مشکل ایران، جمهوری اسلامی است و مشکل جمهوری اسلامی، خودش! خودش است که بر انواع جدیدی از اقلیتها افزوده است: نوکیشان مسیحی! بیدینان! مسلمانان سابق! زرتشتیهای جدید! صبوری و تحمل در برابر رنج، وقتی انباشته میشود، به خودی خود، موقعیت تازهای میآفریند. در تنظیم رابطه بین جنایت و جنایتکار، اگر قرار باشد مکافاتش را دیگران پس بدهند، به معنای پذیرفتن و روا داشتن یک جنایت دیگر است! و ایرانیان مکافاتِ جنایات رژیم را پس میدهند.
*****
در رمان «جنایت و مکافات» صحنهای وجود دارد که در نسخه فیلم روسی آن به زیباترین شکل تصویر شده است. دانشجو راسکولنیکف که دست به قتلی میزند که به درستی و عادلانه بودنِ آن باور داشت ولی پس از آن دچار بحران شدید روحی میشود، در برابر سونیا دختر جوانی که برای گذران زندگی خانواده، خودفروشی میکند ، به پای او میافتد و میگوید: من در برابر رنجهای انسان زانو میزنم!*
من این فیلم سیاه و سفید را پیش از انقلاب اسلامی در سینما دیدم. احتمالا در یکی از تک سئانسهای صبح جمعه سینما پلازا (خیابان شاهرضا تقریبا روبروی دانشگاه) یا سینما بلوار (بلوار الیزابت روبروی پارک فرح) که از جوانان و به ویژه دانشجویان پر میشد و فیلمهای خوب که به دلیل گیشه معمولا اکران عمومی نمیشدند، در آنها به نمایش گذاشته میشد. بسیاری از فیلمهای باارزش در این تک سئانسها و هم چنین در «فیلمخانه ملی ایران» که برای اعضا نمایشهای ویژه داشت و من نیز عضو آن بودم، به نمایش در میآمد.
رنجِ واقعا موجودِ مردم
داستایفسکی به دلیل طرح ژرفاندیشانه مسائل اجتماعی و کند و کاو در موقعیتهایی که رفتار و واکنش انسان را در روندی که وقتی همه پوستههایش را کنار میزنید، نهایتا چیزی جز تنازع بقا اعم از سیاسی، فرهنگی و اقتصادی نیست، جایگاهی والا در میان ادیبان دارد. ادیبانی که با داستانهای خود بسی فراتر از سرگرمی و برانگیختن احساسات رفته و در خلاقیت هنری خویش به تجزیه و تحلیل رابطه متقابل فرد و جامعه و مناسبات اینها با دستگاه قدرت سیاسی و حقوقی پرداختهاند.
من از «زانو زدن در برابر رنجهای انسان» مفهومی دوگانه از «ستایش» و «ناتوانی» در مییابم. ستایش از انسان یا آن بنیهای که رنج را تحمل میکند، رنجی که در واقع به او تحمیل میشود، و ناتوانی در برابر موقعیتی که این رنج را میآفریند، موقعیتی که آن هم تحمیل شده است و قدرت و مناسبات جامعه از عناصر تعیین کننده آن است و فرد انسان در این مجموعه در هم تنیده شده، توان و ابزار تغییر آن را ندارد، اگرچه خواست و اراده این تغییر ممکن است موجود باشد.
در ستایش رنج بسیار گفته شده ولی وقتی «رنج» از انتزاع و تخیل ادبی گام به زندگی واقعی مینهد و در ناتوانی غمانگیز خانوادههای زندانیان سیاسی و اعدام شدگان، در درگیری روزانه زنان و دختران با مأموران حفظ حجاب اجباری، در کسب و کار و زندگی سوخته و تبعیض غیرانسانی علیه بهاییان، در خانهخرابی و تحقیر خانودههای افغان، در چهره خسته و ملول کودکان کار که در گوشه خیابان به خواب رفتهاند و در دهها و صدها تصویر کاملا واقعی دیگر به شکل فاجعهبار در جامعه تکرار میشود، به گونهای که گویی اینها بدیهیترین پدیدههای ممکن هستند که راه گریزی از آنها نیست، آنگاه جایی برای «ستایش رنج» باقی نمیماند.
