"کتاب جاسوسی در حزب" از موضوع خود، تحقیقی مستند در باره یکی از ماجراهای در پرده مانده تاریخ معاصر ایران، فراتر رفته و به دلیل تسلط مولف و شیوه برخورد مصاحبه شوندگان، به دستمایه پژوهش های روان شناختی و به پیرنگ رمانی جذاب نیز بدل شده است.
کتاب در دو بخش تنظیم شده است. بخش اول مصاحبه قاسم نورمحمدی را با حسین و فریدون یزدی در سال ۲۰۰۱ در برلین در بر دارد و مولف در بخش دوم نقش و سرنوشت کسانی را که آگاهانه یا ناآگاهانه در ماجرا نقشی داشته اند، بر اساس اسناد معتبر روایت و تحلیل می کند.
این کتاب شاید تنها موردی از نفوذ پلیس در حزب توده است که آشکار شده و این پرده برداری به موهبت در دسترس بودن پرونده های پلیس مخفی آلمان شرقی، (اشتازی)، آگاهی مصاحبه کننده از "هزاران صفحه اسناد" و صراحت مصاحبه شوندگان ممکن شده است.
اسناد اشتازی ،گزارش ها و بازجوئی ها، پس از سقوط آلمان شرقی در اختیار محققان است و مولف کتاب نه فقط "هزاران صفحه گزارش های اشتازی" که همه شهادت ها و اسناد دیگر این ماجرا را خوانده و با طرح پرسش های روشنگر گفتگو را هدایت و حافظه پسران یزدی را یاری داده است.
"عوامل نفوذی"، کسانی که در آزادی و خودخواسته، اطلاعات محرمانه حزب و سازمان خود را در اختیار پلیس امنیتی نهاده و این گزارش ها به زندانی شدن، شکنجه و مرگ رفقای هم حزبی آنان منجر می شود، اغلب از کارنامه خود شرم دارند و همکاری خود را با پلیس انکار یا روایتی جعلی از ماجرا به دست می دهند.
اما حسین یزدی به همکاری خود با ساواک، (پلیس امنیتی دوران شاه)، جاسوسی در حزب توده و بازداشت و شکنجه چپ ها بر اثر گزارش های خود "افتخار" کرده و از آمادگی کنونی خود برای نابودی کمونیست ها نیز با مداهنه سخن می گوید.
مولف در بخش دوم کتاب با روایت مستند زندگی کسانی که خواسته یا ناخواسته به این ماجرا کشیده و برای مصلحت های سیاسی و امنیتی قربانی شدند، ساختار استبدادی را نیز تصویر می کند.
پسرعلیه پدر
دکتر مرتضی یزدی از اعضای گروه ۵۳ نفر، از موسسان و عضو کمیته مرکزی حزب توده و در کابینه ائتلافی قوام السلطنه در دهه سی وزیر بهداری بود.
دکتر یزدی یک بار به دوران پهلوی اول، یک بار پس از سوء قصد ناکام به شاه در بهمن ۱۳۲۷ و یک بار در سال ۱۳۳۳ زندانی و بار سوم به اعدام محکوم شد.
او در زندان سوم ندامت نامه نوشت اما به استناد اسناد تا آخر عمر به آرمان های خود وفادار ماند و با حزب توده همکاری می کرد. یزدی به گفته نزدیکان خود، پس از آگاهی بر جاسوسی پسران خود، روزگار پررنج و دردناکی را زیست.
حسین یزدی در سال ۱۳۱۳ متولد می شود. به هنگام بازداشت اول پدر ۳ ساله و برادرش فریدون یک ساله است. پس از بازداشت دکتر یزدی، مادر آلمانی آن ها، خانم هلابدورفتیس، دو پسر خود را در سال ۱۳۱۸ به آلمان دوران جنگ می برد. آن ها به مدرسه می روند و حسین می خواهد به "عضویت سازمان جوانان حزب نازی" درآید اما مادر مخالفت می کند.
خانواده پس از آزادی دکتر یزدی در سال ۱۳۲۰ به ایران بازمی گردند. پسران به مدرسه می روند و فارسی می آموزند. زندگی مرفه، "پدری مهربان" و "مادری سخت گیر" دارند. (ص ۳۰)
پس از تیراندازی به شاه در بهمن ۱۳۲۷ پدر بازداشت می شود، از زندان می گریزد، مخفی می شود اما "هفته ای دو بار" با زن و پسران خود ملاقات می کند. (ص۳۷)
حسین به عضویت سازمان جوانان حزب توده درمی آید و یک بار برای مدتی کوتاه در سال ۱۳۳۱ زندانی می شود. "در زندان کمون تشکیل داده بودیم و غذاهائی که از بیرون می آوردند تقسیم می کردیم . من در آن جا سیاسی تر شدم."(ص۳۹)
پسران یزدی در سال های ۱۹۵۴ و ۱۹۵۵ برای تحصیل به آلمان شرقی اعزام می شوند "تحصیل در آلمان افتخاری بود و یک مزیت هم داشت: رفقای آلمانی هزینه درس و دانشگاه را می پرداختند" (ص ۴۱)
حسین و فریدون از امکانات خانواده رهبران حزبی برخوردارند و در دانشگاه درس می خوانند.
حسین به عنوان مترجم دکتر رادمنش، دبیر کل وقت حزب توده، به عنوان همکار رادیو پیک ایران و به عنوان مشاور و مترجم رضا روستا، رئیس شورای متحده کارگران و زحمتکشان حزب، از سه محل حقوق های بالائی دریافت می کند و از امتیازات بسیاری، از جمله سفر به اروپای غربی، برخوردار است.
حسین بر مکاتبات و ملاقات های محرمانه رهبران حزب، بر روابط و تشکیلات حزب در داخل کشور آگاهی کامل دارد.
با میهن رادمنش، زن دکتر رادمنش و دختر عموی خود، رابطه عاطفی برقرار می کند و از همین رابطه برای دستبرد زدن به گاو صندوق رادمنش بهره می گیرد.
دکتر مرتضی یزدی در نامه ای از زندان در سال ۱۹۵۶ اعلام می کند که کیانوری، برای حذف او از رقابت های حزبی، او را به پلیس شاه لو داده است. حسین و فریدون ادعای پدر را باور می کنند. حسین می گوید "پس از این نامه هیچ احساسی جز کینه و نفرت و انتقام جوئی در من نبود."(ص۵۲)
دکتر یزدی در زندان شکنجه می شود و در نامه ای شرحی از شکنجه ها را می نویسد "سیگار بر بدن او خاموش می کنند، با مته چرخ دندان پزشکی خود او بدن او را سوراخ می کنند، دستش را با قبضه سلاح کمری می شکنند."(ص۵۳)
اما کیانوری دکتر یزدی را به "خیانت" متهم می کند. "کیانوری در جلسات حزبی پدرم را جاسوس انگلیسی خطاب می کرد." ص(۴۳)
انگیزه ها و احساسات، ترکیبی از نفرت و پول
حسین برخورد کیانوری را با پدر از دلایل نفرت خود از حزب توده و همکاری با ساواک می داند اما در واکنش برای همان کسانی جاسوسی می کند که پدر او را شکنجه کرده اند.
حسین در پاسخ به این سوال که چه شد که با ساواک همکاری کرد می گوید: "با خواندن این نامه (نامه پدر) کینه عمیقی نسبت به کیانوری احساس می کردم، در فکر انتقام بودم. از حزب توده و سیاست حزب زده شدم." (ص ۵۶)، "از حزب توده بیزار شده بودم. به رهبران و به برنامه و آماج های حزب بی ایمان شده بودم. از محیط بسته و حاکمیت بوروکرات حزبی خسته شده بودم."(ص۵۸)
چند پاراگراف بعد پای پول نیز به مجموعه انگیزه ها باز می شود.
حسین یزدی از همان سال های نخستین اعزام به آلمان شرقی به یاری آشنائی با کارمندی در سفارت ایران در برلین غربی ملاقات می کند و پیشنهاد او را برای همکاری با ساواک "بلادرنگ و در همان جلسه اول، می پذیرد.(ص۵۹)
ساواک به منبعی با اطلاعاتی باارزش دست می یابد. سرهنگ آیرملو، مسئول ساواک در اروپا، مسولیت حسین را بر عهده می گیرد. برای حسین حقوق ماهیانه در نظر می گیرند.
حسین در پاسخ این سوال که "آیا دغدغه اخلاقی نداشتید" می گوید: "خیر افتخار هم می کردم که توده ای ها را لو بدهم".(ص۶۰)
بر اثر گزارش های او حدود ۹۰ عضو و هوادار حزب در اصفهان بازداشت و شکنجه می شوند. حسین در باره احساس خود در آن زمان می گوید" "باور کنید من هیج دغدغه اخلاقی نداشتم." (ص ۶۱)
برخی جوانان همسن حسین پس از سرخوردگی از حزب توده به اروپای غربی رفتند و تن به جاسوسی ندادند. پسر جعفر پیشه وری، رهبر فرقه دموکرات آذربایجان، پس از قتل پدر در باکو چنین کرد. حسین در پاسخ به این پرسش که چرا او چنین نکرده است می گوید: "من آن قدر از توده ای ها متنفر بودم که به چنین راهی نمی اندیشیدم." (ص۶۱)
اما علاوه بر "بریدن از نظام سوسیالیستی و میل بازگشت به وطن" (ص۶۲) انگیزه های مالی نیز در جاسوسی حسین نقشی مهم دارند.
