حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
انتقال قدرت از قاجاریه به پهلوى

May 07, 2012

دوشنبه 18 اردیبهشت 2571 = May 7, 2012

دیپلمات دیپلمات
 

نوشتار حاضر قصد دارد با پاسخ به این پرسش كه «چرا حكومت قاجار فرو پاشید و پهلوى اول به قدرت رسید؟» راهى به قانونمندى تاریخى در جریان انتقال قدرت بگشاید.
مؤلف در پاسخ به پرسش یاد شده فرضیه‏هاى ذیل را مورد بررسى قرار مى‏دهد: 1. فشار مجموعه‏اى از عوامل درونى و بیرونى، حكومت قاجار را در حفظ قدرت مستأصل ساخت؛ 2. همزمانى رخدادهاى داخلى و خارجى در دست‏یابى رضاخان به قدرت مؤثر واقع شد؛ 3. انگلیسى‏ها از مؤثرترین عوامل خارجى در سقوط قاجاریه و ظهور پهلوى بودند؛ 4.مؤلفه‏هاى شخصیتى رضاخان در رسیدن او به قدرت تأثیر به سزایى داشت.

مقدمه‏

در مقاله حاضر تلاش شده است كه در بحث آمد و شد پهلوى و قاجاریه، فرضیات زیر مورد بررسى قرار گیرد:

1. فشار مجموعه‏اى از عوامل درونى و بیرونى، حكومت قاجار را در حفظ قدرت مستأصل ساخت؛
2. همزمانى رخدادهاى داخلى و خارجى در دست‏یابى رضاخان به قدرت مؤثر واقع شد؛
3. انگلیسى‏ها از مؤثرترین عوامل خارجى در سقوط قاجاریه و ظهور پهلوى بودند؛
4. مؤلفه‏هاى شخصیتى رضاخان در رسیدن او به قدرت تأثیر به سزایى داشت.

عوامل سقوط قاجاریه

1. عوامل خارجى

صدور دستخط مشروطیت در ایران،2 مانعى بر سر راه تداوم مداخلات استعمارى دو قدرت روسیه و بریتانیا در ایران ایجاد نكرد نمونه بارز آن تقسیم ایران به مناطق نفوذ در 1907 م. و نیز اولتیماتوم روس‏ها به اقدامات مورگان شوستر و الزام ایران به جلب نظر روسیه در استخدام مستشاران خارجى‏3 است. بر اثر اولتیماتوم روسیه به ایران، مجلس دوم به تعطیلى كشانده شد. در اثناى جنگ جهانى اول، رخدادى چون دستگیرى سلیمان میرزا رهبر حزب دموكرات،افكار عمومى و ملیون‏4 را علیه انگلیسى‏ها برانگیخت. در سال‏هاى بعد با واقعه قتل ایمبرى، نایب كنسول آمریكا، و منصرف كردن كمپانى نفت سینكلر از ایران، دو قدرت توان خود را براى تاراندن رقبا از صحنه ایران آزمودند و احمد شاه قاجار در آن واقعه تنها به این بسنده كرد كه به علما تلگراف زند: «از برقرارى حكومت نظامى (به خاطر قتل ایمبرى) ناخرسند است».5
مداخلات قدرت‏هاى خارجى در تحمیل كابینه‏هاى دوست و قطع مساعده از كابینه‏هاى مستقل، در متزلزل شدن قاجارها بى‏تأثیر نبود. چنان‏كه مشیرالدوله آشكارا به پرنس ارفع گفته بود: «بعد از رفتن وثوق الدوله، ماهى دوازده هزار لیره به طور مساعده براى گرداندن چرخ دولت، انگلیسى‏ها مى‏دادند، حالا موقوف شد».6 ارفع نیز در واقعه امتناع خود از نخست وزیرى و اصرار بر وزارت مشیرالدوله اظهار مى‏دارد: «چون آن وقت نظریه سفارت انگلیس در تعیین رئیس الوزرا خیلى مدخلیت داشت، از تمجید او مضایقه نكردم».7 در تلگراف‏هاى مقامات انگلیسى موارد بسیارى از دخالت قدرت‏هاى خارجى ثبت شده است؛ براى مثال باركلى به سر ادوارد گرى تلگراف مى‏زند: «من و همكار روسیم اصرار نمودیم كه جلسه‏اى تشكیل شود و ما در باب تركیب كابینه از سایر جزئیات توضیحاتى به اعلى‏حضرت دهیم».8 در تلگرافى كه دو روز بعد به تاریخ هفتم مه 1909 مخابره مى‏شود، باركلى گزارش مى‏دهد: «امروز عصر اجلاس مذكور تشكیل یافت، اصرار نمودیم كه ناصر الملك و سعدالدوله باید جزو كابینه بشوند».9
در اثناى اشغال ایران در جنگ جهانى اول بر تعداد دولت‏هاى تحمیلى در ایران افزوده شد؛ چنانچه فرمانفرما با پیشنهاد سفارت انگلیس‏10 رئیس الوزرا شد. مخبرالسلطنه هدایت از حضور قشون روس در همین ایام در ایران تعبیر به «درد بى درمان نموده» و به اجزاى نظمیه مى‏گوید دم نزند و به زن‏ها بگو «چندى در خانه با چادر نماز حركت كنند بهتر از آن است كه سربرهنه از خانه به در شوند».11

2. پیامدهاى جنگ جهانى اول در ایران‏

اشغال ایران بیش از پیش به استیصال حكومتگران قاجار در حفظ قدرت انجامید. در این جنگ نه تنها به اعلان بى‏طرفى ایران توجه نشد، كه روس‏ها نیروهایى در شمال، غرب و گیلان پیاده كردند؛ بریتانیا بر شمار سربازان خود در جنوب افزود، آلمان‏ها بر دامنه تحریكات عشایرى‏12 افزودند و مختصر آن كه «پرچم ایران بر فراز فقط چند شهر عمده كشور در اهتزاز بود».13 تلخ‏تر آن كه ایران تمامى نتایج شوم جنگى را كه مى‏خواست از آن احتراز كند، همانند قحطى نان، كشتار نفوس،14 هتك نوامیس، تورم و كاهش تولیدات‏15 و خدشه دار شدن استقلال سیاسى را تحمل كرد. وقتى روزنامه عدل به تاخت و تازهاى انگلیسى‏ها در جنوب انتقاد كرد «اشغالگران دستور توقیف آن را دادند». مشكلات اشغال كشور در این دایره محدود نماند و سومین مجلس شوراى ملى تعطیل شد و متعاقب آن آزادى خواهان پراكنده و برخى تبعید و فترت چند ساله‏اى در كشور آغاز گردید.