صبوری و تحمل در برابر رنج، وقتی انباشته میشود، به خودی خود، موقعیت تازهای را میآفریند که در آن، دو طرف رنجآفرینان و رنجکشندگان، جنایتکاران و قربانیان، به سوی خصومتی مهارنشدنی رانده میشوند. این دشمنی، نفرت میآفریند. این نفرت، در نخستین فرصت، دست به انتقام میزند. جامعه واقعی و رنج واقعا موجود، تخیل و قلم و صفحه کاغذ داستایفسکی نیست که شخصیتهای رنجکشیده را به تعقل و کند و کاو در خود و مناسبات اجتماعی وا دارد و هدفاش این باشد که با تصویر موقعیتهای ویژه، نگرش و تصویر خود را از انسان و جامعه به خوانندگان خود منتقل کند. جامعه واقعی گاه تنها با انتقامی سخت به آرامش دست مییابد. انتقامی که بذرش را سی سال است جمهوری اسلامی با بیمسئولیتی تمام در جامعه میکارد، و دست کم یک گروه، حتا معلولان و جانبازان جنگ و خانوادههای شهدا را نیز از گزند خود در امان نگذاشته است.
به نظر میرسد به راستی نمیتوان رژیمی مانند جمهوری اسلامی را پیدا کرد که در بیشترین خطوط مشابه آن باشد. همه رژیمهای دیکتاتوری و توتالیتر، از نظامی و سنتی و متعارف و ایدئولوژیک، هر یک با خطوط قرمز مشخص، بخش مهمی از زندگی فردی و اجتماعی اعضای جامعهای را به حال خود گذاشته بودند. این فقط حکومت اسلامی است که مطلقا هیچ چیز، هیچ موضوع، هیچ مکان، هیچ زمان، هیچ فرد و هیچ گروهی نیست که از دست درازیهای آن در امان باشد.
سرسپردگان عملا موجودِ رژیم
این رژیم اما با اشیاء و یا آدمهای ماشینی بر رنجهای جامعه نمیافزاید. بخشی از همین جامعه که سرسپردگان عملا موجود چنین رژیمهایی هستند، به دلایل مختلف، از اعتقاد تا اقتصاد، کمر به خدمت آن بستهاند. کسانی که به حرمت انسان، و هموطنان خود، به «جرم» بهایی بودن یورش میبرند و آنها را از کار و کسب و زندگی ساقط میکنند و جز «اسلام» یا فرار از ایران راه دیگری در برابرشان نمیگذارند، کسانی که سادهاندیشانه بازیچه سیاستهای نابخردانه رژیم میشوند که قصد دارد مسیر نارضایتیهای اجتماعی را به سوی مردم افغان هدایت کند که گذشته از یک تاریخ مشترک، سالهاست در آن مرز و بوم زندگی کرده و فقط به صرف انسان بودن، درست مانند بهاییان و هر اقلیت قومی و مذهبی و عقیدتی دیگر، باید از حقوق و منزلت مشترک مانند همه ایرانیان برخوردار باشند، اینان نمیدانند حتا اگر همه اقلیتها ایران را ترک کنند و «شیعیان» و «ایرانیان» تنها جمعیت ساکن آن کشور باشند، باز هم هیچ مشکلی حل نخواهد شد، چرا که مشکل اصلی جای دیگریست: مشکل ایران، جمهوری اسلامی است و مشکل جمهوری اسلامی، خودش! خودش است که نه تنها نتوانسته اقلیتهای قومی و مذهبی را به خود جلب کند، بلکه بر انواع جدیدی از آنها افزوده است: نوکیشان مسیحی! بیدینان! مسلمانان سابق! زرتشتیهای جدید! این همه گذشته از آن است که اساسا شهروندان ایرانی به طور کلی از حرمت و منزلت انسانی از سوی این رژیم برخوردار نیستند.
این است که به راستی نمیتوان با وجود شباهتهای واقعی که رژیم ایران با حکومتهای ایدئولوژیک دارد، آن را مشابه تمام و کمال یکی از آنها دانست! آمیختهای است از همه آنها به اضافه تکبر درک ناکردنی و ریای شیعی و منش جنگافروزانه و بحران آفرین خاورمیانهای و رشتههای قرون وسطایی دکانداران دین که ظاهرا باید این زمامداران حقیر را به آسمان و بهشت وصل کند! زمامدارانی که، به عنوان نمونه، با مراجعه به «شرح اسم»** رهبرشان میتوان دریافت که این طایفه تازه به دوران رسیده واقعا در چه گندابی ریشه دارد.
این دم و دستگاه عریض و طویل سپاه پاسداران و بسیج و نیروهای امنیتی و انتظامی و لباس شخصیها و ساندیسخورها که در واقع سرسپردگان عملا موجود رژیم برای افزودن بر رنجهای روزافزون جامعه هستند، ممکن است بتوانند دیروز با قلع و قمع هواداران نیروهای سیاسی و پاکسازی عرصه عمومی از مخالفان خود و امروز با حمله به بهاییان و مردم افغان، هراس و ناتوانی رژیم را در اداره متعارف و خردمندانه جامعه خنثی و پنهان کنند، اما فردا آن رنجی که در ادبیات ستایش میشود، در زندگی واقعی بر ناتوانی خویش چیره میگردد و کسی نمیداند به چه جامهای در خواهد آمد: عفو یا انتقام؟!
در تنظیم رابطه بین جنایت و جنایتکار، اگر قرار باشد مکافاتش را دیگران پس بدهند، به معنای پذیرفتن و روا داشتن یک جنایت دیگر است! این همان رابطهای است که سالهاست بین حاکمان و مردم ایران برقرار است. ایرانیان مکافاتِ جنایات رژیم را پس میدهند و سرسپردگان عملا موجود رژیم نیز در آن سهیم هستند و هنوز نمیدانند فردا رنجهای واقعا موجود را که انباشته شدهاند مشکل بتوان به سویی هدایت کرد که مکافات جنایاتی که در وفاداری به رژیم و یا ناآگاهی مرتکب میشوند، دامان آنها را نگیرد.
----------------------------------------
*پیش پرده فیلم «جنایت و مکافات» ساخته «مُسفلم» اتحاد شوروی. متأسفانه نسخه انگلیسی یا آلمانی آن در اینترنت پیدا نشد. ضمنا، منظور مقاله نه زانو زدن اولی در این پیش پرده، بلکه دومی است!
*نکاتی از «شرح اسم» زندگینامه سیدعلی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی که پس از پخش بلافاصله جمع آوری شد و با این همه مطالبی از آن به اینترنت راه یافت.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
دکترکوروش پارسا در لینکی که دادم از تفاوت بین شبکه اش ؛اتحاد برای پیشبرد سکولار دمکراسی؛ با شبکه سکولارهای سبز نوری علاء می گوید و تکیه اش بر منشور جهانی حقوق بشر هم زیادست مثل نوری علاء. هر کسی که برای سکولاردمکراسی و نه لیبرال دمکراسی بکوشد را مشکوک می دانم چون سکولاردمکراسی، دمکراسی محدودست که چین و روسیه و کره شمالی را شامل می شود. سکولاردمکراسی مختص همه آنانیست که با لیبرال دمکراسی مشکل جدی دارند ولی برای رد گم کردن، منشور جهانی را بعنوان متمم سکولاردمکراسی شان ذکر می کنند. این حضرات باید توضیح دهند اگر معتقد به منشور جهانی اند چرا جنگی اعلان نشده را علیه لیبرال دمکراسی پیش می برند!؟ سکولاردمکراسی+منشور جهانی حقوق بشر و میثاقهای الحاقی به آن= لیبرال دمکراسی. پس چرا اینان بند کرده اند به سکولاردمکراسی ناقص و ناقض، و خود را لیبرال دمکرات معرفی نمی کنند!؟ لیبرال دمکراسی در خودش منشور جهانی حقوق بشر را جای داده و بدون آن می شود سکولاردمکراسی آن حضرات. چگونه است که خودشان لیبرال دمکراسی های جهان را لایق خود و خانواده هایشان می دانند ولی برای ملت ایران نه!؟ چرا این دکتر و مهندسها که خود را خواص و روشنفکر و فعال سیاسی می دانند برای پیشبرد سکولاردمکراسی می کوشند و نه پیشبرد لیبرال دمکراسی!؟
July 15, 2012 10:13:01 PM
---------------------------
حق
ایرانی نازنینم، ملت ایران هیچ گناهی مرتکب نشده که لیاقتش دکترهایی مثل کوروش پارسا و نوری علاءها و مهندسینی مثل شریعتمداری ها باشد که همواره ملت ایران را دور می زنند و بدنبال ائتلاف با کسان/خواص اند یعنی با یکدیگر. حسین بُر مسئول شبکه های سبز سکولار و فعال بلوچ در مصاحبه ای ۵ دقیقه ای با کیانوش توکلی در سایت ؛ایران گلوبال؛ گفته منشور جهانی حقوق بشر برایش کافی نیست و صغرا و کبراهایی چیده تا این حرف پوچش را توجیح کرده و منطقی جلوه دهد! لینک:- http://www.iranglobal.info/node/8293
تا چند سال پیش تا نام این منشور می آمد چپها آنرا یک حقه بازی امپریالیسم به سرکردگی امریکای جهانخوار معرفی می کردند. این منشور را تجزیه طلبان نقابدار و بی نقاب هم اصلا برنمی تافتند چون تمام رشته هایشان را پنبه می کرد. حالا که آگاهی ما ایرانیان در مورد این منشور زیاد شده و هر روز بیشتر مردم به اهمیت یک قانون اساسی نوین مبتنی بر این منشور پی می برند، این حضرات دیگر جرئت نمی کنند که این منشور را نفی کنند و از راههای دیگری وارد می شوند که حسین بُر و کوروش پارسا نمونه هایی هستند. اینها را باید به چالش کشید و اینکار را حشمت رئیسی و الاهه بقراط و شایان آریاها ها می توانند بی تعارف در برنامه سیاسی سه شنبه های علیرضا میبدی در تلویزیون پارس انجام دهند.
July 15, 2012 09:34:46 PM
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت دوستان و سروران
سرکار خانم بقراط گرامی، مانند همیشه مقاله زیبایی بود. ضمن سپاس از بهمن خان گرامی و سایر دوستانی که آن مصاحبه ارزشمند را با خانم بقراط ترتیب داده اند، باید گفت مصاحبه بسیار ارزشمندی بود.
حق عزیزم، در اولین فرصت برنامه را می شنوم. اما باید منتظر حملاتی بسیار جدی در روزهای آینده باشیم. پس از معرفی شورای ملی از طرف شاهزاده، این حملات تشدید شده و بر شدت فحاشی ها افزوده خواهد شد. باید صفوف ایران خواهان را فشرده تر کنیم و بر سرنگونی جمهوری جهل و فساد و حق همه گروه ها در مشارکت سیاسی و حق انتخاب آزاد برای مردم ایران تأکید کنیم. ملت از این دکترهای جنتی نشان عبور کرده اند. این را به زودی در پای صندوق های رأی درخواهند یافت.
حق عزیزم، خوشحالم که از تو دوست گرامی کامنتی منتشر شد. دوستان را از نظرات ارزشمند خود محروم نکن.
پاینده ایران
July 15, 2012 07:49:32 PM
---------------------------
حق
بنظر من، مشکل ایران بیش از آنکه جمهوری اسلامی باشد حضراتی هستند که در قالب آپوزیسیون رژیم کهریزکی و با اعاهای دهان دپرکنی مثل آزادی و دمکراسی و حقوق بشری که دارند از انسجام ملی جلوگیری می کنند. به بخش دوم برنامه حد هفتم چهارشنبه شب گذشته حسین حجازی در پرشین رادیو خوب گوش کنید. او با دکترررر کوروش پارسا مصاحبه کرده است که پادشاهی را ناقض منشور جهانی حقوق بشر جلوه می دهد و آنرا عمدا با نوع جمهوری هایی که نمی پسندد یکی جلوه می دهد. خانم بقراط گرامی در این نوشتارش از افزودن اقلیت ها در ایران بوسیله این رژیم سخن گفته است. به این باید امثال کوروش پارسا را هم اضافه کرد که هنوز بقدرت نرسیده، پادشاهی خواهان را به ناخودی و اقلیتی تبدیل کرده اند که حقوقشان را باید بنفع جمهوریخواهان در ایران زیر پا گذاشت. این جناب دکترررر که حقوق ویژه برای کسی قائل نیست در همین گفتگو برای زندان سیاسی بعنوان رهبران آینده ایران حق ویژه قائل می شود! پیش از آنکه مصاحبه اش گم شود و همین حالا به لینک زیر رجوع کنید چون فردا دیرست:-
http://www.epersianradio.com/archivehedjazi.html
July 15, 2012 06:36:16 PM
---------------------------