یا بگوید که بر فرض مثال فلان جملهی او بسیار سادهانگارانه بوده.
اما به راحتی میتوانید تصور کنید که کشیدن کاریکاتور یک پیامبر و یا گفتن اینکه فلان عقیده او «ساده انگارانه» بوده، چقدر یک فرد مذهبی را برآشفته خواهد کرد و شما فوراً متهم به توهین به عقیده او میشوید.
این همان چیزی است که من اسم آنرا «توقع احترام ویژه» می گذارم و آقای یوسفی اشکوری هم دقیقان همین انتظار را از مزدک بامدادان دارد.
به نظر من معمولاً (توجه کنید که من هرگز کلیگویی نمی کنم، همیشه استثنا هست) دعوت به گفتگو از افراد مذهبی، دعوت اصیلی نیست. آنها معمولاً «ایمان» دارند که عقیده آنها بر حق است، اهل شک نیستند، یقین دارند عقاید شما باطل است، وقتی وارد یک مناظره میشوند هدفشان تلاش برای کشف حقیقت نیست، بیشتر هدف «هدایت» شما به راه درست است.
یک دوست
April 05, 2012 04:11:57 AM
---------------------------
عرفان
درود بر کافه نادری های گرامی
درود بر اقای بامدادان گرامی
ای کسانی که ایمان اورده اید اگر پیروی بسیار از اهل کتاب کنید شما را بعد از ایمان به کفر بر میگردانند سوره ال عمران ایه 100
April 04, 2012 10:09:19 PM
---------------------------
|