در بخشهايى از جوامع خليجى و در بين بسيارى از جوامع عرب، اين احساس، فعالان اسلامگرا را فراگرفته است که نقش سياسى موثرتر و بارزترى را ايفا کنند.. آنان حس مى کنند که دورانشان فرا رسيده است و بايد “اسلام سياسى” پياده شود.
طبعا منظور ما از اسلام در اينجا نه “دين” است و نه “متدينان”، بلکه اشاره ما به گروهها و احزابى است که نام “اسلامى” و صفت “اسلامگرايى” را بر خود مى نهند، همان گونه که بعضى از احزاب، خود را “ملى”، “ميهنى”، “مردمى”، “آزاديخواه” و غيره مى نامند، و اشاره به چنين نامهايى به معناى آن نيست که ديگران را ضد ملى، غير ميهنى، خائن، کافر يا استبداد پرست تلقى کنيم. به هرحال “اسلامگرايى” شعارى است جذاب که اهداف مردمى، قانونى، مصونيتى و سلطه گرايانه خود را دارد.
مشکل و مورد جدل، حق اسلامگرايان در رسيدن به قدرت از راه صندوقهاى راى نيست، کما اينکه در مصر و پيش از آن در تونس به قدرت رسيدند. مشکل در تفسير تاريخ و نگرش به اوضاعى است که سپرى مى کنيم.
وقتى محمد مُرسى در انتخابات پيروز شد و در برابر دادگاه قانون اساسى مصر سوگند ياد کرد، انعکاس اين پيروزى در منطقه، نه به خاطر نفس پيروزى در انتخابات بود، بلکه بر اين محور چرخيد که “او حکومت را تصرف کرد”.
خيلى ها چه در بين اسلامگرايان و چه در ميان مخالفانشان، سوراخ دعا را گم کردند.
در ميان هر دو جريان “طرفدار و مخالف” اين ايده رايج شد که دوران حاکميت اسلامگرايان آغاز شده است، مثل اينکه بگوييم دوران سلطه نظاميان فرا رسيد، و حالا مُرسى و همراهانش شصت سالى را تکيه زده بر اريکه قدرت و چسبيده به آن خواهند گذراند، تا اينکه کس يا کسانى بيايند و آنان را با نيروى قهر و خشونت از جاى برکنند.
اسلامگرايان تاريخ سالهاى آتى را تاريخ خويش دانستند و صفوت حجازى از ميان اخوان المسلمين برخاست تا شادمانه فرياد بزند: “دوران ايالات متحده اسلامى فرارسيده است”.
بعضى ها انتقال قدرت نوين را با سبک و سياق انتقال قدرت قديم ارزيابى مى کنند. اينان همچنان فکر مى کنند “حکومت، کسب غنايم از راه چيرگى است”. اين انديشه نه تنها بر صفوف اسلامگرايان، که بر مخالفانشان نيز حکمفرما است و شايد از اين ديد است که با گرفتن زمام امور توسط اسلامگراها مخالف اند.
در اين باره انديشه اى دارم که چندان هم جديد نيست. من معتقدم اسلامگرايان مدرن مى توانند نقش مهمى در تکامل بخشيدن به مفهوم دولت در جوامع ما داشته باشند. آنان قادرند به ساختن نظام و نهادهايى حکومتى کمک کنند که هم آرامش و هم پيشرفت را موجب شوند.
علت شکست مصر در بناى دولت نوين در پى انقلاب دهه 1950 که نظاميان را به قدرت رساند، اين بود که رهبران جديد ساير نيروها و از جمله حزب ميهن گراى “وفد” و اسلامگرايان را از صحنه خارج کردند.
مفهومى که در اذهان اسلامگرايان مصرى از “حکومت” جاى گرفته، ناشى از مبارزه آنان با نظام مبارک و رؤساى پيش از اوست. لذا براى آنها درک و جذب مفهوم حکومت مدنى قانون محور دشوار مى نمايد. زيرا چنين سيستمى مى بايست نه دينى باشد و نه نظامى.
اگر اخوان المسلمين به پيدايش اين سيستم تن دهد، فرصتى بزرگتر از رقيبان خود خواهد داشت. نمونه اين فرصت را در پيروزى مُرسى از طريق انتخابات شاهد بوديم.
اما اگر بخواهد اين فرصت را بسوزاند – کارى که “حماس” کرد- همه دستاوردهاى خويش را از دست خواهد داد و مصر را وارد دورانى از مناقشات ويرانگر و بى پايان خواهد کرد.
نمى توانم تصور کنم که مردم به جان آمده از سلطه يکه تازانه نظاميان، حاضر باشند به حکومتى گردن نهند که به نام دين، تک تازى و خود محورى پيشه کند. اين نيز سخن گزافى است که بگوييم مردم به حکومت هر کس که نداى اسلام سر دهد، تن مى دهند و برايش سر تعظيم فرود مى آورند. اين را تشکيلات القاعده تجربه کرد و شکست خورد. حکومت سودان نيز شانس خود را در اين زمينه امتحان نمود و باخت. حاکميت ايران هم که در واقع نمونه بارز شکست در اين عرصه از خود نشان داد. زيرا عيوب نظامهاى حسنى مبارک، معمر قذافى و على عبدالله صالح را يک جا در خود گنجاند و فساد، سرکوب، خفقان و ناکارآمدى در اداره کشور را با هم بروز داد.
اين را هم نبايد فراموش کرد که آن چه در مصر رخ مى دهد، يک تغيير ليبرال – دموکراتيک است و بحث خلافت اسلامى در آن مطرح نيست. اسلامگرايان مصر بعد از سالها تجربه، با تشکيل حزب آزادى و عدالت، حول محور آن گرد آمدند. اين يک نامگذارى ليبراليستى است و نشان از تيزبينى اسلامگرايانى دارد که اوضاع سياسى جديد را دريافته اند. نيز ثابت مى کند که اينان دريافته اند کسانى که خطر کرده و با مبارک در افتاده و او را از صحنه به در کرده اند، غالباً دانشجويان دانشگاه امريکايى و دانشگاه قاهره بوده اند، نه دانشجويان الازهر، و آنان که عليه مُرسى راى داده اند، هر چند انتخابات را باختند، ولى بخش بزرگى از مردم مصر – کمى کمتر از نصف راى دهندگان- را تشکيل داده اند.
به هر حال نظام مستقر در تونس نظامى ليبرال است و نظام مصر نيز چنين است، هر چند زمام امور به دست رؤسايى اسلامگرا قرار گرفته است.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
جمشاد پرچمشاهی
عجله نداشته باشید که بقول معروف "عجله کار شیطان است!" اوضاع سیاسی و اقتصادی و اجتماعی مصر هنوز کاملا روشن نیست. هیچ کس نمی تواند امروز پیش بینی کند که آیا اخوان المسلمین و رئیس جمهور منتخب شان محمد مرسی به لیبرال دمکراسی واقعی روی آورده و به آن وفادار خواهند ماند یا خیر؟! این امرعلاوه بر مسائل داخلی به رویدادهای آینده در رابطه با جهان عرب و منطقه خاورمیانه به ویژه اسراییل و جمهوری اسلامی ایران و نیز رفتار و برخورد آمریکا و روسیه و اصولا ممالک غرب با این کشور دارد.
ادامه و پایبندی به معاهده صلح با اسراییل و جلوگیری از نفوذ اسلامگرایان افراطی و دخالت های رژیم جمهوری اسلامی در امور داخلی و سیاست خارجی مصر، میتوانند استقرار دمکراسی در مصر و و آرامش نسبی و تضعیف خشونت در منطقه را تا حدی تضمین کنند. درغیر اینصورت بایستی منتظر رویدادهای وخیم تر از آنچه که درسوریه وغزه و لبنان می گذرد بوده و شاید هم شاهد وجهه واقعی اخوان المسلمین درعرصه سیاست و رویاهای "ایالات متحده اسلامی!" باشیم.
July 16, 2012 04:34:49 PM
---------------------------
|