3. تحولات سیاست انگلستان در دهه‏هاى آغازین قرن بیستم‏

با وقوع انقلاب 1917 در روسیه، تشكیل حكومت‏هاى نظامى در همسایگان شوروى براى نظام سرمایه دارى به یك ضرورت سیاسى تبدیل شد. خطر سرایت فرم و محتواى ستم ستیزى، آزادى و برابرى خواهى انقلاب 1917 در دنیا به ویژه در مناطق تحت نفوذ انگلستان، انگلیسى‏ها را به واكنش واداشت. نظام سرمایه‏دارى در تدبیر براى مهار انقلاب كمونیستى به تقویت یا ایجاد دولت‏هاى میلیتاریستى در پیرامون روسیه شوروى پرداختند و بر این اساس مانرهایم در فنلاند، ریدزسیسمگلى در لهستان، برلیس در بلغارستان، آتاتورك در تركیه، امان الله خان در افغانستان و چیان كان چك در چین، با ماهیت نظامى‏گرى به قدرت رسیدند. به واقع «زنجیره‏اى از تحت الحمایه‏هاى انگلستان از صحراى لیبى تا زاگرس، مصر، فلسطین، ماوراى اردن و عراق، مجموعه‏اى از دولت‏هاى دست نشانده را تشكیل مى‏دادند كه از راه‏هاى زمینى رسیدن به هند را حفاظت مى‏كردند».16
با خروج نیروهاى روسیه از ایران همه تیرهاى خشم و نفرت متوجه انگلیسى‏ها شد كه هنوز خاك ایران را ترك نكرده بودند؛ از این رو تغییراتى در سیاست انگلستان در ایران پدیدار شد؛ از جمله: خروج نمادین از ایران، فعال كردن نور پرفورس، تحمیل قرار داد 1919، یافتن فرمانده مناسب براى نیروهاى متحدالشكل به عنوان جایگزین انگلیسى‏ها در ایران، طرح كودتا و سپردن آن به عناصر طرفدار انگلستان.
سیاست‏مداران انگلیسى بر آن شدند با تحمیل قرار داد 1919 زمام اداره ایران را در دست گیرند؛ اما «وقوع انقلاب روسیه، در جدى شدن ملیون در مخالفت با قرار داد 1919 مؤثر واقع شد» و حتى ملیون از دفتر آرمیتاژ اسمیت، رئیس كمیسیون مالى قرار داد 1919 «جوالدوزى»17 تعبیر مى‏كردند. با بروز مخالفت‏هاى فراوان داخلى و خارجى با قرار داد 1919، تغییر جدى‏ترى در سیاست انگلستان اجتناب‏ناپذیر مى‏نمود. نامه‏هاى لرد كرزن نشان مى‏دهد كه «مأیوس و متأثر شدن كرزن از قرار داد 1919 سبب شد كه آنها دل به كودتا و رضاخان ببندند».
نیكى كدى نیز تأیید مى‏نماید كه «انگلیسى‏ها پس از ناممكن دیدن اجراى قرار داد 1919 بر آن شدند تا راه حلهاى دیگرى بیابند».18
در این راستا انگلیسى‏ها در صدد تجدید سازمان نظامى ایران برآمدند و به ادغام نیروهاى پلیس جنوب، نیروى ژاندارمرى و قزاق‏ها و گماردن چهره‏اى نظامى و بومى در رأس این قوا پرداختند. در تبادل نظر فراوانى كه بین مقامات بلند پایه و انگلیسى‏ها صورت گرفت، با توجه به شرایط بحرانى پایان حكومت قاجار - كه اندیشه كودتا حتى به اذهان غیرنظامیان نیز راه یافته بود - با كانالیزه كردن رخدادهاى داخلى، رضاخان فرمانده آتریاد همدان با كودتاى سوم اسفند 1299، به مقام سردار سپهى رسید. با چرخش محسوسى كه در سیاست انگلستان صورت گرفت، اهتمام انگلیسى‏ها متوجه دولت مركزى قوى شد و با رها كردن سیاست كهن كه تشدید نظام خان خانى و ملوك الطوایفى بود، بسیارى از دوستان گذشته مانند شیخ خزعل را به پاى دوست جدید (رضاخان) قربانى كردند.
با شكست انگلیسى‏ها در تحمیل قرار داد 1919 انبوهى از تلگراف‏ها بین تهران و وزارت خارجه انگلستان مبنى بر تقویت حكومت مركزى قوى در ایران و متعاقب آن حمایت از رضا شاه مخابره شد. سرپرسى لورن كه بر اساس همین رایزنى‏هاى خود در آن برهه، در انگلستان به «تاج بخش»19 معروف گردید، اصرار ورزید كه «منافع بریتانیا ایجاب مى‏كند كه با رضاخان متحد شویم» چه او «مرد نیرومندى است كه با مردم بیرحمانه رفتار مى‏كند و مردم از او مى‏ترسند».20 كرزن نیز دلایلى براى حمایت از رضاخان طرح كرد؛ از جمله: تجدید حیات بلشویزم در شمال ایران، دشمنى مجلس با قرار داد 1919، فساد درمان‏ناپذیر سیاست مداران ایران و بى‏كفایتى احمد شاه.
چنین به نظر مى‏آید گزارشى كه نیكلسون براى چمبرلین، وزیر خارجه انگلیس، فرستاد، در حكم تیر خلاصى به حكومت قاجاریه بود. او گزارش داد كه «ایران سابق هرم سستى بود ایستاده بر قاعده‏اش، ایران كنونى هرم سستى است ایستاده روى سرش؛ بنابراین احتمال سقوط آن بیشتر است».21

عوامل داخلى‏

به نظر مى‏رسد پاره‏اى از علایمى كه كرین برینتون در كالبد شكافى چهار انقلاب به عنوان نشانه‏هاى پیش آهنگ انقلاب‏ها از آنها یاد مى‏كند، در چگونگى فروپاشى قدرت در آخرین سال‏هاى حكومت قاجار مصداق یافته بود، با این تفاوت كه مجموعه رخدادهاى پایان قاجار به انقلاب ختم نشد و نهاد سلطنت همچنان پا بر جا ماند. برخى از نشان‏هاى مورد نظر برینتون عبارتند از:

1. عدم موفقیت طبقات حاكم در اجراى كاركردهایشان‏22 و فقدان ورزیدگى و اعتماد به نفس سیاسى طبقه حاكم؛
2. بیدارى وجدان طبقه حكومتگر در قبال بى‏عدالتى‏هاى طبقه خود؛
3. كاربرد پراكنده و نامؤثر قدرت و سست شدن پایه‏هاى قدرت؛23
4. عدم شكوفایى استعدادها؛24
5. قهر روشنفكران با حاكمیت؛
6. تشدید ناسازگارى‏هاى اجتماعى.25
در دوره مورد بحث مى‏توان مصادیقى براى همه نشانه‏هاى فوق یافت و در عین حال موارد دیگرى نیز بر آن افزود. در زیر به اختصار به چند مورد آن مى‏پردازیم.

1. عدم موفقیت طبقه حاكم در اجراى كاركردهایشان‏

به نظر مى‏آید كه در این دوره، حكومت قاجار به دلیل افزایش فشارهاى داخلى و خارجى با بحران مشروعیت مواجه شد؛ براى مثال در نامه‏اى كه در چهارم جمادى الثانى 1330 براى تاجر كرمانشاهى نوشته شده عبارتى هست كه مى‏تواند نشان دهنده فقدان مشروعیت قاجاریه در آن سال‏ها باشد: «با این اوضاع كه معلوم نیست حاكم كیست و ترتیب چیست، نمى‏دانم كارى از پیش برود یا خیر».؟26 اكثریت نمایندگان مجلس شوراى ملى و آن گاه مجلس مؤسسان نیز كه به تغییر سلطنت رأى مثبت دادند به واقع در عدم مشروعیت قاجار براى ادامه حكومت تردیدى به خود راه ندادند. ملك الشعراء بهار در جلسه هفتم آبان ماه 1304 مجلس اظهار مى‏دارد: «مى‏توانم قسم بخورم كه براى شخص بنده به هیچ وجه فرقى نمى‏كند كه در رأس امور این مملكت اشخاص خاص یا طبقات مخصوص باشند».27 دكتر مصدق هم اعلام كرد: «راجع به سلاطین قاجار، بنده كه كاملاً از آنها مأیوس هستم، زیرا آنها در این مملكت خدماتى نكرده‏اند كه بنده بتوانم از آنها دفاع كنم».28 طبق گزارش‏هاى كنسولگرى‏هاى انگلستان در شهرهاى مختلف، مردم از رفتن قاجارها افسوس نخوردند، «اما از ظهور سلسله جدید هم خوشحال نشده‏اند».29 در جریان جنبش تنباكو، كندى انگلیسى به ناصرالدین شاه هشدار داد كه «این امتیاز تنباكو نیست كه مورد هجوم قرار گرفته، بلكه این سلطنت اعلى‏حضرت است كه در معرض حمله قرار گرفته است».30 در تلگرامى كه سیدین به علما (درباره محمد على شاه) مخابره كردند، یأس آنان از قاجاریه آشكار مى‏شود. «چند روز است اعلى‏حضرت بدون بهانه با هیأت موحش در خارج دروازه تشكیل اردو زده، چند نفر از امرا را بعد از دو سه روز حبس تبعید، ملت در كمال استیحاش و خوف، قتل نفوس فوق العاده ولایات ایران تعطیل عمومى، اقدامات مجدانه سریع النتایج».31 از دیدگاه آیرونساید نیز «طبقه بالاى جامعه این كشور كاملاً فاسد و بى‏مصرف است و اقشار پایین آن به شدت تنگدستند».32

2. بیدارى وجدان طبقه حكومتگر در قبال بى‏عدالتى‏هاى طبقه خود

نگاهى به روز شمار حوادث پس از فتح تهران، گویاى این واقعیت است كه اعتبار و حیثیت سیاسى قاجاریه به حداقل درجه خود رسیده و آنان سهم ناچیزى در هدایت یا مهار رخدادهاى سیاسى داشتند. احمدشاه به گاه صدور دستخط ریاست الوزرایى سیدضیاء الدین طباطبایى، جملاتى را مى‏آورد كه مى‏تواند مصداقى از بیدارى وجدان طبقه حكومت‏گر در برابر بى‏عدالتى‏هاى طبقه خود باشد. او مى‏نویسد:
حكام ایالات و ولایات در نتیجه غفلت كارى و بى‏قیدى زمامداران دوره‏هاى گذشته، بى‏تكلیفى عمومى و تزلزل امنیت را در مملكت فراهم كرده و ما و تمام اهالى را از فقدان هیأت دولت ثابتى متأثر ساخته بود، مصمم شدیم كه به تعیین شخص لایق خدمت‏گزارى كه موجبات سعادت مملكت را فراهم كند به بحران متوالى خاتمه دهیم.33

3. كاربرد پراكنده و نامؤثر قدرت و سست شدن پایه‏هاى قدرت قاجاریه‏

اگر آقا محمد خان قاجار سبب برقرارى ثبات و امنیت در كشور پس از دوره‏اى از هرج و مرج سیاسى و باز گرداندن وحدت ملى به ایران، وجاهت سیاسى پیدا كرد، آخرین بازماندگان قاجار حیثیت سیاسى خود را بر سر ناامنى مزمن در كشور از دست دادند. آقا محمد خان یكى از ستون‏هاى قدرتش را بر نظامى‏گرى استوار ساخت؛ اما در آخرین سال‏هاى حیات سیاسى قاجاریه اثرى از آن ركن قدرت هویدا نبود. براى نشان دادن استیصال قاجاریه در كنترل اوضاع به نمونه‏اى اشاره مى‏كنیم: مخبرالسلطنه هدایت در سرآغاز شرح فتنه قراجه داغ مى‏نویسد: «میرزا هاشم خان حاكم قراجه داغ است. خوانین محل كه باید دفاع كنند، شانه خالى كردند، تجار و علما هم تذبذب مى‏كنند، در تبریز هم قوه كه به اهر بفرستیم نداریم».34 قاجارها همچنین مشروعیت پادشاهى خود را بر شالوده قدرت ایلاتى گذاشته بودند و با «پیمانهاى عشیره‏اى، بوروكراسى دولتى، ایجاد ارتش دایم و احیاى رسوم دربارى‏35 حیات سیاسى خود را تداوم بخشیدند. بدین قرار، آخرین پادشاهان قاجار كه فاقد مهارت و استعداد سیاسى ضرورى در حفظ قدرت بودند، بیش از پیش اركان قدرت قاجاریه را متزلزل كردند.
افزون بر این، پس از مشروطه نهاد مجلس به یكى از ستون‏هاى نگاه دارنده قدرت تبدیل شده بود، اما چون هیأت حاكمه در همین مقطع ناتوانى حادى را در حفظ روابط صحیح با این نهاد از خود بروز داد، از این رو مجلس شوراى ملى براى حفظ قدرت در خاندان قاجاریه، تعصبى از خود بروز نداد و حتى به ابتكار تنى چند از نمایندگان به انحلال سلطنت قاجار وجه قانونى بخشیده شد.
بخش دیگرى از تزلزل قدرت قاجاریه به ناكارآمدى نهادهاى حكومتى در آن مقطع باز مى‏گردد. در این جا به بیان كوتاهى از ناكار آمدى نهادها مى‏پردازیم. در آن سال‏ها عناصر تشكیل دهنده نهاد سلطنت - به تعبیرعلى اكبر داور «مؤسسه سلطنت»36 (عنصر نظرى و عنصر عملى) - از كاركرد واقعى خود فاصله گرفتند و مصادیق عملى نظام شاهنشاهى محمدعلى شاه و احمد شاه بودند كه یكى با گلوله باران مجلس و حرم امام رضاعلیه السلام و دیگرى به سبب ترس و احتیاطهاى غیرقابل توجه سیاسى، سخت بى‏اعتبار شده بودند. احتمال مى‏رود پژوهشگران دوره قاجار بر این نكته اتفاق نظر یافته باشند كه قاجارها در دهه‏هاى پایانى، قدرت انطباق با رویدادهاى داخلى و خارجى را از دست داده بودند و چنین به نظر مى‏رسد كه در تحولات پس از مشروطه، به ضرورت «چرخش نخبگان» بى‏توجهى گردید و كماكان سیاست‏مداران گذشته كه اغلب یا وابسته به دربار یا از «شاهزادگان درجه اول»37 بودند اداره كشور را به شیوه سنتى در دست گرفتند؛ از این رو مسؤولیت بسیارى از خطاهاى سیاسى شاهان قاجار بر دوش آن سیاست‏مداران سنگینى مى‏كرد كه جایگاه خود را به نخبگان جدید نسپرده بودند. رحیم زاده صفوى در دیدار با احمد شاه، آشكارا از «انحطاط فكرى» طبقه اعیان در نیمه اخیر سلطنت شان و این كه اعیان قاجار «از لحاظ عقل و همت و بلند نظرى سخت بینوا گردیده‏اند»38 سخن به میان مى‏آورد. حتى بعضى از سیاست‏مداران كه در صدد تطبیق با شرایط برآمدند، در شیوه رسیدن به اهداف دچار خطا شدند؛ براى مثال «وثوق الدوله عاقد قرارداد 1919 آدم كم هوش و ناتوانى نبود، بلكه مانند بسیارى از دولت‏مردان ایران فرد منفردى بود كه عده‏اى همكار داشت، اما قدرتش بر نهاد مبتنى نبود».39
نمونه بارز كاربرد نامؤثر قدرت در دوره احمد شاه قاجار به منصه ظهور رسید. احمد شاه ناتوانى آشكارى در حفظ قدرت داشت و با به این كه آخرین پادشاه سلسله قاجار شد، عدم تمایل او به قدرت به تسریع سقوط قاجاریه انجامید. محققان او را «بى حال»40، «بزدل» و «ریاكار»41 نامیده‏اند. تأملى در خطابیه مجلس به احمد شاه، نشان‏دهنده وخامت اوضاع مقارن به قدرت رسیدن احمد شاه بود، در این خطابیه آمده است.
چون سلطان والا حضرت شاهزاده محمدعلى میرزا از شغل مهم سلطنت به موجب ماده 36 و 37 قانون اساسى معاف شده‏اند، مجلس فوق العاده كه در 27 جمادى الاخرى در عمارت بهارستان منعقد گردید، سلطنت را به اعلى حضرت همایون شما تفویض كرده است.42
از مظاهر ناتوانى احمد شاه یكى آنكه مبادرت به غیبت سیاسى طولانى از صحنه حوادث ایران نموده و همین امر راه را براى انتقال قدرت از قاجاریه به پهلوى هموار كرد و كم كم «از طرفداران قاجار كاسته و عقلاى مملكت توجه خود را به سردار سپه معطوف داشتند».43 احمد شاه با دلهره‏هاى غریب سیاسى‏اش، سخت به تكیه گاه نیازمند بود. دولت آبادى مى‏نویسد كه احمد شاه گفته بود: «دیدیم مردم با پدر ما چه كردند باید پولى جمع كرد و گوشه امنى زندگانى نمود».44 سیدضیاء الدین در این باره مى‏گوید: «مرحوم احمد شاه مى‏خواست مراجعت كند به فرنگ و مى‏گفت من در امان نیستم، اگر قشون انگلیسى برود چگونه مى‏توانم در پایتخت خودم كه قشون و پلیس و ژاندارم ده ماه مواجب نگرفته‏اند زندگى كنم و اگر متجاسرین به من هجوم كنند چكنم؟».45 از نظر او حتى «كلم فروشى در سویس برپادشاهى»46 ترجیح داشت.
بى میلى احمد شاه سوژه جذابى براى مطبوعات فراهم آورد؛ چنانچه كوكب ایران نوشت: «آیا شاه ما، مركز امید و انتظارات ما، موقع را هنوز براى عطف نظرى به اولاد بدبخت خود مقتضى نمى‏داند؟»47
در پایان به مقایسه احمد شاه با رضاخان اشاره مى‏كنیم كه آیرونساید در اولین دیدارش با آن دو شرح داده است:
... وقتى به مرد چاقى كه لباس فراك خاكسترى به تن داشت و به هنگام شنیدن حرف‏هاى من به طرز عصبى مى‏لرزید نگاه مى‏كردم، با خود اندیشیدم كه دیدن نمونه‏اى از یك انسان در هم شكسته در مقامى به این اهمیت تا چه حد دردناك بود.
نفرات واحد آتریاد همدان بشاش بودند، فرماندهى آنها مردى بود با قامتى به بلنداى بیش از شش پا، با شانه‏هایى فراخ و چهره‏اى بسیار مشخص و متمایز، بینى عقابى، و چشمان درخشانش به او سیمایى زنده مى‏بخشید كه در آن مكان دور از انتظار بود. نام او رضاخان بود.48

4. قهر روشنفكران با حاكمیت‏

به نظر مى‏رسد در تطبیق با نظریه برینتون، بتوان سرخوردگى مشروطه خواهان از قاجاریه را نماد قهر روشنفكران با حاكمیت تلقى كرد. از برآیند اوضاع چنین برمى‏آید كه جامعه ایرانى پس از سرخوردگى از تحقق ایده آل‏هاى دموكراتیك خود در نهضت مشروطه، به تجربه اصلاحات به شیوه آمرانه متمایل و اختیار خود را به دیكتاتورى چون رضاخان سپرد. ناامیدى از مشروطه به عللى چون بازگشت استبداد، عدم تعمیق ارزش‏هاى نهضت مشروطه، توقیف آزادى خواهان و مطبوعات و تداوم سیطره خارجى باز مى‏گشت.

5. همزمانى تمایلات سیاسى متضاد در كشور

در این دوره از یك سو تمایلات گریز از مركز و حكومت ملوك الطوایفى شدت یافت كه یكى، در سیماى جنبش‏هاى رهایى بخش جنگل و خیابانى تبلور یافت و كمابیش از همدلى بخشى از جامعه روشنفكرى برخوردار بود، و دیگرى، در سیماى خوانین و سركردگان ایالات مانند امیر مؤید سواد كوهى، اسماعیل آقا سمیتقو، دوست محمد خان بلوچ، شیخ خزعل، كه فریاد خودسرى سر داده و عملاً از فرمان حكومت مركزى سر بر تافته بودند، جلوه گر شده بود.
اما هر قدر كه تمایلات گریز از مركز به لحاظ جغرافیایى بیشتر در مناطق مرزى ایران بروز یافته بود، در تهران یك جریان سیاسى كه بیشتر تحصیل كرده‏هاى جدید آن را هدایت مى‏كردند، از تمركز گرایى حكومتى پشتیبانى مى‏كرد؛ از این رو فشار همزمان تمایلات قوى سیاسى متضاد،از تحمل حكومتگران پایانى قاجار فراتر بود. نمایندگان این تفكر، تمركز گرایى قوى را تنها راه حل مشكل توسعه نایافتگى ایران قلمداد مى‏كردند. از نظر دكتر سیف زاده، نظریه «اقتدار گرایى دیوانسالار» كه در این سال‏ها مطرح شده بود خود نوعى نظریه بحران بود، «زیرا تقاضاهاى مشاركت و توزیع جامعه موجب بحران مشروعیت و رسوخ مشروعیت و رسوخ رژیم مى‏شود. پاسخى كه رژیم براى حل بحران‏هاى مزبور دارد چیزى جز سركوب سازمان یافته نیست.49

6. تشدید ناآرامى‏هاى اجتماعى‏

چنین به نظر مى‏آید كه اوضاع آشفته اجتماعى ایران در هنگام سقوط قاجاریه، با نظریه برینتون در خصوص تشدید ناآرامى‏هاى اجتماعى قبل از وقوع انقلاب‏ها انطباق دارد. منابع تاریخى از این دوران با عناوین «برزخ»، «بلاتكلیفى» و «اوضاع پیچیده سیاسى»50 یاد مى‏كنند. در این دوران چنان ناامنى مستولى مى‏گردد كه از شگفت روزگار حضور نیروهاى انگلیسى نوعى ثبات روانى موقت به برخى از افراد جامعه مى‏بخشد. آیرونساید در این باره مى‏نویسد: «هر كس را دیدم، از من سؤال مى‏كرد كه پس از خارج شدن نیروهاى شما از ایران، چه بر سر كشور خواهد آمد».51
گفتنى است كه منابع داخلى ضمن اذعان به ناامنى اجتماعى معتقد بودند برخى از سارقان و عناصر شرور را دولت انگلیس تحریك به آشوب مى‏كرد تا «در داخل و خارج انتشار دهد كه دولت مركزى قادر به حفظ امنیت نیست».52 براى مثال در آن آشفته بازار «در زنجان، خوزستان، خراسان، تفگچى‏هاى خوانین و مالكین هر چه مى‏خواستند كردند».53

عوامل مساعد در ظهور قدرت پهلوى اول‏

1. عوامل داخلى‏

با انجام كودتا و تشكیل كابینه‏اى كه به «كابینه سیاه» شهرت یافت، بازوى نظامى كودتا نیز به مقام سردار سپهى رسید، اما در آن پلكان قدرت كه مى‏توانست اوج افتخارات او تا آن لحظه باشد نایستاد و با خوش شانسى‏هاى سیاسى، پس از دو سال در 1302 به نخست وزیرى رسید و دو سال بعد در 1304 در نتیجه بلند پروازى‏هاى سیاسى خود و اقدامات طرفدارانش آخرین مرحله انتقال قدرت را سپرى كرد و به پادشاهى رسید. در این انتقال تدریجى قدرت، ابتدا با همراهى مجلس مقام فرماندهى كل قوا را گرفت، آن‏گاه با سركوب قهرآمیز كلیه تحركات سیاسى، مدعى برقرارى امنیت در كشور شد. در دوره نخست وزیرى نیز گروه‏هاى متعدد و متنوعى را در داخل و خارج با خود همراه ساخت. در ماجراى جمهورى خواهى، خصایص متعدد خود را مرحله به مرحله بروز داد؛ در حالى كه رویه او در سال‏هاى بعدى نشان داد كوچك‏ترین تعلق خاطرى به نظام جمهورى ندارد؛ اما در 1303 صرف طرح موضوع جمهورى را تاكتیكى مؤثر براى اضمحلال قاجاریه مى‏دید و با آن همداستانى كرد و تا آن جا پیش رفت كه به اشاره او انبوه تلگراف‏ها،54 از شهرهاى مختلف دال بر جمهورى خواهى به تهران مخابره شد و آن گاه از طرح جمهورى اعلام انصراف نمود. عوامفریبى‏هاى رضاخان ابعاد وسیع‏ترى یافت. در دوران سردار سپهى دستور داد كه «یك ناظر شرعیات بر امور مطبوعات و ثبت نظارت كند»،55 حال آن كه یكى از سه عصاره اقدامات آتى او در دوران پادشاهى‏اش ملهم از فكر سكولاریستى در كنار «مدرنیسم و ناسیونالیسم» بود.


در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده می‏تواند با نظرگاه‏های حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) هم‏خوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهی‏رسانی و احترام به نظرگاه‏های دیگراندیشان می‏باشند.


---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

ایرانی

بخش هشتم: چون باید کوتاه بنویسم، به همین بسنده می کنم، اما فکر کنم بهترین منبعی که برای استناد موارد مطرح شده در نوشتار، می توانم به آن اشاره کنم، کتاب "ایران، برآمدن رضاشاه، برافتادن قاجاریه و نقش انگلیسی ها اثر سیروس غنی" است. اسناد و موارد بی شماری را با قلم و تحلیلی وزین در این کتاب خواهی یافت که امید وارم مفید واقع شود.
درضمن، کاوه جان و حق عزیزم، آن آقای عضو سکولارهای سبز قصد توطئه دارد. با مطرح کردن ناسونالیزم فاشیستی که جایی در بین روشنفکران ندارد، دنبال آتو از ما و حزب است تا "شونیسم فارس" را عینیت ببخشد و در بوق و کرنا کند. خوشحالم که شما سروران گرانمایه هوشیار، دانشمند و آگاهید.
پاینده ایران

May 10, 2012 05:28:08 PM
---------------------------

ایرانی

5بخش هفتم: . شاهزادگان قجری که تعدادشان کم نیز نبود (به قول باستانی پاریزی، اگر چند صباح دیگر قاجاریه در ایران می ماند، همه آحاد ملت به شاهزاده و سگ درگاه و غلام خانه زاد و چاکرآستان ملائک پاسبان!، تبدیل می شدند)، موقعیت و املاک خود را حفظ کردند و کسی متعرض آنها نشد، از قوام تا مصدق و تا دیگران. بنده ضمن تجلیل از خدمات احمدقوام، اسنادی بدست آورده ام که بیانگر قصد او در به تخت نشاندن یک شاهزاده قجری با همکاری انگلستان که در نیروی دریایی انگلستان افسر بود، و یا اعلام جمهوری با همکاری شوروی در ایران است (پس از شهریور 20 و زمانیکه محمدرضاشاه پادشاهی به تمام معنی مشروطه بود). اما به نظر می رسد هر دو این اعمال بیشتر متوجه "بازی سیاسی با روس و انگلیس" باشد تا قصد واقعی او در براندازی پادشاهی پهلوی.

May 10, 2012 05:27:15 PM
---------------------------

ایرانی

بخش ششم: پس به طور خلاصه:
1. کودتا (قیام) سوم اسفند، نه برضد نهاد سلطنت که برضد دولت بی کفایت وقت بود.
2. ظهور رضاخان، امید به اتحاد و سربلندی ایران را در میان روشنفکران زنده کرد و او را به صورت قانونی و البته گاهی با وسایل دیگر به سمت قدرت سوق دادند. سپس حمایت کردند و "حرکت و پیشرفت آغاز شد تا ایران نو چهره نمود."
3. رضاشاه در تمام دوران سوم اسفند 1298 تا شهریور 20، کارنامه ای ملی و قابل دفاع دارد.
4. نقش نورمن (وزیرمختار وقت انگلستان در ایران) بیشتر همراهی با ماجراست تا تاثیر گذاری بر آن. به همین دلیل پس از آنکه رضاشاه با درایت و تیز هوشی بر قدرت مسلط شد، نورمن از ایران فراخوانده شد و مکاتبات تندی نیز مابین او و دولت انگلستان رد و بدل گردید. ظاهرا" انگلستان در این میان با القای قرارداد 1919 که هرگز به تصویب پارلمان ایران نرسید و توسط رضاشاه کبیر دربخاری سوزانده شد، لغو کاپیتولاسیون، باز پس گیری آبهای روبروی آبادان در اروند رود، خروج انحصار تعاملات پولی و بانکی از دست بانکی وابسته به انگلستان و کلی منافع دیگر، در این میان از کف داده بود و گناه این اشتباه محاسبه را به گردن نورمن می نداخت.

May 10, 2012 05:26:27 PM
---------------------------

ایرانی

بخش پنجم: با توجه به خدمات رضاخان سردار سپه در برقراری نظم و امنیت و نجات ایران از تجزیه و پراکندگی (سرکوب کمونیست های "جمهوری خلق شوروی جنگل، سرکوب تجزیه طلبان ترک و کرد، به انقیاد گرفتن خان های بختیاری که با گرفتن سهام از شرکت نفت ایران و انگلستان، به حافظان محلی استعمار تبدیل شده بودند، بازپس گیری خوزستان از شیخی خزعل نام از عوامل انگلستان و...) همه را از صغیر و کبیر به این نتیجه رسانده بود که "امیدی به جز سردار سپه نیست". خدمات رضاشاه و حمایت رجال و سیاستمداران مستقل در مذاکره با انگلستان، ضمن اختلاف لرد کرزن (وزیرخارجه وقت کابینه انگلستان) و نورمن (وزیرمختار انگلستان در ایران) در حمایت و عدم حمایت از قیام رضاشاه کبیر، فرصت تاریخی بی نظیری را بدست ملی گرایان ایرانی داد تا سلطنت را از قاجاریه به پهلوی به طور قانونی منتقل کنند و آرمان های بر زمین مانده مشروطه را تحقق بخشند. همه ما نیز می دانیم که سیاست های مستقل و ملی ایران در آن دوران منجر به تجاوز نظامی در شهریور 1320 و خلع و تبعید رضاشاه کبیر بدست خارجی و فوت او در اندک مدتی در آفریقای جنوبی شد

May 10, 2012 05:25:41 PM
---------------------------

ایرانی

بخش چهارم: سپس، رضاشاه به تهران رسید و عمل نظامی (حال اسمش هرچه می خواهد باشد) برضد دولت ناکارآمد وقت انجام شد و نه سلطنت قاجاریه. در همین زمان دولت سیدضیاالدین طباطبایی تشکیل کردید و عده ای نیز در دو نوبت بازداشت شدند. رضاخان از احمدشاه لقب "سردار سپه" دریافت داشت و به وزارت جنگ رسید. کابینه سیدضیاالدین طباطبایی، صد روز عمر داشت و پس از آن حوادثی اتفاق افتاد که منجر به طلوع پادشاهی پهلوی گردید. این حوادث نه با خون ریزی، که بیشتر با نبرد قانونی روشنفکران در قالب پارلمان و نهادهای مشروطه صورت گرفت.

May 10, 2012 05:24:38 PM
---------------------------

ایرانی

بخش سوم: به این دلیل قوای انگلستان، شمال ایران را به مقصد بغداد در عراق ترک کرد، بدون اینکه وضع آشفته شمال (دولت کمونیستی خودمختار میرزا کوچک) را بتواند محار کند. وضع آشفته مملکت و تقسیم عملی ایران بین انگلستان و روسیه طی قراردادی (شمال متعلق به روسیه، جنوب متعلق به انکلستان و یک نوار حایل بی طرف متشکل از استان های مر کزی ایران) نیز در این عمل انگلستان (خروج قوای نظامی از شمال ایران) نقش بازی کرد.

May 10, 2012 05:23:55 PM
---------------------------

ایرانی

بخش دوم: برطبق اسناد وزارت امور خارجه دولت فخیمه، رضاشاه در یک حرکت قافلکیر کننده قشون را به طرف تهران حرکت داد. در آن مذاکرات، عوامل انگلستان تا به آنجا پیش رفتند که خواستند از رضاخان آن موقع و رضاشاه بعدی قول بگیرند که قشون قزاق که به بهانه "عدم دریافت مواحب" به سمت تهران حرکت کرده بود، وارد شهر (تهران) نشود که رضاشاه با زرنگی نپذیرفت. ظاهرا" در آن دوران انگلستان دچار فطرت و ضعف نظامی-اقتصادی شده است و سعی دارد با خروج نظامیان خود از برخی کشورهای خاورمیانه از جمله ایران، بار هزینه های نظامی خود را کاهش دهد و این برای نیروهای ملی یعنی فرصت.

May 10, 2012 05:23:08 PM
---------------------------

ایرانی

با درود خدمت دوستان و سروران
بخش اول: حق عزیزم، نخست آنکه، حرکت نظامی رضاشاه کبیر، در ابتدا بر ضد سلطنت قاجاریه نبود، حرکت تاریخی سوم اسفند، علی رقم میل وزارت امور خارجه انگلستان و لرد کرزن که آن زمان وزیر امورخارجه کابینه دولت پادشاهی انگلستان بود، صورت گرفت. حتی عوامل انگلستان و برخی اعضای سفارت، سراسیمه خود را به قزوین رساندند تا از حرکت نهایی قشون قزاق که از منجیل و رشت حرکت کرده بود، به طرف تهران جلوگیری کنند.

May 10, 2012 05:22:09 PM
---------------------------

حق

با درود بر آقای بهمن زاهدی گرامی و سپاس بابت مهری که در یکی از آخرین پیامهای تان نسبت به من بود. حتی اگر هر از چند گاه کلاهمان هم توی هم برود، که امری طبیعی است، ولی در اصول یگانه هستیم. منظورم اصولی است که داریوش همایون در آن آخرین گفتگویش با تهران ریویو در یک جمله بیان کرد. او گفت "دموکراسی در چارچوب جهانی اعلامیه حقوق بشر در کشوری یکپارچه و یگانه به نام ایران با تمام خصوصیات منحصر به خودش می‌تواند مبنای تعیین کننده اصول همگانی باشد". ما یا ایرانی آزاده هستیم و یا نیستیم. اگر ایرانی آزاده هستیم، چه دلیل و برهانی برای مخالفت با این اصول می توانیم داشته باشیم؟!

از پاسخ های مفیدتان به پرسشهایی که در نظرم درباره پاراگراف آخر این نوشتار بود هم بسیار سپاسگزارم. من فکر می کنم که این نوشتار بجز پاراگراف آخرش، بقیه اش مفید باشد تا نقد کارشناسان در مورد این نوشتار و نگاه به تاریخ آنزمان را در اینجا ببینیم. شاید این نوشتار برای رد شدن از فیلتر رژیم لازم داشت چند فحش و ناسزا و چند دروغ هم در آخر بیاورد وگرنه منتشر نمی شد. از اینکارها در ایران زیاد در این دهه شده است، نمی دانم!

و اما درباره ؛کودتا؛ ! انقراض یک سلسله و استقرار سلسله ای دیگر کودتاست! من می خواهم بدانم که بقدرت رسیدن نادرشاه و محمد خان قاجار چه تفاوتی با بقدرت رسیدن رضاشاه داشت که این یکی باید کودتا محسوب و آن دیگران کودتا محسوب نشوند؟؟؟ با سپاس ارادتمند حق پاینده ایران و ملت ایران

May 10, 2012 02:04:47 PM
---------------------------

بهمن زاهدی

با دورود خدمت حق گرامی،

نام نویسنده این مقاله را نتوانستم پیدا کنم، ولی آنچه در پاراگراف آخر آمده است برداشتی می‌باشد که از دو نگاه مذهبی و چپگرایانه می‌توان به آن رسید. کنایه به «ملهم» بودن یعنی کسی که به او الهام شده است را بیشتر آخوندها مصرف می‌کنند تا چپ‌ها.
جدا کردن واژه «سکولاریسم» از «مدرنیسم و ناسیونالیسم» نشانگر از این می‌باشد که نویسنده از واژه سکولاریسم بیشتر از مدرنیسم و ناسیونالیسم رضا شاه ناراحت است. نویسنده نگاهی مذهبی به رضا شاه دارد و می‌خواهد جمهوری‌خواهی رضا شاه را که آخوند‌ها مخالف آن بودند را تحریف کند.
آنچه را که من از نویسنده درک کردم این است که وی باید از طرفداران جمهوری‌اسلامی باشد و می‌خواهد تاریخ را با آب و خارو تمیز کند ولی گوشه دیگری از تاریخ را به ما نشان می‌دهد که ما کمتر به آن پرداخته‌ایم.

ارادتمند
بهمن زاهدی

May 10, 2012 10:34:03 AM
---------------------------

حق

با درود. در رابطه با پاراگراف آخر این نوشتار کمک می خواهم. اولا که این پاراگراف درباره رضاشاه گمانه زنی هایی از باطن او کرده است و بر اساس آن چهره رضاشاه را مخدوش کرده. آیا در اینمورد درست فکر می کنم یا نه؟ دوم، بنظر من، استفاده از واژه کودتا در آنزمان در اصل غلط است. در این نوشتار شفاف می گوید که قاجارها تمام شده بودند و پادشاه ترجیح می داد در سویس کلم فروشی کند تا در ایران ناامن زندگی کند. این ناامنی ها را رضاشاه بوجود اورده بود یا قاجارها؟! ملت را در آنزمان رضاشاه بدبخت کرده بود یا قاجارها تا جائیکه برخیها بیم امنیت! جانی خود را در ترک انگلیسیها از ایران داشتند! انقراض یک سلسله و بقدرت رسیدن سلسله دیگر که نامش کودتا نیست! پس نادرشاه هم کودتا کرد! آغا محمدخان قاجار هم پس کودتا کرد! مگر پیش از پهلوی ها سلسله های پادشاهی در ایران چگونه منقرض می شدند و سلسله دیگر بقدرت می رسید که کودتا محسوب نمی شوند ولی پهلوی ها باید بشوند؟! تازه، رضاشاه که اصلا از قاجارها خونی نریخت تا بقدرت برسد و مهمتر اینکه جلوی شاهزادگان قاجار مثل مصدق که گرفته نشد تا در سازندگی کشور شرکت کنند. چرا مصدق سعی نکرد که قاجار را نجات دهد یا خود را کاندید پادشاهی کند؟ نقش او در جنبش مشروطه چه بود؟ اگر کسی پاسخی برایم دارد، خوشحال خواهم شد که به من کمک کند. آگاهی های من درباره آنچه کودتای رضاشاه نامیده شود اندک است و آنچه از چپها و دیگران خوانده ام برایم قابل اطمینان و قانع کننده نبوده است چون تاریخ را با سیاست و ایدئولوژی هایشان و احساسات شان قاطی کرده اند.با سپاس، پاینده ایران و ملت ایران

May 09, 2012 11:00:33 PM
---------------------------

بهمن زاهدی

با دورود خدمت خانم ماندانا میرشکارنژاد،

حتما دقت بیشتری خواهم کرد. در این‌گونه مقالات کینه‌توزی نویسنده با پادشاهان پهلوی مشخص است، اما ما می‌توانیم از مابقی مطالب استفاده کنیم تا تاریخ معاصر کشورمان را بهتر بشناسیم.
متاسفانه هموندان و طرفداران شکل نظام پادشاهی در نوشتن و کارهای تحقیقی کم کار هستند.

ارادتمند
بهمن زاهدی

May 09, 2012 09:35:51 PM
---------------------------

ماندانا میرشکارنژاد

با درود؛
آقای زاهدی لطفأ در انتخاب مطالب برای سامانه حزب دقت بیشتری بفرمایید. این چندمین باریست که متأسفانه مطلبی در ضدیت با شاهان وطندوست پهلوی روی سامانه میبینم؛ با انتقاد بجا اکثر ما مخالفتی نداریم؛ ولی دشمنی ولوث کردن چهره خدمتگزاران ایران وایرانی در قالب نوشتارهای تحلیلی و سیاسی بر روی این سامانه قابل قبول و پذیرش نیست. با احترام ؛ ماندانا

May 09, 2012 09:23:35 PM
---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites