حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
زندگی مامانی اینترنتی!

July 22, 2012

یک شنبه 1 مرداد 2571 = July 22, 2012

نادره افشاری نادره افشاری
 

گفتی فعل «بودن» را صرف کنم؛ او.کی. من هستم، تو هستی، من و تو یا با هم هستیم، یا با هم نیستیم، یعنی بدون هم هستیم، که وقتی نیستیم، چه دنیای سرد و خالی‌ای است و اگر باهم هستیم، یا تو باید اینجا باشی، یا من آنجا که تو هستی، و چون هیچکدام‌مان هیچ کدام ِ این جاها که می‌خواهیم نیستیم، پس معلوم می‌شود که اصلا با هم نیستیم و فقط دلمان خواسته است که با هم باشیم و بیخودی داریم سر خودمان را کلاه می‌گذاریم؛ و از این حرف‌ها...

خب... حالا چه را صرف کنم؟ آهان؛ فعل «خواستن» را.

من تو را می‌خواهم، تو مرا می‌خواهی، ولی تو بعضی وقت‌ها مرا بیشتر می‌خواهی؛ یعنی وقتی بیشتر می‌خواهی که من آن طور باشم که تو می‌خواهی و من خیلی وقت‌ها دلم نمی‌خواهد آنطور باشم که تو می‌خواهی. برای همین هم بدون این که بخواهم با تو دعوا می‌کنم و تو بدون این که واقعا بخواهی، قهر می‌کنی و می‌روی. ولی پس از چند روز دوباره دلت برای من تنگ می‌شود، چون مرا می‌خواهی، و نمی‌خواهی و اصلا نمی‌توانی بدون من زندگی کنی که می‌دانی زندگی بدون من برای تو زندگی دلچسبی نیست، و درست مثل همین زندگی است که تا حالا داشته‌ای و نمی‌خواهی به آن ادامه بدهی...

بعد، بعد از کلی کشمکش، ما، یعنی من و تو، باز هر دو دلمان می‌خواهد با هم باشیم؛ اما این وسط یک عالم مشکل و مساله و مزاحم و غل و زنجیر هست که نمی‌گذارد ما با هم فعل خواستن را صرف کنیم. از دستمان می‌رود و نمی‌توانیم بخواهیم، چون کسان دیگری هم هستند که خواسته‌اند و ما را به خودشان دوخته‌اند و با این بخیه زدنشان، ما را از هم جدا می‌خواهند؛ چون اگر فقط خواست من و تو مطرح باشد، آن وقت آنها دیگر چه کاره‌اند؛ رقاص پای نقاره که نیستند که بروند کشکشان را بسابند؛ برای همین هم به این سادگی‌ها دست بر نمی‌دارند و نمی‌روند و نمی‌خواهند بروند؛ چون آنها هم دوست دارند همین فعل «خواستن» را به ضرر من و تو و به سود خودشان صرف کنند.

حالا تو می‌خواهی فعل «داشتن» را صرف کنی، برای همین می‌گویی مرا خیلی دوست داری؛ و من هم می‌نویسم که تو را دوست دارم؛ ولی با این همه داشتن، این همه دوست داشتن یا هر اسم دیگری، نمی‌آیی دست کم همین فعل «داشتن» را بچسبیم که شاید بعدها بتوانیم یک جور دیگری صرفش کنیم. اما باز چیزی می‌شود، یعنی حرفی رد و بدل می‌شود که تو دوباره ناراحت می‌شوی و باز نمی‌خواهی و باز قهر می‌کنی و باز می‌روی.

حالا این جا می‌شود صرف فعل خواستن، اما منفی. من اما نظر دیگری دارم و آن این است که آدم نمی‌تواند همه چیز را با هم بخواهد. اگر همه چیز را با هم خواستیم، همان چیزهای اندکی را هم که داریم، از دست می‌دهیم و گرفتار صرف فعل نداشتن و نتوانستن می‌شویم و کلی ضرر می‌کنیم و این خیلی بد است.

حالا دوباره برویم سر فعل «خواستن»!

تو می‌خواهی بیایی اینجا، ولی درعین حال می‌خواهی همانجا بمانی، چون کلی خشت روی خشت برای خودت ساخته‌ای؛ کار و زندگی و دوست و فامیل و از همه مهم‌تر وطن؛ که لابد ته ته ذهنت خیال می‌کنی من که از آنجا در رفته‌ام، یک قلم بی‌وطنم و هیچی‌ام نیست و اصلا دلم برای آنجا تنگ نمی‌شود و اصلا ریشه‌ای دیگر آنجا ندارم و... خب، حالا من عصبانی می‌شوم که این دیگر چه جور همدردی‌ای است؟!

