اصولا فرض نزديک بودن حمله نظامی و همسويی يا عدم همسويی اپوزيسيون با آن و بنا کردن بنيان تمايزگذاری در درون اپوزيسيون بر اين مبنا بی دليل و ناموجه است. اين تمايز صرفا ساخته و پرداخته نظريههای ضد امپرياليستی است که در غرب رواج داشته و بيشتر در پی پيدا کردن شاهد برای ديدگاههای پست کلنيال است تا از حرکتهای سياسی در ايران قبايی برای مبارزات ضد امريکايی دوخته شود.
***
در دهه شصت مخالفان جمهوری اسلامی عمدتا با معيار موافقت و مخالفت با مبارزه مسلحانه از يکديگر متمايز می شدند. در دو دهه هفتاد و هشتاد تا انتخابات سال ۱۳۸۸ مخالفان جمهوری اسلامی عمدتا بر اساس «نحوه برخورد با رژيم» يعنی براندازی (غير خشونت آميز) و اصلاح طلبی از يکديگر تمايز می يافتند. براندازان بر اين باور بودند که نظام ولايت فقيه قابل اصلاح نيست و به جناح اصلاح طلب درون حکومت نيز نمی توان به عنوان عاملی جدی و موثر در تغيير رفتار رژيم اميد بست. همچنين براندازان آن دوره، اصلاحات مد نظر اصلاح طلبان را روساختی و تزيينی و در نهايت بی نتيجه تصور می کردند و نه ساختاری و بنيادی. اما اصلاح طلبان (مذهبی و غير مذهبی) نيز با متذکر شدن هزينههای انقلاب و جنگ، برنامهی براندازی را هم غير واقع بينانه و هم بی زمينه در جامعهی ايران تلقی می کردند.
تمايز ساختگی
پس از سرکوب و فرو خوابيدن جنبش سبز که در يک دوره مخالفان را بسيار به يکديگر نزديک کرده بود دوباره اختلافات ميان مخالفان بالا گرفت. بر اساس يک وجه تمايز ارائه شده، اجزای اپوزيسيون را بايد بر اساس موافقت يا مخالفت با حمله نظامی يا همسويی و مخالفت با «بيگانه» برای سرنگونی رژيم متمايز ساخت. اين وجه تمايز به سه دليل ساختگی است و از آن شايد بتوان برای از ميدان بيرون کردن رقبای نظری (با اتهام جنگ طلبی و مزدوری بيگانه) و ابراز عامه گرايانه وطن دوستی برای جلب توجه نيروهای درون کشور استفاده کرد. آن سه دليل بدين قرارند:
۱. هيچ کشور غربی برنامهای برای حمله نظامی جهت سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی نداشته و ندارد. معمولا اين مقامات جمهوری اسلامی هستند که اين هدف را برای غربيان اعلام کردهاند. برنامههای محتمل نظامی- گزينههای روی ميز- فقط در حد حمله به تاسيسات اتمی است چون مسئله اول دول غربی برنامه اتمی رژيم است و نه بقا و زوال آن. ديدگاهی که عکس گزاره فوق را تحت عنوان ليبياييزه کردن ايران به کار گرفته واقعيت فوق را ناديده می گيرد.
۲. هيچ کشوری حتی در حال حاضر و حداقل تا يکسال آينده برنامهای برای حمله به تاسيسات اتمی نيز ندارد. تا روشن شدن نتايج تحريمهای خريد نفت و بانک مرکزی برای مهار برنامه اتمی ايران نمی توان از حمله نظامی به عنوان يک احتمال قريب الوقوع سخن گفت. پس از تجربه پر خرج و پر هزينه حمله به عراق و افغانستان، دولت امريکا و افکار عمومی اين کشور برای جنگی ديگر آمادگی ندارند. همچنين تا نوامبر ۲۰۱۲ و انتخابات رياست جمهوری در امريکا ريسک جنگ برای دولت اوباما بالا و احتمال اقدام بدان پايين است. سخن از حمله نظامی اسرائيل نيز بيشتر به تحرکاتی برای اعمال تحريمها می ماند تا اعلام زمان جنگ. مشی اسرائيل تاکنون اعلام زمان حمله به کشوری ديگر نبوده است.
