حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
سیاست و روزنامه‌نگاری، دو برادر، دو دشمن خونی!

June 22, 2012

جمعه 2 تیر 2571 = June 22, 2012

الاهه بقراط الاهه بقراط
 

به یاد علی‌اصغر امیرانی و خواندنیهایش

اعدام علی‌اصغر امیرانی، ناشر 66 ساله مجله خواندنیها که چهل سال بی وقفه منتشر می‌شد، در 31 خرداد 1361، از آن دست «سر به نیست کردن»‌هایی است که برخی مسئولان رژیم جدید پیش بردند و هر کسی را که گمان می‌کردند می‌تواند شاهدی بر ارتباطات و کاسه ‌لیسی‌های آنها در رژیم گذشته باشد، از میان برداشتند تا مدرکی علیه آنها وجود نداشته باشد که سدّ ترقی آنها در حکومت جدید شود؛ و امیرانی که روزنامه‌نگاری‌اش را اواخر دوران رضاشاه آغاز کرده بود، چه‌ چیزها که نشنیده و چه کسانی که ندیده بود!

*****

«آیا تا کنون شنیده‌اید که یک روزنامه نگار دست به قتل یک سیاستمدار آلوده باشد؟ ولی برای یافتن مواردی که روزنامه نگاران قربانی قدرت سیاسی شده‌اند، نیازی به جستجوی بسیار نیست!»

این را هوشنگ وزیری، روزنامه‌نگار، مترجم و سردبیر پیشین کیهان چاپ لندن که در 13 شهریور سال 1382 در سن 73 سالگی درگذشت در یک گفتگو درباره روزنامه‌نگاری مطرح کرد. این گفتگو زیر عنوان «سانسور هم محدویت‌های خود را دارد» در کنار گفتگوهایی با روزنامه‌نگاران و نویسندگان دیگر در کتاب «نام‌ها و نگاه‌ها» در سال 2001 توسط نشر نیما (آلمان) منتشر شد.
نکته‌ای که در سخن هوشنگ وزیری مهم است تأکید بر «قدرت سیاسی» است و نه «قدرت حاکم». دسیسه سیاست علیه روزنامه‌نگاران و نویسندگان الزاما از سوی قدرت‌های حاکم نیست بلکه نیروهای سیاسی نیز هر جا که کم و بیش در حاشیه قدرت و یا حتا در تقابل با قدرت حاکم، حضور داشته باشند، به اشکال مختلف با روزنامه‌نگاران سرشاخ شده و می‌شوند.