بعد، باز بعد از کلی کشمکش دیگر... حالا من می‌خواهم تو بیایی اینجا و همین‌جا با من بمانی و همه چیز را ول کنی و از همه چیز بگذری و به خاطر خودخواهی من همه‌ی زندگی‌ات را به باد بدهی؛ چون خیلی خودخواهم، چون آزادی را دوست دارم و چون از سر برهنه و پای بی‌جوراب گشتن خوشم می‌آید و تازه اینجا شده است وطن دوم من و کلی اینجا آزادم و کلی امنیت دارم؛ چون اینجا به جرثقیل‌شان کسی آویزان نیست؛ چون اینجا کسی به کارم کاری ندارد و پاسدار نیست و فاطمه کماندو نیست که دستگیرم کنند و به زندانم بیاندازند که چرا ماتیک زده‌ام و چرا و چرا و چرا که هیچ‌کدامش به هیچکدام‌شان مربوط نیست...

تازه می‌خواهم تو یک دفعه همان‌طوری باشی که من دوست دارم و همه‌ی تجربه‌هایی را که من در این بیست و چند سال کرده‌ام، یک دفعه در چشم به هم زدنی بکنی و یک دفعه بشوی یک سوپرمن فیمینیست و همه‌ی حق و حقوق مرا [حق و حقوق یک زن را] به رسمیت بشناسی که نمی‌شود و نمی‌شود که تو از این همه راه حسودی نکنی و سوءظن نداشته باشی و بی‌اعتماد نباشی و مرا هم آدم حساب کنی مثل خودت که بالاخره زنده‌ام و زندگی کرده‌ام و زندگی داشته‌ام و خیلی چیزهای دیگر؛ که باز نمی‌شود، یعنی نمی‌شوی و همین وسط/مسط‌ها فعل شدن بدجوری منفی صرف می‌شود و باز من و تو دعوامان می‌شود و باز تو قهر می‌کنی و باز چند روز گم وگور می‌شوی؛ هر چند که می‌دانم شش‌دانگ حواست به من است و داری مرا می‌بینی و همه‌جوره حواست جمع است که چه کار می‌کنم و چه کار نمی‌کنم.

حالا که باز، بعد از آن‌همه کشمکش دوباره آشتی کرده‌ایم، باید فعل نکردن را طوری صرف کنم که تو دوست داری و به تو قول بدهم که فلان کار را دیگر نمی‌کنم، و فلان چیز را دیگر نمی‌نویسم و خودم را سانسور می‌کنم و کل «جنس زمخت» را در نوشته‌هام قیچی می‌کنم که تازه تو نمی‌توانی باور کنی که زیر حرفم نزنم؛ چون می‌ترسی حرفم را باور کنی و بعد ببینی که آواره شده‌ای، و به خاک سیاه نشسته‌ای... و بعد... باز... هزار باره دست از پا درازتر قهر می‌کنی و برمی‌گردی به همانجا که از آنجا آمده‌ای و حالا دیگر معلوم نیست آن‌هایی که قبلا، پیش از من دوستت داشته‌اند، دوباره تو را بخواهند و دوباره تو را بین خودشان بپذیرند و... خیلی چیزهای دیگر...

تازه تو از این همه فاصله دلت نمی‌خواهد فقط خوراک قصه‌های من باشی و دنبال جایگاه محکمی می‌گردی که تو را دوست داشته باشم و بزنم زیر هر چه تا به حال ساخته‌ام و برای تو که هنوز نتوانسته‌ای یک تصمیم قزمیت بگیری و دست کم یک سر بیایی اینجا، همه چیز را خراب کنم و فعل کردن این بار باز هم منفی صرف می‌شود و تازه بدت نمی‌آید که من همه چیز را خراب کنم و بیایم آنجا که خودت خوب می‌دانی کجا زندگی می‌کنی و می‌دانی که آنجا جایی است که خر با بارش گم می‌شود...

و باز من و تو دعوامان می‌شود و باز مثل سگ و گربه می‌پریم به هم، که بعدش دوباره هر دومان دلمان برای خودمان می‌سوزد که چرا اینقدر سد و مانع بین‌مان است که خیلی از آن‌ها را خودمان بین خودمان و تو کله‌هامان ساخته‌ایم و جرات نمی‌کنیم یک قلم سوار هواپیما بشویم و دست کم یک سر برویم یکبار هم که شده آن یکی را ببینیم؛ چون می‌خواهیم قدم اول را آن دیگری بردارد...

و خب... از این جور حرفها...

به این می‌گویند «زندگی مامانی اینترنتی» مگر نه؟!!
برگزیده از داستانها، تاریخ نگارش: 14 اوت 2008 میلادی


در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده می‏تواند با نظرگاه‏های حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) هم‏خوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهی‏رسانی و احترام به نظرگاه‏های دیگراندیشان می‏باشند.


---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites