اگر واقعا به فکر مردم و کشور هستید، نگذارید...
در موقعیتی مانند سوریه امروز هر کس در کدام سو خواهد ایستاد؟! آیا بهتر نیست این سو را پیش از آن که ایران به موقعیتی مشابه دچار شود، تعیین کرد تا شاید از آن پیشگیری نمود؟! کسانی که «استدلال» میکنند که نمیخواهند «اشتباه 57» را تکرار کنند، اتفاقا در حال تکرار همان اشتباه هستند. اشتباه 57 نه مبارزه و فشار آوردن به رژیم شاه برای آزادی و امنیت سیاسی و رفاه بیشتر بلکه در فریبی بود که مردم و روشنفکران از روحانیون و مذهبیهای قدرت طلب خوردند! امروز آنان در عمل بر ادامه همان فریب اصرار میورزند ولی سراب از اینکه هست، سرابتر نمیشود!
*****
میگویند عزراییل برای گرفتن جان مردی بر او ظاهر شد. مرد به گریه و زاری افتاد که به من فرصتی بده تا خود را آماده مرگ کنم. عزراییل پذیرفت و رفت و پس از شش ماه بازگشت. مرد گفت، چرا باز بی نشان و خبر آمدی؟ من هنوز آماده نیستم! عزراییل گفت، در این شش ماه، مادرت بر اثر بیماری مُرد، همسایهات در اثر سقوط مُرد، فلان فامیل و بهمان دوستات چنین و چنان مُردند، بیش از این دیگر چه «نشان» و «خبر»ی میخواستی؟!
جنگ رژیم در جبهه سوریه
این حکایت که کنایهای از وقوع رویدادهای ناگزیر است، نه تنها در مورد رژیم ایران بلکه درباره مدعیان دمکراسی اعم از به اصطلاح طرفداران اصلاح رژیم (تناقض بین دمکراسی و اصلاح این حکومت دینی را خودشان باید توضیح بدهند) و طرفداران تغییر رژیم نیز صادق است. آنها نیز نشانهها را نمیبینند.
برای زمامداران جمهوری اسلامی، درست مثل صدام و قذافی و اسد، فرقی نمیکند که مردم ایران در یک جنگ داخلی و یا مشابه آن به کشتار یکدیگر بپردازند و شالودههای اقتصاد کشور در آتش جنگ و نفرت بسوزد و خاکستر شود. اگر صدام و قذافی و اسد اندکی احساس مسؤولیت میداشتند و به کشور و مردم خویش فکر میکردند، قطعا نه با مقاومت ناکام در برابر نیروی خارجی و داخلی، بلکه پیش از آنکه دیر شود، راه یک گذار مسالمتآمیز را با عبور از خودشان، که دیر یا زود باید به گذشته میپیوستند، به سوی آینده میگشودند. این اما بیشتر بیان یک آرزوست که به نظر نمیرسد حکومت دینی ایران ظرفیتی برای تحقق آن داشته باشد آن هم در حالی که آنچه در کمین زمامداران رژیم ایران و وابستگانش نشسته است، بر خلاف خودشیفتگی بیمارگونه جمهوری اسلامی، به خشم و نفرت عمیقی از سوی جامعه آغشته است. چنین خشم و نفرتی نه در عراقِ صدام، نه در لیبیِ قذافی و نه در سوریه اسد علیه حاکمانش وجود نداشت.
در عین حال، از آنجا که ساختار حکومت در این نظامها، درست مانند رژیم ایران، خانوادگی و مافیایی است، پس همان گونه که زمانی از مواهب قدرت و ثروت به طور اشتراکی استفاده میکردند، تاوان به زیر کشیده شدن از قدرت را نیز، گاه به شکلی فجیع، به طور مشترک و خانوادگی پس میدهند! این در حالیست که به کار انداختن شاخکهای تروریستی جمهوری اسلامی در کشورهای مختلف جز عملیات ایذایی و بی نتیجه که مردم بیگناه را هدف قرار میدهد، چیز دیگری نیست.
این واقعیت که رژیم دینی ایران با گسیل مزدوران خود در سوریه، به سرکوب معترضان میپردازد، با هدف از دست ندادن «سوریه» به مثابه پایگاهی در همسایگی اسراییل صورت میگیرد. در واقع جمهوری اسلامی در سوریه برای خود میجنگد و نه رژیم بشار اسد! از همین رو هفته گذشته وقتی دید رژیم اسد واقعا دارد از میان برداشته میشود، موذیانه از مخالفان وی که معلوم نیست منظور چه کسانی بودند دعوت کرد تا در تهران در معامله با رژیمی به دنبال راه حل بگردند که خود از حل مشکلات خویش عاجز است! ظاهرا آن راه حل باید نه رژیم سوریه، بلکه رژیم ایران را نجات دهد.
امنیت نظام در برابر امنیت ملی
در چنین شرایطی، گروهی هستند که در سودای ناکام «اصلاح» رژیم آهسته آهسته دوباره به میدان میآیند و خود باید مسؤولیت راه و روش و هدف خویش را، دست کم در برابر خودیهای خویش بر عهده بگیرند. کسی بیش از این توقع دیگری از آنها ندارد چرا که نه ظرفیتی بیش از این، بلکه حتا ظرفیتی در همین اندازه نیز ندارند. نه آنها، بلکه نظام است که ایشان را به سوی مردم هُل میدهد و آنها امتناع میکنند و به دلایل مختلف به دامان «مامِ نظام» میچسبند! همین کش و قوس سبب شد، آنها اعتماد بخش مهمی از طرفدارانشان را، به ویژه در میان زنان و جوانان، از دست دهند و حالا میخواهند با طرح وعدههای اقتصادی (بدون آنکه ابزار اجرایی مالی و حقوقی آن را داشته باشند) نظر «مستضعفان» را به خود جلب کنند و البته معلوم است در این راه از پشتیبانی کدام نوع «روشنفکران» برخوردارند!
همان کسانی که به بهانه «اصلاح نظام» به اصطلاح «استدلال» میکنند که نمیخواهند «اشتباه 57» را تکرار کنند، و اتفاقا در حال تکرار همان اشتباه زیر پوشش دیگری هستند. به راستی اشتباه 57 چه بود؟ اشتباه 57 نه مبارزه برای آزادی و فشار آوردن به رژیم شاه برای آزادی و امنیت سیاسی و رفاه بیشتر که خواسته و هدفی برحق و انسانی بود، بلکه در فریبی بود که مردم و روشنفکران از «اسلام سیاسی» و روحانیون و مذهبیهای قدرت طلب خوردند! «اصلاحطلبان» و مدافعان آنها، در واقع بر ادامه آن فریب اصرار میورزند. اینان خود باید به مخاطبان خویش درباره این اصرار و تناقضات آن با ادعای دمکراسی و حقوق مردم و رشد و پیشرفت اقتصادی توضیح دهند. سراب از اینکه هست، سرابتر نمیشود!
گروهی دیگر اما هستند که فراتر از این رژیم و برای آزادی و حق انتخاب همگان حرکت میکنند. اما فرد یا جریانی که از آشتی و همبستگی ملی، آزادی زندانیان سیاسی و آزادی بیان و مطبوعات، از عفو عمومی در فراگیرترین شکل آن، از انتخابات آزاد و آغاز دورانی دیگر در زمینه مناسبات اقتصادی و اجتماعی سخن میگوید، به نظر من، نباید پیشاپیش قید و شرطی برای قرار گرفتن در این جبهه وسیع قائل شود، نباید در را به روی کسانی که آنها را در زمره «معتقدان» به این اهداف نمیشمارد ببندد بلکه باید موقعیتی را پیش آوَرَد که هر فرد و جریانی، خود تصمیم بگیرد و اعلام کند که میخواهد در این جبهه باشد یا نه! باید بار مسئولیت قرار گرفتن در این یا آن صف را بر شانه خود افراد و نیروهای سیاسی گذاشت. باید اجازه داد که هر کس خود، صفِ خویشتن را تعیین کند و نه اینکه پیشاپیش با «خودی» و «ناخودی» کردن، بار مسئولیت اشتباه و انتخاب نادرست آنها را بر دوش گرفت!
این است که برای پیوستن به یک جبهه فراگیر با هدف پیشگیری از در غلتیدن ایران به یک فاجعه مانند جنگ و حتا جنگ داخلی (حتا اگر به فرض، آن فاجعه پایان خوشی داشته باشد) فقط یک شرط هم لازم و هم کافی است: اعتقاد به دمکراسی و حقوق بشر!
تنها اعتقاد و تلاش برای این دو است که صف دوستان و دشمنان مردم را مشخص میکند. اعتقاد یا عدم اعتقاد به جمهوری اسلامی، طرفداری از نظام جمهوری یا پادشاهی، چپ یا راست بودن، دفاع از اصلاح یا تغییر رژیم، هیچ کدام نشانگر این تمایز نیست.
در این میان «دموکراسی» که جدایی دین و دولت از اجزای انکارناپذیر آن است، درست مانند اصول حقوق بشر، نه هدف بلکه در حال حاضر فقط بهترین وسیله، بهترین ابزار و بهترین راه است برای رسیدن به هدف. هدف اما چیست؟ آسایش و امنیت انسان: آسایش اقتصادی و اجتماعی به همراه امنیت سیاسی، اعتقادی، فرهنگی، تشکیلاتی، شغلی، مالی و فردی. مجموعه اینها در کنار توان اقتصادی و نظامی است که امنیت ملی را تشکیل میدهد!
جمهوری اسلامی اما بدون اینکه هیچ کدام از این موارد را تأمین کرده باشد، سالهاست شهروندان را به جرم «اقدام علیه امنیت ملی» که معلوم نیست کجا و کی تأمین شده، تحت پیگیرد قرار داده و زندانی و حتا اعدام میکند! اینجاست که یک بار دیگر تفاوت انکارناپذیر بین «امنیت ملی» و «امنیت نظام» مشخص میشود. آنچه جمهوری اسلامی به دنبال آن است نه امنیت ملی بلکه امنیت خودش است. دیگر کمتر کسی است که نداند امنیت ملی یک کشور تنها زمانی میتواند حفظ شود که امنیت همه جانبه حاملان اصلی آن، یعنی ملت، توسط حکومت تأمین شده باشد.
باز هم تکرار و تأکید میکنم «اصلاح طلبانی» که حفظ نظام برایشان مهمتر از حفظ ایران و پشتیبانی مردم است، سه بار، در سالهای 76، 80 و 88 فرصتی طولانی به اندازه دوران سه ریاست جمهوری داشتند که جهت درست را تشخیص دهند و تصمیم بگیرند که سرانجام در کدام سو خواهند ایستاد. آنها اما با سیاستی که برایش در زبان فارسی امثال و حِکَم فروانی وجود دارد، از جمله «نه سیخ بسوزد، نه کباب»، «هم خدا و هم خرما»، «هم از توبره و هم از آخور» و... تلاش کردند تا شکاف عمیق بین حکومت و مردم را با حضور خود پر کنند. حضوری که هر بار به سود نظام تبدیل شد و هرگاه دیگر این حضور به کار نیامد، به آسانی نه به حذف کامل (مانند گروههای دیگر) بلکه به انتقال آنها به پشت صحنه انجامید.