بازداشت به خاطر خواندنیها

در این میان شیوه روزنامه‌نگارانی که به اعتبار این حرفه به سوء استفاده از آن پرداخته و در مواردی حتا جان بر سر این «بازی» می‌نهند، از کریم‌پور شیرازی تا محمد مسعود، به جای خود. اما سرنوشت علی اصغر امیرانی مدیر مجله مشهور «خواندنیها» که پس از انقلاب اسلامی توسط جمهوری اسلامی اعدام شد از نوعی دیگر است. امیرانی نه از مقامات رژیم شاه بود و نه از مجیزگویان قدرت و نه در زد و بندهای سیاسی. مانند بسیاری از روزنامه‌نگاران در همه جای جهان و در همه وقت، در ارتباط با مقامات و دستگاه قدرت بود آن هم به اعتبار پشتکاری که به چهل سال انتشار مداوم مجله‌ای انجامیده بود که نامش و جایش هم در دکه روزنامه فروشی‌ها و هم در تاریخ مطبوعات ایران محفوظ بود و هست بدون آنکه از مرز میان برادری و دشمنی با سیاست عبور کرده باشد.
امیرانی «جرمی» مرتکب نشده بود که سزاوار اعدام باشد! از همین رو دو بار به سراغ او می‌روند. یک بار در اسفند 57 وی را دستگیر و پس از چند ماه در تابستان 58 رهایش می‌کنند. وی که گویا دریافته بود دیگر جایی برای «خواندنیها» نیست، انتشار آن را داوطلبانه متوقف کرد. دوباره در شهریور 59 او را دستگیر کرده و به هشت سال زندان محکوم‌اش می‌کنند. اتهام؟ جرم؟ خودش هم نمی‌داند! وی در بازداشت نخست می‌نویسد: «امروز درست سه هفته است که چند جوان مسلسل به دست، مرا در برابر چشمان حیرت‌زده زن و بچه از اطاق کارم که اطاق خواب هم هست، پس از دو ساعت تفتیش و برداشتن آنچه می‌خواستند، ابتدا با چشم باز و در وسط راه با چشم و روی بسته، برداشته به جایی آورده‌اند که نه می‌دانم کجاست و نه می‌خواهم بدانم. در اینجا نه تنها بازجویی‌کنندگان و مراقبان، بلکه افرادی که غذا می‌آورند هر یک دستمالی بر چهره دارند به همین مناسبت در ابتدا خیال می‌کردم قربانی یک ماجرای آدم‌ربایی شده‌ام. ولی وقتی به تدریج فهمیدم اینان وابسته به پاسداران انقلاب هستند خیالم راحت شد و خود را در بازداشت خودی احساس کردم». «خودی‌»ها احتمالا به دلیل نداشتن سند و مدرک و اینکه واقعا به چه جرمی می‌توان او را از میان برداشت، رهایش می‌کنند تا یک سال بعد دوباره به سراغش بروند.

