دوران حکومت آیت الله روح الله خمینی پرتلاطم ترین دهه تاریخ معاصر سیاست خارجی ایران است. برای نخسین بار اسلام گرایی و صدور انقلاباسلامی پایه فلسفی سیاست خارجی ایران واقع شد و تضاد و تنش بارزی به وجود آورد که آیا ایران باید حافظ منافع ملی خود باشد یا منافع جهان اسلام و دنیای شیعه؟
در این دوره ایران که درطول جنگ سرد متحد استراتژیک آمریکا بود به دشمن این کشور تبدیل شد. روابط نزدیک محمدرضا شاه با آمریکا، انقلابیون اسلامی را قانع کرده بود که استقلال سیاسی ایران را فقط با ستیزه جویی با آمریکا می توان به دست آورد. لذا شعار «نه غربی، نه شرقی، جمهوری اسلامی» پایه اصلی سیاست خارجی ایران شد، گرچه در عمل تیغ برنده آن کلاً متوجه آمریکا گردید. بدین ترتیب، اسلام گرایی همراه با آمریکا ستیزی ایران را در رویارویی با جهان غرب قرارداد و این خود منشأ اصلی چالش های عمده سیاست خارجی ایران در این دوره شد.
کرین برینتون (Crane Brinton) در یکی از آثار کلاسیک خود درمورد انقلاب های جهان می نویسد که هر انقلابی با مرحله اعتدال آغاز و بعد از مدتی وارد مرحله تندروی و ایده آل گرایی می شود.
تغییرات بنیادی در مرحله دوم صورت می گیرد. دراین مرحله انقلابیون به حقانیت عقایدشان پافشاری می ورزند و کوشش می کنند در جامعه بین المللی تغییرات زیربنایی به وجود آورند. دراینجا واقع گرایی جای خود را به آرمان خواهی و تندروی و خوش بینی نامعقول می دهد. انقلابیون برای آنچه که قصد انجامش را دارند و آنچه که در حقیقت عملی است تمایز قائل نمی شوند و از این رو زبان شمشیر اختیار می کنند.
انقلاب ایران نیزاین دو مرحله را گذراند. دوران حکومت موقت مهندس مهدی بازرگان مرحله اول و حکومت آیت الله خمینی مرحله دوم آن بود.
مهدی بازرگان؛ هم غرب و هم کشورهای اسلامی
در دوران حکومت بازرگان، تغییرات کلیدی در سیاست خارجی ایران به وجود نیامد. به باور وی استقلال سیاسی ایران نه با ستیزه گری و عوام فریبی علیه آمریکا و شوروی بلکه با همزیستی مسالمت آمیز توام با احترام متقابل و رابطه غیرمتعهدانه با آنان میسر است. لذا وی خواستار تجدید نظردر رابطه ایران با هر دو ابر قدرت بود.
گروگانگیری در سفارت آمریکا در تهران دولت مهدی بازرگان را با بحرانی ویرانگر مواجه کرد
او وابستگی نظامی ایران به آمریکا را جایز نمی دانست و با اخراج کلیه مستشاران نظامی آمریکا مخالف بود. وی نمی خواست که سرمایه گذاری های عظیم نظامی زمان شاه به هدر رود و به همین جهت از آمریکا تقاضا کرد که قطعات یدکی پیش خریداری شده را به ایران تحویل دهد. با سیاست ژاندارم بودن ایران در خلیج فارس نیز مخالف بود و خواستار گسترش رابطه حسنه با کشورهای اسلامی بود.
در مصاحبه ای که با وی در تهران داشتم بازرگان اظهار کرد که سیاست های او با جوّ انقلابی ایران در آن زمان که مبتنی بر تندروی و ایده آلیسم بود، تقارن نداشت.
چپگرایان خواهان تغییرات بنیادی در روابط ایران و «آمریکای امپریالیسم» بودند. در این شرایط گروهی که به عنوان دانشجویان پیرو خط امام معروف شدند در آمریکا ستیزی از دیگران پیشی گرفته وسفارت آمریکا در تهران را اشغال کردند.
اینچنین شد که ماجرای گروگانگیری به وجود آمد و رابطه ایران با آمریکا قطع شد. بازرگان این عمل غیرقانونی را محکوم و خواستار آزادی بدون قید و شرط گروگان ها شد ولی حرف او خریدار نداشت و نهایتاً استعفا داد.
محمد موسوی خوئینی ها که رهبری گروه دانشجویان گروگان گیر را برعهده داشت در مصاحبه ای در تهران به من گفت که «دانشجویان می خواستند با اشغال سفارت از نزدیک شدن خطرناک بازرگان به آمریکا جلوگیری کنند.»
آغاز آمریکا ستیزی در ایران
آیت الله خمینی که در ابتدا از تصرف سفارت حمایت نکرده بود خیلی زود از مزایای آن مطلع شد و از آن به عنوان «انقلاب دوم ایران» یاد کرد. وی معتقد بود که آمریکا «هیچ غلطی نمی تواند بکند» و قطع رابطه بین دو کشور«یک هدیه الهی» است.
بعد از گروگانگیری، گروه جدیدی از اسلام گرایان بی تجریه و تندرو و بلندپرواز که معتقد بودند هم خدا وهم تاریخ با آنها است مسئول تدوین سیاست خارجی جدیدی شدند که اساس آن آمریکا ستیزی و صدورانقلاب اسلامی بود.
این جهت گیری عواقب بس وخیمی به همراه داشت که جنگ عراق علیه ایران و سیاست های ایران ستیزی آمریکا از مهم ترین آنها بود.
آیت الله خمینی با عقاید پان اسلامیست خود خیال داشت که با تغییر رژیم های منطقه موازنه قدرت را در منطقه به نفع اسلام تغییر دهد. وی سران کشورهای عربی را «جیره خواران آمریکا» می دانست و از مسلمانان، علی الخصوص شیعیان، دعوت می کرد که حکومت های اسلامی در منطقه تشکیل دهند. بعضی از گروه های اسلام گرا با کمک های دریافتی از ایران دست به عملیات تروریستی زدند.
عراق بیشتر ازکشورهای منطقه احساس خطرمی کرد، زیرا اقلیتی سنی بر اکثریت شیعه در آنجا حکومت می کردند. صدام حسین با حمایت عربستان سعودی و کویت و با چراغ سبزی از آمریکا در سال ۱۳۵۸ به ایران حمله کرد.
او می خواست نه فقط انقلاب اسلامی را نابود کند بلکه قسمتی ازسرزمین نفت خیز ایران را اشغال کرده و خود قدرت اصلی خلیج فارس شود.
بدون شک صدام آغازگر جنگ بود ولی به دلیل اینکه هنوز گروگان های آمریکایی آزاد نشده بودند، قطعنامه سازمان ملل در اوایل جنگ تنها خواهان آتش بس شد وعراق را به عنوان متجاوز محکوم نکرد. این نشان دهنده انزوای سیاسی جمهوری اسلامی ایران بود.
جنگ با ایران و تغییر اجباری در سیاست خارجی
جنگ با عراق همه مسایل دیگر را تحت الشعاع قرارداد. بعد از گذشت ۴ ماه از حملۀ عراق، جمهوری اسلامی در ژانویه سال ۱۹۸۱ موافقتنامه الجزیره را با آمریکا منعقد کرد و سرانجام گروگانها بعد از ۴۴۴ روز آزاد شدند.
هرچند که ماجرای گروگانگیری به تثبیت جمهوری اسلامی کمک کرد ولی برای ملت ایران پرخرج بود و لطمه جبران ناپذیری به حیثیت و منافع ملی ایران وارد آورد.
دو سال بعد از آغازجنگ، ناسیونالیسم ایرانی و اعتقادات شیعه دست به دست هم دادند و با کمک سربازان ارتش و پاسداران انقلاب اسلامی و صدها هزار داوطلب برای حفظ منافع ملی توانستند عراق را مجبور به عقب نشینی کرده و عملیات نظامی خود را به داخل خاک عراق بکشانند.
درآن مقطع، ایران در شرایط مطلوبی بود که جنگ را خاتمه دهد. متأسفانه با شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» ایران با ادامه جنگ غیرمعقولانه خواستار سرنگونی صدام شد. این تصمیم خسارات کلانی به ایران زد.
ادامه دادن جنگ، نداشتن قطعات یدکی مورد نیاز سلاح های ساخت آمریکا برای ارتش ایران، اعمال تحریم های نظامی آمریکا و متحدانش علیه ایران و مسلح کردن بی دریغ عراق از طرف غرب و شرق ایران را مجبور کرد که به بازارهای سیاه در جستجوی اسلحه روی آورد. دراین شرایط مذاکرات مخفیانه ای بین ایران و آمریکا با میانجیگری اسرائیل صورت می گیرد که با ماجرای «ایران کنترا» معروف است.
آمریکا می خواست با فروش سلاح، گروگان های آمریکایی در لبنان را به کمک ایران آزاد سازد و با سود حاصله به نیروهای ضد انقلابی کنترا در نیکاراگوا کمک کند. با خرید سلاح های جدید، ایران هم به آزادی گروگان ها کمک کرد و هم درجبهه جنگ به پیشرفت های چشمگیری نایل آمد. این مذاکرات که حدود سه سال به طول انجامید و آیت الله خمینی کاملاً از آن مطلع بود در سال ۱۹۸۶ توسط یک روزنامه لبنانی فاش شد.
تغییر تاکتیک آمریکا در برابر جنگ
واشنگتن بعد ازافشای ماجرا، سیاست طرفداری ازعراق را اتخاذ و جبهه جدیدی علیه ایران در خلیج فارس تشکیل داد. از این رو نیروی دریایی آمریکا برای محافظت کشتی های نفتی کویت به آب های گرم خلیج فارس وارد شدند و تعدادی از کشتی ها و معدودی از سکوهای نفتی ایران را منهدم کردند.
سرانجام در سال ۱۹۸۸ ناوگان جنگی وینسنس «Vincennes» یک فروند هواپیمای مسافربری ایران را به همراه ۲۹۸ نفرسرنشین سرنگون می کند. این تراژدی را آمریکا یک اشتباه غیرمغرضانه و جمهوری اسلامی یک حملۀ حساب شده قلمداد کرد.
درآن زمان ایران بنیۀ ادامه جنگ را نداشت و مخالفت مردم با جنگ نیز به حد اعلی رسیده بود. به این ترتیب آیت الله خمینی «جام زهر» را نوشید و قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل متحد را برای آتش بس پذیرفت.
این قطعنامه نه عراق را متجاوز اعلام و نه این کشور را مجبور به پرداخت غرامت جنگی به ایران کرد.
جاهطلبی و بی خردی عراق و آرمان گرایی بی حد و حساب و اشتباه خطیر ایران در پایان ندادن به جنگ در سال ۱۹۸۲ سبب شد که بعد از هشت سال خونریزی و ویرانی، ایران و عراق هردو بازنده های این جنگ بی حاصل باشند. نه ایران موفق به صدور انقلاب خود شد و نه عراق توانست انقلاب ایران را نابود کند اما در واقع به تثبیت آن کمک به سزایی نیز کرد.
بعد از آتش بس، نه تنها ایران خود را بدون دوست و تنها یافت، بلکه دشمنان جدیدی نیز برای آن قد علم کرده بودند. کشورهای شیخ نشین عربی رفته رفته از ایران دور و به آمریکا نزدیک تر شده بودند و برای مهار ایران «شورای همکاری» خلیج فارس را تشکیل دادند.
پیاده شدن سربازهای آمریکایی در خلیج فارس، آغاز کابوس شاه
از آن مهم تر آمریکا برای اولین بار در منطقه، رسماً سرباز پیاده کرد واعلام کرد که برای حفظ منافع ملی خود از کلیه اهرم های قدرتی خودش استفاده خواهد کرد.
نکته قابل توجه اینجاست که امیراسدالله علم وزیر دربار در دولت امیرعباس هویدا در خاطرات خود مینویسد که قبل از خروج نیروهای نظامی انگلیس ازخلیج فارس در سال ۱۹۶۸ شاه به وی می گوید که «به آمریکایی ها متذکر شود که فکر پیاده کردن سرباز در حیاط خلوت ایران را درسرنپروراند.» در حقیقت جمهوری اسلامی با ادامه جنگ در سال ۱۹۸۲ شرایط را برای پیاده کردن سربازان آمریکایی در منطقه مهیا ساخت.
با این دکترین جدید آمریکا، عربستان سعودی به عنوان پایه اصلی سیاست های آمریکا در خلیج فارس و رقیب اصلی ایران شد. در طول دوران جنگ، عربستان و کویت با بیشتر از ۶۰ میلیارد دلار کمک، ماشین جنگی عراق را تقویت کردند و آتش جنگ را شعله ورتر ساختند.
به علاوه کاهش فاحش صادرات نفتی ایران باعث شد که عربستان جای شاه را به عنوان رهبر اوپک بگیرد و تا به امروز آن مقام را حفظ کند.
آمریکا ستیزی وجنگ با عراق تنها نمایانگر تغییرات مهم سیاست خارجی ایران نبودند. اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ شوروی در دسامبر ۱۹۷۹ نشان داد که «سیاست نه شرقی نه غربی» ایران در عمل فقط سیاست نه غربی است و دشمنی با شرق بیشتر جنبه شعاری دارد.
ایران نمی توانست اشغال یک کشور اسلامی را توسط «کمونیست های خدانشناس» محکوم نکند. هرچند آیت الله خمینی در یک سخنرانی از اشغال افغانستان انتقاد کرد، اما ایران در عمل به شوروی نزدیک تر شد. ایران با بهبود رابطه با شوروی سعی می کرد که هم از فروش اسلحه شوروی به عراق جلوگیری کند و هم از حمایت شوروی در سیاست ضد آمریکایی خود بهره ببرد.
گذر سیاست نه شرقی نه غربی به نه غربی، نه غربی
مهمترین تصمیم ایران عدم شرکت در جبهه مقاومت مجاهدین افغان علیه شوروی بود که در پاکستان مرکزیت داشت. این جبهه با کمک مالی عربستان سعودی و کمک های مالی و نظامی آمریکا و با مدیریت سازمان اطلاعات پاکستان تقویت می شد و عامل اصلی شکست شوروی در افغانستان گردید.
هرچند که ایران با ضیاء الحق رئیس جمهور پاکستان رابطه نزدیکی داشت و از سیاست های اسلامگرایی وی دفاع می کرد، اما به درستی از کمک های عربستان برای رشد وهابی گری در پاکستان نگرانی فراوانی داشت. تعداد بسیاری از مبارزان این جبهۀ مقاومت بعد از خروج ارتش سرخ از افغانستان به فعالیت های ضد آمریکایی گرویده و سازمان تروریستی القاعده را به وجود آوردند.
اساس سیاست ایران کمک به «شیعیان ستمدیده افغانستان» بود که ۲۰ درصد جمعیت را تشکیل می دادند. ایران با کمک های مالی فراوان به شیعیان توانست شعاع نفوذ ایدئولوژی خود را در آن کشور افزایش بخشد، رابطه حسنه ای بین علمای دو کشور بوجود آورد و به تربیت بسیاری از طلاب افغانی در حوزه های علمیه خود بپردازد.
این کمک ها باعث آن شد که شیعیان بتوانند بعدها در صحنه سیاسی افغانستان نقش مهمی ایفا کنند.
شوروری از کمک های ایران به شیعیان افغانستان جلوگیری نکرد. معلوم نیست که آیا این سیاست مسکو به دلیل تفاهمی بوده که بین دو کشور حاصل شد و یا به دلیل آن که خطری از این کمک ها احساس نمی کرد.
کمک ایران به شیعیان افغانستان تأثیر به سزایی درکل سیاست خارجی ایران نداشت. ولی کمک ایران به شیعیان لبنان و تشکیل حزب الله در آنجا و دخالت های ایران در دعوای اعراب و اسرائیل عواقب بسیار خطرناکی به بار آورد که تا امروز ایران با آنها دست و پنجه نرم می کند.
رابطه شیعیان لبنان با ایران به دوره صفویه بازمی گردد که شیعه دین رسمی ایران شد. حکومت صفوی بسیای از شیعیان جنوب لبنان را به ایران آورد تا مذهب جدید را توسعه دهند.
قبل از انقلاب ایران فعالان شیعه، مثل امام موسی صدر و مصطفی چمران، به شیعیان لبنان کمک های بسیاری می کردند. حسن نصرالله که امروز رهبری حزب الله لبنان را عهده دار است از طرف آیت الله خمینی برای جمع آوری پول و کمک به شیعیان انتخاب شده بود.
آیت الله خمینی در جلسه قرائت پیام میخاییل گورباچف رهبر شوروی؛ او در میانه قرائت پیام توسط وزیر خارجه شوروی، جلسه را ترک کرد
برای کمک رساندن و تقویت شیعیان، ایران از سوریه به عنوان یک پل ارتباطی استفاده کرد. در اوایل جنگ ایران وعراق، رابطه ایران و سوریه وارد مرحله مهمی شد.
دولت حافظ اسد برخلاف سایر کشورهای عربی از عراق طرفداری نکرد و حتی با بستن لوله های نفتی عراق که از خاک آن کشور می گذشت، به ایران کمک کرد. در ازای آن ایران کمک های مالی و نفتی خود را از این کشور دریغ نکرد.
از آن مهم تر، زمانی که در شهرحماه بیش از ۱۰ هزار نفراز طرفداران اخوان المسلمین علیه حافظ اسد کشته شدند، ایران عکس العمل جدی نشان نداد.
بعد از چهارماه از این سرکوبی غیرانسانی، اسرائیل به لبنان حمله کرد. در این هنگام سوریه به سپاه پاسداران ایران اجازه داد که از خاک سوریه عبور کنند و به تربیت و مسلح کردن حزب الله بپردازند.
ورود ایران به مرکزدیرپا ترین بحران خاورمیانه
ایران به این ترتیب در قلب کشورهای عربی علیه اسرائیل پایگاه استراتژیک مستحکمی بوجود آورد. از آن به بعد رابطه ایران با سوریه و حزب الله هرروز قوی ترگردید و اسرائیل ستیزی نیز درصدر سیاست خارجی ایران قرار گرفت.
در دوران جنگ داخلی لبنان، پادگان نظامی آمریکا در بیروت مورد حمله انتحاری قرار گرفت ومنجر به کشته شدن ۲۶۰ سرباز آمریکایی گردید. دولت آمریکا به دلیل هدایت و حمایت این حمله تروریستی ایران را محکوم و ایران را به عنوان یکی از حامیان تروریست در صحنه بین المللی معرفی کرد.
کمک های ایران به حزب الله که نهایتاً گروه های فلسطینی تندرو را نیز دربرگرفت با عقاید آیت الله خمینی سازگار ولی منافع ملی ایران را به مخاطره انداخت.
ایران و تامین منافع شیعیان غیر ایرانی
پس از درگذشت رهبر ایران در سال ۱۹۸۹ این کشور در صحنه سیاست بینالمللی خود را بسیار تنها یافت. هشت سال جنگ ایران و عراق چیزی برجای نگذاشت به جز بنیه بسیار ضعیف اقتصادی و ملتی خسته و افسرده.
ایران با هیچ کشورعربی رابطه دوستانه ای نداشت مگر با سوریه و لیبی. آمریکا و اسرائیل ستیزی و دفاع از حقوق فلسطینی ها درصدر سیاست خارجی ایران قرار گرفت.
ایران ستیزی و تحریم های اقتصادی و نظامی و مهار ایران نیز در رأس سیاست های آمریکا جای محکمی پیدا کرد و ایران برای خنثی کردن سیاست های آمریکا بیشترو بیشتر به شوروی نزدیکتر می شد.
به علاوه، فتوای آیت الله خمینی علیه سلمان رشدی، نویسنده کتاب آیات شیطانی، رابطه ایران را با کشورهای اروپای غربی تیره کرد.
علیرغم انزوای بین المللی، ایران موفق شد که شبکه نسبتاً وسیعی از گروه های اسلامگرا درخاورمیانه بوجود آورد تا ازآن طریق مقاصد خود را دنبال کند که خود عامل مهمی در تشدید تنش با بسیاری از کشورهای اسلامی گردید.
سؤال اصلی این است که آیا سیاست های خارجی ایران درعهد آیت الله خمینی منافع ملی ایران را حفاظت کرد و زندگی ملت ایران را بهبود بخشید یا خیر؟ هر چند که ایران از استقلال سیاسی برخوردار بود که این خود یک پیروزی محسوب می شد، اما درغایت سیاست های آن دوره در پیشبرد منافع ملی ایران و بهبود شرایط مردم نافرجام ماند.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|