این قضیه اما تا ابد نمیتواند ادامه داشته باشد. با رفسنجانی که در انتخابات مجلس اسلامی نفر آخر شد، و در «انتخابات» ریاست جمهوری «رأی» نیاورد، و در جایگاه ریاست تشخیص مصلحت نظام حتا اگر این «مصلحت» را هم به درستی تشخیص دهد، ابزاری برای تغییر سیاست ندارد، و یا خاتمی و وزرا و نمایندگانش که در طول هشت سال، هم به دلایل حقوقی و اعتقادی و هم به لحاظ شخصیتی نتوانست از نقش «تدارکاتچی» فراتر رود، نمیتوان مردمی را دوباره به صحنه کارگردانی شده توسط نظام آورد که از یک سو همه اینها را تجربه کردهاند و از سوی دیگر با امید تمام، سقوط رژیمهای مشابه، و حتا کمتر منفور، را در منطقه به تماشا نشستهاند.
آینده ایران، هم اکنون در مناسبات درهم تنیده حکومت و طرفدارانش و مردم و مخالفان رژیم بر زمینه تغییرات منطقه و سیاست کشورهای خارجی در حال رقم زده شدن است. برای تأثیرگذاری در این آینده و پیشگیری از تبدیل روند گذار ایران از جمهوری اسلامی به انواع عراقی و لیبایی و سوری که تاوان جان و مال و ویرانی آن را فقط و فقط مردم میپردازند، آیا راهی بهتر از همبستگی و آشتی ملی، عفو عمومی و برگزاری یک انتخابات آزاد با نظارت مجامع بینالمللی وجود دارد؟!
هر فرد و جریانی خود میتواند تصمیم بگیرد در این ماههای سرنوشت ساز در کدام سو قرار گیرد: رژیمهایی که دیر یا زود سرنگون میشوند یا مردمی که در تاریخ همیشه حرف آخر را میزنند. شاید بهتر است پرسش را با نمونهای ملموس مطرح کنم: در موقعیتی مانند سوریه امروز هر کس در کدام سو خواهد ایستاد؟! آیا بهتر نیست این سو را پیش از آن که ایران به چنین موقعیتی دچار شود، تعیین کرد تا شاید اصلا به سوی چنان موقعیتی نرفت؟!
حال شما زمامداران و طرفداران اصلاح نظام! و شما طرفداران تغییر و دمکراسی! اگر واقعا به فکر مردم و کشور هستید، نگذارید ایران در راه ناگزیری که در برابر دارد، به روندی دچار شود که نامی جز جنگ ندارد حتا اگر معتقدید تنها از این راه میتوان نظام را حفظ، اصلاح و یا تغییر داد، و حتا اگر واقعا هم به این هدف برسید! اما هزاران هزار سال دیگر هم که بگذرد، و هزاران نوع شرایط تازه نیز که پیش آید، باز هم هدف، وسیله را توجیه نمیکند!
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
شیر و خورشید و تاج
بانو الاهه بقراط،
اصولا همیشه از مقالات شما لذت میبریم، حتی اگر گه مطالبی عنوان میکنید که با آن مشکل فراوان داریم. در این مقاله نوشتید: "شما زمامدارن و طرفداران نظام! ... اگر واقعا به فکر مردم و کشور هستید... هدف، وسیله را توجیه نمیکند!"
پرسشی که از شما و دیگر دست اندرکاران که چون شما میاندیشند دارم این است.
در این ۳۴ سال گذشته این رژیم و رژیمی هایی که میخواهند این رژیم را اصلاح کنند، چه کار کردهاند که شما و هم اندیشان شما را بر این داشته که رژیم و حامیان اصلاح طلبش قابلیت این را دارند که بپذیرند "باید به فکر مردم و کشور" باشند؟ و اینها چه کار کردهاند که شما را امیدوار میکند که شاید دیالوگ و گفتمان با این افراد باعث شود اینها بپذیرند که بقول شما "...هدف، وسیله را توجیه نمیکند!"؟
آیا شما واقعاً از افرادی که در ۳۴ سال گذاشته کارشان این بوده و هست که خیزشها را با فریب و خونریزی خاموش کنند، انتظار دارید بفکر "مردم و کشور" باشند؟
آیا زمان آن نرسیده که ما انرژی خود را صرف گفتمان با ملت کنیم، نه با رژیم و حامیانش؟
کلید این معما فقط بستگی به یک خیزش ملی سر تا سری دارد. نه اینها بر سر عقل خواهند آمد و نه کشتی نجاتی در راه است.
شیر و خورشید و تاج
July 28, 2012 10:54:58 AM
---------------------------
کاوه یزدانی
قسمت سوم
آیا دمکراسی خواهان بدون اصلاح ناپذیران قادر به هیچ کاری نمی باشند تا به سرنوشت سوریه و لیبی و عراق و افقانستان... گرفتار نشویم؟ اصلاح ناپذیران و افراد و گروه های همراهشان باز هم مثل گذشته به فکر حفظ نظام پر برکتشان هستند و همان فریبکاری را تکرار می کنند . با سپاس ارادتمند کاوه یزدانی
July 28, 2012 05:35:28 AM
---------------------------
کاوه یزدانی
قسمت دوم
اصلاح ناپذیران تا کنون بارها مردم و گروه ها رابه نحو گوناگون و وعده و وعید فریب داده اند... تا اکنون که می فرمایید اگر به این گونه ادامه داشته باشد وقوع جنگ یا سرنوشت لیبی و سوریه ووو گریز ناپذیر می باشد و من نیز با شما موافقم با تفاوت اینکه باور دارم که اصلاح ناپذیران هنوز نیز می خواهند مردم را مثل گذشته فریب دهند . عین پیام این مقاله تان را در 26 مارس 2010 در حضور جوانان جنبش سبز و تعدادی از اعضای حزب مشروطه ایران و شاهزاده رضا پهلوی در کنفرانس حقوق بشر در شهر بن آلمان عرض کردم . ولی در آن زمان برخی از دوستانی که ماشاالله خیلی هم سیاسیون با تجربه هستند بقول خودشان . نه تنها باورم نکردند بلکه با صراحت می گفتند آمریکا توان جنگ دیگری را ندارد... ولی میبینیم که توانش را دارد و خوبشم دارد و نیروهایش را نیز با اقتدار در خلیج فارس و تمام مرزهای ایران پیاده کرده است. مدتی بعد نیز در باره وقوع احتمالی جنگ از نوع داخلی و خارجی را به زنده یاد داریوش همایون یاداور شدم ... زمانی بود که در سیستان بلوچستان بمبگذاری و انتهاری ها در اوج اخبار بودند...ادامه
July 28, 2012 05:34:08 AM
---------------------------
کاوه یزدانی
با درود خانم الهه بقراط
كسی كه دوبار از روی یك سنگ بلغزد، شایسته است كه هر دو پایش بشكند. نا شناس.
دو سه سالیست بیشترین وشاید هم همه مقالات تان و مصاحبه هایتان را دنبال می کنم و در پهنه اینترنت نیز کارهایتان را به اطلاع هم میهنان میرسانم و برایم بسیار آموزنده هستند و از این بابت بسیار سپاسگذارم.
با آن بخش اصلاح طلب که من همواره اصلاح نا پذیر نامیده ام هیچ سخنی برای گفتن ندارم ، به گفته فرد ناشناس باور دارم که می گوید:
كسی كه دوبار از روی یك سنگ بلغزد، شایسته است كه هر دو پایش بشكند. اما ما ایرانیان در سی وسه چهار سال گذشته نه تنها چهار دست و پایمان بارها قلم شدند بلکه دلهایمان نیز هم شکسته و هم مملو از کینه و نفرت شده اند. به دلیل اینکه به همه چیزمان بی رحمانه تجاوز کردن که اصلاح ناپذیران از ابتدا خود عامل همه جنایتها بودند...ادامه
July 28, 2012 05:29:10 AM
---------------------------
|