«دوره سلطنت گذشته»، «طرفداران پادشاهی طرفداران استبداد هستند»، «سلطنت به معنای استبداد است»، «پادشاهی پارلمانی همان سلطنت سابق است»، «طرفداران پادشاهی نیز باید جمهوریخواه شوند»، «جمهوریت دمکراسی تضمین شده است»؛ اینها بخشی از جعلکاری های طیفهایی از جمهوریخواهان ایران است که در چند ماه اخیر با شدت بیشتری در رسانه های مختلف شنیده و دیده می شوند، انبوهی از این دست سخنان فاقد مبنای تاریخی و تحلیلی و پشتوانه های نظری در علوم سیاسی است.
فقر فلسفی به ویژه فلسفه سیاسی باعث شده فرصت طلبان و جعلکاران سیاسی هرگاه با گرایش سیاسی خاصی مخالفند به جای «نقد» به «نفی» آن پرداخته و به جای چالش فکری سعی در انحراف افکار و جعل در مفهوم اصلی داشته باشند.
پس از شکست جنبش سبز و گفتمان بازگشت به قانون اساسی موسوی و از زمان جدی تر شدن بحث انتخابات آزاد یا تعیین سرنوشت از طریق برگزاری همه پرسی طیفهای مختلفی از جمهوریخواهان ایران به سیاه نمایی علیه نظام پادشاهی پرداخته و جمهوری را یگانه راه رسیدن ملت ایران به دمکراسی و آزادی معرفی کرده اند، این گروه با نوشتن مقالات بسیار در وصف مزایای جمهوری یکسره نظام پادشاهی پارلمانی را نفی و قرار گرفتن این نوع نظام در گزینه های تعیین نوع حکومت در آینده را «غیر قابل قبول» معرفی می کنند.
ارائه چنین نظراتی از سوی جمهوریخواهان ایران به خصوص عناصری نظیر مهرداد درویش پور و برخی بازمانده های چپ ایران نشان می دهد برای این افراد انتخابات آزاد تنها یک شعار دهن پر کن و فریبکارانه است و این افراد در حقیقت به دنبال تحمیل نظرات سیاسی خود هستند و نه رساندن مردم ایران به آزادی.
استبداد و تکصدایی همواره یکی از بزرگترین مشکلات سیاسی در ایران بوده، مهمترین شاخص های رسیدن به دمکراسی پذیرش «دیگری» است، این «دیگری» می تواند یک مخالف سیاسی یا یک دگراندیش مذهبی باشد، توان «همزیستی»، هنر «مصالحه» و پذیرفتن «تکثرگرایی» از مهمترین مولفه ها برای ساختن جامعه سیاسی در ایران آینده است، این فرهنگ مبتذل سیاسی که هرکس با عقیده من موافق نیست «خائن» است یک فرهنگ منحط و متعلق به دوران گذشته است، بسیاری از فعالان سیاسی ایران به جای «نقد» و «مدارا» همواره در صدد «نفی» و «حذف» منتقدان و مخالفان خود هستند.
امروز خواست «انتخابات آزاد» و «حق تعیین سرنوشت» تبدیل به مهمترین هدف کثیری از مردم ایران و نیروهای سیاسی شده است، انتخابات آزاد اما لوازم و شرایطی دارد که اگر حتی یکی از آنها مفقود باشد نمی توان نام انتخاب آزاد بر آن نهاد.
در انتخابات آزاد باید «همه» گروههای سیاسی داخل یا خارج از کشور که مبانی «حقوق طبیعی انسان» باور دارند حق شرکت داشته باشند، از کمونیست کارگری تا طرفدار پادشاهی پارلمانی حق دارد در چنین انتخاباتی فعالیت حزبی، تبلیغاتی و مدنی داشته باشد و گروه و سازمان سیاسی خود را در معرض وزن کشی عمومی قرار دهد.
برخلاف تبلیغات سوء جمهوریخواهان پادشاهی پارلمانی یا پادشاهی مشروطه یکی از شکل های دمکراسی مدرن است، تجربه تاریخی نیز نشان می دهد پیشگامان نظام های دمکراسی نظام های پادشاهی هلند و انگلستان بوده اند1 ، همان طور که جمهوری «شکل» نظام سیاسی است و می تواند دیکتاتوری یا دمکراسی باشد، پادشاهی هم «شکل» نظام سیاسی است که می تواند دیکتاتوری یا دمکراسی باشد، مترادف کردن پادشاهی با استبداد و یکسان دانستن جمهوری با دمکراسی یک جعلکاری مفهومی است، تاریخ جهان جمهوری های دیکتاتوری بسیاری به خود دیده از جمهوری در حال زوال سوریه گرفته تا اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی سابق از جمهوری کوبا تا جمهوری اسلامی ایران همگی بازگو کننده این حقیقت است که هرگز «شکل» نظام سیاسی نمی تواند لزوما محتوای آن را دمکراتیک سازد.
تجربه تلخ تحمیل جمهوری اسلامی به مردم در سال 1358 توسط خمینی نشان داد از درون همه پرسی غیر آزاد می تواند بدترین شکل استبداد خارج شود، مردم ایران پس از تجربه تلخ استبداد مذهبی و در شکل «جمهوری» حق دارند در یک انتخابات آزاد نوع نظام سیاسی را تعیین کنند، اگر قرار باشد مردم فقط به «جمهوری» رای بدهند دیگر معنای «انتخاب» و «حق گزینش» و «حق مقایسه» چه می شود؟
طیفهایی از جمهوریخواهان مدعی هستند با انقلاب اسلامی برای همیشه گزینه پادشاهی حذف شده است، اما این سخن اشکالات بسیاری دارد؛ اولا سرنوشت هر نسل و هر ملت در دست خودشان است، رای و نظر مردم در سی و چهار سال پیش ملاک تصمیم گیری برای فردای ایران نیست، دوم اگر این استدلال سفسطه آمیز جمهوریخواهان را بپذیریم باید گفت بنا براین نظر هنگامی جمهوری اسلامی نیز زوال یابد و به دست مردم ساقط شود برای همیشه گزینه «جمهوری» حذف شده است، آنگاه باید دنبال شکل سومی از نظامهای سیاسی گشت که تا کنون تجربه نشده است!.
دمکراسی مدرن دو شکل دارد «جمهوری» و «پادشاهی پارلمانی»، تجربه تاریخی هم نشان می دهد دولت های پادشاهی پارلمانی پیشگام در برابری حقوقی و تدوین حقوق طبیعی بشر بوده اند2.
یکی دیگر از سفسطه های جمهوریخواهان این است که می گویند ایران انگلستان نیست و شرایط تبدیل به دمکراسی از راه پادشاهی پارلمانی را ندارد، اگر چنین باشد این جمهوریخواهان می خواهند بگویند ایران، فرانسه و سوئیس و یا آمریکاست؟، اگر بنا بر انحراف به سمت دیکتاتوری باشد آیا نظام هایی با شکل جمهوری در خاورمیانه به بدترین اشکال دیکتاتوری نظامی تبدیل نشده اند؟ جمهوری های دودمانی در سوریه، عراق دوران حزب بعث، جمهوری آذربایجان و جمهوری های کمونیستی دمکراسی و مدرن بوده اند؟
خودکامگی بیش از آن که به «شکل» نظام مربوط باشد تابعی از فرهنگ سیاسی، روندهای تاریخی، چینه بندی های اقتصادی و اجتماعی، بنیان های قانونی و نهادهای اجرای قوانین است، گفته می شود در جمهوری به دلیل تغییر رئیس جمهور به صورت دوره ای امکان انحراف وجود ندارد، نادرستی این ادعا بارها ثابت گردیده، آیا فیدل کاسترو در کوبا، حافظ و بشار اسد در سوریه، یا حیدر و الهام علی اف در آذربایجان یا ولادیمیر پوتین در روسیه تنها «دو دوره» رئیس جمهور بودند؟، این در حالی است که نمونه های درخشانی از حکومت دمکراتیک را در پادشاهی های پارلمانی شاهد هستیم3، قطعا این پادشاهی ها با حکومت سلطنتی و یکه سالار عربستان یا سلطان نشین عمان تفاوت ماهیتی دارند،
اگر فرهنگ سیاسی ایران از شاه دیکتاتور می سازد عینا این قابلیت را داراست که از رئیس جمهور نیز دیکتاتور بسازد، چرا بخش هایی از جمهوریخواهان ایران به جای حرکت به سمت تحول فرهنگ سیاسی، گفتگو پیرامون نهادسازی و جا انداختن تفکر انتقادی و مدرن دائما مشغول تهمت زنی و جعلکاری علیه طرفداران نظام پادشاهی پارلمانی و یا تحریف سخنان شاهزاده رضا پهلوی و توهین به ایشان و هواداران ایشان هستند؟
مردم ایران باید قادر باشند در موعد انتخابات آزاد (که ظاهرا هدف اکثر نیروهای سیاسی ایران است) بین دو شکل دمکراسی مدرن یعنی «جمهوری» و «پادشاهی پارلمانی» یکی را انتخاب کنند، مخدوش نمودن مبانی نظام پادشاهی پارلمانی از سوی طیفهایی از جمهوریخواهان بازگو کننده اعتقاد نداشتن آنان به رای مردم و حقوق ملت است، از مهمترین حقوق هر شهروند حق «انتخاب کردن» و «انتخاب شدن» است، این حق «غیر قابل انتقال» و «سلب نشدنی» است، متاسفانه همسویی برخی از جمهوریخواهان با اصلاح طلبان مذهبی حاکی از حاکم بودن روحیه دیکتاتورمنشانه و قیم مآبانه بخشهایی از فعالان و نیروهای سیاسی ایران است، جمهوری تحمیلی یک دیکتاتوری جدید است که می تواند بار دیگر مسیر جنبش دمکراسی خواهی و آزادی طلبی ایرانیان را به انحراف کشانده و توسعه سیاسی در ایران را متوقف سازد.
آنچه دوره اش گذشته نظام پادشاهی نیست بلکه تعیین تکلیف کردن برای مردم و زورگویی در قالب جمهوریخواهی است، جمهوریخواهی اگر به شکل طبیعی و با در نظر گرفتن حق هواداران پادشاهی پارلمانی باشد امری پذیرفته و دمکراتیک است اما اگر قرار باشد در یک انتخابات مردم فقط به گزینه جمهوری رای دهند این انتخابات هرگز آزادانه نیست و اعتباری برای نظام سازی سیاسی در ایران ندارد، امروز آن سخن خمینی که می گفت:«جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر نه یک کلمه بیشتر» محکوم است و نشانه بارزی از خودکامگی سیاسی در جمهوری اسلامی است، امید آن است که جمهوریخواهان ایران نخواهند با «روش خمینی» بار دیگر یک نظام سیاسی را بدون ایجاد «حق انتخاب» تحمیل کنند، این جمهوری تحمیلی پیشاپیش محکوم به فناست زیرا باز تولید استبداد در شمایلی دیگر است.
دهه 1350 و 1360 دهه اهل ایدئولوژی بود
د و دمکراسی و حقوق طبیعی انسان در گفتمان های سیاسی کمرنگ بود، امروز عصر حقوق بشر، حق انتخاب، پاس داشتن گوهر آزادی از طریق حکومت دمکراتیک است، «انتخابات آزاد» مهمترین وسیله مسالمت آمیز برای گذار ایران از جمهوری اسلامی به یک حکومت دمکراتیک و سکولار است، هرگونه دستکاری در لوازم و شرایط انتخابات آزاد از سوی هر گرایش سیاسی دیکتاتور منشی و پیش زمینه استبداد و تکصدایی است، جمهوریخواهان ایران اگر دارای پایگاه اجتماعی وسیع، محبوبیت مردمی و غنای فلسفی هستند نباید از انتخابات آزاد واهمه داشته باشند،
گفتن این نکته ضروری است آزادی نه تنها تیول جمهوری نیست بلکه جمهوری می تواند با بدترین نوع استبداد همراه باشد4.
زیرنویس
1- اعلامیه استقلال هلند در 1581 صادر شده است که در بخشی از آن آمده است:«... مردم می توانند قانونا مبادرت به برگزیدن شاه دیگری [غیر از شاه مستبد] کنند تا مدافع آنان باشد...» (دائره المعارف دمکراسی، زیر نظر مارتین لیپست)؛ در این زمان (1581) هنوز دو قرن تا پیروزی انقلاب کبیر فرانسه و استقلال ایالات متحده آمریکا باقی مانده بود و هنوز جمهوری مدرن متولد نشده بود، اما پادشاهی هلند و نیز پادشاهی انگلستان به تدریج دمکراسی های مدرن را سامان دادند، در انگلستان سابقه آزادیخواهی به سال 1215 باز می گردد، زمانی که ماگناکارتا یا منشور کبیر از سوی شاه «جان» و با فشار اشراف و کشیشان صادر شد و در پی آن نوعی از جمهوری اشراف یا مشروطه سلطنتی شکل گرفت، منشور کبیر گرچه اعلام مشارکت و شراکت دو گروه نخبه اجتماعی (بارون ها و کشیش ها) در حکومت بود اما از آن جا که نهادهای حقوق اساسی مدرن مانند هیات های منصفه و پارلمان را ایجاد کرد، پایه دیگر اعلامیه های حقوق بشر شد و در تدوین اعلامیه استقلال آمریکا و نیز اعلامیه حقوق بشر نقش اساسی داشت. محمد قوچانی (1384)، یادنامه شرق، تاریخ و اندیشه
2- تنها حکومت پارلمانی، آزادی بیان و نظام هیات منصفه نبود که انگلستان را چنین از بقیه اروپای معاصرش متفاوت ساخته بود ... انگلستان تنها کشوری بود که در آن نظام طبقاتی نه تنها تعدیل شده بلکه یکسره لغو شده بود، اشراف و عوام در فعالیت های کاری با یکدیگر درآمیخته بودند ... با همدیگر زناشویی کرده دختر بزرگترین ارباب می توانست بدون احساس دغدغه با مردی تازه به دوران رسیده ازدواج کند؛ سده هاست که نابرابری مالیاتی موجود در انگلستان به سود طبقات فقیرتر عمل می کند و هرچه یک طبقه فقیرتر باشد از معافیتهای مالیاتی بیشتری برخوردار است ... در انگلستان سده هجدهم این مردم تنگدست بودند که از معافیت مالیاتی برخوردار بودند حال آن که در فرانسه ثروتمندان دارای این امتیاز بودند. «انقلاب فرانسه و رژیم پیش از آن»، آلکسی دوتوکویل
3- جمهوری های دودمانی آخرین گونه دیکتاتوری های مدرن است، در خاورمیانه نمونه های جدیدی از این جمهوری ها در آغاز قرن بیست و یکم شکل گرفته است، انتقال ریاست از حافظ اسد به بشار اسد در جمهوری سوریه، انتقال ریاست از حیدر علی اف به الهام علی اف در جمهوری آذربایجان از جمله این جمهوری های دودمانی است که ریاست آنهام مادام العمر و موروثی است ... جمهوری های کمونیستی گونه دیگری از جمهوری های مطلق هستند که عموما در آستانه تبدیل شدن به جمهوری های ارتجاعی هستند (به خصوص جمهوری های آسیای میانه مانند قزاقستان، ترکمنستان، قرقیزستان، ازبکستان و ...)، جمهوری های کمونیستی در زمان موجودیت و اقتدار خویش پیچیده ترین اشکال دیکتاتوری و توتالیتاریسم را در صورت جمهوریت ارائه کردند ... تجربه کیم ایل سونگ در انتقال قدرت به فرزندش کیم ایل جونگ تجربه کاملی از گذار جامعه کره از جمهوری کمونیستی به جمهوری دودمانی است که نشان می دهد فقدان سنت های لیبرالی در جهان توسعه نیافته حتا در مدرن ترین صورت های دولت (جمهوریت) می تواند استبداد بیافریند، در کنار این تجربه های تلخ جمهوری خواهی اشکالی از شیوه سنتی کشور داری وجود دارد که به معنای دقیق کلمه مشروطه به حساب می آید و آزادی و دموکراسی به صورت همزمان در آن ها پاس داشته می شود، سنت مشروطه خواهی انگلیسی دست کم دو جمهوری مشروطه در قاره آمریکا و آسیا ( ایالات متحده و هند) به وجود آورده که نماد با ثبات ترین گونه های دموکراسی هستند ... در کشورهای کوچک اروپایی؛ هلند، بلژیک، دانمارک و نیز نروژ و سوئد هم شکل های درخشانی از همزیستی پادشاهی و مشروطیت وجود دارد که سبب می شود هیچ جنبش جمهوری خواهانه ای در این کشورها برپا نشود، در سوئد سوسیالیسم به عنوان یک ایدئولوژی رادیکال در کنار پادشاهی به عنوان یک ساخت سنتی، همزیستی با دوامی را تجربه می کند ... اهمیت نهاد پارلمانی و کم رونق شدن مجالس اشرافی (مجلس لرد های انگلستان) یا تعریف دوباره آنها به صورت نهادهای دموکراتیک (مجلس سنای آمریکا) از جمله مهمترین دستاوردهای جنبش مشروطه خواهی است. محمد قوچانی (1384)، یادنامه شرق، تاریخ و اندیشه
4- قدرت و حاکمیت در تاریخ اندیشه غرب. سلین اسپکتور، ص 207
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|