۳. بيش از ده هزار غير نظامی توسط دولت بشار اسد کشته شدهاند و هنوز دول غربی نتوانستهاند با روسيه و چين بر سر کناره گيری دولت اسد به توافق برسند و قطعنامه شورای امنيت توسط آن دو وتو می شود. با توجه به شرايط ايران و به خواب رفتن جنبش سبز هيچ چشم اندازی برای مداخله نظامی برای برهم زدن توازن قوا در شرايط بحران سياسی به چشم نمی خورد.
بدين ترتيب اصولا فرض نزديک بودن حمله نظامی و همسويی يا عدم همسويی اپوزيسيون با آن و بنا کردن بنيان تمايزگذاری در درون اپوزيسيون بر اين مبنا بی دليل و ناموجه است. اين تمايز صرفا ساخته و پرداخته نظريههای ضد امپرياليستی است که در غرب رواج داشته و بيشتر در پی پيدا کردن شاهد برای ديدگاههای پست کلنيال است تا از حرکتهای سياسی در ايران قبايی برای مبارزات ضد امريکايی دوخته شود.
اما از لا به لای گفت و شنودها و مطالب مرتبط با اين موضوع و ديگر مجادلات به خوبی می توان تمايزهای درون اپوزيسيون در مقطع فعلی را تشخيص داد. اکثر اعضای اپوزيسيون جمهوری اسلامی بر اصلاح ناپذيری رژيم حقوقی و واقعی در ايران توافق دارند و برای پس از جمهوری اسلامی نيز بر سر تعيين سرنوشت از طريق صندوق رای، جدايی دين از دولت، و رعايت حقوق بشر، حداقل در کلام توافق دارند اما اختلاف بنيادی در درون اپوزيسيون ناشی از شرکت در اين يا آن گردهمايی، مذاکره با اين يا آن دولت، و استفاده از اين يا آن منبع مالی نيست بلکه حول و حوش ۱) روش رسيدن به هدف، ۲) همپيمانان و ۳) اولويتها در برنامههای سياسی و فرم حکومت آينده است.
مشی عدم خشونت
تا قبل از سرکوب جنبش سبز اکثر گروههای سياسی مخالف بر مبارزات بدون خشونت توافق داشتند. حتی در اوج سرکوبها نيز اکثر فعالان سياسی معترضان را از خشونت پرهيز می دادند. اما اين موضع در دو سال گذشته تا حد زيادی تغيير کرده است بالاخص پس از رويدادهای مصر و سوريه و ليبی. مطالب ضد خشونت در رسانههای مخالف تقريبا به صفر تقليل يافته اما کمتر کسی خشونت را ترويج می کند. چنان که از ادبيات امروز مخالفان جمهوری اسلامی بر می آيد آنها در صورت بالا گرفتن جنبش و سرکوب حکومت به دو دسته نسبتا قدرتمند تقسيم خواهند شد: کسانی که به هر قيمت بر سر موضع ضد خشونت خويش خواهند ايستاد و کسانی که از خشونت ورزی معترضان در مقام دفاع حمايت خواهند کرد.
همپيمانان
در دنيای به هم پيوسته امروز جنبشهای اجتماعی و دولتها به همپيمان نياز دارند. معنی جستجوی همپيمان يا ارتباط را که چند سويه است نمی توان به «همسويی با بيگانه» يا «ابزار دست امپرياليسم» يا «عروسک استکبار» و همه تعابيری که در نقض فاعل مختار بودن يکی از طرفين اشتراک دارند تقليل داد. جنبش دمکراسی خواهی ايران اگر جنسش ليبرال است طبعا همپيمانان خود را در اروپای غربی و امريکای شمالی جستجو و پيدا خواهد کرد و نه در شمال آسيا يا شرق اين قاره يا امريکای لاتين و اگر جنسش اقتدارگرايی است بايد به سراغ روسيه و چين و دول استبدادی خاورميانه برود. چين علی رغم رشد اقتصادی قابل توجه به دليل فساد و بی ثباتی مدلی نيست که ايرانيان مشتاقش باشند. اما اگر اين جنبش به سراغ هيچ همپيمان بالقوهای نمی رود معنی آن اين است که از اين ابزار بسيار مهم غفلت کرده است. بر خلاف اپوزيسيون، روحانيت شيعه در ميان اقشار مختلف اجتماعی ايران نه تنها به منافع خود بيش از اقشار ديگر آگاه بوده و آنها را دنبال کرده بلکه بهتر از گروههای ديگر همپيمانان خويش را تشخيص داده است.
در سالهای مابعد انقلاب ۱۳۵۷ نيروهای باورمند به جمهوری اسلامی به دليل باورهای سوسياليستی نيرومند، توهم اداره رژيم پهلوی توسط غرب و چهار دهه تبليغات ايدئولوژيک مارکسيستها همپيمان خود را در اردوگاه سوسياليستی جستجو می کردند (شعار نه شرقی، نه غربی ويترين روحانيت را تزيين می کرد). دانشجويان برای دورههای دکترا به جای اروپا و امريکای شمالی به رومانی و اوکراين اعزام می شدند، خريدهای اسلحه از کره شمالی و چين و روسيه بود، و اکثر سفرهای مقامات نيز به کوبا و شوروی و کشورهای بلوک شرق. اتوبوسهای ساخت آلمان شرقی، دوربينهای روسی و ماشين الات ساخت رومانی کشور را اشغال کردند. دولتهای مختلف در سه دههی گذشته به تناوب با همين کارت در دنيا بازی کردهاند.
مقامات جمهوری اسلامی بر اساس غريزه بقا مناطقی را که می توانند در آنها همپيمان پيدا کنند (جهان استبدادی و ديکتاتوری) يافته و مشغول سرمايه گذاری در آن مناطقاند (از سوريه و سودان تا کره شمالی و چين) اما بخش عمدهای از مخالفان هنوز نمی دانند همپيمانان خود را در کدام نقطه از عالم بيابند. معنی همپيمانی نيز اشتراک نظر و منافع در همه سطوح نيست (اين نکته را نيز حاکمان جمهوری اسلامی به خوبی دريافتهاند). مخالفان همپيمانی با دول آمريکای شمالی و اروپا روشن نساختهاند که در نهايت اگر تنشی ميان جمهوری اسلامی و کشورهای غربی رخ داد در کدام سو و در کنار کدام همپيمانان خواهند ايستاد. در نقاط عطفی از تاريخ، گروهها و افراد دمکراسی خواه و آزادی طلب مجبور به انتخاب هستند و نمی توانند با سواری مجانی يا غوطه وری در دنيايی از ابهام به اهدافی مثل دمکراسی يا آزادی برسند. نمی شود هم ميهن پرست دو آتشه بود و هندوانهی بی نيازی زير بغل مردم ايران پس از سه دهه سرکوب گذاشت («شما برای آزادی به هيچ کس نياز نداريد») و در عين حال در شرايط افزايش نقض حقوق بشر از مردم دنيا و بالاخص کشورهای ليبرال دمکرات کمک خواست و به نهادهای حقوق بشری در اين کشورها نامه نگاشت.
اگر آزادی در معنايی که از آن در دمکراسی ليبرال فهميده می شود در اولويت قرار گيرد طبعا دولتها و نهادهايی که اين ايدئولوژی را يدک می کشند به همپيمانان جدی مخالفان تبديل می شوند. مخالفان دمکراسی ليبرال (که در آن قانونا تبعيض و تنفری عليه هيچ اقليت جنسی، دينی، و قومی اعمال نمی شود و آزادی ارزشی مقدم بر ارزشهای ديگر است) در اين باب نيز سخنی در مورد همپيمانان خود نمی گويند. برخی از مخالفان دمکراسی ليبرال به آنها که هم پيمان خود را دول و نهادهای مدنی غربی انتخاب کردهاند اتهام ستون پنجمی و خيانت و همسويی با بيگانه می زنند اما روشن نمی کنند که همپيمانان خود آنها برای دست يابی به اهدافشان کدام است.
اولويتها: ناسيوناليسم يا «آزادی حداکثر، هر چه بيشتر، با هر هزينه»
بخش ليبرال اپوزيسيون حداکثر آزادی را برای تعداد هرچه بيشتری از آدميان (مبتنی بر فلسفه ليبرالی حکومت) طلب می کند. برای آنها عدالت اجتماعی، استقلال، تماميت ارضی، و غرور ملی در مقايسه با آزادی در اولويت قرار نمی گيرند يا ارزشهای ديگر به صورتی قرائت می شوند که با آزادی همزيستی داشته باشند. ليبرال دمکراتها طبعا و اصولا يک کشور تقسيم شده به دو يا چند دمکراسی آزاد (مثل چک و اسلوواکی امروز) بر اساس رفراندم را به يک رژيم استبدادی در کشور واحد ترجيح می دهند (گرچه چنين چيزی را بيان نمی کنند چون نوعی خودکشی سياسی است). ليبرالها طبعا از کمک ديگر کشورها برای آزادی (که البته به رهايی از جمهوری اسلامی محدود نمی شود) بهره می گيرند و دير يا زود در می يابند که همپيمان آنها آمريکای شمالی و اروپای غربی است. آنها آزادی می خواهند، هرچه بيشتر بهتر و با هر هزينهای. آنها بر اين باورند که تنها با آزادی می توان به عدالت، حاکميت ملی و خودگردانی رسيد. در اين حال، واحد خودگردانی و تصميم گيری اهميت ثانوی پيدا می کند.
اما دمکراتهای غير ليبرال يا غير دمکراتهای غير ليبرال (در جمع مخالفان) ممکن است اولويتهای ديگری داشته باشند (مثل سوسياليسم آمرانه، رژيم مطلقهی سلطنتی يا مبارزه با امپرياليسم و صهيونيزم) و برای حفظ آن اولويتها، حتی ممکن است با سياستهايی مثل عدم مذاکره با دول «بيگانه» تحت هر گونه شرايط، حفظ تماميت ارضی يا وطن دوستی، رژيم جمهوری اسلامی را تا يافتن همپيمان مناسب تحمل کنند. اين اولويتهاست که مخالفان را از يکديگر متمايز می کند و باور به صندوق رای نيز نمی تواند موجب همگرايی شود (صندوق رای با يا بدون نظارت استصوابی، با يا بدون حقوق برابر برای شهروندان، با يا بدون آزادی های چهارگانه).
متعاقب از سکه افتادن مارکسيسم و اسلامگرايی، کسانی که نمی توانند ليبرال دمکراسی و مقتضياتش را پذيرا شوند احتمالا دوباره به نوعی ناسيوناليسم هويتی يا معنوی رجوع می کنند با طعمی از حقوق بشر.
ليبرال دمکراسی يا دمکراسی سوسياليستی/متعهد
بخشی از اپوزيسيون تنها صورت واقعی و موثر دمکراسی را دمکراسی ليبرال می داند و انواع ديگر دمکراسی مثل دمکراسی خلقی/سوسياليستی يا دمکراسی دينی را صرفا پوششی برای ديکتاتوری تلقی می کند. الگوی آنها از حکومت هم مشخص است: دمکراسیهای غربی مثل ايالات متحده يا بريتانيا و فرانسه. اما قائلان به دمکراسیهای متعهد يا مقيد که ديگر نمی توانند الگوی چين و اتحاد جماهير شوروی کمونيستی را پيش پای ايرانيان بگذارند الگوی خود را مبهم گذاشتهاند. اپوزيسيون غير ليبرال در عين مخالفت با دمکراسی ليبرال (با انگيزههای مارکسيستی يا مذهبی) هيچ الگويی موفقی برای دمکراسی عرضه نکرده است.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت دوستان و سروران، دوستان کافه نادری
به نظر می رسد تنها اختلاف اپوزیسیون ایرانی در حال حاضر، بازگشت و یا عدم بازگشت نظام پادشاهی به هر شکل آن است، مخالفان نظام پادشاهی پارلمانی، از اقبال عمومی مردم نسبت به پادشاه فقید و شاهزاده رضاپهلوی در ایران به خوبی آگاهند، عناصر سابق و فعلی نظام نیز می دانند در صورت استقرار یک نظام دموکراتیک، باید پاسخگوی اعمال گذشته خود باشند، بنابراین یک اتحاد نوشته و نانوشته میان حکومت و آن بحش از اپوزیسیون که خواستار بازگشت نظام پادشاهی نیست شکل گرفته است. جمهوری خواهان قلابی در هر صورت عاشق امام ماه پناهند زیرا به پادشاهی پایان داد، و مطمئن هستند در صورت سرنگونی نظام و انجام انتخابات آزاد، خطر! بازگشت پادشاهی وجود دارد، خودشان نیز که در انقلاب سهیم بوده اند و به هر صورت به آن تعلق خاطر دارند، عناصر فعلی و سابق حمهوری جهل و فساد نیز می دانند در صورت سرنگونی سیستم، باید در دادگاه حاضر شوند، بنابراین، هر دو گروه در یک اتحاد استراتژیک، با هم همکاری می کنند حتی اگر نانوشته باشد. به مقاله اخیر در جرس دقت کنید، البته لحن آن نسبت به سابق بهتر است، گرچه در سطرهای آخر باز درباره پادشاه فقید عقده گشایی نموده است، اما به هر صورت، اسلامیست ها، اسلامیستند، حتی اگر از قایق نظام به بیرون پرتاب شده باشند. در این میان، تنها حلقه مفقوده، ارتباط سازمان یافته میان شاهزاده رضاپهلوی و مردم ایران است که باید برای آن فکری کرد.
حق عزیزم، از لینک زیر استفاده کن، منتظر نظرات ارزشمند حضرتعالی می مانم، بخش آسیب شناسی جنبش سبز و همچنین نقش رسانه ها نیز تقریبا آماده است، به زودی ارسال خواهد شد.
http://www.irancpi.net/forum/cpishow.php?fid=37&collapsed=0
پاینده ایران
April 13, 2012 07:04:21 PM
---------------------------
حق
درود بر هم میهنانم بویژه کافه نادری های نازنین،مجید محمدی یک جامعه شناس است و در این نوشتارش مدعی شده است که "پس از سرکوب و فرو خوابيدن جنبش سبز که در يک دوره مخالفان را بسيار به يکديگر نزديک کرده بود دوباره اختلافات ميان مخالفان بالا گرفت". من این نزدیکی در برونمرز که ندیدم بلکه درست برعکس آنرا مشاهده کردم. جناب مجیدی برای این اثبات این ادعایش باید نشان دهد که چه تحقیقاتی در این زمینه یا حداقل چه نوشتارهایی در این رابطه ارائه داده است و نقدهای او در 3 سال اخیر در رابطه با کنش و واکنش نیروهای سیاسی گوناگون با جنبش سبز ملت ایران از یکطرف و کنش و واکنش همین نیروها با جناحههای گوناگون رژیم چه بوده است؟ یعنی او به عنوان یک جامعه شناس حتما باید تشخیص می داد که یک رویداد تاریخی بزرگ بنام جنبش سبز شکل گرفته است و ثبت دقایق آن لحظه به لحظه از اهمیت خاصی برخوردارست. باید او و همتایان او با جنبش سبز همان برخورد پژوهشی را می داشتند که مثلا ما در یک باستان شناس می بینیم وقتی به شیئی تاریخی بسیار مهم برخورد می کند که می تواند نظریه های پیشین را تغییر دهد. برای یک مورخ یا جامعه شناس ایرانی جنبش سبز بایستی حکم همان شیئی عتیقه منحصر به فردی را می داشت تا آنرا با تشنگی فراوان دنبال کند و وقتی این جنبش شکست! خورد یک آسیب شناسی دقیق فراهم کند. آیا او و امثال او که انقدر به علوم سیاسی و جامعه شناسی و تاریخ و آینده ایران علاقه نشان می دهند کاری پژوهشی در این رابطه کرده اند که ما در جایی آنها را بخوانیم یا نه، اگر بلی، کجا هستند این پژوهش ها و ارزیابی ها؟؟؟!!! تا وقتیکه آنها را کسی در اختیار مردم قرار نداده باشد حق ندارد این ادعا را بکند که " پس از سرکوب و فرو خوابيدن جنبش سبز که در يک دوره مخالفان را بسيار به يکديگر نزديک کرده بود دوباره اختلافات ميان مخالفان بالا گرفت." چون به تجربه من این یک دروغ بزرگ است. چپهای سنتی مثل سازمان فدائیان خلق و اتحادی به همین نام و اتحاد جمهوریخواهان به سرکردگی حسن شریعتمداری و مهرداد مشایخی و اکبر گنجی و بسیارانی دیگر به جنگ این جنبش ملی ما رفتند، برخی با جنگ گرم تر و برخی با جنگی نرم تر. مثلا مهرداد مشایخی از صدای امریکا برنامه تفسیرخبر در حضور جمشید چالنگی و حسن شریعتمداری اعلام کرد که جنبش سبز، یک جنبش فراگیر یعنی یک جنبش ملی یعنی یک انقلاب مخملین در ایران نیست! حسن شریعتمداری در دویچه ولر و هر میکروفونی که بیگانگان در اختیارش گذاشتند اعلام کرد که این جنبش "ملت فارس" است و نه دیگر "ملتها" در ایران. سایت اخبارروز متعلق به چپهای سنتی کیلویی بر علیه جنبش سبز مقاله نوشت. کدام نزدیکی بین مخالفان جمهوری اسلامی طی جنبش سبز!!! اگر بهم انقدر نزدیک شده بودند که این جنبش به این حال و روز نمی افتاد که!!! مجید محمدی باید اول با سند و مدرک این ادعای خود را ثابت کند و نه اینکه فقط ادعایش را بعنوان نتیجه تحقیقاتش به ما قالب کند! این حرف آخرم را پس می گیرم و از او پوزش خواهم خواست اگر او یا کسی در اینجا بتواند مرا به کارهای تحقیقی یا نوشتارهای او در این رابطه رجوع دهد که این نتیجه گیری او را ثابت کند. تا آنزمان ادعایش در این نوشتار مبنی بر اینکه "پس از سرکوب و فرو خوابيدن جنبش سبز که در يک دوره مخالفان را بسيار به يکديگر نزديک کرده بود دوباره اختلافات ميان مخالفان بالا گرفت." در حد یک ادعای توخالی باقی خواهد ماند.
ایرانی عزیزم، دسترسی به نوشتارهای شما در رابطه با نامه مشترک در این سامانه چگونه امکان پذیرست؟ با سپاس از زحمات شما ایرانی وطنپرست.
پاینده ایران و ملت ایران
April 13, 2012 02:48:45 PM
---------------------------
کوشان
جناب محمدی عزیز
احساس می کنم شما هم میخواهید با خوش باوری به قضیه اختلاف اپوزیسیون نگاه کنید.شاید شما هم به عنوان یک میهن پرست نمی خواهید حقایقی که بین نیروهای اپوزیسیون جاری و ساری هست باور کنید چون باورش سخت و حزن انگیز است.
بزرگوار شاید در ظاهر ادعای اپوزیسیون در دشمنی با هم یا به بیانی بهتر همانا متهم کردن هم به وابستگی یا جنگ طلبی یا پیروی از روشهای مبارزه خشونت امیز یا غیرخشونت بار باشد ولی همه میدانیم اینها هم بهانه است.باید باور کنیم تمامیت خواهی و خود پرستی و کینه ورزی و در ورای اینها "نوع حکومت اینده ایران " مهمترین عامل دوری اپوزوسیون از همدیگر است.ما جمهوری خواهانی داریم مثل درویش پور که علنا مینویسند هر نشستی و جلسه ای که "امکان احیای پادشاهی را ممکن سازد " از نظر ما مطرود است(پیام برای اولاف پالمه از طرف ایشان).ما جمهوری خواهان یا به عبارتی کمونیستها و مصدق نماهایی داریم که با اصلاح طلبان وابسته به رژیم دست به دست میدهند مبادا...
باید این حقایق را باور کنیم.تحلیل شما درباره علل دور بودن اپوزان از هم کاملا احساسی و ناصحیح است.تعجب می کنم واقعا تحلیل شما اینست یا نمی خواهید حقایق تلخ موجود را باور کنید.وگرنه شخص رضا پهلوی ضد جنگ ترین ضد جنگ طلبان است.دیگر از ایشان ضد جنگ تر پیدا نمی شود هم در گفتار هم کردار.ایشان یکی از پیشروهای مبارزات ضد خشونت است.ولی آیا این باعث شده نزدیکی حاصل شود.دسته بندی ها کاملا مشخص است.اقای محمدی از مدینه فاضله ذهنیت خود خارج شوید.تحلیل علل دوری مخالفین از یکدیگر خیلی ساده تر از دلایلی غامض و سست هست که اورده اید.میخواهید دل خود را خوش کنید یا دیگران را.خانه از پای بست ویران است.نسل انقلاب 57 اگر از صحنه سیاسی خودش را از رده اول به رده های پایین تر تنزل ندهد بزودی شرایط بدتر خواهد شد.تمامیت خواهی و قدرت طلبی در همان حدی هست که بخاطرش ایران را در سال 57 ایرانستان کردند.برای اینکه بدانید منظورم چیست رجوع کنید به نوشته دو سال پیش ارام حسامی " مردم در سال 57 حق خود را که در سال 32 از اینها تضییع شده بود از نظام پادشاهی پهلوی گرفت و انقلاب را به پیروزی رساند"
حماقت را تا تهش بخوانید و دل خوش به تحلیلهای عجیب غریب خود نکنید
ارزوی جمهوری خواهان اینست که از دل همین نظام با نام اصلاحات گریزی به مدینه فاضله جمهوری خود بزنند و همه دگر اندیشان را دور بزنند!!زهی خیال باطل این سفیهان(البته قطعا نه همه جمهوری خواهان بلکه گروهی که مانع اتحاد بقیه نیز شده اند!!!)
با احترام
کوشان.م
April 13, 2012 03:34:01 AM
---------------------------
نیما
((ليبرال دمکراتها طبعا و اصولا يک کشور تقسيم شده به دو يا چند دمکراسی آزاد (مثل چک و اسلوواکی امروز) بر اساس رفراندم را به يک رژيم استبدادی در کشور واحد ترجيح می دهند (گرچه چنين چيزی را بيان نمی کنند چون نوعی خودکشی سياسی است).))
پس لیبرال ها هم اهل تقیه هستند!حتما یک روز هم در کنار تجزیه طلب ها می نشینند و از انسانیت دروغین غرب(دروغین چون کارنامه همین کشورهای مدعی حقوق بشری پاک تر کارنامه فاشیست ها و کومونیست ها نیست)دم میزنند و بر سر خطوط مرزی ایران مذاکره می کنند
April 12, 2012 10:47:04 PM
---------------------------
|