مصاحبه کننده چند بار با استناد به اسناد اشتازی در باره "فساد مالی حسین" به "دزدی های" او اشاره و حسین گفته های او را تایید می کند.
بالا کشیدن پول زندانیان
ساواک که از همکاری حسین شادمان بود هزینه سفر زن و پسر او را به ایران، می پردازد.(ص۸۶) همسر حسین، پیام رادمنش را برای پدر زندانی حسین می برد و دکتر یزدی گزارشی مفصل در باره وضعیت حزب در ایران برای رادمنش می فرستند.
حسین ساواک را از ماجرای این نامه ها بی اطلاع نگه می دارد تا "برای پدر و همسرم مشکل ایجاد نشود."(ص۸۷)
رادمنش با واسطه همسر حسین ۵۰۰ دلار برای دکتر یزدی می فرستد تا به خانواده زندانیان سیاسی نیازمند برساند اما حسین این "پول را بر می دارد."(ص۸۸)
دستبرد به روستا و هزینه سازی برای ساواک
رضا روستا ۷۲۰۰ مارک در حساب بانکی حسین در برلین غربی به امانت می گذارد و حسین "تمام این پول را تا شاهی آخر خرج" می کند. (ص۱۰۷)
روستا پول خود را طلب می کند. حسین از سرهنگ آیرملو می خواهد که ساواک این پول را تهیه کند. ساواک برای حفظ موقعیت حسین قبول می کند اما حسین "سر ساواک هم کلاه می گذارد"، "ساواک هر ماه ۳۰۰ مارک به من می داد. به نظرم کم بود. ماجرای پول رضا روستا را به سرهنگ آیرملو گفتم اما به جای ۷۲۰۰ مارک به ایرملو گفتم ۱۰۰۰۰ مارک که همه را دادند."(ص۱۰۹)
مصاحبه کننده بر اساس اسناد اشتازی، حسین را متهم می کند که برای بار دوم ۷۲۰۰ مارک رضا روستا را از خانه او دزدیده است. حسین نخست انکار می کند اما بعد می پذیرد (ص ۱۱۲) .
به گفته حسین "میهن، زن رادمنش، دختر عموی من و هم معشوقه من بود." ص(۱۱۴ ). حسین با بهره گیری از رابطه خود با میهن به هنگام سفر رادمنش به گاو صندوق دبیر کل حزب دستبرد می زند."چندبار گاو صندوق را باز" و "هر بار چند تا ۱۰۰ دلاری بر می دارد."(ص۱۱۹)
جاسوسی بی دریغ برای ساواک
حسین "کپی یا عکس همه نامه های حزبی، همه ارتباطات و تشکیلات حزب در داخل کشور،اسامی و آدرس اعضای حزب، اسامی شرکت کنندگان پلنوم نهم ، شرحی درباره ویژگی اعضای کمیته مرکزی و دفتر سیاسی حزب، اسامی رابطین حزبی، فعالیت های رادیو پیک ایران" را به ساواک اطلاع می دهد و می گوید "فتو کپی هر نامه و سندی را که از حزب گیر می آوردم برای ساواک می فرستادم مهم نبود نامه خصوصی است یا سیاسی."(ص۱۰۵)
همکاری با آلمانی ها و روس ها
حسین با اشتازی نیز همکاری می کند و از همکاری با پلیس مخفی روسیه نیز ابا ندارد.
"بیوگرافی ۴۰ تا ۵۰ توده ای مقیم آلمان شرقی را همراه با توصیف برخی جوانب شخصی آن ها برای اشتازی نوشتم." (ص۷۴)
سازمان جاسوسی شوروی بر آن است که پسر جعفر پیشه وری را که از روسیه خارج و به غرب رفته بود، به دام انداخته و بازگرداند. حسین با روس ها قرار می گذارد که پسر فراری را به سفر برده، در جائی مناسب به دام انداخته و به روس ها تحویل دهد. پسر پیشه وری به حسین اعتماد نمی کند و از دام می گریزد.(ص۹۷)
دستبرد به صندوق دبیرکل
حسین در سال ۱۹۶۱ بر آن می شود تا اسناد گاو صندوق رادمنش، دبیر کل حزب را، که مهم ترین و مخفیانه ترین اسناد حزب بودند، به ساواک تقدیم کند.
