حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
علیه جعل شخصیت و تاریخ سازی

April 12, 2012

پنچ شنبه 24 فروردین 2571 = April 12, 2012

الاهه بقراط کیهان آنلاین
 

گاه برخی دروغ‌ها به اندازه‌ای تکرار گشته که برای برخی به واقعیت تاریخی تبدیل شده است. یکی از دلایل آن، نبودن فضای باز چه در رژیم گذشته و چه در رژیم کنونی برای دستیابی به اسناد و مدارک کافی و هم چنین پژوهش بدون فشار و بی ترس و لرز است. این فشار تنها از سوی رژیم‌های استبدادی و غیردمکراتیک اِعمال نمی‌شود بلکه از سوی احزاب و گروه‌های سیاسی غیرحاکم نیز هست! اینها نیز حاضر نیستند باورهای‌شان در برابر افکار عمومی مورد بحث و بررسی قرار گیرد و برخی اساسا راه را بر هرگونه نقد و سخن از «محارم» و «مقدسات‌»شان می‌بندند و اگر لازم باشد به ترور شخصیت و هر آنچه برای دفاع از حریم مقدس‌شان لازم بدانند، روی می‌آورند. این است که نهایتا یک افراطی مذهبی و یک افراطی طرفدار جمهوری اسلامی در روش و بیان و حتا هدف، چندان تفاوتی با یک افراطی در میان چپ‌ها، ملی‌ها، ملی خط تیره مذهبی‌ها، جمهوری‌خواهان یا مشروطه طلبان ندارد. جالب اینجاست که ایرانیان ظاهرا یک «تیپ» ابتر نیز به فرهنگ سیاسی کج و معوج جامعه ما ارائه کرده‌اند: دمکرات افراطی و لیبرال دمکرات افراطی!

آشفته بازار سیاست

واقعیت این است که جعل سند و تحریف تاریخ نه تنها در آینده بلکه عمدتا در همین زمان حال صورت می‌گیرد! خود ما کم نمی‌شنویم که برای اقناع مخاطب و مستند کردن سخن، گفته می‌شود: خودم در فلان کتاب یا فلان مقاله خواندم یا در بهمان فیلم دیدم! یا در گزارش تلویزیونی شنیدم! و یا فلانی خودش در یک گفتگو این را گفت! همین «استناد» به خواندن یا شنیدن یا گفتن فلانی و دیدن در بهمان‌جا، برای بسیاری کافیست که موضوع مورد ادعا، یک «واقعیت» و «حقیقت» به شمار رود!

انگیزه این نوشته، گفتگوی هاشمی رفسنجانی با «فصلنامه مطالعات بین‌المللی» و دو نکته مهم از سخنان وی است که من نمی‌خواهم بر سر آنها بحث کنم، بلکه می‌خواهم یادآوری کنم که دروغ است: یکی آنچه در مورد درستی رابطه با آمریکا و «اعتدال» و «عملگرایی» خویش مطرح کرد، که البته هر دو صفت از سوی سیاستمداران و رسانه‌های غربی به وی اعطا شد که سپس مورد استفاده هواداران و مدافعان سیاسی و برخی رأی‌دهندگان وی نیز قرار گرفت بدون اینکه این دو صفت تا به امروز، نقشی به سود جامعه بازی کرده باشد. و دیگری در رابطه با «مقابله»اش با نقض حقوق بشر در ایران که جعل واقعیتی است که هم اکنون در برابر چشم ما قرار دارد: بر اساس این ادعا دست کم می‌بایست همین الان صدای اعتراضی از رفسنجانی آن هم نه در رابطه با مخالفان رژیم، بلکه در مورد بیت آیت‌الله منتظری و میرحسین موسوی و زهرا رهنورد و حجت‌الاسلام مهدی کروبی شنیده می‌شد. رفسنجانی حتا تا آنجا پیش رفت که درباره جنایت میکونوس که مطابق اسناد حقوقی یک دادگاه آلمانی، خودش جزو آمران آن بوده است، گفت کار «افراطیون» بوده و «امام» نیز با این کارها مخالف بوده است! همان «امام» که فرمان قتل مخالفان و سلمان رشدی را صادر کرد!

در مورد رابطه با آمریکا، رفسنجانی دو روز بعد، سخنانش را که مورد انتقاد شدید مخالفان خودی‌اش قرار گرفت، احتمالا به دلیل همان «اعتدال» و «عمل‌گرایی» تلطیف و تقریبا تکذیب کرد زیرا به گزارش سایت مشرق (19 فروردین) محسن رضایی از وی نقل کرد که گفته است: «من فقط یک خاطره گفتم و منظورم فضای امروز کشور نبود».

همین نمونه را در نظر بگیریم: مخاطب نمی‌داند کدام را به عنوان واقعیت بپذیرد، آن هم در شرایطی که زمامداران جمهوری اسلامی بر خلاف انسان‌های طبیعی که همزمان با سالخوردگی، حافظه‌شان نیز ضعیف شده و منطقا ممکن است مسائلی را فراموش کنند، اینها تازه مغزشان فعال شده و مطابق با فضای سیاسی، خاطراتی می‌نگارند که پیش از این به یاد نداشتند! این خاطره‌گویی‌ها و خاطره‌نگاری‌ها که ظاهرا جایگزین «خواب‌های مصلحتی» و «رؤیای صادقه» مسئولان حکومت اسلامی در جهان مدرن شده است، سبب شده تا از یک سو آنها تلاش کنند در این زمینه، گوی سبقت از یکدیگر بربایند و از سوی دیگر، از دروغگو نامیدن یکدیگر پروایی نداشته باشند.

بازار مستندهای جعلی

حکومت اسلامی در ایران برای از چپ تا راست، هم خاطره نوشته و هم مستندسازی کرده است. این همه جدا از تحریف‌های گسترده‌ در کتاب‌های درسی، از دبستان تا دانشگاه و هم چنین بمباران تبلیغاتی رسانه‌های رژیم برای اثبات حقانیت خود و تبلیغ و تحمیل این باور است که جمهوری اسلامی سرنوشت محتوم ایران و ایرانیان است. البته جای تأسف است که انتشار دروغ، فارغ از اینکه در باره چه فرد یا گروهی باشد، هر بار سبب خوشحالی مخالفان آن فرد یا گروه می‌شود! این است که درست مانند چرخه سرکوب، شتر خاطره‌نویسی و مستندسازی جمهوری اسلامی نیز جلوی خانه همه گروه‌ها خوابید بدون اینکه نه تنها با اعتراض جدی روبرو شود، بلکه افرادی نیز به راه افتادند تا اشکالات کار «تاریخ‌سازیِ» همکاران و همراهان مستقیم و نامستقیم وزارت اطلاعات را یادآوری کنند!

در کنار خاطره‌های تنظیم شده توسط وزارت اطلاعات، مانند خاطرات فردوست، خاطرات نورالدین کیانوری و مریم فیروز، و هم چنین «تاریخچه»هایی که برای سازمان‌های مختلف از مجاهدین تا حزب توده و فداییان از سوی آن وزارت‌خانه نوشته شد، تا خاطره‌نویسی‌های تقلبی که برای «ملکه مادر» و فریده دیبا و اردشیر زاهدی و... به نگارش در آمد، اینک فعالیت تبلیغاتی رژیم به مستندهای «سمعی و بصری» رسیده است.

یکی از این فیلم‌ها، مستند جعلی «تاریخ شفاهی و تصویری ایران در عصر پهلوی دوم» بود که در سالگرد انقلاب اسلامی (بهمن 1390) از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد و پیش از این به تفصیل درباره‌اش سخن رفت. نمونه دیگر اما نه در یکی از رسانه‌های رژیم بلکه از فرستنده انگلیسی «بی بی سی فارسی» منتشر شد که به نظر من نوعی بی‌رحمانه و نابرابر از تحریف شخصیت بود.

من با دو واقعیتِ وابستگی حزب توده ایران به کشور بیگانه و سیاست رهبران آن به ویژه در برابر جمهوری اسلامی هرگز نتوانستم کنار بیایم. با این همه یک گزارش سخیف با عنوان پر ابهت «دختر فرمانفرما» را «مستند» نامیدن چیزی جز قبول همان کتابچه‌های دوغ و دوشاب نیست که وزارت اطلاعات زیر عنوان تاریخچه گروه‌های سیاسی منتشر کرده است.

