حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
آلترناتیو

May 05, 2012

شنبه 16 اردیبهشت 2571 = May 5, 2012

نادره افشاری نادره افشاری
 

از وقتی مامان مرد، آقاجون دیگر آرام و قرار نداشت. گاه سرش را به دیوار می‌کوبید و گاه با بقیه دعوا می‌کرد. خوراک درست و حسابی هم نمی‌خورد. با این که عمه آمده بود اینجا و به ما [من و آقاجون] می‌رسید، اما باز هم آقاجون آرام نمی‌گرفت. همسایه‌ها چند بار گفتند که باید برای «مامان» یک «آلترناتیو» پیدا کنیم. من نمی‌دانستم «آلترناتیو» چیست؛ لابد چیز خوبی باید باشد که آقاجون را آرام می‌کرد.

شهناز که به خانه‌ی ما آمد، من از همه خوشحال‌تر بودم؛ چون یک عروسک خوشگل هم با خودش آورده بود و برای عروسکش کلاه و کفش بافتنی می‌بافت. من خیلی خوشم می‌آید که آدمها بلد باشند برای عروسکشان کفش و کلاه ببافند. از همه بیشتر خوشم می‌آمد که اسمش شبیه به اسم خودم بود؛ مهناز و شهناز. شاید ما باید خواهر می‌شدیم و با هم بازی می‌کردیم. اگر خواهر بودیم، دیگر شهناز مجبور نبود شبها تو اتاق آقاجون بخوابد. همانجا پیش من می‌ماند و ما شب تا صبح با هم حرف می‌زدیم و می‌خندیدیم

اما شهناز صبح‌ها «اوقاتش تلخ بود» حتی حرف هم نمی‌زد. از ظهر ببعد حالش کمی بهتر می‌شد و با من بازی می‌کرد. گاه ما با هم می‌نشستیم توی حیاط؛ شهناز موهای مرا باز می‌کرد و شانه‌شان می‌کرد. هر روز هم یک مدل آنها را می‌بافت. یک روز حتی یک کلاه بافتنی صورتی برایم بافت که خیلی دوستش داشتم.

عصرها چند تا ازدوستان آقاجون می‌آمدند خانه‌ی ما و می‌نشستند به تریاک کشیدن و اختلاط کردن. من که گاه مجبور می‌شدم برایشان چای ببرم، می‌شنیدم که آقاجون چه حرف‌ها که پشت سر شهناز نمی‌گوید. من اگر بودم و شهناز اینقدر دختر بدی بود، اصلا با او حرف هم نمی‌زدم. اما آقاجون عادت نداشت عیب آدم‌ها را به خودشان بگوید. پای منقل که صدای جزجز ذغالها بلند می‌شد، آقاجون تازه شروع می‌کرد به حرف زدن. قبلاها از سیاست حرف می‌زدند و حالا از شهناز که خیلی چیزها بلد نیست و عروسکش را ول نمی‌کند و دختر «نره خر ترشیده» هنوز بلد نیست بستنی بخورد و مثل بچه‌ها بستنی را لیس می‌زند و... از این حرف‌ها

من اصلا خوشم نمی‌آید که آدم شهناز را ببرد توی اتاق خودش بخواباند، اما بعد پشت سرش با آن پیرمردهای بی‌دندان صفحه بگذارد.

شهناز گاه توی آشپزخانه گریه می‌کرد و عمه او را بغل می‌کرد. فکر کنم عمه هم یک وقتی خودش «آلترناتیو» شده بود که درد شهناز را می‌فهمید. من اصلا دلم نمی‌خواهد «آلترناتیو» باشم. یکبار از شهناز پرسیدم: «تو آلترناتیو هستی؟» خندید و گفت «بیا بریم برات کتاب بخوونم!»

من و شهناز خیلی با هم دوست بودیم. اما چند وقت بعد شهناز از خانه‌ی ما رفت و دیگر برنگشت. عمه هم رفت و دیگر برنگشت و باز آقاجون و دوست‌هاش نشستند پای منقل و حرف «آلترناتیو» را زدند. من دلم برای شهناز تنگ شده است. ولی شهناز دیگر نیست. شهناز عروسکش را برای من جا گذاشت و تمام چیزهایی را که برای خودم و عروسکم بافته بود. کاش آقاجون دیگر دنبال آلترناتیو نمی‌گشت و کاش دیگر لازم نبود که کسی مثل شهناز با عروسکش بیاید و به جای این که کنار من باشد و برای من قصه بگوید، برود تو اتاق آقاجون بخوابد. «آلترناتیو» یودن کار سختی است. آدم باید تو اتاق پیرمردهای تریاکی [که پشت سر آدم به «عالم و آدم» شکایت می‌کنند] بخوابد. اجازه هم ندارد کنار دختری مثل من باشد و برایش قصه بگوید.

دلم خیلی برای شهناز تنگ شده است؛ خیلی!


در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده می‏تواند با نظرگاه‏های حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) هم‏خوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهی‏رسانی و احترام به نظرگاه‏های دیگراندیشان می‏باشند.


---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

بهمن زاهدی

با دورود

من در این نوشتار توهینی ندیدم. توهین اولیه را آقای آرش ندری نوشته‌اند.
حق گرامی بخش بخش کردن کامنت هم ایده خوبی می‌تواند باشد.

ارادتمند
بهمن زاهدی

May 05, 2012 12:47:23 PM
---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites