– بهزاد مهرانی: با مهدی خلجی، پژوهشگر مسائل اسلامی در باب حجاب و حجاب اجباری به گفتوگو نشستهایم. مهدی خلجی معتقد است اجباری کردن حجاب در تاریخ اسلام سابقه ندارد از اینرو که هیچ دولت اسلامی خود را موظف به اجرای شریعت نمیدیده است. این پژوهشگر مسائل اسلامی بر این باور است که جمهوری اسلامی سه رکن دارد: آمریکاستیزی، اسرائیلستیزی وحجاب. و اگر یکی از این پایهها فرو بریزد بنای ایدئولوژیک نظام فرو میریزد و از اینرو آزادی حجاب، مطالبهای براندازانه است.
- تحلیل جنابعالی از مسالهی کشف حجاب در دورهی رضا شاه پهلوی چیست؟
دربارهی مسألهی کشف حجاب تبلیغاتِ مذهبی پیش از انقلاب و نیز تبلیغات رسمی جمهوری اسلامی تاریکیها و سوء فهمهای بسیار آفریده است. هنوز نیازمند شناخت تاریخی این رویداد و نهادن آن در سیاق اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آن دوره هستیم. به نظرِ من یکی ازبهترین تحلیلها دراینباره را خانم نوشین احمدیخراسانی درکتاب «حجاب وروشنفکران» نوشته است. ایشان به درستی توجه میدهد که نباید گمان کرد کشف حجاب تنها به خواست و ارادهی رضا شاه پهلوی روی داد. کشف حجاب از چند دهه پیشتر خواستهی طبقهی کوچک تحصیلکردگان شهری، زنان طبقهی بالای جامعه و نیز مردان فرنگرفته شده بود. میرزادهی عشقی باور داشت «از حجاب است که این قوم خراباند خراب» و ایرج میرزا حتا باور داشت اگر زنان با زبانِ خوش حجاب خود را برنداشتند باید به زور حجابشان را برداشت: «به اعتدال از این پردهمان رهایی نیست / مگر مساعدتی دست انقلاب کند.» این خواسته در تضاد با ارزشهای اخلاقی و اجتماعی اکثریت جامعه بود. امکان آزادی حجاب برای آن اقلیت وجود نداشت. اکثریت به شیوههای گوناگون آنقدر زنان نامحجب را آزار میداد که در عمل راهی جز مداخلهی دولت برای تأمین آزادی شهروندانِ مخالف حجاب نبود. اما درست نکته همینجاست. خانم احمدی خراسانی میگوید رضاشاه به جای آنکه در مقام رییس دولت میان گروههای مختلف جامعه که تضاد منافع دارند میانجیگری کند به نفع یکی علیه دیگری پا در میان میگذارد. استدلال اصلی خانم احمدی خراسانی این است که حجاب مسألهای است مربوط به حوزهی خصوصی و اساساً دولت نباید در حوزهی خصوصی مداخله کند چه به سود آزادی حجاب چه علیه آن. بنابراین از نظر ایشان کشف حجاب و حجاب اجباری در ترازوی عدم مداخله دولت در حوزهی خصوصی باید قرار گیرد. هر دو غیردموکراتیک هستند.
- آیا از لحاظ تاثیرات مثبت و منفیِ سیاسی-اجتماعی-فرهنگی، میتوان کشف حجاب اجباری و رعایت حجاب اجباری را همسنگ و هم وزن دانست؟
به دشواری میتوان این دو را همسنگ دید. چند پیشفرض در استدلال خانم احمدی خراسانی هست که شاید برای من قابل دفاع نباشد. ایشان حجاب را مسألهای مربوط به حوزهی خصوصی میدانند. به نظر میرسد حجاب اساساً مربوط به قلمرو عمومی است. فرض بگیریم که دولت نباید در حوزهی خصوصی مداخله کند. این نمیتواند شامل حجاب باشد. در کشورهای دموکراتیک دولت برای پوشش در مکانهای عمومی قانون دارد. در بیشتر این کشورها کسی نمیتواند کاملاً برهنه درخیابان راه برود. لباس پوشیدن در مکانهای مختلف هم قوانین خاص دارد از دانشگاه گرفته تا محل کار. صرفِ قانونگذاری در زمینهی پوشش نمیتواند غیردموکراتیک تعبیر شود. پوشش در خانه یا محیط خصوصی البته نباید موضوع قانونگذاری باشد.
