لابی های رژیم با قانون گزاران آمریکایی درارتباط بوده و در کاخ سفید، کنگره امریکا، وزارت خارجه و مراکز تصمیم گیری های امریکا نفوذ پیدا کرده اند. آنها بدینوسیله توانسته اند در تاثیر گزاری بر سیاست دولت امریکا در ارتباط با جمهوری اسلامی ایران کارساز باشند و آنرا به نفع اصلاح طلبان رژیم، که خود از بدنه اصلی نظام جمهوری اسلامی هستند، فرم بدهند. توده مردم ایران تحت هیچ شرایطی نه اصلاح طلبان رژیم و نه لابی هایشان را بعنوان نماینده خود قبول دارند.
در چند دهه گذشته در میان کشورهای جهان، امریکا بیشترین صدمات را از تروریسم رژیم اسلامی ایران دیده است. همه چیز از سال ۱۹۷۹ شروع شد، زمانی که رژیم اسلامی دستور تصرف سفارت امریکا در تهران را صادر کرد و طی آن ۶۶ آمریکایی برای مدت ۴۴۴ روز به گروگان گرفته شدند.
بعد از آن در سال ۱۹۸۳ حمله انتحاری به پایگاه نظامی امریکا در بیروت توسط سازمان جهاد اسلامی، یکی از عوامل ترور جمهوری اسلامی، صورت گرفت که در آن ۲۹۹ آمریکایی بهلاکت رسیدند. در سال ۱۹۹۶ بمب گزاری برجهای خوبار درعربستان سعودی توسط گروه حزب الله که زائیده جمهوری اسلامی است صورت گرفت و موجب مرگ ۱۹ نظامی آمریکایی گردید. ۶۰% از تمام تلفات جنگی آمریکائیان در عراق و ۵۰% از تلفات جنگی آمریکائیان در افغانستان توسط بمبهای کنار جاده ای IED ساخت جمهوری اسلامی انجام گرفته است. از همه مهمتر رد پای عملیات تروریستی رژیم در امریکا زمانی آشکار ترگردید که دادگاه فدرال ایالت متحده ایران را متهم به همکاری با القاعده در حمله ۹۱۱ کرد.
سربازان آمریکایی امید میآفرینند و در هر گوشه از جهان گورها از خود بجای میگذارند، آنها سینه خود را سپر گلوله قرار داده تا منافع کشورشان را حفظ نمایند. زندگی آنها از بین میرود تا دمکراسی را زنده نگهدارند. برای فرمانده کل قوا آنها بسان اعضای خانواده اش هستند و مرگشان همچون فقدان اعضای فامیلش بشمار میآیند. آقای رئیس جمهور، شما با تروریست مذاکره نمیکنید و با آنها که بطور دائم در حال کشتن اعضای فامیلت هستند معامله نمیکنید، شما میبایستی دقیقا همانکاری را که با آدمکشان انجام میدهند با آنها بکنید. آنها بایستی بدانند که مسئول رفتار خود هستند، توقیف شوند و در دادگاه پس ازمحاکمه بسزای عمل خود برسند. این کاری است که یک فرمانده کل قوا که برای زندگی از دست رفته سربازانش اهمیت قائل است انجام میدهد.
تراژدی تلختر تروریسم رژیم اسلامی بر روی قربانیان وطنی یک لکه ننگ در تاریخ بشریت است. ایرانیان داخل کشور ازهمان ابتدای پیدایش رژیم بطور سیستماتیک در زیر فشار ترور قرارداشته اند. آتش سوزی سینما رکس اولین عمل نسل کشی رژیم اسلامی کمی قبل از اینکه به قدرت برسد بود که در آن ۴۰۰ انسان بیگناه در حال سوختن جان خود را از دست دادند. وقتی رژیم اسلامی به قدرت رسید کشتار سران رژیم گذشته را آغاز کرد. در سال ۱۹۸۸ رژیم نسل کش مرتکب یک عمل وحشیانه بی سابقه (از نظر شکل و نحوه و شدت) در تاریخ ایرانیان شد، اعدام سیستماتیک هزاران زندانی سیاسی در سطح کشور که برای مدت ۵ ماه مداوم بطول انجامید و کشتار ی تا حدود ۳۰،۰۰۰ زندانی را بهمراه داشت.
هر حکومت دموکراتیک در جهان بر پایه اراده مردمش ایجاد میگردد، واژگونه آن جکومت اسلامی در ایران است که حیاتش بر پایه ترور، خشونت، و ایجاد ترس در میان مردم استوار است. رژیم جایگاه قدرت خود را با توسل به بازداشت های اختیاری، حبس، تجاوز، شکنجه، و اعدامهای بی دادرسی مستحکم کرده است. رشد سرعت نگران کننده اعدام های بی دادوری تاکیدی است برعلائم هشدار دهنده کشتار توده در کشور، یک نشانه آشکار از نسل کشی ساکت و مداوم رژیم برعلیه گروهای سیاسی، اجتماعی، قومی، و مذهبی. مضافا اینکه رژیم اسلامی در ایران یک سیاست آپارتاید مذهبی را بر اقلیت های مذهبی چون مسیحیان، بهائیان، و زردشتیان تحمیل نموده است. به همین نحو رژیم، آپارتاید جنسی را در کشور براه انداخته ، بطوری که زنها و مردان از همدیگر تفکیک شده و زنها از حقوق خود محروم گردیده اند.
کشتار توده مردم در ایران بطرز جسارت آمیزی در دوران پاسداری شش ریاست جمهوری امریکا - کارتر، ریگان، کلینتون، بوش پدر، بوش پسر، و اوباما صورت گرفته، ولی هیچکدم از این رؤسای جمهور کاری بالاتر از بیان شعارهای کلیشه ای در محکومیت علیه قتل و کشتار رژیم انجام نداده اند. در مدت چند دهه گذشته، جامعه بین المللی شامل امریکا با فراغت کامل شاهد و تماشاگر فجایع ای که بر سر مردم ایران میآید بوده اند. عدم وجود رهبران با وجدان مسئول و نبود گزینه های واکنشی کارساز، اراده حکومت ها را در پاسخ به این جنایات بی سابقه علیه بشریت تضیف نموده است.
حاکمیت یک حق ویژه نیست بلکه یک مسئولیت است که باید از رژیمی که بر علیه مردش جنایت و کشتار میکند سلب گردد. اکنون زمان رسیده که جوامع بین المللی از حقوق ایرانیان ستمدیده حفاظت کنند و با لغو و استرداد حاکمیت از رژیم، که در حقیقت متعلق به توده مردم است، آنها را از این نسل کشی دنباله دار در ایران برهاند.
آقای رئیس جمهور، فجایعی که در بالا از آنها نام برده شد تماما در زمانی صورت میگیرند که رژیم اسلامی هنوز با آستانه اتمی شدن فاصله دارد. حال رفتار جسارت آمیز یک رژیم اسلامی اتمی شده را چگونه میشود توجیه نمود؟ برای بیش از یک دهه آمریکایی ها از رؤسای جمهوری شان شنیده اند که "ایران با سلاح اتمی" غیر قابل قبول است. با اینهمه شرم آور است که بجز تحمیل یک سری تحریم های غیرسیاسی حقیرانه دیرپا ی کند رو که بیشتر مردم ایران را هدف قرار میدهند، و انجام دیپلماسی در جهت مهار برنامه هسته ای رژیم، هیچ اقدام کارساز دیگری جهت جلوگیری از تهدید اتمی رژیم، صورت نگرفته است.
سالها، اگرنه دهه ها، ادامه دیپلماسی بجایی نرسیده است، نتیجتا ایران لاف میزند، تهدید میکند، و برای بدست آوردن سلاح اتمی با حمایت ثبت شده چین و روسیه، دیوانه وار بکار خود ادامه میدهد. آقای رئیس جمهور، درنتیجه عملکرد پیمان نامه پیشنهادی تان در انتخاب یک دوره جدید جهت رو در رویی با دشمنان امریکا، اکنون هر روزی که میگذرد این رژیم بالقوه دشمن صفت به لحظه گرفتن جشن آزمایش اولین بمب اتمی خود نزدیک میشود. ملایان رژیم باور دارند که این جز مسئولیت آنهاست که با فراهم کردن یک جنگ اتمی وسائل آمدن آخرین مسیحای اسلامی را آسان نمایند.
یک چنین رژیم مذهبی که شهادت را با ارزش تر از زندگی میداند، حتی اگر تکنولوژی ساخت کلاهک هسته ای را نداشته باشد، وقتی که زمان آن برسد، رهبران متعصب و تند روی آن براحتی میتوانند پخش بمب های اتمی کثیف را توسعه داده و آنها را در دسترس عوامل تروریسی خود در سراسر جهان قرار دهند. هر گونه مذاکره با رژیم تروریستی جمهوری اسلامی نه تنها اقدامات ستمگرانه و ضد حقوق بشری اش را برعلیه مردم ناچیز میشمارد بلکه باج گیری پایان ناپذیر رژیم اتمی را پی بندی میکند. تنها با پذیرش سیاست فروپاشی ساختار قدرت رژیم تروریستی جمهوری اسلامی میتوان به تهدید روز افزون اتمی اش خاتمه داد.
آقای رئیس جمهور، به هنگام حرکت آزادی خواهی ایرانیان در سال ۲۰۰۹، شما در پاسخ به درخواست کمک مردم ستمدیده ایران آنها را از خود راندید. از این گذشته شما خود را در کنار تروریست ها قرار داده و دستان باز خود را بسوی رژیم آدمکش دراز کردید. آقای رئیس جمهور، شما با رژیمی که علیه مردم خودش مرتکب کشتار و نسل کشی میشود، سیاست آپارتاید داخل کشور را دنبال میکند، حامی تروریسم در سراسر جهان است، با القاعده پیوند دارد، کشورهای منطقه را تهدید میکند، در امور کشورهای همسایه دخالت میکند، منافع امریکا را در هر گوشه جهان مورد حمله قرار میدهد، بهترین سربازان نیروی نظامی امریکا را بقتل میرساند، و برنامه سلاح اتمی را دنبال میکند، مذاکره نمیکنید. تنها برآمد چنین مذاکرات و دیپلماسی کمک درتقویت موضع تروریستها بوده و بطور ضمنی اعمال آنها را مشروعیت میبخشد.
ایرانیان امروز کم مذهبی ترین مردم در مقایسه با ملتهای مسلمان دیگر کشورها هستند، وتمایل جهت ارزشهایشان بسمت آزادی های فردی، حقوق شهروندی، شایستگی جنسی، دموکراسی، و هویت ملی است. در حالیکه صداهای برخواسته در ایران خواهان بر کناری رژیم مذهبی جمهوری اسلامی است، شور بختانه فعالیت های پایان ناپذیری درغرب بچشم میخورد که آن صدا ها را کمرنگ ساخته، گویی هرگز به گوششان نخورده است. لابی های مزد بگیراصلاح طلب رژیم مشغول لابی گری مقامات سیاسی در کشورهای خارجی بوده تا بتوانند با ارائه ویترین های لوکس دکورشده از اطلاعات جعلی به نفع رژیم، کثافت کاری های ملایان را ماله کشیده کرده، کارنامه جنایات، حمایتهای تروریستی، و تهدیدات اتمی اش را کمرنگ جلوه دهند، و بدین وسیله پروژه اصلاح رژیم را به قانون گزاران سیاسی به فروش رسانند.
لابی های رژیم با قانون گزاران آمریکایی درارتباط بوده و در کاخ سفید، کنگره امریکا، وزارت خارجه و مراکز تصمیم گیری های امریکا نفوذ پیدا کرده اند. آنها بدینوسیله توانسته اند در تاثیر گزاری بر سیاست دولت امریکا در ارتباط با جمهوری اسلامی ایران کارساز باشند و آنرا به نفع اصلاح طلبان رژیم، که خود از بدنه اصلی نظام جمهوری اسلامی هستند، فرم بدهند. توده مردم ایران تحت هیچ شرایطی نه اصلاح طلبان رژیم و نه لابی هایشان را بعنوان نماینده خود قبول دارند. آنها درتلاش برای رسیدن به آزادی نه تنها هر نوع اصلاح این رژیم مذهبی را رد میکنند بلکه از هیچ کوششی برای رسیدن به یک حکومت دموکراتیک سکولار بر پایه حقوق بشر فرو گزار نیستند.
سئوال اینست که چرا مقامات سیاسی در واشنگتن با لابیست های رژیم اسلامی و لابیست های اصلاح طلب آن همبازی میشوند و نه با نیروی های سیاسی دمکراسی خواه ایران؟ چرا مقامات دولت امریکا بطور آشکار و با قدرت از اپوزیسیون توده ایرانیان سکولار حمایت نمیکنند؟ اپوزیسیون توده مردم ایران به کمک و حمایت های جهانی در پشت خود نیاز دارند، مستقیم و غیر مستقیم، لجستیک و استراتژیک. حمایت جهانی از توده مردم ایران در صورتیکه همزمان با از کارانداختن ساختارقدرت رژیم توسط اعمال تحریم های سیاسی شدید و کار سازهمراه باشد میتواند به فروپاشی رژیم منتهی گردد.
آقای رئیس جمهور، خلاصه مطلب اینستکه ، اگر سیاست شما در قبال مسئله ایران بسان وضع کنونی کما کان ادامه یابد میتوانم شوربختانه به شما اطمینان بدهم که به بهای از دست دادن حمایت کنونی ایرانیان برایتان تمام خواهد شد.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
حق
بخش ۲.حال به این نتیجه رسیده ام که وقتی کم کاری از ماست، شکایت از امریکا و لعن و نفرین فرستادن به رژیم و لابی هایش نه تنها بیجاست بلکه بسیار مخرب هم هست! راستی چرا ما لابی خودمان را نداریم که صدای ملت ایران باشد؟! چرا هر چه زودتر یک لابی قوی تشکیل نمی دهیم؟ آیا جنبش سبز به آن سادگی مجبور به عقب نشینی می شد اگر ما یک لابی قوی داشتیم تا ملت ایران تکیه گاهی برای خود در برون مرز داشته باشد؟! چنین لابی ای به درد سازماندهی ما نمی خورد؟ آیا اگر ما هم یک لابی داشتیم باز هم غبطه می خوردیم که چرا ما لابی نداریم و آیا فقط به نظاره لابیگری های این و آن بسنده کرده و شکایت شان را به ملت دربند ایران می بردیم؟! آیا بجای گله و شکایت عاقلانه تر نبود که ما هم یک لابی برای رقابت با لابی رژیم دست و پا می کردیم؟! با گله و شکایت کار درست می شود یا با شناختن بازیهای سیاسی که یکی از آنها همین لابیگری است؟! آیا ما با لابی خود، مبارزه موثرتری علیه رژیم نمی داشتیم؟! منتظر چیستیم، که رژیم خودش خشک شود و بیفتد یا اوباما و امثال او دلشان به حال ما بسوزد؟! اینرا تا حالا باید فهمیده باشیم که دخالت اخلاق در حفظ منافع ملی کشورها منجمله امریکا دهه هاست که ممنوع بوده است. انتظار رعایت اخلاق را همانقدر می توانیم از امریکا انتظار داشته باشیم که از خود رژیم و همه جناح هایش انتظار داریم. لابی ما ملت کو؟! آیا کس دیگری هم در اینجا با خود همین فکرها را با خود کرده و همین پرسشها در ذهنش ایجاد شده یا پاسخی برای پرسشهای من دارد؟ لابی ملت ایران در امریکا کو؟!
May 06, 2012 12:40:42 AM
---------------------------
حق
با درود. بخش ۱. با درود. در آغاز این نوشتار آمده است که، "لابی های رژیم با قانون گزاران آمریکایی درارتباط بوده و در کاخ سفید، کنگره امریکا، وزارت خارجه و مراکز تصمیم گیری های امریکا نفوذ پیدا کرده اند. آنها بدینوسیله توانسته اند در تاثیر گزاری بر سیاست دولت امریکا در ارتباط با جمهوری اسلامی ایران کارساز باشند و آنرا به نفع اصلاح طلبان رژیم، که خود از بدنه اصلی نظام جمهوری اسلامی هستند، فرم بدهند. توده مردم ایران تحت هیچ شرایطی نه اصلاح طلبان رژیم و نه لابی هایشان را بعنوان نماینده خود قبول دارند". وقتی بخش بالا را در این نوشتارخواندم با خود فکر کردم که "پس نقش لابی ها در امریکا بسیار مهم است! هم اسرائیلی ها و هم به اصطلاح اصلاح طلبان و هم هر با سر و پا، و هم هر بی سر و پایی که فهمیده در امریکا لابی گری مهم است، یک لابی در امریکا برای خود راه انداخته. پس چرا الیت لیبرال دمکرات و باورمند به یگانگی ملی و تمامیت ارضی برون مرزی ما در همه این سالها به فکر سر و هم کردن یک لابی نیفتادند تا صدای ملت ایران را همانقدر به گوش همه در کاخ سفید برساند که لابی گران به اصطلاح اصلاح طلب رژیم تلاش کرده اند که صدای گوشخراش خامنه ای را به گوش روسای جمهوری امریکا در کاخ سفید برسانند!؟"
May 06, 2012 12:36:16 AM
---------------------------
یاور یزدان پرست
متاسفانه سیاست آمریکا همیشه در تضاد با منافع ملی ایرانیان بوده هست و خواهد بود
هنوز کودتای 58 از یاد و خاطر مردم ایران پاک نشده..در کتاب پاسخ به تاریخ نوشته زنده یاد شاهنشاه آریامهر با خیانت های آمریکا علیه مردم ایران میتوان بیشتر آشنا شد.
پاینده ایران
پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان تا ابد بر احتزاز باد
May 05, 2012 08:52:58 PM
---------------------------
|