برای دستبرد به گاو صندوق به کمک نیاز دارد. برادر خود فریدون را به همکاری می خواند "قرار می گذارند دلارهای صندوق را بین خود تقسیم کنند." فریدون شرط دیگری نیز دارد: "اسنادی را که سبب دستگیری" کسانی "در ایران می شوند به ساواک ندهند". حسین شرط برادر را می پذیرد اما "همه اسناد را به ساواک می دهد." (ص۱۲۲) و می گوید "من در خدمت ساواک پای بند به هیچ قول و قراری نبودم. تنها هدف من ضربه زدن به حزب توده بود و در این راه حتی حاضر بودم برای راضی کردن فریدون به او دروغ بگویم و دروغ هم گفتم."(ص۱۲۲)
رادمنش به سفر می رود. حسین زن رادمنش را با اتوموبیل کسی به گردش می برد که بعدتر به همین دلیل و به رغم ناآگاهی از همه چیز، زندانی شد.
فریدون در غیبت زن رادمنش اسناد و پول های گاو صندوق را بر می دارد. اشتازی به سرعت ماجرا را تعقیب و آن ها و چند نفر دیگر را در اکتبر ۱۹۶۱ دستگیر می کند. فریدون به ۸ سال و حسین به حبس ابد محکوم می شوند. به گفته حسین، اشتازی "در بازجوئی ها خشونت اعمال" نمی کند.(ص۱۳۶)
فریدون در سال ۱۹۶۹ و حسین پس از ۱۶ سال به هنگام سفر شاه به آلمان شرقی و به خواست او آزاد و هر دو برادر به ایران فرستاده می شوند.
در ایران، می خواستم کتک بزنم
حسین در ایران با شاه و پدر ملاقات می کند. مصاحبه کننده می پرسد "پدر شما به رغم نفرت از کیانوری هرگز حاضر به همکاری با ساواک نشد." حسین می گوید" "پدرم تا آخر عمر ببخشید ... باقی ماند."(ص ۱۳۲ )"با پدر بحث نمی کردیم" ( ص ۱۷۱)"پدرم بدبختانه تا آخر عمر خود سخت به سوسیالیزم پای بند بود اما من چنان از سوسیالیزم منتفر بودم که دلم می خواست مسلسلی داشته باشم و آدم بکشم." (ص۱۷۷)
ساواک مبلغ ۱۵۰۰۰ مارک به حسین می دهد و قرار می گذارند معادل همین مبلغ را دوباره به او بدهند .
حسین می گوید "به بچه های سازمان امنیت گفتم می خواهم بازجو شوم . دلم می خواست بازجوی توده ای ها بشوم . ساواک با برداشت من از شغل بازجوئی موافق نبود به من گفتند دوران مشت و لگد مدت ها است گذشته است."
مصاحبه کننده می پرسد"مگر می خواستید توده ای ها را کتک بزنید؟"،"خب معلوم است دیگر"(ص۱۷۷)
انقلاب از راه می رسد و حسین که در تلویزیون کار می کند به شدت خشمگین است "اگر در زمان انقلاب در ایران می ماندم باید با مردمی که شعار می دادند درگیر می شدم." (ص۱۸۸)
به خارج از کشور می رود اما "از بچه های سازمان امنیت خواسته بودم هر وقت ارتش قصد سرکوبی مخالفان را داشت به من اطلاع بدهند منتظر بودم بچه های سازمان امنیت از حمله ارتش با خبرم کنند تا من هم در سرکوبی این بی شرم ها شرکت کنم."(ص۱۸۲)
جمهوری اسلامی آرزوی حسین را در سرکوب خشن حزب توده در سال های ۶۰ و ۶۱ تحقق می بخشد و حسین "قلع و قمع توده ای ها" را "از افتخارات و دستاوردهای جمهوری اسلامی" می داند. (ص۱۸۲)
حسین هنوز هم "در تنفر از حزب توده، آلمان شرقی و کمونیسم حد و مرزی"نمی شناسد.(ص۲۲۷)
بخش دوم کتاب جاسوسی در حزب توده نیازمند بررسی دیگری است.
این کتاب را انتشارات جهان کتاب در تهران منتشر کرده است.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
وجدانی
حافظ: ما ز یاران چشم یاری داشتیم!
از آنجایی که در حال حاضر دسترسی لازم و ضروری برای کنکاش و مطالعۀ قابل قبولی، به اطلاعات و منابع ارائه شده در مقالۀ فوق در میان نیست لذا فقط دو سه جمله ای را در این خصوص ارائه داده و توجه هموطنان ارجمندم را به این عرایض جلب مینمایم. بدیهیست در صورت لزوم و چنانچه فرصت دست دهد مجددآ در این باره مطالب دیگری نیز تقدیم خواهند شد.
اول اینکه همانطوری که معروض افتاد در مقالۀ فوق جناب آقای فرج سرکوهی و یا همان نویسندۀ مطلب بالا منبع و مرجعی را برای خوانندگانش ذکر نکرده و گویا صرفآ برداشتهای شخصی خود را برشتۀ تحریر در آورده است و اگر هم در سامانۀ شخصی خویش و یا در جایی دیگر مبادرت به اینکار شده باشد لیکن مندرجات مقاله در سامانۀ حزب مشروطه ایران بسیار اندک و ناکافیست. امیدوارم خوانندگان محترم و علاقه مندان این وسع و امکان را پیدا کنند و اصل مطالب و ادعاهای مدعیان را بصورت دقیقتری بررسی نمایند.
و اما مطلب مهم و اصلی بخصوص برای ما ایرانیان که میگوییم: استقلال و تماميت ارضی و يگانگی ملی ايران برای ما از همه بالاتر است و به هر قيمت و در هر وضعی از آن دفاع میکنيم، آیا به حرفی که میزنیم اعتقاد نیز داریم و بر معنی آنچه که بر زبان می آوریم خوب فکر کرده ایم؟ و یا اینکه فقط شعارش را میدهیم و در هنگام عمل همه چیز را براحتی فراموش میکنیم؟ به نظر من جناب آقای دکتر حسین یزدی معنی و مفهوم اصل یاد شده را نه فقط امروز بلکه دهها سال قبل دریافت کرده و برای استقلال و تمامیت ارضی ایرانش از هیچ جانفشانی و ایثاری حتی به قیمت حبس ابد شدن خود مضایقه ننموده وتا مرز نابودی خویش پیش رفته است. با حزب توده در افتادن و زندانی رژیم سوسیالیستی از نوع آلمان شرقی شدن کار هر کسی نیست! این عمل بسیار ناجوانمردانه و غیر عادلانه خواهد بود که چنین شخصیت و رجل سیاسی همانند دکتر حسین یزدی که بجز میهنش ایران وامدار کس دیگری نیست و چه بسا عشق به پدر و دیگر بستگان خود را به راحتی در برابر عشق به ایرانش فدا میکند، را با خائن ، وطن فروش و مزدور بیگانه ای همچون جعفر پیشه وری، رهبر فرقه دموکرات آذربایجان، وراث و دیگر دار و دسته اش یعنی همان فرقۀ خائنی که وطنمان ایران را پاره پاره مینمود، در یک سطح و بتفسیری پاییتر از آنان قرار بدهیم.
اگر جناب آقای فرج سرکوهی آگاهانه و عالمانه و با شناخت کافی که نسبت به شخصیت دکتر حسین یزدی داشته مبادرت به نوشتن مقالۀ فوق نموده است باید خدمت وی عرض نمود بهتر آن است باز به تحقیقات و مطالعات خود در خصوص این مشروطه خواه واقعی و وطن پرست حقیقی ادامه بدهد و بویژه فعالیتهای صادقانه جناب دکتر یزدی در راه ناسیونالیسم نوین ایرانی را بیشتر در نظر بگیرد. نویسندۀ مقاله باید توجه داشته باشد یاران و همراهان صدیق دکتر یزدی به خود لحظه ای در این مهم تردید نخواهند داد که فداکاریها، ایثارها، سختیها، شکنجه های روهی، حبسها و تحمل مخارج بسیار سنگین، چه مادی و چه معنوی، این انسان شریف را هر از چند گاهی به اطلاع و آگاهی هموطنانشان برسانند. در نهایت همین برایمان بسنده خواهد بود همیشه به یاد داشته باشیم که مشروطۀ ایران، این آرزوی بیش از صد سالۀ ایرانیان، در برلین آلمان در سایۀ همت عالی دکتر حسین یزدی به حزب تبدیل گردید و برگ زرین دیگری بر صفحات تاریخ سیاسی ایران افزوده شد. باشد که خداوند یار و یاورش گردد. با سپاس و قدردانی فراوان از زحمات کم نظیر دکتر حسین یزدی در راه مام میهن.
April 27, 2012 05:17:18 PM
---------------------------
|