[1]روشنفکران یا نواندیشان دینی چهار سودا در سر می پروراندهاند: دفاع از دین با استفاده از ابزارها و دستاوردهای نوین (مثل علوم طبیعی یا اجتماعی یا ایدئولوژیهای جدید)، رقابت با روحانیت در درانداختن تصوری تازه از دین و دینداری، ایجاد پل میان سنت و مدرنیته، و کسب قدرت سیاسی و اجتماعی. ببینیم در هریک چقدر موفق بودهاند.
دفاع امروزین از دین
سروش سه خدمت برای روشنفکران یا نواندیشان دیندار بر می شمرد: “این روشنفکران دینی، به ویژه شریعتی عنصر تاریخیت را وارد فهم دین کردند…وام کردن از اندیشه های دیگر را در یک جامعه دینی ماکسیمالیست که فکر می کند چون دین دارد پس همه چیز دارد، مباح و مجاز کردند… روشنفکران دینی اخلاق را برتر از فقه نشاندند و گفتند که فقه یک شعبه دین و یک ضلع است اما مهم ترین ضلع نیست و اضلاع بسیار مهم دیگری دارد که اخلاق مهم ترین آن است.” (عبدالکریم سروش، بی بی سی فارسی، ۷ تیر ۱۳۹۱) هر سه موضوع اولا ابداع روشنفکران دینی ایرانی نبوده است، ثانیا ترجمههایی با چشم انداز محدود از تجربهی غرب بوده است؛ ثالثا همان تجربهی غرب به درستی منتقل نشده است (مثل تفکیک دین از اخلاق در آثار فیلسوفان عصر روشنگری) و رابعا همهی این تلاشها نه با رویکرد روشنگری و بسط عقلانیت و آگاهی بلکه با رویکردی مدافعانه و کلامی نسبت به دین انجام شده است.
دین را تاریخی کردند تا بر آن ایدئولوژی سوار کرده و برنامهای سیاسی از آن بر سازند؛ از اندیشههای دیگر فقط تا حدی وام گرفتند که به کار امروزی کردن دین و جمع کردن پیروان بیشتری برای آن در برابر مارکسیسم و لیبرالیسم می خورد؛ و گفتند فقه یکه تاز نیست چون فقه یکه تازی خود را حتی در ایران از دست داده بود و باید با بسته بندیهای دیگری کالای خود را می فروختند. آیا امروز پس از پنج دهه فعالیت روشنفکران دینی، دینداری در ایران در چه وضعیتی است؟ جوانان امروز ایرانی، آنها که دیندارند چگونه دینی دارند و آنها که دیندار نیستند چه درصدی از جوانان هستند؟ روشنفکران دیندار یا دینی نمی توانند حساب خود را کاملا از جمهوری اسلامی جدا کنند تا ناموفقیتهای خود را به حکومت نسبت دهند.
سودایی خام
آنها که هنوز سودای استفاده از دین را برای اهداف سیاسی (در رقابت با روحانیت) در سر می پرورانند باید به چهار نکته توجه کنند:
۱) گرچه دینداری آدمیان و مراسم و شعائر دینی ممکن است ظرفیتهایی برای رسیدن به اهداف سیاسی فراهم کنند مخاطرات و آفاتی نیز دارند. این سخن سروش در باب دین که “آنچه مهم است این است که بدانیم چنین نیرویی وجود دارد و بتوانیم از آن استفاده بهینه بکنیم نه این که آن را نادیده بگیریم” (همانجا) دوباره ما را به سال ۱۳۵۶ می برد که برخی می خواستند از نیروی دین (رهبری خمینی و قدرت اجتماعی روحانیت) برای براندازی استبداد استفاده کنند و متوجه نبودند که استبدادی خطرناک تر را جایگزین استبداد موجود می کنند.
۲) دین در جامعهی ایران بدون مدعی و صاحب نیست تا کسانی تازه از راه برسند و آن را در خدمت اهداف خود قرار دهند. روحانیت مدعی این پدیده است و اتفاقا در حذف مدعیان دیگر نیز موفق عمل کرده است.
۳) هرچه قدر برای ارائهی چهرهای رحمانی از دین تلاش شود در مقابل چهرههای خشن و بیرحم آن نیز بیکار نمی مانند و حتی اهداف سیاسیای مثل ساختن بهشت بر روی زمین (با نیت خوب) با دیوارهای بلند خشونت و قساوت روبرو خواهد شد.
۴) از مسلمان بودن اکثریت مردم نمی توان نتیجه گرفت که راه اصلاح جامعه و سیاست نیز اصلاح دین انهاست. اصلاح دین با سد محکم منافع نهادهای دینی موجود برخورده و عقیم مانده است. حتی در شرایط برابر برای اصلاح طلبان و سنتگرایان (دوران قبل از انقلاب) اصلاح دین به اصلاح جامعه منجر نمی شود چون اصولا بخش قابل توجهی از زندگی مردم ربطی به دین ندارد تا با اصلاح دین تعمیر شود.
البته آنها که بدون دین (بدون نفی ایمان در زندگی شخصی آدمیان) می خواهند آزادی و عدالت و دمکراسی به دست آورند به دنبال انهدام نهادهای دینی و دینداری نیستند؛ می خواهند به گرفتاریهای تجربه شده گرفتار نیایند.
ارتزاق
سروش می گوید: “روحانیان از راه دین ارتزاق می کنند اما روشنفکران دینی از راه دین ارتزاق نمی کنند.” (همانجا) در چهار دههی اخیر مفهوم ارتزاق از دین کاملا دچار تحول شده است. امروز دیگر روحانیت از دین ارتزاق نمی کند بلکه مستقیما از درامدهای نفتی ارتزاق می کند. روشنفکران دینی نیز عموما از دولت ارتزاق می کردهاند البته بسیار کمتر و نیز بسیار شرافتمندانه تر (از طریق آموزش در نهادهای دولتی یا خدمات فرهنگی که عموما دولت هزینههای آن را می پردازد). بنابراین مسئلهی ارتزاق دیگر فارق مناسبی میان روحانیت و روشنفکران دینی نیست. جناب سروش در این مورد نیز به تحولات اجتماعی توجه کافی مبذول نداشتهاند و در عین حال گزارهای اجتماعی بیان کردهاند.
نقش روشنفکران دیندار در فرایند دمکراتیزاسیون
همان طور که با اتومبیل نمی توان از اقیانوس گذشت یا با چکش نمی توان پیچی را باز کرد با دین هم نمی توان دمکراسی برپا کرد. این کاری بود که یک بار می خواستیم انجام دهیم و نشد. چرا باید کاری را که در ان شکست خوردهایم دوباره تکرار کنیم؟ تنها با تفکر ارزومندانه یا در دنیای خیال است که می توان چنین کرد: “روشنفکران دینی، دین را یک نیروی عظیم سیاسی در جامعه می بینند و می گویند که اگر با این دین می شد انقلاب کرد، حالا هم می شود با آن دمکراسی برقرار کرد.” (همانجا) سروش متوجه نیست که انقلاب نیز با دین صورت نگرفت با ترکیبی از ایدئولوژی مارکسیستی پوشیده در لباس دین و ارادهی معطوف به قدرت نهادهای دینی صورت گرفت. ذهنیت غیر جامعه شناسانه در این جا نیز سروش را از دیدن دین به صورت نهاد دین باز می دارد و همهی وجوه حضور دین در دنیا را با وجه آسمانی آن خلط می کند.
اما اگر قرار است روشنفکران دیندار نقشی در فرایند دمکراتیزاسیون داشته باشند آن است که به دینداران نشان دهند که دین خود را در خانه نگاه دارند، شریعت را به تاریخ بسپارند، دینداری و اخلاق را از یکدیگر تفکیک کنند، همهی انسانها را با هر مذهب و قومیت و نژاد و جنیسیت و گرایش جنسی دارای حقوق مساوی بدانند، مقسم بهشت و دوزخ نباشند، و خدایشان را برای خودشان نگاه دارند.
نشاندن دین بر سر جای خود
سروش می گوید: “دین را در جای خود نشاندن از دینداران بر می آید و در یک جامعه دینی با یک حکومت دینی، تعیین کردن محدوده دین، کار شجاعانهای است که بصیرت می خواهد. مردم باید قانع بشوند و قبول کنند که چنین نیرویی وجود دارد و این نیرو همیشه اژدهایی و شیطانی نیست و می تواند نورانی هم باشد.” (همانجا) این سخن نه با تاریخ جوامع می خواند و نه با پویایی شناسی اندرکنش نهادهای اجتماعی. دین انضمامی (نهادهای دینی) تنها با قدرت نهادهای دیگر مثل دولت، علم، هنر و ادبیات، ورزش، تکنولوژی، کسب و کار و بازار و مانند آنها محدود می شود. به همین علت این نهادها باید مستقل باشند و قدرت یابند تا قدرت محدود کردن و بر سر جای خود نشاندن نهادهای دینی را داشته باشند. در تاریخ نیز نهاد دین تنها با تلاش خود دینداران یا دینداران معترض یا نهادهای رقیب دینی به سر کار اصلی خود باز نگشته است.
مساوی قرار دادن دین و سنت
سروش می گوید: “بهترین عنصر سنت در بین ما، همان دین است. برای ایجاد این پل ارتباطی میان سنت و مدرنیته شما باید سنت را بشناسید دین را خوب بشناسید.” (همانجا) با نگرشی جامعه شناختی، بهترین سنت جامعهی ایرانی دین آن نیست. دین جامعهی ایرانی آن قدر دچار آفت و اسیب است که در فهرست سنن خوب ایرانیان در پایین فهرست جای می گیرد. چرا مهمان نوازی، قناعت، دفاع از آب و خاک و قدر دانش را دانستن را که قرنهاست در میان ایرانیان به چشم می خورده بهترین سنتهای جامعهی ایران ندانیم و به جای آن پدیدهای را بگذاریم که بر سر آن توافق وجود ندارد؟ در اینجا نیز جناب سروش بحثی اجتماعی را بدون رهیافتی جامعه شناسانه مطرح می کنند. در رهیافت غیر جامعه شناسانهی ایشان مشخص نیست این دین، نهادهای دینیاند یا احکام دینی، باورهای دینیاند یا مراسم و شعائر دینی و کدام بخش از هر یک از اینها بهترین سنت ایرانیان هستند.
مشکل امروز ما دیگر شناخت نیست. جامعهی ایران با گوشت و پوست و خون و با القا و حقنه با همهی وجوه دین (نهادهای دینی تا باورها و احکام دینی) آشناست و همین شناخت است که آن را نه تنها از هالهی تقدس بیرون آورده بلکه ابعاد زشت و سیاه و هیولایی آن را بر همگان آشکار کرده است. پیش از انقلاب مردم عمدتا دین را از مجرای مادران و مادر بزرگها می شناختند و با آن ارتباط بهتری برقرار می کردند اما بعد از انقلاب دین را از مجرای انصار حزب الله، روحانیت و سپاه و بسیج و ولایت فقیه شناختهاند (بحث حاملان دین).
از روشنفکران دینی تا روشنفکران دیندار
بزرگ ترین دستاورد روشنفکران و نواندیشان دینی در دو دههی اخیر آن است که رو به سوی سکولاریسم داشتهاند، همان چیزی که اصولا در برنامهی آنها از آغاز قرار نداشته است. در تعالیم روشنفکران دینی در دهه های چهل و پنجاه و شصت خورشیدی بنگرید تا ببینید چگونه در برابر سکولاریزم موضع می گیرند.
نمونهای دیگر از نشانههای تحول روشنفکران مذهبی و حرکت بسیار کند آنها به سوی عرفیگرایی کوتاه آمدن انها از صفت “دینی” و قناعت به روشنفکران دیندار است (سخنرانی اخیر سروش کارنامهی روشنفکران دیندار بود و نه روشنفکران دینی). قید دینی به عصر ایدئولوژی تعلق داشت و دیندار به عصر گذر از آن. دینی صفتی است برای روشنفکری در عصری که مسلمانان باورمند به اسلام سیاسی تلاش داشتند همه چیز را اسلامی کنند از جمله روشنفکری را. اما در عصری که دیگر قیود دینی (دانشگاه اسلامی، سینمای دینی، ادبیات دینی) خریداری ندارد باید به سراغ روشنفکرانی رفت که هنوز دیندارند اما دینشان ممکن است در گرایشهای سیاسی و اجتماعیشان دخالتی نداشته باشد.
وسوسهی قدرت
آرزوی رام کردن آن اسب راهوار قدرت که زین آن اسلام و مسلمانی است هنوز دست از سر روشنفکران یا نواندیشان دینی بر نداشته است. کسب قدرت اگر به طور شفاف و دمکراتیک صورت گیرد یک عمل مشروع است اما مشکل روشنفکران دینی این است که اولا بر تمایلات و ارادهی قدرت خویش لباس اسلام و دین می پوشانند و ثانیا نمی شود هم به دنبال قدرت بود و هم لباس دوری از دنیا و زهد و عرفان پوشید. روشنفکران دینی هم به دنبال قدرت بودند و هم هنوز می خواهند چنین کنند: “بعد از انقلاب هم به دلیل مبارزاتی که انجام داده بودند نمی خواستند همه حکومت را به دست روحانیون بسپارند، لذا وارد حکومت و {دایره} قدرت شدند تا به اندازه توانایی هایشان خدمت کنند. وقتی هم که مایوس شدند و دیدند که این “قطار” از ریل خودش خارج شده یا نزدیک به خارج شدن است، کناره گرفتند و عطایش را به لقایش بخشیدند و راه خودشان را رفتند و عمدتا هم به سوی کارهای فرهنگی روی آوردند تا اینکه خودشان را برای وقت و فرصت مناسب دیگری آماده کنند.” (همانجا) آنها خود از قدرت فاصله نگرفتند بلکه پس از مرگ خمینی به تدریج از قدرت بیرون رانده شدند. اگر همین امروز علی خامنهای آنها را از صافی شورای نگهبان بگذارند یا در نهادهای انتصابی منصوب کند اندک خواهند بود کسانی که آن را رد کنند.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|