نکتهی دیگر آن است که مرز میان حوزهی خصوصی و حوزهی عمومی آنقدرها هم شفاف و برناگذشتنی نیست. دولت میتواند دربارهی بسیاری از امور که در حوزهی خصوصی میگذرد قانون بگذارد. بخش عمدهای از قوانین مربوط به احوال شخصیه به قلمرو خصوصی برمیگردد. اگر قانونگذاری دربارهی حوزهی خصوصی را به طور مطلق نادرست بدانیم آن وقت در زمینهی حقوق بشر و اجرای آن هم دچار مشکل خواهیم شد. البته هیچ کدام از این دو نکته ضرورت دموکراتیک بودن قوانین و اجرای دموکراتیکِ قوانین دموکراتیک را نفی نمیکند.
فکر میکنم شاید دور از واقعبینی باشد اگر فکر کنیم در دورهی اولیهی گذار به تجدد بدون نوعی اقتدارگرایی دولت پیشبردِ کارها ممکن بوده است. بهداشت مدرن، امنیت راهها و شهرها، تأسیس مدارس جدید و نیز نظام دادگستری تازه بدون اجبار و الزام دولت شاید به دشواری و کندی تحملناپذیری تحقق مییافت؛ اگر اصلاً تحقق مییافت. وقتی در زمان امیر کبیر واکسیناسیون اجباری شد، بسیاری از مردم از واکسینه کردن فرزندان خود میگریختند و فکر میکردند که با آمپول جن وارد بدن فرزندشان میشود. در نتیجه این قدر بچهها میمردند که امیرکبیر بر نادانی مردم میگریست. ما تاریخ را اگر از نقطهی امروز بخوانیم ممکن است بسیار چیزها به نظرمان خواستنی بیاید که زمان وقوع رویدادها در گذشته امکان وقوعشان محال یا دشوار بوده است. کشف اجباری حجاب قطعاً امری دموکراتیک نبود اما نمیتوان همهی عیب و هنرش را در این خلاصه کرد. جامعهی مذهبی به شدت آسیب روحی دید اما شاید بسیاری از عوارض منفی این امر گریزناپذیر بود. برخی از پیامدهای ناپسندنیز بیتردید حاصل افراطکاری و تندروی و شاید پرهیزپذیر بود. اما اجبار دولت در جهت رهایی زنان را نمیتوان با اجبار دولت در جهت محروم کردن زنان از حقوق خود یکی دانست.
- با توجه به اینکه جمهوری اسلامی خود را حکومتی دینی معرفی میکند و نیز با عنایت به اینکه در تاریخ اسلام سابقهی قانونی کردن اجبار حجاب توسط نظامهای سیاسی وجود نداشته است، جمهوری اسلامی اساسا چه منفعتی از قانونی کردن اجبار حجاب میبرد؟
اجباری کردن حجاب در تاریخ اسلام سابقه ندارد؛ چون علی الاصول هیچ دولت اسلامی خود را موظف به اجرای شریعت نمیدیده است. ایدهی اجباری کردن حجاب و همچنین تفکیک جنسیتی مانند ایدهی ضرورت اجرای شریعت تازه است. اصل اجرای دولتی شریعت فراوردهی ایدئولوژی اسلامی است. در داستان اجرای شریعت، مسائل مربوط به زنان در کانون توجه قرار میگیرد؛ حجاب نیز در رأس مسائل زنان. البته همانطور که خانم احمدی خراسانی در آن کتاب آوردهاند موج شاهستیزی پیش از انقلاب زنستیزانه بود. تجددستیزی بخش مذهبی و امپریالیسمستیزی جریان چپ، سراپا زنستیز است. این زنستیزی فراگیر است که مقدمات پذیرش اجباری شدن حجاب را در میان اکثریت جامعه فراهم میآورد.
اما جمهوری اسلامی چه نفعی از اجبار حجاب میبرد؟ باید این مسأله را در رابطه میان زن و تجدد دید. گفتار آزادی زن گفتاری است مدرن که هرچقدر پویایی داشته باشد و تحولهایی را از سر بگذارند باز هم گفتاری مدرن است و با هیچ چسب و سریشی نمیتوان آن را با سنت توجیه کرد. جمهوری اسلامی با گفتار آزادیخواهانهی مدرن سر ناسازگاری دارد. طبیعی است که حجاب به سرعت بدل به امری حیاتی و هویتساز برای جمهوری اسلامی بشود. شاید بتوان گفت جمهوری اسلامی سه رکن دارد: آمریکاستیزی، اسرائیل ستیزی و حجاب. اگر یکی از این پایهها فروریزد بنای ایدئولوژیک جمهوری اسلامی فروخواهد پاشید. خواستِ آزادی حجاب، بیتردید خواستی براندازانه است. به این شکل است که آزادی زن در ایران به موضوعی یکسره سیاسی بدل میشود.
- با توجه به اینکه -به خصوص در چندسال اخیر، مسالهی حجاب و رعایت آن توسط جمهوری اسلامی بسیار برجسته شده است، این پرسش مطرح میشود که این تاکید و بگیر و ببندها تنها در جهت دغدغه و پاسداشت حفظ شریعت است یا اینکه دغدغههای دیگری نیز در کار است؟
حجاب در سنت اسلامی بیشتر مسألهای فرهنگی و اجتماعی بوده تا موضوعی فقهی. به همین دلیل است که مسائل مربوط به حجاب در فقه بسیار اندکاند: در باب نماز و حج و ازدواج مطرح میشوند. هر فرهنگ و جامعهای به شیوهی خود پوشش را برمیگزیده است. آنقدرها مسألهای «اسلامی» نبوده بلکه بیشتر عرفی بوده است. ایدئولوژی اسلامی حجاب را به مسألهای اسلامی بدل میکند. جمهوری اسلامی استوار بر ایدئولوژی اسلامی است. یکی از ستونهای نگاهدارندهی این ایدئولوژی اجرای شریعت است. اما آرمان اصلی آن تشکیل و حفظ حکومت است. اجرای شریعت تا آنجا که به تحکیم و تثبیت حکومت یاری کند اولویت جمهوری اسلامی قرار میگیرد. اگر اجرای شریعت سدی در راه بسط قدرت حکومت برافرازد ولی فقیه این اختیار شرعی را دارد که به نفع مصلحت نظام حکم شریعت را نادیده بگیرد. اما مسألهی حجاب، مسألهی مسألههاست. یک حکم فقیهی ساده مانند باقی احکام نیست. حجاب برای جمهوری اسلامی هم بُنمایهی اصلی هویت مذهبی آن است هم مهمترین ابزار کنترل اجتماعی. چنین است که حکمی فرعی و حتا عرفی در اسلام بدل به بنیاد مسلمانی در جمهوری اسلامی میشود.
- چرا مسالهی حجاب که جزء فروع دین هم تلقی نمیشود، این اندازه برای روحانیت حساسیت زا است؟
به احتمال زیاد مسألهی حجاب شالودهای عرفی دارد تا شرعی. با این همه، از همان دوران ناصرالدین شاه که مسألهی تجدد اروپایی در ایران طرح میشود و کسانی مانند میرزا حسین خان سپهسالار، مشیرالدوله، موضوع تغییر پوشش مردان را پیش میکشند و کم کم زمزمههایی دربارهی حجاب زنان نیز به گوش میرسد روحانیان نگران میشوند. شیخ فضل الله نوری که از «کلمهی خبیثهی آزادی» سخت میهراسید مساوات میان زن و مرد را یکی از آثار مشروطه میدید. تجدد در ایران را با نوشتن تاریخ پوشش میتوان روایت کرد. پوشش روحانیان خود نیز مسألهساز شد و در دورهی رضاشاه قانون متحدالشکل کردن لباس مردان تصویب شد. هیچ چیز به اندازهی این قانون روحانیان را نمیتوانست خشمگین کند. به نظر من این قانون هم آثار مثبت و منفی داشت و نظام روحانیت را برای همیشه دگرگون کرد.
اما بازگردیم به مسألهی حجاب. بگذارید مثالی بیاورم. زمانی که انقلاب شد من پنج ساله بودم. در دورهی نوجوانیام بسیار از زبان روحانیان شنیدهام که پیش از انقلاب «آدمهای مذهبی نمیتوانستند خیلی جاها بروند». شهر مادری من خوانسار است. این شهر کوهستانی از یکی زیباترین ییلاقهای استانِ اصفهان است. پیش از انقلاب، این شهر به شدت مذهبی و سنتی بود. دو مدرسهی علمیهی بزرگ داشت و دو عالم؛ یکی در محلهی بالا، دیگری در محلهی پایین. طبقهی بازاری جاافتادهای داشت. شهر در چیرگی این دو طبقه بود. در این شهر، پارک کوچکی در دامنهی کوه بود به نام «سرچشمه». این پارک اواخر دورهی پهلوی ساخته شد. ظاهراً دانشگاهها و دبیرستانهای شهرهای اطراف مخصوصاً اصفهان برای بردن دانشجویان و دانشآموزان به اردو از این پارک استفاده میکردند. بعدها من میشنیدم چقدر روحانیان و بازاریان ابراز ناراحتی میکردند که نمیتوانستند به این پارک بروند، چون در این پارک دخترهای دانشآموز و دانشجوی بیحجاب آمدند و دختران و پسران با هم بودند. چنان از ناپسندی این فضای مختلط سخن میگفتند که گویا آنجا باشگاه شبانه بوده نه محیطی برای دانشجویان. فکر میکردم چرا آخوندها یا بازاریها احساس میکردند – چون زن بیحجاب در آنجا هست یا مرد و زن با هم هستند – نمیتوانند به آن پارک بروند؟ چرا حضور دیگران آنها را از حضور در آن مکان خاص بازمیداشت؟
امیل دورکیم در آغاز کتاب «صور بنیانی حیات دینی» به نکتهای مهم اشاره میکند. او میگوید بر خلاف تصور کانت، زمان و مکان اموری انتزاعی، مبهم و نامتعین نیستند. تصور زمان و مکان به شکل مجرد و مطلق هیچ گرهی را نمیگشاید. او میگوید مکان مثل زمان امری غیرشخصی و اجتماعی است. همانطور که تقویم پدیدهای نشانگر فعالیتهای اجتماعی یک جماعت و قاعدههای حاکم بر آن است، مکان هم هویتی اجتماعی دارد. دورکیم میگوید مکان همیشه در نسبت معنا پیدا میکند. برای جا دادن چیزی در مکان باید محل آن در مکان با محل چیزهای دیگر فرق کند. چیزی را بالا میگذاریم و چیزی را پایین. چیزی را سمت راست و چیزی را سمت چپ. جایی که میایستیم و فاصلهای که با دیگران داریم از نگرش ما به خودمان و دیگری پرده برمیدارد. ادوارد هال، مردمشناس آمریکایی در کتاب بسیار خواندنی «بُعد پنهان» اهمیت مکان را در زندگی اجتماعی به خوبی نشان داده است. همهی ترسها و میلها و آرزوهای ما در نسبت مکانی ما با دیگران خود را پدیدار میکند.