اعدام به خاطر دانستنیها

او که مانند بسیاری از دستگیرشدگان آن دوران هنوز گمان می‌کرد بار دوم نیز توسط «خودی»ها دستگیر شده و در «دادگاه» بی‌گناهی‌اش ثابت، و آزاد خواهد شد، تقاضای فرجام می‌کند. نتیجه؟ هشت سال زندان حکم اولیه در منطقی که با هیچ تفسیری از علم حقوق و هیچ قانونی قابل توضیح نیست، به اعدام تبدیل می‌شود! آیت‌الله محمدی گیلانی حکم‌اش را پیش از محاکمه صادر کرده بود. همان آیت‌اللهی که سخنانش در همه زمینه‌ها از جمله شکنجه و قتل معروف است: محارب «کیفرش همان است که قرآن گفته، کشتن به شدیدترین وجه، حلق آویز کردن به فضاحت‌بارترین حالت ممکن. تعزیر باید پوست را بدرد، از گوشت عبور کند و استخوان را در هم شکند». امیرانی سالخورده را نیز با هشتاد ضربه تعزیر کردند.
وی که شکنجه تن و روان او را به پذیرش هر حکمی آماده کرده است، می‌نویسد: «امروز که بیست و دوم اسفند 1359 می‌باشد درست دو سال تمام از نخستین روز بازداشت شبیه به آدم‌ربایی اینجانب می‌گذرد. با آنکه انواع بازپرسی‌ها در پنج زندان مختلف مدتهاست به پایان رسیده و دو هفته تمام هم از پایان محاکمه و تسلیم کتبی آخرین دفاع می‌گذرد و چه بسا حکم دادگاه هم به تبعیت از بیانات تند حاکم شرع و داعاهای خلاف واقع مندرج در کیفرخواست صادر شده دیر یا زود به من ابلاغ گردد، که از آزادی و تبرئه تا حبس ابد و اعدام برایم فرق نمی‌کند چرا که به قول شاعر: پر و بال ما شکستند و در قفس گشودند/ چه رها، چه بسته، مرغی که پرش شکسته باشد».
علی‌اصغر امیرانی در 31 خرداد سال 1360 در سن 66 سالگی اعدام شد. این اعدام را نیز شاید بتوان از آن دست «سر به نیست کردن»‌هایی دانست که برخی مسئولان و مقامات رژیم جدید پیش بردند: هر کسی را که گمان می‌کردند می‌تواند شاهدی بر ارتباطات و کاسه‌لیسی‌های آنها در رژیم گذشته باشد، با استفاده از بلبشویی که پس از انقلاب اسلامی ایجاد شده بود به اتهام‌ واهی دستگیر کرده و از میان بردند تا مدرکی علیه آنها وجود نداشته باشد که سدّ ترقی آنها در حکومت جدید شود. امیرعباس هویدا نخست وزیر، فرخ‌رو پارسا وزیر آموزش و پرورش و بسیاری دیگر از پایوران رژیم شاه که اعدام شدند، بیش از هر چیز «مدارک» زنده‌ای علیه تازه به قدرت رسیدگان بودند که باید از میان برداشته می‌شدند و در این میان، علی‌اصغر امیرانی که روزنامه‌نگاری‌اش را از اواخر دوران رضاشاه آغاز کرده بود، چه‌ چیزها که نشنیده و چه کسانی که ندیده بود!
وی در دفاع از خود در دادگاهی که آن را ظاهرا جدی گرفته بود متنی را ‌خواند که پیش از انقلاب اسلامی در بهار 57 در پاسخ به یک توطئه سیاسی برای غصب «خواندنیها» نوشته بود: «من دشمن شخصی و خصوصی حتی یک نفر هم ندارم. هر نوع دشمن داشتن، فرع بر ستم به مردم و تجاوز به حق و حقوق اشخاص و خوردن مال آنهاست. سه عامل زر و زور و زیبایی و خِرد هم که موجب انواع حسادت‌هاست، شکر خدا که ما، به قدر خودمان هم نداریم. هر نوع مخالف و دشمن که داشته باشیم زیر سر این دکان مخالف‌سازی و کارخانه دشمن‌تراشی است که به نام خواندنیها و به خاطر نویسندگی در آن، به قصد خدمت به مملکت و مردم آن باز کرده‌ایم. بنا بر این هر کس خود و یا دیگری را به نحوی طلبکار و یا مورد ستم وآزار شخص من می‌داند بیاید بگوید تا در منتهای منت از او پوزش هم بخواهیم». امیرانی سپس «دادگاه» را در رژیمی دیگر خطاب قرار داده و می‌گوید: «امروز بعد از گذشت قریب سه سال از انشاء و انتشار این نوشته، بی نهایت مفتخرم به عرض دادگاه برسانم که آن نوشته هنوز هم به قوت خود باقی است و می‌توانید بار دیگر آن را به نام من در روزنامه‌ها اعلان کنید».
رژیم اسلامی اما او را نیز به اتهام اعمالی که علی دشتی و سعیدی سیرجانی را در بند کرده بود، به صلابه کشید. امیرانی می‌نویسد: «در بازداشت دوم، 8 شهریور 59 (سه روز پس از بازداشت) پس از شلاق خوردن نابجا، آن هم به جرم و اتهام مشروبخواری که در عمرم با آن سر و کار نداشته‌ام چند ساعت بعد وقتی به زور مرا برای شستشوی مدفوع مخلوط با جراحات ناشی از شلاق بر روی ران و کفلم و پشتم می‌بردند، دم در بند انفرادی جلوی مستراح به مرد ریشویی برخوردم که با یک لحن و حالت خشک و خاصی، مرا که به بدبختی خود و حال مملکت و مردم آن می‌گریستم مخاطب قرار داده و گفت: حال شما چطور است! آن وقت بود که او را شناخته فهمیدم قسمتی از این دسته گل تازه به آب داده شده زیر سر کیست!»
این فرد دکتر شجاع‌الدین شیخ‌الاسلام زاده (متولد 1310) وزیر بهداری دولت‌ هویدا و آموزگار بود. پرداختن به زندگی این سیاستمدار که در دوران دانشجویی در دهه سی خورشیدی علیه رژیم شاه فعالیت می‌کرد و بعد به وزارت آن رسید و آنگاه در زندان انقلاب به خدمت رژیم اسلامی در آمد، فرصت و منابعی دیگر می‌طلبد. اما اشاره امیرانیِ روزنامه‌نگار و اعدام او، و زندگی شیخ‌الاسلام‌ زاده سیاستمدار و «نجات» او، یک بار دیگر ثابت می‌کند رابطه و نیاز سیاست و ژورنالیسم یک رابطه و نیاز دو طرفه است، برادری و دشمنی خونی‌شان نیز! سرنوشت این دو در عین حال مُهر تأیید دیگری است بر این واقعیت که « برای یافتن مواردی که روزنامه نگاران قربانی قدرت سیاسی شده‌اند، نیازی به جستجوی بسیار نیست!»

