در آغاز سده نوزدهم میلادی در حالی که اروپائیان میدانستند دقیقا چه میخواهند، با مطالعه و آگاهانه و بدنبال مصالح ملی کشورشان به ایران آمدند، ایرانی که نمیدانست چه میخواهد، در کجا قرار دارد و به کجا میشود؟ در آن هنگامه پر هیاهو پردهایی ضخیم از خودپرستی و غباری عظیم از جهل و خرافه با رخوتی کم نظیر چنان ایرانیان را فراگرفته بود که وضعیتی عمومی و همگانی را سخت هراسآور و ناامید کننده نشان میداد. این حالت همواره جهل و فقری فراگیر را باز تولید میکرد و مهمترین یار و یاور دشمنان ایران میشد. قاجارها در چنین شرایطی نه برای دفاع از کشور و مردم آن بلکه بخاطر حفظ حاکمیت متزلزل خودشان روی به غرب آوردند ابتدا از ترس روسیه به فرانسه پناه بردند و با ناامیدی از آن به انگلستان متمایل گشتند و سپس تا پایان عمر سیاست موازنه مثبت ( میان روسیه و انگلستان ) را برگزیدند این رویکرد به غرب نه به اخذ تمدن جدید و ارکان آن و نه به تقویت ملت در برابر دشمنان خارجی، بلکه به تقویت دولت در برابر ملت و تشدید خودکامگی منجر گشت.
تقریبا تمامی سیاحان و ماموران سیاسی اروپایی که در این دوره به ایران آمدند مهمترین هدفشان تامین منافع ملی کشور خودشان بود نه آنچنانکه برخی از سادهلوحان قاجاری میپنداشتند برای کمک به ایران و نه چنانکه باورمندان به تئوری توهم توطئه پنداشتهاند برای دشمنی با ایرانیان که ایشان را کارها و اهداف بزرگتری در ذهن بود. ایشان اگر از جهل و بیخبری گسترده مردمان و حاکمان آن زمان سخن میگویند نه برای تحقیر ایران و ایرانی و نه از روی دشمنی و کینهورزی، که در بسیاری از موارد گزارشهایی صادقانه و همراه با بهت و تعجب را ارایه میکنند. ایشان کشوری را توصیف کردهاند که شاهش نمیخواهد پادشاه انگلستان باشد زیرا یک زن بیشتر ندارد! شهریاش بیش از کار و تولید و دانش و تجارت به ایام سعد و نحس و نجوم علاقه دارد! روستاییاش قطبنما را معجره میپندارد و ایالاتیاش گاه کمپانی هند شرقی را پیر زنی سالخورده تصور میکند! و زمانی بر غرب فخر میفروشد که وای بر تو که درخت خرما نداری!!
نمونهایی از آنچه گفته شد را سرجان مالکوم درکتاب خود چنین آورده است:
قبایل عرب در ایران رسوم خود مانند زبان و لباس عربی را حفظ كردهاند و نزد ایشان بهترین غذای عالم خرماست " یكى از زنان اعراب كه در ابوشهر و در خدمت اطفال وكیل دولت انگریز بود، با اطفال مشارالیه به انگلند رفت، بعد از مراجعت همه دورش جمع شدند كه خبرهاى آن اطراف را كه دیده بود بپرسند، ضعیفه هرچه دیده بود از قبیل راهها و گاریها و اسبها و دولت و تجمل شهرها و آبادى و زراعت صحراها همه را تعریف كرد. اصحابش خیلى بر این معنى حسد بردند، اما زن گفت: یك چیز نداشت، پرسیدند چه بود؟ گفت: درخت خرما، كه هرچه از اطراف نگاه كردم نیافتم، و همیشه متوجه بودم. چون این را شنیدند حسدشان تمامشده، خیلى افسوس خوردند كه خدا این بیچارگان را به این عذاب مبتلا كرده است كه، در ملكى زندگى مىكنند كه درخت خرما ندارد." (تاریخ كامل ایران ، سر جان ملكم ، ترجمه میرزا اسماعیل حیرت ، ناشر: افسون ، تهران ، 1380 ، ص: 862-861 )
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
گوئا
این نشاندهنده جهالت اين ملت مسلمانه. اسلام دین جهالت و شرارت اگر ... نبودن که مسلمون نمیشدن که
April 16, 2012 02:31:11 PM
---------------------------
|