گویند کاروانی از مردمان یکی از شهرهای ایران که به خودپرستی، نفاق و بد دلی مشهور بودند به حاکم شکایت بردند که دو راهزن کاروان صد نفری ما را غارت کردند. حاکم به تعجب پرسید چگونه صد کس با دو تن بر نیامده اند؟ یکی از آنان در پاسخ گفت آنها دو نفر بودند همراه، و ما صد نفر بودیم تنها! این حکایت بی شباهت به سرنوشت نافرجام کاروان اپوزیسیون ایرانی نیست. کاروانی که علی رغم گذر بیش از سه دهه از انقلاب، تا رسیدن به سرمنزل مقصود فرسنگ ها فاصله دارد.
ضرورت اجماع سیاسی و ادای فرضیه ملی جهت تاثیرگذاری و کمک به برون رفت از بحران جاری کشور و مهندسی سیر تحولات محتمل آتی در ایران و منطقه، از وظایف مهم اما معطل اپوزیسیون می باشد که متاسفانه بیماری فلج سیاسی آن را زمین گیر کرده است.
سوال این است که چرا صدها سازمان و گروه سیاسی و مدنی درونمرزی و برونمرزی نتوانسته اند از طریق همگرایی سیاسی و اتفاق عمل میزان و جایگاه تاثیر گزاری و کارائی خود را ارتقا دهند؟ برای یافتن پاسخ به این سوال باید اپوزیسیون را مورد کالبدشکافی و تجزیه و تحلیل بیغرضانه قرار داد. علیرغم محیط بسته و خفقان حاکم در ایران، نیروهای مخالف در درون کشور و یا به عبارتی اپوزیسیون درونمرزی کارنامه بهتری در راستای شکل گیری نهادهای مقاومت مدنی و اتحاد عمل بین نیروها، نسبت به اپوزیسیون برونمرزی دارد. ایجاد مجموعه هایی نظیر کانون مدافعان حقوق بشر، کانون صنفی معلمان، اتحادیه های کارگری، انجمن روزنامه نگاران، کمپین یک میلیون امضا، تشکلات دانشجویی، جنبش سبز و غیره نمونه های بارزی از شهامت در عمل و همگرایی مدنی ـ سیاسی فعالان داخل کشور می باشند. در این نوشتار موجز ناچارا تمرکز تحلیلی خود را به اپوزیسیون برونمرزی محدود خواهم کرد، زیرا کنکاش در عملکرد فعالان داخلی و شرایط استبدادی حاکم در داخل کشور بررسی ویژه خود را می طلبد که از حوصله این مقاله کوتاه خارج است.
غلبه ایدئولوژی مذهبی و تفوق سیستم های امنیتی بر ارکان مختلف قدرت در نظام جمهوری اسلامی که با تقدس گرایی و تحکم، فرمانبرداری از حکومت را فضیلت اخلاقی و واجب شرعی می داند، امکان پیدایش بستر مناسب برای رشد پایدار مخالفت سازمان داده شده و علنی در شکل یک اپوزیسیون معنا دار و یا حتی رقابت سیاسی را سلب کرده است. به همین دلیل تقریبا همه نهادهای ذکر شده که در دوران اصلاحات و یا بعد از آن پدیدار شدند، بشدت سرکوب و غیر قانونی اعلام شده اند. در نتیجه در چنین شرایطی مسئولیت اپوزیسیون برونمرزی که در جوامع و محیط های آزاد امکان تشکیل اتحاد و همگرایی سیاسی را دارد، دو چندان می شود.