---------------

سلیمی نمین یکی از مطبوعاتی‌های بدنام جمهوری اسلامی درباره دکتر شیخ‌الاسلام زاده که پس از انقلاب اسلامی ظاهرا فقط 5 سال در زندان بسر برد در سایت آفتاب (4 تیر 85) می‌نویسد: «بعد از صداقتی که آقای دکتر شیخ الاسلام زاده در پایبندی به سوگندش، در جریان محاکمه از خود نشان داد و بعد از آزادی، وفاداری به این پیمان و عهد با ملت خویش را به اثبات رساند، شاید چندان منطقی نباشد که به کاوش در گذشته‌ها بپردازیم؛ لذا صرفا به فرازی از مدافعات وی در جلسه محاکمه اشاره می‌کنیم: «من در اینجا عوض شده‌ام. من در دانشگاه زندان حداقل 50 کتاب مذهبی مطالعه کردم. من برای اولین بار 3 بار نهج البلاغه خواندم، برای اولین بار تمام کتاب‌های اقتصاد توحیدی، نبوت و امامت دکتر شریعتی را خواندم. من کتاب‌های بسیار راجع به حضرت محمد و زندگی ایشان و راجع به شیعه خواندم. من اگر در گذشته یک مسلمان ارثی بودم به عنوان اینکه فرزند و نوه شیخ الاسلام آذربایجان و فرزند سید حسین هستم، امروز خود را یک مسلمان با ایمان واقعی می‌دانم که مطالعه کرده است... من در برابر این دادگاه عرض می‌کنم جز پروردگار به هیچ کس توسل نمی‌کنم و بجز پروردگار از هیچ کس برای گناهان گذشته خودم تقاضای عفو نمی‌کنم. در خاتمه خواهم گفت اگر دادگاه فرصتی به من بدهد یک روزی این مسئله را ثابت خواهم کرد که واقعا یک مسلمان متعهد در لباس یک پزشک، یک لباس متخصص بتوانم به مردم، واقعا ایندفعه بفهمانم» (روزنامه اطلاعات شماره 15906 مورخ 26 تیر 1358)

زندانیان جان به در برده نیز از «دکتر» سخن گفته‌اند.

برای دریافت اطلاعات ضد و نقیض (مثبت از سوی جمهوری اسلامی و منفی از سوی زندانیان رژیم و مخالفانش) می‌توانید نام وی را گوگل کنید.

«نام‌ها و نگاه‌ها» ده گفتگو درباره ادبیات و روزنامه‌نگاری؛ الاهه بقراط؛ نشر نیما؛ 2001 آلمان

http://alefbe.com/Interviews/Namha_Negahha/Namha_Negahha.htm

گفتگو با هوشنگ وزیری: سانسور هم محدودیت‌های خود را دارد

http://alefbe.com/Interviews/Namha_Negahha/Hushang%20Vaziri.htm

درباره علی‌اصغر امیرانی بیشتر بدانید و خاطراتش را بخوانید

http://khaandaniha.com/text/category/memories


در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده می‏تواند با نظرگاه‏های حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) هم‏خوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهی‏رسانی و احترام به نظرگاه‏های دیگراندیشان می‏باشند.


---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites