عربستان سعودی کشوری است با استبدادیِ اسلامی و در قاعده می بایستی برای ایالات متحده جزو «محور شرارت» باشد. با این وجود دو کشور از سال ۱۹۴۵ متحد نزدیک هم هستند.
تاریخ چۀ اتحادی عجیب.
پادشاه و همراهانش تقریباٌ دوهفته زمان نیاز داشتند تا در فوریه ۱۹۴۵ از ریاض در مرکز شبه جزیرۀ عربستان به جده در دریای سرخ برسند. در آنجا کشتی جنگی یو اس اس مورفی منتظر سعودعبدالعزیز ابن سعود حکمران پادشاهی عربستان سعودی بود، کشوری که ابن سعود در سال ۱۹۲۳ پس از سالها جنگ بین قبیله های بدوی رقیب زیرنگین خود درآورده بود. مورفی می بایست پادشاه را به دریاچۀ تلخِ بزرگ ( المره) در آبراه سوئز ببرد. آنجا قرار بود با رئیس جمهور آمریکا فرانکلین روزولت که از کنفرانس یالتا برمی گشت دیدار کند.
اما سعودی ها برداشت خاص خود را از مسافرت با کشتی داشتند. ابن سعود ده ها همراه و از این گذشته گله ای گوسفند با خود به کشتی برده و ناخدا را وحشت زده کرده بود. کشتی بعد از دو هفتۀ توأم با توفان در ۱۴ فوریه به دریاچۀ تلخ رسید، محل دیدارِ حاکم مستبد کشوری که تا آن زمان کمتر خبری از دوران جدید داشت با رهبر قدرت جهانی و دمکراتیکِ آمریکا. با وجود همۀ تفاوت های فرهنگی گفتگوها در بهترین فضا انجام شد. رئیس جمهور که بعد از ابتلا به بیماری فلج اطفال در صندلی چرخ دار می نشست برای خداحافظی به پادشاه که کمی لنگ می زد صندلی چرخدار مشابهی هدیه داد – و یک داکوتای دی سی ۳، اولین هواپیمای مسافربری عربستان سعودی.
روزولت دلیل های مهمی برای دیدار داشت. جنگ جهانی دوم که رو به پایان بود اهمیت آیندۀ منابع نفتی خاورمیانه را کاملاٌ آشکار ساخته بود. عربستان سعودی نقشی کلیدی در تأمین انرژی ایالات متحده و اروپای غربی داشت. قبل تر یعنی در سال ۱۹۳۳ این سعود به شرکت نفتی کالیفرنیایی استاندارد اویل اجازه داده بود که در مقابل پرداخت سالانه ۲۵ هزار دلار و نیز یک دلار برای هرتن نفت در خلیج فارس حفاری کند. البته پنج سال طول کشیده بود تا برای بار اول از حوضچه ای نفتِ قابل استفاده استخراج کنند.
در سال ۱۹۴۴ چندین شرکت نفتی آمریکایی به علت هزینه های بالا زیر نام شرکت نفتی آمریکایی عربی، کوتاه آرامکو، ادغام شده بودند. سعودی ها نیز به گسترش صنعت نفت علاقۀ زیادی داشتند زیرا سرزمین کویری عربستان تا آن موقع فقط یک محل درآمد واقعی داشت: سفر حج به مکه. آمریکایی ها شریکی بودند که مقدمشان گرامی بود. اینان برخلاف رقیبان انگلیسی خود هیچگونه منافع استعماری نداشتند. حتی کوتاه زمانی بعد از جنگ جهانی دوم سعودهای ها که برای استقلال خود اهمیت قائل بودند به آمریکا اجازۀ ایجاد پایگاه هوایی در ظهران، نزدیکِ میدان های نفتی آرامکو در خلیج فارس دادند.
ملک فیصل با علاقه «پروتکلِ بزرگان صهیون» را هدیه می دهد
نفت تنها موضوع بین روزولت و ابن سعود نبود. وقتی رئیس جمهور صحبت را به فلسطین کشید، پادشاه خواستار پایان مهاجرت یهودیان شد. پادشاه می گفت اگر یهودیان خواستار کشوری مستقل هستند پس لطفاٌ در آلمان؛ زیرا به باور سلطان هرچه باشد نه عرب ها که آلمانی ها مسئول درد و رنجی هستند که بر مردم یهودی رفته است. روزولت قول داد ایالات متحده کاری نخواهد کرد که برای اعراب زیان آور باشد. وقتی جانشینش هری ترومان در سال ۱۹۴۸ اسرائیل را از نظر سیاسی به رسمیت شناخت پادشاه از این «خیانت» خونش به جوش آمد. اما سعودی ها نمی توانستند با آمریکا قطع رابطه کنند. پادشاهی عربستان به همکاری اقتصادی و امنیتی با آمریکا نیاز داشت.
آمریکایی ها نیز به سرعت دریافتند که سعودی ها مهمترین متحدانشان هستند. یک یادداشت وزارت خارجۀ آمریکا مربوط به سال ۱۹۵۱ منافع این کشور را در جمله ای خلاصه می کند: «هدف ما برای خود و دوستان و متحدانمان حفظ منافع راهبردی است که از موقعیت جغرافیایی و منابع نفتی و مخالفت سعودی ها با کمونیسم ناشی می شود.» طبق این یادداشت خاندان سعودی مهمترین صدای طرفدار آمریکا در منطقه ای است که بیشتر مخالف آمریکا هستند و این کشور می باید از نظر نظامی و سیاسی مورد حمایت قرار گیرد. در ادامه می آید که به استقلال عربستان همانقدر باید احترام گذاشت که به موقعیتش به عنوان حافظ مکان های مقدس اسلام – مکه و مدینه - و به «سنت های محلی آن». در این یادداشت توصیه می شود حتماٌ باید جلوی این تلقی را گرفت که ما می خواهیم بر این کشور سلطه یابیم. در عمل آمریکا در مقابل هیچ کشور دیگری از متحدانش اینقدر ملاحظۀ سیاسی و فرهنگی نداشته است که مقابل عربستان سعودی.
سعودی ها خواستار حمایت برای رشد اقتصادی و جنگ افزار جدید و پشتیبانی سیاسی امنیتی در اختلاف با رقیبان محلی بودند، اما بسیار به استقلال خود اهمیت می دادند و تا آنجا که ممکن بود خود را از نفوذ فرهنگ غربی دور می داشتند. حتی قرارداد اجازۀ حفاری با استاندارد اویل در سال ۱۹۳۳ هر گونه دخالت را رد می کرد، در عین حال سعودی ها انتظار داشتند که آمریکایی ها نه تنها نفت استخراج کنند بلکه راه و مدرسه و بیمارستان بسازند. این تعهد که تا حد امکان از نیروی کار بومی استفاده شود تا مدتها برای شرکت های آمریکایی فعال در عربستان به سختی انجام پذیر بود. بیشتر مردم سواد خواندن و نوشتن نداشتند چه برسد به اینکه بتوانند با دستگاه های فنی کار کنند. آرامکو در دهۀ پنجاه ادبیاتی را به کار می بست که طبق آن هیچگاه نباید عربستان سعودی را «مرتجع» یا «توسعه نیافته» خطاب می کردند بلکه همواره به عنوان ملتی که «در آستانۀ ورود به دوران تازه ای» قرار دارد.
و در واقع هم سرزمین کویری پیشرفت های زیادی کرد. گرچه سعودی ها مدتهای زیادی بنا بر دلایل مذهبی مخالف ایجاد بانک مرکزی بودند اما آنقدر روحیۀ تجاری داشتند که هرچه بیشتر بخشی از درآمدهای نفتی را ذخیره کنند. از آخرهای سال ۱۹۵۰ آرامکو نصف درآمدها را به دولت ریاض داد. ظرف یکسال درآمد سعودی ها سه برابر شد و به حدود ۱۲۰ میلیون دلار رسید. بخش زیادی از این پول به شرکت های آمریکایی بر می گشت که پالایشگاه و خط لوله و تأسیسات بندری و دیگر طرح های بزرگ را می ساختند. شرکت آمریکایی تی دبلیو آی مسئولیت ایجاد شرکت هواپیامیی دولتی را برعهده گرفت.
البته که نحوۀ رفتار خانوادۀ سعودی با ثروت نفتی آمریکایی ها را خیلی نگران می کرد. به جای سرمایه گذاری برای مدرن سازیِ پایه ای، شاهزادگان تا می توانستند ریخت و پاش می کردند. بویژه ولیعهد یعنی سعود که در سال ۱۹۵۳ جای پدرش را گرفت معروف به اسراف بود. سفیر آمریکا پارکرهارت تخمین زد که در آخرهای دهۀ پنجاه زندگی تجملی خانوادۀ سلطنتی و وابستگان پرشمارشان ۶۰ درصد درآمدهای نفتی را می بلعید، در حالیکه دولت سعودی در همان زمان بدهی زیادی داشت و به دشواری می توانست حقوق کارمندان دولت را بپردازد.
امیدهای اولیۀ دولت دوایت آیزنهاور مبنی بر اینکه پادشاه سعودی بتواند در جهان عرب در مقابل رئیس جمهور مصر جمال عبدالناصر، قهرمان ملی گرایی عربی، عرض اندام کند خیلی زود نقش برآب شد. برعکس، بیم آن می رفت که ملی گرایی عربی سلطنت سعودی را مانند پادشاهان مصر و عراق جارو کند. از این جهت به نفع آمریکا هم بود که برادر ناتنیِ سعود یعنی فیصل در سال ۱۹۵۸ زمام دولت را برعهده گرفت و سیاست صرفه جویی دقیقی را مقرر داشت.
بعد از شش سال جنگِ قدرت پرماجرا، فیصل در سال ۱۹۶۴ سعود را به تبعید فرستاد و خود برتخت نشست. سلطان جدید سیاست مدرن سازی اقتصادی و ایجاد دستگاه اداری را پیش برد، اما در سلطنت خودکامه و اجرای سرسختانۀ مقررات اسلامی تغییری داده نشد. هرچه باشد دست کم برده داری رسماٌ ممنوع شد.
برای حکومت سلطنتی که مشروعیت خود را از اسلام وهابی می گیرد، همکاری با آمریکا خطرهای زیادی داشت. برای سنت گرایان مذهبی حضور «کافران» در سرزمین پیامبر تحریکی تحمل ناپذیر محسوب می شد. آمریکایی ها – کارکنان شرکت های خصوصی و نیز دیپلمات ها و نظامیان و خانواده های ایشان – درگِتو (محله) های راحت، در خانه ها با دستگاه های تهویۀ مطبوع و استخر و خدمۀ هندی، تا حد زیادی منزوی از مردم بومی زندگی می کردند. تا ابتدای دهۀ پنجاه حتی اجازه داشتند در خانۀ خود الکل مصرف کنند. برای آمریکایی های مسیحی انجام اعمال مذهبی بویژه سخت بود زیرا در عربستان سعودی تنها عمل به اسلام مجازاست.
ساخت کلیسا به همان شکل ممنوع است که نشان دادن علنی نمادهای دیانت مسیحی. اما سعودی ها در این زمینه انعطاف داشتند: مراسم مذهبی پشت درهای بسته مجاز بود، روحانیون رسماٌ به عنوان «معلم» وارد عربستان می شدند. با این وجود همواره درگیرهایی با پلیس مذهبی و نیز ممنوعیت دلبخواهیِ حتی مراسم خصوصی وجود داشت. برای دولت آمریکا موقعیت آسانی نبود که در همه جا «کمونیسمِ بی خدا» را محکوم می کرد اما با سکوت بر می تافت که متحدش به شهروندان آمریکایی اجازه ندهد به دین خود عمل کنند.
در حالیکه مسیحیان دست کم تحمل می شدند سعودی ها در مقابل یهودیان مصالحه ای نمی کردند. شرکت ها و سازمان های آمریکایی فعال در عربستان باید تعهد می دادند «شخص نامطلوبی» را به این کشور نفرستند؛ ارتش آمریکا هم به این ممنوعیت عمل می کرد. حتی اعضای یهودی کنگره اجازۀ ورود به عربستان دریافت نمی کردند. تعجبی ندارد که در واشینگتن همواره علیه تبعیض شهروندان آمریکایی و سکوت دولت تظاهرات می شد.
در عمل دشمنی با یهودیان و «ضد صهیونیست» بودن رهبری سعودی ناشی از اعتقاد قلبی بود. بویژه ملک فیصل کاملاٌ به «توطئۀ جهانی یهود» باور داشت و به مهمانان خارجی پرتوکل بزرگان صهیون، اثری مسیحی- یهودستیزانۀ قرن ۱۹، هدیه می داد.
بعد از انتصاب هنری کیسینجر به عنوان وزیرخارجۀ آمریکا دیگر نمی شد تحریم آمریکایی های یهودی همچنان برقرار بماند. کیسنجر بعدها تعریف کرد که چگونه فیصل سال ۱۹۷۴ در دیداری در ریاض به وی نسبت به «توطئۀ یهودی کمونیستی» هشدار داده است. وزیرخارجۀ آمریکا هیج مخالفتی با ضد کمونیسم بودن پادشاه نداشت اما این سیاستمدارعمل گرای خونسرد لفاظی های ضد صهیونیستی فیصل را امتیازی می دانست که پادشاه به ملی گرایی عربی می داد. بعد از مرگ فیصل در سال ۱۹۷۵ آهسته آهسته ممنوعیت سفر یهودیان آمریکایی به عربستان با شرایطی میسر شد و وقتی در ابتدای دهۀ نود روند صلح بین اسرائیل و سازمان آزادیبخش فلسطین به حرکت درآمد دولت سعودی حتی نمایندگان کنگرۀ یهودیان آمریکا را پذیرفت.
البته بحران اعراب و اسرائیل بعد از جنگ شش روزه در سال ۱۹۶۷ همواره به اختلاف هایی در مناسبات دوجانبه منجر شد. حمایت آمریکا از اسرائیل به احساسات ضد آمریکایی در جهان عرب دامن زد که ریاض هم باید ملاحظۀ آن را می کرد. این در حالی بود که سعودی ها از دهۀ هفتاد از قدرت نفتی خود خیلی ماهرانه استفاده کردند: دولت ریاض رهبری را در اردوگاه اعراب برعهده گرفت بدون اینکه به جدایی از آمریکا منجر شود. از این گذشته عربستان از نظر مالی سود نجومی برد. در حالیکه در جنگ اکتبر در سال ۱۹۷۳ عربستان سعودی ابتدا ابتکار تحریم نفت اوپک را علیه غرب به کار زد تا آنها را به قطع حمایت از اسرائیل وا دارد – اما در مارس ۱۹۷۴ پایان تحریم را به کرسی نشاند و جلوی افزایش بیشتر قیمت را گرفت که از سال قبل از آن چهاربرابر شده بود.
هیچ کشوری نباید در عمل به سنت اسلامی از عربستان پیشی گیرد
برای سیاست آمریکا جاشنین در همکاری نزدیک با عربستان سعودی وجود نداشت. در سال ۱۹۷۴ آمریکا خود را مجدداٌ متهعد به حمایت از نوسازی اقتصادی و نظامی عربستان کرد، یکماه بعد ریچارد نیکسون به عنوان اولین رئیس جمهور آمریکا برای دیداری رسمی به جده رفت.
بین سال های ۱۹۷۳ و ۱۹۸۰ درآمدهای نفتی سعودی از چهار میلیارد به یکصد میلیارد دلار درسال افزایش پیدا کرد. در عین حال دولت این کشور تمام سهام آرامکو را از آن خود کرد و این شرکت آمریکایی شرکت دولتی سعودی شد. از شکوفایی اقتصادی عربستان بویژه صنایع تسلیحاتی آمریکا بهره بردند زیرا سعودی ها همواره سلاح های جدید سفارش می دادند. لابی اسرائیل در کنگره اما با خیلی از معامله ها مخالفت کرد، و نظامیان آمریکایی که از سال ۱۹۵۱ ارتش نیروهای نظامی عربستان را آموزش می دادند تردید زیادی داشتند که سربازان عربستان بتوانند با سلاح های آمریکایی کار کنند.
خواستۀ سعودی ها برای داشتن سلاح های جدید بیانگر احساس شدید ضعف و تهدید شدن بود که از سال ۱۹۷۹ وقتی انقلاب اسلامی ایران حکومت طرفدار غرب شاه را سرنگون کرد بدون اینکه آمریکا به متحد خود کمک کند پیوسته بیشتر شد. در نوامبر ۱۹۷۹ شورشیان اسلامی مسجد الحرام را اشغال کردند. اینان از فساد و سقوط اخلاقی خانوادۀ سلطنتی انتقاد کردند و خواستار پایان صارات نفت به ایالات متحده شدند. دوهفته طول کشید تا نیروهای نظامی مسجد الحرام را آزاد کردند؛ در این ماجرا بیش از ۳۰۰ نفرجان باختند.
حاکمان سعودی این نتیجه را گرفتند که نگذارند در آینده کسی از آنها در اجرای سنت های اسلامی پیشی گیرد و اینکه تا جای ممکن حضور نیروهای نظامی آمریکا را مخفی نگاه دارند. اما نارضایتی در کشور پیوسته فزونی یافت زیرا کاهش قیمت نفت و افزایش جمعیت سطح زندگی را پایین آوردند و آیندۀ بسیاری از جوانان سعودی را که علاقۀ روزافزونی به شعارهای اسلامی پیدا کرده بودند تیره کردند.
بعد از اشغال افغانستنان به دست اتحاد شوروی در سال ۱۹۷۹، سعودی ها پیشنهاد رئیس جمهور آمریکا جیمی کارتر را برای استقرار نیروهای جنگی رد کردند زیرا از نظر داخلی بیش از حد خطرناک بود. اما وقتی ارتش دیکتاتور عراق صدام حسین در اوت ۱۹۹۰ به کویت وارد شد شاه فهد که از سال ۱۹۸۲ حکومت می کرد ناگزیر اجازه داد نیروهای نظامی آمریکایی در کشور مستقر شوند.
استقرار نیم میلیون سرباز آمریکایی در سرزمین وحی از جمله زنان که با لباس رزم با جیپ ها در صحرا رانندگی می کردند تکانۀ فرهنگی ایجاد کرد که رهبری عربستان کوشید حتی الامکان از شدت آن بکاهد. اینگونه بود که سعودی ها خواستار شدند نیروهای نظامی نه الکل و نه زنان غیرنظامی به کشور بیاورند. فرماندۀ نیروهای آمریکایی نورمن شوارتسکف این احساس را داشت که گویی عربستان نه صدام که نیروهای آمریکایی را تهدید اصلی می داند.
در عمل هم بنیادگرایان اسلامی با صدای بلند به اشغال کشور به دست «کافران» اعتراض کردند. شرکت در عملیلت سپرِ صحرا که کویت را از دست صدام درآورد نه تنها برای عربستان ۵۵ میلیارد دلا رهزینه داشت بلکه به اختلاف روزافزون بین سنت گرایان و تجددخواهان انجامید. اینگونه بود که زنان عربستانی در سال ۱۹۹۰ در ریاض علناٌ قانون منع رانندگی را نقض کردند – بدون مؤفقیتی در دراز مدت. شاه فهد نسبت به خواست تجددخواهان برای اصلاحات، با «قانون اساسی» واکنش نشان داد که در اصل سلطنت مطلقه را در برداشت. شورای مشورتیِ موجود از سال ۱۹۵۳ که اعضایش را پادشاه تعیین می کرد بزرگتر شد. بعد از سال ۱۹۹۵ که ملک عبدالله به جای برادرِ به شدت بیمار خود زمام حکومت را در دست گرفت در نوع و شیوۀ کاری دولت تغییری ایجاد نشد. تا امروز مجلس وجود ندارد.
یازنده نفر از عاملان ۱۱ سپتامبر از عربستان سعودیند
برای اسامه بن لادن، فرزند یک خانوادۀ ثروتمند سعودی و حامی داوطلبان عرب در مقابل نیروهای اتحاد شوری در افغانستان، استقرار نیروهای آمریکایی در کشورش تحریکی تحمل ناپذیر بود. شبکۀ تروریستی القاعده در دهۀ نود مسئول حمله های متعدد علیه آمریکایی ها و تأسیسات آمریکایی شناخته شد از جمله حملۀ انفجاری به سفارت خانه های آمریکا در نایروبی و دارالسلام. با این وجود وقتی بعد از حمله های تروریستی یازده سپتامبر ۲۰۰۱ معلوم شد که پانزده نفر از مجموع نوزده نفر عاملان اهل عربستان سعودیند افکار عمومی آمریکا یکه خورد. مفسران پرشماری به شدت از کوتاه آمدن واشینگتن در مقابل شیوخی انتقاد کردند که اینک در سراسر جهان به علت حمایت مالی از بنیادگرایان مسلمان زیرفشار بودند. زیرا هر جا مبلغان بنیادگرا می رفتد و می روند پای پول سعودی ها هم در میان بود و هست.
برعکس، شاهزادگان مطرح در ریاض نیز به تئوری توطئه باور دارند. اینان به صراحت گفتند اسرائیل در حمله های یازده سپتامبر دست دارد و از آمریکا به عنوان دشمن فلسطینی ها انتقاد کردند. مناسبات دو کشور به پایین ترین حد رسید. عربستان سعودی تصمیم جورج بوش را در سال ۲۰۰۳ برای اشغال عراق رد کرد زیرا –به درستی – نگران بود که خلع ید صدام از حکومت، در پایان فقط ایران و شیعیان را در خلیج فارس تقویت می کند.
خبرنگارِخاورمیانه توماس دبلیو لیپمن در کتابش درون سراب: همکاری شکنندۀ آمریکا و عربستان سعودی که در سال ۲۰۰۵ منتشر شد مناسبات بین دو کشور را «ازدواجی از روی خرد» می نامد. به باور او این ازدواج فقط به این دلیل این مدت ادامه یافته که هر دو طرف دست آخر همواره آنچه را می خواستند بدست آوردند: سعودی ها فن آوری آمریکایی و تضمین های امنیتی و آمریکایی ها نفت و حکومتی غربگرا که با وجود لفاظی های ضدآمریکایی، در منطقه نیرویی معتدل بوده است. گرچه بر بی اعتمادی مقابل افزودی می شود – واشینگتن ریاض را در مبارزه با تروریسم اسلامی به عنوان همراهی نامطمئن می بیند؛ ریاض باید نگران باشد که سیاست آمریکا در سال ۲۰۱۱ با چه خفتی گذاشت که متحد مصریش حسنی مبارک سقوط کند – برای ازدواجِ از روی خردِ عربستان و آمریکا در هردو طرف جایگزینی وجود ندارد. سعودی ها تحت حکومت پادشاه ۸۸ سالۀ خود عبدالله از ایرانِ دارای سلاح اتمی در هراسند، تنها آمریکاست که می تواند در مقابل ایران از عربستان حفاظت کند. آمریکا به عربستان با بزرگ ترین منابع نفتیش به عنوان عامل ثبات دهنده به قیمت در بازارجهانی احتیاج دارد. از این گذشته بعد از خروج نیروهای نظامی آمریکا از عراق متحد استراتژیک بیش از پیش مهم است.
تازگی دولت اوباما اجازۀ فروش ۸۴ جنگندۀ اف ۱۵ را به ارزش ۳۰ میلیارد دلار به عربستان داده است – از وزارت خارجۀ آمریکا در این باره شنیده می شود: «پیامی آشکار به همۀ کشورهای منطقه که ایالات متحده متعهد به حفظ ثبات خلیج فارس است.» از این حرف تشویق به دمکراسی بیشترِ را نمی توان برداشت کرد.
* از: مانفرد بِرگ / در: دی تسایت
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|