شرایط حساس و بحرانی کشور از جمله تحریم های فلج کننده، تورم مهارگسیخته، ایزوله شدن سیاسی نظام جمهوری اسلامی در منطقه و در سطح بین المللی، افزایش نارضایتی مردم از اوضاع سیاسی، فرهنگی و بخصوص اقتصادی، و مهمتر از همه خطر جنگ، باید برای نحله های مختلف اپوزیسیون برونمرزی دلایل کافی را برای ایجاد یک گفتمان ملی و فراگیر جهت هم اندیشی و چاره جویی ایجاد کنند. لیکن ظاهرا فلج سیاسی غالب بر اپوزیسیون و گسل های فرقه ای و ایدئدولوژیکی بسیار حادتر و عمیق تر از آن هستند که به اتخاذ ابتکار عمل و کنش مثبت منجر گردند.
اپوزیسیون برونمرزی دارای یک هویت مشخص و قابل تبیین نیست. بخصوص بعد از پیوستن بخش قابل توجهی از نیروهای اصلاح طلب سابق و امیدوار که در طی سالهای اخیر به خارج از کشور آمده اند و خود را در قالب اپوزیسیون معرفی می کنند، ماهیت سیال و نامتجانس اپوزیسیون ابعاد جدید و متمایل به اصلاح طلبی پیدا کرده است. بدنه فعال و شناخته شده اپوزیسیون را نیروها و شخصیت های وابسته به جریانات سنتی، ملی- مذهبی و احزاب چپی تشکیل می دهند که اغلب آنها در پروسه مبارزه علیه رژیم گذشته پا به عرصه میدان گذاشته اند. مشخصه دی اِن ا (DNA) ژنتیکی آنها امیخته ای از ایدئولوژی سازش ناپذیر و مخالفت آشتی ناپذیر با رژیم پهلوی است. اگرچه در طی دهه اخیر تغییر و تعدیلات بسزایی از هر دو جهت در بین برخی از آنها بوجود آمده است، با این حال اغلب این نیروها جمهوریخواه و ضد سلطنت هستند.
از سوی دیگر طرفداران پادشاهی را می توان به دو بخش عمده یعنی سلطنت طلبان و طرفداران مشروطه پارلمانی تقسیم کرد. علیرغم گفتمان های مقطعی بین طیف هایی از جمهوریخواهان و طرفداران مشروطه پارلمانی ملتزم به حقوق بشر، این دو خط فکری، که زمانی به هم نزدیک شده بودند، همچنان بصورت موازی در امتداد یکدیگر اما با فاصله ای ۳۳ ساله حرکت می کنند.
طبیعتا سربازان گمنام امام زمان نظیر مدحی و امثالهم نیز برای حفظ مرزبندی ها تلاش خواهند کرد.
نیروی سوم فعالان و گروه های مدنی هستند که عمدتا به نسل جوان بعد از انقلاب تعلق دارند و دمکراسی و حقوق بشر و مدرنیته را دغدغه اصلی خود می پندارند؛ اگرچه هر دو گرایش مشروطه خواهی و جمهوریخواهی در بین آنها وجود دارد. اما در مجموع اپوزیسیون سنتی که سرگرم تلاش برای حفظ مرزبندی های ذهنی و عینی گذشته است، در جذب و به کارگیری انرژی سیال نسل جوان ناکام مانده است.
علل ناکامی اپوزیسیون را باید در فاکتورهای مختلفی جستجو کرد؛ از جمله فرهنگ عصبیت ایلی بعنوان خصیصه کیفی ثابت فرهنگی از منظر زیر بنایی که شامل حکومت، مردم و اپوزیسیون نیز می شود. زیرا که همه برخاسته از آن بستر مشترک فرهنگی تاریخی هستند. شالوده و زیر بنای فرهنگی ما "عصبیت ایلی" و یا به عبارتی گرایشات فرقه ای، "خودی" و "غیرخودی" است. برای شناخت اپوزیسیون باید به چگونگی پیدایش و ساختار ایدئولوژیکی آن رجوع کرد. اینک بعد از سالها و با توجه به مناسبات دنیای مدرن امروزی، بسیاری از آنها تلاش می کنند تا آن قالب جامد و خرقه سرخگون عادات گذشته را همانند پوست کهنه مار به دور بیاندازند، و کت و کراوات آبی رنگ حقوق بشر و دمکراسی و آزادی به تن کنند. اگرچه مار پوست می گذارد، اما خوی نمی گذارد. در نتیجه عدم اعتقاد عملی به کثرتگرایی و پراگماتیسم سیاسی که ریشه در خودمحوری، آرمانگرایی و دگماتیسم دارد منجر به عملکرد حذفی و حتی مخفی کاری شده است.
سالها پیش اپوزیسیون در مقوله ائتلافات مبارزاتی و همگرایی سیاسی بسیار فعالتر و موفقتر از امروز بود. حرکت ها و همایش هایی نظیر نشست چند صد نفره جمهوریخواهان در آلمان، کنگره همبستگی در آمریکا، کنفرانس بروکسل، نشست لندن، جنبش رفراندوم، سکولارهای سبز و غیره نمونه های از موفقیت نسبی اپوزیسیون در تشکیل اتحاد و ائتلاف بوده است. جنبش رفراندوم موفق شد جریانات و شخصیت های مشروطه خواه نظیر مرحوم دکتر داریوش همایون را در کنار رهبران چپ سنتی نظیر مرحوم دکتر کامبیز روستا قرار دهد و به اصطلاح "قبح" همکاری بین این دو طیف را از بین ببرد که به خود گام بزرگی بود به سوی آینده. متاسفانه در طی یک سال اخیر ظاهرا روند معکوس آغاز گشته است. پروژه الماس فریب و متعاقب آن جلسات مخفیانه در لندن و مخفی کاری نشست استکهلم و سپس نزاع عریان در کنفرانس واشنگتن و اصرار مستمر در ادامه مخفی کاری و عملکرد حذفی، آسیب پذیری اپوزیسیون را نه تنها دو چندان کرده است، بلکه آن را وادار به عقب نشینی در نهانخانه های تاریک و مخاطره آمیز نموده است.
شش سال پیش اپوزیسیون در کلیت خویش "برانداز" بود. اما بعد از آغاز جنبش سبز، تلاش های فراوانی صورت گرفت تا بخشی از اپوزیسیون جمهوریخواه را به سوی طرفداران اصلاحات تدریجی از درون سوق دهند. شارحان و حامیان مقوله شکست خورده اصلاح طلبی به موفقیت هایی در این زمینه دست یافته اند. وانگهی آنها موفق شده اند نطقه ثقل همگرایی (مخرج مشترک برای همکاری) را نیز تغییر دهند تا جنبش دمکراسی ـ محور و آزادیخواهانه را تبدیل به جنبش مطالبه محور جهت فشار از پایین و چانه زدن از بالا بکنند.
قاعدتا باید رابطه مستقیمی بین خیزش و افت مبارزات مردم در داخل کشور و تشدید و یا افول همگرایی اپوزیسیون در خارج وجود داشته باشد. اما این رابطه طبیعی در مورد اپوزیسیون ایرانی صدق نمی کند. ائتلاف بزرگ و یا کنگره ملی همه ایرانیان در شرایط فعلی شاید به افسانه شبیه باشد، ولی در عین حال ضرورت اجماع سیاسی شفاف و دمکراتیک بین شخصیت ها و گروهایی که به اعمال حاکمیت مردم از طریق انتخابات آزاد ، حقوق بشر و سکولاریسم اعتقاد عملی دارند، کاملا مشهود و مبرهن است. مولفه های اجماع و همگرایی سیاسی نیز مستلزم اراده شخصی و گروهی در راستای منافع ملی، اعتمادسازی، شفافیت، کثرتگرایی و پراگماتیسم سیاسی می باشند، که متاسفانه بخش هایی از اپوزیسیون ایران ظاهرا با آنها بیگانه اند.
* عبدالستار دوشوکی فعال سیاسی و مدیر مرکز مطالعات بلوچستان در لندن است.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|