این گزارش، از یک سو جعل شخصیتِ یک «زن کمونیست» و از سوی دیگر، نشان دادن نزدیکی فکری و ایدئولوژیک «کمونیست‌ها» با جمهوری اسلامی است، که در مغازله سیاسی آن نظام با حکومت‌های چپ‌گرا نیز دیده می‌شود، در حالی که مشابهان آنها در خود ایران به خاک و خون کشیده شدند. نقطه اوج این «مستند» اما ستایش این زن کمونیست از انقلاب اسلامی و روح‌الله خمینی است. با یک جستجو در اینترنت به آسانی می‌توان دریافت این گزارش نامستند مورد ستایش چه تفکری قرار گرفته است. اگرچه مریم فیروز در ستایش خمینی عقیده واقعی خود را گفت ولی مسئله این است که وی جز برای همین حرف، امکان نیافت تا «همه» عقیده‌اش را بگوید! ستایش از خمینی در کنار پافشاری‌ وی بر توده‌ای ماندنش، اتفاقا بیانگر تناقض فکری‌ مرگباری بود که حزب توده قربانی آن شد.

مریم فیروز بی‌تردید قهرمان آزادی‌خواهی نبود. این را من نمی‌گویم بلکه زندگی او، تفکر او و حکومت همفکران وی در کشورهای مختلف و هم چنین عملکرد خود حزب توده ایران به ویژه در دوران جمهوری اسلامی نشان می‌دهد. اینکه این حزب مدتهاست چند تکه شده و در مواردی یک یا دو سه نفر خود را به تنهایی «حزب توده ایران» می‌شمارند و یا معرفی می‌کنند، بیشتر جای تأسف دارد چرا که بخشی از تاریخ معاصر ایران که جامعه روشنفکری را با همه فراز و نشیب‌هایش شکل داد، با حزب توده ایران در هم تنیده شده است. آنچه در هیچ مستندی در باره رهبران این حزب نمی‌توان نادیده گرفت همین نکته است که در این گزارش نابرابر و «خاله مَردَکی» به شدت غایب است. اصلا تمامِ زندگی مریم فیروز که از وی نه «دختر فرمانفرما»، که بود، بلکه یک «زن کمونیست» ساخت، که شد، از آن غایب است!

مریم فیروز مانند بسیاری از همفکران خود نه تنها تاوان استبداد رژیم گذشته و رژیم کنونی را که حزبش نیز در شکل گرفتن آن، در هر دو رژیم، نقش داشت، پرداخت بلکه بار اشتباهات سهمگین حزب خویش را نیز بر دوش کشید بدون آنکه توانسته باشد مانند رهبران دیگر «احزاب برادر» مزه جاه و جلال قدرت و پیروزی را دست کم تا زمان فروپاشی نظام‌‌ مورد اعتقادش چشیده باشد. سرنوشت ناکام و دردناک حزب توده ایران که بیش از آنکه رژیم‌‌های پیشین و کنونی در آن نقش تعیین کننده داشته باشند، رهبران خودش آن را رقم زدند، مشابهی در میان «احزاب برادر» ندارد.

با این همه، مریم فیروز زنی بود که صرف نظر از تعلق خانوادگی و اجتماعی و نظرات سیاسی منجمدشده‌اش، این شهامت را داشت تا در دوره‌ای به «کمونیسم» بپیوندد که اتفاقا از نظر فکری، امثال خمینیِ مورد ستایشِ وی در مقابله با آن بودند و نه رژیم شاه که توده‌ای ها هم در مجلس شورای ملی‌اش حضور داشتند و هم بعدها در دولت و رادیو و تلویزیون و روزنامه‌هایش به کار مشغول گشتند. سرانجام نیز نه رژیم شاه، بلکه رژیم خمینی و جمهوری اسلامی‌اش بود که سرنوشت غم‌انگیز او و حزب‌اش را رقم زد!

این است که همان گونه که «تاریخ شفاهی و تصویری ایران در عصر پهلوی دوم» با هدف مستند کردن بی‌غرض رژیم گذشته تهیه نشده، پیرزن گول و منگ و مشنگ مستند جعلی «دختر فرمانفرما» نیز با هدف مستند ساختن شخصیت زنی صورت نگرفته که با آرمان عدالت و برابری در شرایطی که هنوز زن در اندرونی محبوس نگاه داشته می شد، به مبارزه سیاسی و اجتماعی روی آورد، بیشترعمر خود را در تبعید گذراند، در هفتاد سالگی به زندان افتاد و وحشیانه شکنجه شد و در یک حبس اعلام نشده زیر نظر وزارت اطلاعات درگذشت. نه جایگاه مقامات رژیم گذشته و وفاداری‌شان به آن، نه مقام مریم فیروز در حزب توده‌ ایران و وفاداری‌اش به آن و نه موقعیت ممتاز هاشمی رفسنجانی در نظام جمهوری اسلامی، نباید سبب شود که به تحریف تاریخ و جعل شخصیت آنان تن داد حتا اگر این جعل مانند رفسنجانی از سوی خودش صورت گیرد!


---------------------------------------------------------
گفتگوی رفسنجانی با «فصلنامه مطالعات بین المللی»
رفسنجانی از قول محسن رضایی در سایت مشرق: من فقط یک خاطره گفتم
«مستندسازی با جعل سند، رونمایی یا لاپوشانی؟!»
فیلم «دختر فرمانفرما» در یوتیوب


در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده می‏تواند با نظرگاه‏های حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) هم‏خوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهی‏رسانی و احترام به نظرگاه‏های دیگراندیشان می‏باشند.


---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

کشکساب

با درود برهمه ایرانیان. با احترام بر نویسنده این مطلب و خوانندگان گرامی. بنده ضمن اعلام نفرت خویش نسبت به اقدامات ایرانفروشانه این حزب دست آموز و غیر مستقل که در این نوشتار ذکر نام شده؛نخست بعنوان فردی از مردم ایران؛نسبت به شجاعت نویسنده ارجمند؛عرض سپاس دارم. سپس اینکه؛شخص مذکور مریم فرمانفرما؛دختر حاج عبدالحسین؛(به عقیده بنده) راهی برای مبارزه با سیستمی که یک ایرانی به نام رضا پهلوی؛که بعدا بنیانگزار ایران نوین گردید(رضا شاه بزرگ) بنا نهاده بود؛بجز گرایش و غوطه خوردن در دریای پرولتاریای استالین؛نداشت. چون برای انتقام خون پدر(فرمانفرما یی ها معتقدند؛اقدامات رضا شاه در کوتاه کردن دست مفتخوران قجر از جمله؛حاج عبدالحسین که{میگفت املاک من برابر با وسعت کشور بلژیک است} از چپاول مردم ایران؛باعث دق مرگ شدن؛بزرگشان؛پدر همین مریم فیروز گردیده.)اگر با غرب ؛آشکارا همکاری میکرد؛طرفی نمیبست. چنانچه مخفیانه ؛حزبشان؛فقط برای از میان بردن پهلوی؛با غرب نیز همکاری داشته و مستندات آن موجود میباشند.لذا او آرمانی بجز دشمنی و نابودی خاندان پهلوی نداشت؛شواهد از جمله غوطه ور شدنش در منجلاب کثیفترین حکومت تاریخ معاصر(حکومت خمینی دروغگو) بیانگر این واقعیت آشکار است که {متأسفانه از هواداران فریب خورده و صادق این حزب؛مخفی مانده)نهایتا نیز بنابر فرموده؛نویسنده و محقق ارزشمند؛خانم بقراط؛پس از حصول اطمینان از عدم نیاز به وجودشان؛آنچنان هم مفتضحانه وهم بیرحمانه؛رفت و روب شدند. بنده شخصا؛از اینها؛خصوصا هادی و مهدی پرتوی؛جودت؛گلاویژ؛کیانوری؛در اوین چیزها دیده وشنیدم؛که ننگ انسان است. از بازگفتن زندان که ناخواسته خارج از کنترل نوشتم؛قلبا پوزش میخواهم. پاینده ایران؛ سربلندایرانی.

April 12, 2012 11:30:36 PM
---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites