رئیس قوه مجریه و رئیس قوۀ مقننه، با کفش و کلاه بهجان هم افتادهاند و در این منازعه، حرفهایشان شنیدنی است. محمود احمدینژاد از آتشی که کشیشها در دوران انکیزیسیون برافروختند و دنیا را بدان سوختند سخن میگوید و: «خدا را شکر که سلطۀ کلیسا بر جامعۀ بشری شکست خورد، چرا که بهاسم خداوند بدترین خفقانها بهنام ارزشهای الهی بر انسان تحمیل شد و حقیقت انسانها له شد»!
علی لاریجانی هم از نقش حزب و اهمیت آزادی احزاب سخن میراند و در «همایش تاریخ مجلس» اظهار عقیده میکند که «مسألۀ آزادی برای کشور مثل آب حیات است و اگر آزادی نباشد ما دچار مشکل میشویم. احزاب باید آزاد باشند تا بتوانند با کادرسازی و تولید برنامه، گردش نخبگان را بهصورت سیستماتیک ایجاد کنند».
درست مثل این که در عصر روشنگری بهسر میبریم و دو متفکر بزرگ، از نوع ولتر و مونتسکیو فرصتی بهدست آوردهاند تا مظالم دوران سیاه استبداد سیاسی و مذهبی را بازگو کنند و راه رهایی به بشریت نشان دهند.
اگر کشیشها در قرون میانه بر قدرت سیاسی و مذهبی دست یافتند و «بهاسم خداوند بدترین خفقانها را بهنام ارزشهای الهی بر انسان تحمیل کردند»، ملاهای مسلمان در این عصر و زمان که کلیسا اصل تفکیک مذهب از حکومت را پذیرفته و آبرو و اعتبار خود را بازیافته است، مذهب را وسیلۀ دستیابی به قدرت سیاسی قرار داده و در شرارت و شقاوت بر کشیشان قرون وسطی سبقت گرفتهاند.
آقای احمدینژاد گویا فراموش کرده است، یا میل دارد فراموش کند، که او خود مخلوق چنین حکومت و رئیس قوۀ اجرایی آن است. حکومتی که قوۀ قضائیهاش در بیدادگری چیزی کم از دادگاههای تفتیش عقاید ندارد، با این حال فلان آخوند به خود اجازه میدهد از بالای سر دستگاه قضائی علیه خوانندهای که ترانهای بهاسم «نقی» خوانده است حکم ارتداد صادر کند و به قتل او فرمان دهد.
و اما جناب آقای لاریجانی، فرمایش متین ایشان جای چون و چرا ندارد. سخنی است به استحکام آیات آسمانی. کیست که بتواند اهمیت آزادی را در پیشرفت کشور ـ پیشرفت به معنای وسیع کلمه، از پیشرفت فکری و فرهنگی تا پیشرفت سیاسی و اقتصادی ـ انکار کند؟ آزادی را رئیس محترم مجلس شورای اسلامی «آب حیات» نامیدهاند. بهتر از این نمیتوان این پدیده را توصیف کرد. ولی آن روز که «امام خمینی» در قانون اساسی مصوب مجلس خبرگان اول، وقتی آن را برای توضیح و تأیید به حضورشان عرضه داشتند، روی کلمۀ «ملی» خط کشید و آن را به «اسلامی» تبدیل کرد، در حقیقت بر آزادی فاتحه خواند زیرا بهفرمایش شهید بزرگوار، آیتاللهالعظمی حاج شیخ فضلالله نوری «اگر قصد مشروطگی حفظ اسلام بود چرا خواستند اساس او را بر مساوات و حریّت قرار دهند؟ هر یک از این دو اصل موذی، خرابکنندۀ قانون الهی است. قوام اسلام به عبودیت است نه بهآزادی و بنای احکام آن به تفریق مجتمعات و جمع مختلفات است نه به مساوات».
دو کلمۀ آزادی و مساوات، رهآورد مشروطیت و زیربنای قانون اساسی بود که از همان ابتدا مخالفت قشر بنیادگرا (یا اصولگرا بهاصطلاح رایج امروزی در نظام فقاهتی) را برانگیخت و به غوغای مشروعهطلبی منجر شد.
آیتالله خمینی وقتی بر کلمۀ «ملی» خط کشید میدانست چه میکند. ناصرالدین شاه نیز در بازگشت از سفر فرنگ، مجلسی بهنام «دارالشورای کبری» درست کرد که لعابی بود بر روی سلطنت استبدادی. همچنان که «مجلس شورای اسلامی» پوششی است بر استبداد مذهبی و یکی از نهادهای وابسته به «بیت رهبری».
البته اگر قرار بر این بود که حکومت دموکراتیک در ایران برقرار شود هم به انتخابات آزاد نیاز داشتیم، هم به مطبوعات و احزاب آزاد. اما هدف چیز دیگری بود. هدف این بود که بهگفتۀ خودشان «مشروطیت تکرار نشود» و قدرت در انحصار «روحانیت» باقی بماند. برحسب این ضرورت، پایهگذار «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه بیشتر، نه یک کلمه کمتر» گربه را دَم حجله کشت. مجلس شورای ملی را به مجلس شورای اسلامی تبدیل کرد. آزادی مطبوعات را نیز با کلام مبارک که «بشکنید این قلم ها را» به خاک سپرد و امروز، وقتی آقای لاریجانی بر ضرورت و اهمیت تعدّد و آزادی احزاب تأکید میورزد، باید زنگار نسیان از حافظۀ مبارکشان زدود و به یادشان آورد فریاد فدائیان امام و هواداران سینهچاک انقلاب را در کوچه و خیابان که:
حزب فقط حزبالله
رهبر فقط روحالله
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|