حجاب مسألهای مربوط به قلمرو عمومی است. آرزوی اجرای شریعت به معنای آرزوی به انحصار درآوردن قلمرو عمومی است. روحانیت پس از انقلاب تصمیم گرفت از آرمان ایدئولوژی اسلامی که اجرای شریعت بود پشتیبانی کند. در حقیقت تنها امر مشترک میان ایدئولوژی اسلامی و تفکر سنتی روحانیت همین شریعت است. باقی چیزها مثل آمریکاستیزی و اسراییلستیزی مسألهی روحانیت سنتی نیست. آرزوی روحانیت از سپیدهدم تجدد در ایران تا امروز راندن وجهِ آزادیخواهانهی تجدد از قلمرو عمومی بوده است. حضور یک زن بیحجاب در یک مکان، انحصار و سلطهی حضور شریعت را در آن مکان درهم میشکند. مکان میان زنِ بیحجاب و شریعت تقسیمپذیر نیست. زنِ بیحجاب نمایندهی سویهی آزادمنشانهی تجدد اروپایی است که هویتِ روحانیت را تهدید میکند. فکر میکنم وقتی بازاریان و روحانیان خوانسار به پارک سرچشمه میرفتند، تنها دیدنِ آن دختران بیحجاب با دوستانِ پسر خود را نفی و انکار حضورِ خود میدانستند. شریعتمداری، گرایشی مطلقگراست. در یکصد و پنجاه سال اخیر، روحانیت از هیچ قدرتی به اندازهی زنانِ خودآگاه، آزاد و مستقل نهراسیده است.
- جریان روشنفکری دینی به مسأله آزادی حجاب و به صورت کلی آزادی سبک زندگی کمتر پرداخته است دلایل این امر را چه میدانید؟
«جریان روشنفکری دینی» تعبیری مبهم است. شخص اصلی در این جریان عبدالکریم سروش است. برخی پیرو او هستند و شماری دیگر با وجود مذهبی بودن خود را روشنفکر دینی تعریف نمیکنند. در این میان کسانی مانند آرش نراقی از آزادی همجنسگرایی دفاع میکنند. کسانی دیگر نیز هستند که در مسائل شرعی بسیار سنتی میاندیشند. سبک زندگی بسیاری از کسانی که به روشنفکری دینی شناخته میشوند فرقی با مردم سنتی ندارد از جمله در مسألهی حجاب.
شاید کسانی مانند عبدالکریم سروش فکر میکنند چون شریعت را نقد کردهاند لزومی برای نقد دیدگاهِ شریعت دربارهی زنان نیست. چون که صد آمد نود هم پیش ماست. علاوه بر آن، ایشان ممکن است به آزادی حجاب باور داشته باشد، ولی احتمالاً به ناموجه بودن حکم شرعی حجاب معتقد نباشد. همچنین فکر میکنم کسانی مانند ایشان ترجیح میدهند در این عرصهی خطرناک وارد نشوند تا بتوانند نقد فکر دینی را، در چارچوب شرایط موجود اجتماعی و سیاسی در ایران، آرام، پیش برند. شاید فکر میکنند وارد شدن در مسائل زنان راه کسانی مانند او را به فضای عمومی میبندد. به هر روی «روشنفکری دینی» در ایران چندان به بحث دربارهی مسألهی زن علاقهای نشان نداده است.
اما جدا از دلایلی که گفتم شاید دلیل عمده آن باشد که روشنفکری دینی برای طرح مسألهی زنان در اسلام دچار مشکلی نظری است. بیشتر روشنفکران دینی از دو امر آگاهی چندانی ندارند: یکی سنت فقهی، دیگری تاریخ اسلام. اینکه روشنفکران عرب میتوانند سنتِ اسلامی را نقادی کنند به دلیل چیرگی آنها بر متون تفسیری، حدیث و فقه و تاریخ اسلام است. اما روشنفکری دینی ایرانی بیشتر به طرح مباحث فلسفی-جامعهشناختی دربارهی دین میپردازد. وقتی پای مسألهی زنان به میان آید روشنفکر دینی چیز تازهای برای پیش نهادن ندارد. سخن گفتن از منظر مدرن دربارهی زن که نمیتواند توانایی انحصاری روشنفکران دینی باشد. در نتیجه دربارهی مسألهی زن ما یا گفتار فقهی را داریم یا گفتار روشنفکری عرفی را. روشنفکران دینی نمیتوانند در این زمینه با سنتگرایان و فقیهان گفتوگو کنند. دلیل آنهم بیشتر همین فقر فکری روشنفکری دینی است که آوردم. یکی از معضلاتِ اصلی روشنفکری دینی در ایران این است که بیشتر به «دین» به طور کلی میپردازد تا به دینِ تاریخی ما، به ویژه در چهار سدهی اخیر تشیع. نوع آموزش شماری از این افراد فلسفهی تحلیلی است و طبیعی است که با فلسفهی تحلیلی نمیتوان به این وادیها گام نهاد. چنین است که به نظرم حتا مباحث اخلاقیای که طرح میکنند علاوه بر آنکه بیشتر ترجمه است نقش اندکی در لرزاندن بنیادهای سنت بازی میکند.
از اینها که بگذریم اساساً روشنفکران عرفی هم به ندرت مسألهی زنان را طرح کردهاند. روشنفکری چپ ایرانی هم آزادی و حقوق زن را در اولویت خود قرار نمیداد. تنها در دو دههی اخیر است که نرمنرمک جنبش زنان در ایران اهمیت این موضوع را به ساحت فکری ما تحمیل میکند.
- تجربهی شخصی شما از مسالهی حجاب اجباری و رعایت یا عدم رعایت آن در شهرهای مذهبیای چون قم-زادگاه شما- چیست و اساسا اجباری بودن حجاب چه بازخوردهایی در این گونه شهرها داشته است و دارد؟
فکر نمیکنم هیچ شهری به اندازهی قم قربانی حجاب اجباری و تفکیک جنسیتی شده باشد. به نظر من زنستیزترین شهر ایران قم است. این به معنای آن نیست که زنان قمی تسلیم وضع موجودند. به عکس؛ نسل تازهی دختران قمی از سرکشترین و عصیانگرترین زنان امروزند. شاید هیچ شهری به اندازهی قم دربردارندهی تناقضهای اجتماعی نباشد. با این همه، آسیبها و رنجهایی که جامعهی جوان از محدودیتهای جنسیتی در قم میبرد هنوز به بحث گذاشته نشده است. جمهوری اسلامی در قم یک نوع تجدد سعودیمآبانه درست کرده است. خراب کردن بناهای قدیمی و ساختن اتوبانهای بزرگ و ساختمانهای عظیم و مجتمعهای تجاری. با وجود آنکه بیشترِ رهبران و مقامات و مهندسان جمهوری اسلامی فاقد فرهنگ والا (high culture) هستند فکر میکنم این تجدد سعودیمآبانه به تدریج رنگ سلطهی روحانیت را از صورت این شهر میپراند. فضاهای بزرگ، اندک اندک، کنترل احتماعی شهر را برای حکومت و روحانیت دشوارتر میکند؛ همانطور که در خودِ عربستان سعودی چنین کرده است. من آنچه از دور دربارهی قم میشنوم و میبینم یک جامعهی صدرنگ و صدپاره، بدون انسجام اجتماعی، دچار بیهنجاری اخلاقی و در مرز انفجار است. نماد تمام عیار تباهی آرمانشهر جمهوری اسلامی.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|